سلام
اطلاعات دادن تو داستان یکی از مسائل مهم داستان نویسیه که ظاهرا تا حالا تاپیک در موردش نداشتیم. دادن حجم زیادی از اطلاعات به صورت ناگهانی به مخاطب باعث زدگی می شه. برای همین اطلاعات تدریجا باید به خورد مخاطب داده شه. چند راهی که برای این کار به ذهنم می رسه ایناست:
1- پیرخردمند
اولین و بهترین روش استفاده از تیپ شخصیتی پیر خردمنده. نمونه اش گندالف، اورومیس، دامبلدور. این شخصیت ها معمولا در آغاز داستان اطلاعات مورد نیاز خواننده یا شخصیت اول برای فهمیدن اینکه با چی سر و کار داره یا در پایان داستان اطلاعات لازم برای روشن شدن بیشتر جریاناتی که اتفاق افتاده رو به صورت یه مکالمه معمولا طولانی در اختیارش می ذارن. نمونه اش گفتگوی هری و دامبلدور در پایان کتاب هری پاتر و محفل ققنوس یا گفتگوی ذهنی هری و دامبلدور در انتهای کتاب هری پاتر و یادگاران مرگ، یا توضیحات گندالف بعد از بازگشت ناگهانی از غیبت هفده ساله اش به شایر برای فرودو، یا وقتی اورومیس در مورد پدر و مادر اروگان بهش می ده.
2-فلش بک
روش دوم فلش بک زدنه. نمونه اش سریال ارو. شخصیت اول تو هر قسمت یه تیکه هایی از گذشته اش رو به یاد می یاره. یا سایه مرگ جلد هفتم سری نبرد با شیاطین که توش بک سه بار قسمت هایی از گذشته برانابوس رو با لمس کردنش دریافت می کنه.
3-زوایای تناوبی
سومین روش تناوبی بودن زاویه دیده. اینکه چند شخصیت باشن و هر مقطع به صورت اول شخص یا سوم شخص از دید اونا روایت شه. اینطوری هر کدوم زاویه های متفاوتی از ماجرا رو می بینن و خواننده از مجموع اون شخصیت ها اطلاعات بیشتری داره که با کنار هم گذاشتنش می تونه وقایع آینده رو حدس بزنه. مارتین تو نغمه یخ و آتش از این روش استفاده می کنه.
+ با تشکر از almatra عزیز برای مرتب کردنش
علی این عالیه، ولی بهتر نیستش با تفصیل تر، و بهتر بنویسیش؟ متن رو کامل تر کن، و یکم به تاپیک برس. روش ها رو از هم جدا کن، و مشخص ترشون کن. با رنگ یا فونت یا سایزهای متفاوت.
علی این عالیه، ولی بهتر نیستش با تفصیل تر، و بهتر بنویسیش؟ متن رو کامل تر کن، و یکم به تاپیک برس. روش ها رو از هم جدا کن، و مشخص ترشون کن. با رنگ یا فونت یا سایزهای متفاوت.
تنبلیم اومد. قصدم اول این بود بیشتر بنویسم ولی حسش نبود. معذرت از این بابت. سعی می کنم تا شب این کارهایی که گفتی رو بکنم.
خیلیم عالی
مطلب مفیدیه
ممنون:دی
بیشترش کنی که خیلی خوب میشه 🙂
اطلاعات دادن تو داستان یکی از مسائل مهم داستان نویسیه که ظاهرا تا حالا تاپیک در موردش نداشتیم. دادن حجم زیادی از اطلاعات به صورت ناگهانی به مخاطب باعث زدگی می شه. برای همین اطلاعات تدریجا باید به خورد مخاطب داده شه. چند راهی که برای این کار به ذهنم می رسه ایناست:
1- پیرخردمند
اولین و بهترین روش استفاده از تیپ شخصیتی پیر خردمنده. نمونه اش گندالف، اورومیس، دامبلدور. این شخصیت ها معمولا در آغاز داستان اطلاعات مورد نیاز خواننده یا شخصیت اول برای فهمیدن اینکه با چی سر و کار داره یا در پایان داستان اطلاعات لازم برای روشن شدن بیشتر جریاناتی که اتفاق افتاده رو به صورت یه مکالمه معمولا طولانی در اختیارش می ذارن. نمونه اش گفتگوی هری و دامبلدور در پایان کتاب هری پاتر و محفل ققنوس یا گفتگوی ذهنی هری و دامبلدور در انتهای کتاب هری پاتر و یادگاران مرگ، یا توضیحات گندالف بعد از بازگشت ناگهانی از غیبت هفده ساله اش به شایر برای فرودو، یا وقتی اورومیس در مورد پدر و مادر اروگان بهش می ده.
2-فلش بک
روش دوم فلش بک زدنه. نمونه اش سریال ارو. شخصیت اول تو هر قسمت یه تیکه هایی از گذشته اش رو به یاد می یاره. یا سایه مرگ جلد هفتم سری نبرد با شیاطین که توش بک سه بار قسمت هایی از گذشته برانابوس رو با لمس کردنش دریافت می کنه.
3-زوایای تناوبی
سومین روش تناوبی بودن زاویه دیده. اینکه چند شخصیت باشن و هر مقطع به صورت اول شخص یا سوم شخص از دید اونا روایت شه. اینطوری هر کدوم زاویه های متفاوتی از ماجرا رو می بینن و خواننده از مجموع اون شخصیت ها اطلاعات بیشتری داره که با کنار هم گذاشتنش می تونه وقایع آینده رو حدس بزنه. مارتین تو نغمه یخ و آتش از این روش استفاده می کنه.
فقط یکم مرتب ترش کردم واس خوندن راحت تر شه
اطلاعات دادن تو داستان یکی از مسائل مهم داستان نویسیه که ظاهرا تا حالا تاپیک در موردش نداشتیم. دادن حجم زیادی از اطلاعات به صورت ناگهانی به مخاطب باعث زدگی می شه. برای همین اطلاعات تدریجا باید به خورد مخاطب داده شه. چند راهی که برای این کار به ذهنم می رسه ایناست:
1- پیرخردمند
اولین و بهترین روش استفاده از تیپ شخصیتی پیر خردمنده. نمونه اش گندالف، اورومیس، دامبلدور. این شخصیت ها معمولا در آغاز داستان اطلاعات مورد نیاز خواننده یا شخصیت اول برای فهمیدن اینکه با چی سر و کار داره یا در پایان داستان اطلاعات لازم برای روشن شدن بیشتر جریاناتی که اتفاق افتاده رو به صورت یه مکالمه معمولا طولانی در اختیارش می ذارن. نمونه اش گفتگوی هری و دامبلدور در پایان کتاب هری پاتر و محفل ققنوس یا گفتگوی ذهنی هری و دامبلدور در انتهای کتاب هری پاتر و یادگاران مرگ، یا توضیحات گندالف بعد از بازگشت ناگهانی از غیبت هفده ساله اش به شایر برای فرودو، یا وقتی اورومیس در مورد پدر و مادر اروگان بهش می ده.
2-فلش بک
روش دوم فلش بک زدنه. نمونه اش سریال ارو. شخصیت اول تو هر قسمت یه تیکه هایی از گذشته اش رو به یاد می یاره. یا سایه مرگ جلد هفتم سری نبرد با شیاطین که توش بک سه بار قسمت هایی از گذشته برانابوس رو با لمس کردنش دریافت می کنه.
3-زوایای تناوبی
سومین روش تناوبی بودن زاویه دیده. اینکه چند شخصیت باشن و هر مقطع به صورت اول شخص یا سوم شخص از دید اونا روایت شه. اینطوری هر کدوم زاویه های متفاوتی از ماجرا رو می بینن و خواننده از مجموع اون شخصیت ها اطلاعات بیشتری داره که با کنار هم گذاشتنش می تونه وقایع آینده رو حدس بزنه. مارتین تو نغمه یخ و آتش از این روش استفاده می کنه.
فقط یکم مرتب ترش کردم واس خوندن راحت تر شه
خیلی ممنون برای مرتب کردنش.:54:
سپاس از پست خوبتون :54:
با حریر موافقم. یکم گسترشش بدید و صفحه آرایی بیفزایید :دی
ما رو از دانشتون بیشتر بهره مند کنید :23:
پیروز باشید :1:
سپاس از پست خوبتون :54:
با حریر موافقم. یکم گسترشش بدید و صفحه آرایی بیفزایید :دی
ما رو از دانشتون بیشتر بهره مند کنید :23:
پیروز باشید :1:
تنبلی اجازه نمی ده بهم. اما آلماترای عزیز زحمت مرتب کردنش رو کشیدن و پست اول با تشکر از بانو نفیسه منظم شده.