سلام دوستان.امروز ادامه نقد رو میزارم. امیدوارم لذت ببرین.
جلد چهارم
در جلد چهارم نیز حادثه ی خاصی در طول داستان نمی افتد.هدف جلد چهارم به قدرت رسیدن ولدمورت است.اما باز سوال این جاست که چرا جام قهرمانی باید طوری طراحی میشد که پس از لمس دو باره به مکان مسابقه برمیگشت؟مگر هدفی جز رساندن هری به قبرستان در کار بود؟
جلد پنجم
این جلد اغاز مبارزه رسمی بین هری و ولدمورت است.اولین نکته این جلد حمله سنتور ها به پروفسور امبریج در جنگل است و بعد ها به طور سالم دیده میشود.اتاق جادویی که هری و دوستانش در ان تمرین میکنند یکی از معضلا ت داستان است که اگر هرچه بخواهند حی و حاظر یاشد پس اگر ابر چوب دستی بخواهند چه؟در اخر داستان چهره ی جدیدی از ولدمورت مشاهده میکنیم که به جز ورد اواداکدواورا ورد های دیگری هم بلد هست اما باز سوال پیش می اید که این ورد ها در هنگام مبارزه با هری به کجا میروند.
جلد ششم
در این جلد ما شاهد افزایش فعالیت و تنش در داستان هستیم.در کل این جلد هم مطلب عجیبی نداشت جز اینکه به طور واضح مشخص نشد چرا دامبلدور مرد؟ برای این که اعتماد ولدمورت نسبت به اسنیپ افزایش یابد که چه شود؟اسنیپ نیز از هورکراکس ها خبر داشت و میتوانست در از بین بردن انها با هری کمک کند.بعد از مرگ دامبلدور و زمانی که محفل ققنوس از بین رفت جاسوسی چه کسی را برای چه کسی میخواست بکند؟
جلد هفتم
در این جلد اشتباهات کمی وجود داشت.یکی در اخر کتاب بود که هری ابر چوب را میشکند در حال که میتوانست ان را به الیوندر بدهد تا چوب دستی های قوی برای همه بسازد.و باز تک وردی بودن ولدمورت نسبت به هری.نگه داشتن اطلاعات به ان مهمی درست لحظه قبل از مرگ اسنیپ.
در ضمن در همه ی داستان ها اصلی به نام اصل توازن وجود دارد یعنی هرکس بیشتر سختی بکشد او قهرمان داستان خواهد بود در این جا ولدمورت از هری بیشتر سختی کشیده بود و توازن بر هم زده شده بود.بعد از ان شخصیت رون ویزلی بود که شخصیتی ناکار امد بود و نبود ان چندان فرقی نمی کرد.چرا افراد وزارت خانه با ایجاد نشان شوم مرگ خواران را دستگیر نمی کردند؟
نقاط قوت داستان یکی دور از دسترس نبودن قهرمان داستان دیگری متفاوت بودن موضوع هر جلد ولی پیوستگی ان و دیگری بودن در جوامع نوین و امروزی برخلاف سایر حماسه ها که در قرون وسطا هستند. یا حق
میتونیه نظر جامع تر درباره شخصیت ها تو همین تاپیک بگی؟
یا نه توصیف های کتاب
نثر
شخصیت پردازی
هیجان(به نظرم کتاب هری پاتر از هیجان خاصی برخوردار نبود که آدرنالین رو تا سر حد جنون بالا ببرد. من از کتاب یاران حلقه خوشم نیومد، ولی هیچ وقت فصل داخل غار رو فراموش نمیکنم که تا سر حد مرگ ترسیدم.)
میتونیه نظر جامع تر درباره شخصیت ها تو همین تاپیک بگی؟
یا نه توصیف های کتاب
نثر
شخصیت پردازی
هیجان(به نظرم کتاب هری پاتر از هیجان خاصی برخوردار نبود که آدرنالین رو تا سر حد جنون بالا ببرد. من از کتاب یاران حلقه خوشم نیومد، ولی هیچ وقت فصل داخل غار رو فراموش نمیکنم که تا سر حد مرگ ترسیدم.)
خب در مورد شخصیت هری پاتر باید بگم کلا قهرمانی با قدرت فوق العاده نیست و بیشتر متکی به کار گروهی و سرنوشته. در مورد شخصیت هرمیون میشه گفت یه دیکشنری انلاین محسوب میشه.رون ویزلی کاربرد خاصی در کل نداشت و خانواده او بیشتر به عنوان پناهگاه مد نظر بود. شخصیت ولدمورت شخصیت مرموز داستان که با قدرتی که داره دچار ناکامی های عجیبی میشه.شخصیت دامبلدور شخصیتی با قدرت مرموز و گذشته ای مرموز تر و استاد واقعی هری پاتر.
در این رمان فضا سازی و گفت گوی بین شخصیت ها نقطه ی قوت محسوب میشود.همچنین توصیف احساسی صحنه های نبرد به جای خون و خشونت از نو اوری های این نویسنده به حساب می اید.بهترین نقطه ی داستان قربانی شدن خود قهرمان به جای دیگران بود که تا به حال در هیچ رمانی که خوندم مثل ان را ندیدم
خب در مورد شخصیت هری پاتر باید بگم کلا قهرمانی با قدرت فوق العاده نیست و بیشتر متکی به کار گروهی و سرنوشته. در مورد شخصیت هرمیون میشه گفت یه دیکشنری انلاین محسوب میشه.رون ویزلی کاربرد خاصی در کل نداشت و خانواده او بیشتر به عنوان پناهگاه مد نظر بود. شخصیت ولدمورت شخصیت مرموز داستان که با قدرتی که داره دچار ناکامی های عجیبی میشه.شخصیت دامبلدور شخصیتی با قدرت مرموز و گذشته ای مرموز تر و استاد واقعی هری پاتر.
در این رمان فضا سازی و گفت گوی بین شخصیت ها نقطه ی قوت محسوب میشود.همچنین توصیف احساسی صحنه های نبرد به جای خون و خشونت از نو اوری های این نویسنده به حساب می اید.بهترین نقطه ی داستان قربانی شدن خود قهرمان به جای دیگران بود که تا به حال در هیچ رمانی که خوندم مثل ان را ندیدم
درباره رون قبول ندارم
رون نقش زیادی در پیشبرد پیرنگ ها و داستان ها داشت.
مثلا در قسمت یک کتاب او عامل آشنایی هری با هاگوارتز شد، یا اینکه در کتاب دوم، ماشینش و نجات دادن هری از خانه دورسلی ها خیلی موثر بود و ... .
همچنین رون فضای جدی و تاریک هری پاتر رو خیلی تلطیف میکرد.
درباره قهرمان هم ... .
راستش هرکس یه نظری داره.
ولی نظر منو بخوای به نظرم هری اون فداکاری های نهاییش اصلا جالب در نیومد.
در مورد ارباب حلقه ها هم همینطور.
ولی قهرمانش غیر منتظره بود.
جدال فرودو و هوای نفسش در لحظات آخر بر بالای کوه نابودی هم ترسناک و هم جال بتو فیلم در اومده بود(هنوز کتباای دوم و سوم رو نخوندم.) و همچنین خیلی غافلگیر کننده بود.
البته به نظرم بهترین پایان بندیی که تا الان دیدم. پایان بندی آتش دزد بود. افسردگی کامل!
خب در مورد شخصیت هری پاتر باید بگم کلا قهرمانی با قدرت فوق العاده نیست و بیشتر متکی به کار گروهی و سرنوشته. در مورد شخصیت هرمیون میشه گفت یه دیکشنری انلاین محسوب میشه.رون ویزلی کاربرد خاصی در کل نداشت و خانواده او بیشتر به عنوان پناهگاه مد نظر بود. شخصیت ولدمورت شخصیت مرموز داستان که با قدرتی که داره دچار ناکامی های عجیبی میشه.شخصیت دامبلدور شخصیتی با قدرت مرموز و گذشته ای مرموز تر و استاد واقعی هری پاتر.
در این رمان فضا سازی و گفت گوی بین شخصیت ها نقطه ی قوت محسوب میشود.همچنین توصیف احساسی صحنه های نبرد به جای خون و خشونت از نو اوری های این نویسنده به حساب می اید.بهترین نقطه ی داستان قربانی شدن خود قهرمان به جای دیگران بود که تا به حال در هیچ رمانی که خوندم مثل ان را ندیدم
رون ویزلی تو کتاب اول با بازی شطرنج ش راه رو برای هری باز کرد تا بره سنگو بگیره.
بیشتر نقش واسطه رو بازی میکرد اما کارهاش خیلی موثر و چشم گیر بودن.
فکر می کنم یه اشکال جدی مجموعه این بود که رولینگ قواعد جادویی داستانش خیلی محکم نبود. در واقع قواعد نامحدود بود. یعنی برای هر کاری به ورد جادویی گذاشته بود. فرض کن حتی برای تعمیر عینک خود هری. جادو یه امر دم دستی بود و مثلا مادر رون تمام کارهاش رو با جادو انجام می داد. این قضیه رو زیادی بچگانه می کرد در حالیکه توی داستان های فانتزی دیگه قدرت درونی فرد و تقدس جادو اونقدر پایه ایه که وقتی قهرمان داستان با شرور داستان مواجه میشه باید اونقدر از لحاظ درونی به مراحل بالا رسیده باشه که برای خواننده پیروزیش باورپذیر باشه.
مسئله ی دیگه منفعل بودن هریه و وابسته بودن بیش از حد پیروزی هاش به دوستانش. هری تولید ماجرا نمی کنه. داستانه که هری رو توی ماجرا میندازه و جلو می کشه. برای همین هم به عنوان مثال تالار اسرار و اتاق نیازمندی ها رو باید خود رولینگ بسازه تا محلی باشه برای ماجرا و مبارزه در جلدهای دوم و پنجم و آخر.
یه مسئله ی دیگه بازی کویدیچه که بیشتر در حد اینه که به صفحات داستان اضافه کنه. جز جلد اول و چهارم که دو اتفاق فرعی درون این مسابقه اتفاق میفته این بازی خیلی راحت می تونه از داستان حذف شه. اون دو اتفاق، (یکی تلاش کوئیرل برای به زمین انداختن هری از روی جارو و کمک همزمان اسنیپ برای سلامتش در جلد اول و بعد هم آشکار شدن نشان مرگخوارها توی مسابقه ی کوئیدیچ جهانی) به نحو دیگه ای توی داستان می تونست جا داده بشه و کل این مسایقه حذف شه. البته خب نباید بی انصافی کرد. رولینگ خیلی کل کل های بامزه هم طی مسابقه جا داده بود. که سرگرم کننده بود. 🙂
در مورد شخصیت های دامبلدور و اسنیپ:
فکر می کنم نقطه ی قوت داستان همین روابط پنهانی بزرگترها و گذشته شون بود. فداکاری دامبلدور و اسنیپ توی جلد ششم خیلی تاثیرگزار بود و رولینگ پیام خیلی خوبی رو توی داستانش جا داده بود. با شناسایی و نابود شدن تدریجی هوراکراکس ها اسنیپ باید بیشتر توی دل ولدمورت جا باز می کرد و چی بهتر از اینکه حالا که ولدمورت می خواست دامبی بیمار و رو به مرگ رو بکشه اسنیپ این کار رو بکنه و البته دست یه بچه (دراکو) هم به قتل آلوده نشه. اسنیپ هم بشه مدیر هاگوارتز و از بچه ها مواظبت کنه و زمینه برای نبرد نهایی هاگوارتز آماده بشه. (اخ که تا جلد هفتم بیاد چقدر من حرص می خوردم از دست همه که اسنیپ رو خائن و قاتل می دونستن.:45:)
رستگاری اسنیپ بعد از مرگ لی لی و یار محفل بودنش و در عین حال مدام در معرض اتهام بودنش ادم رو دیوانه می کرد. من بودم فقط به خاطر شخصیت پردازی اسنیپ و این مرموز بودن لج درآرش به رولینگ مدال افتخار می دادم.:105:
در کل، ماجرا و شخصیت پردازی خوب در بستری از جادو و هیجان و البته شوق انجام کارهای بزرگ و خارق العاده با استفاده از وردهای معمولی هر آدمی رو شاد می کنه. اونم ماها توی این دور و زمونه ی مصرفگرایی و با این روحیه ی روزمره گرایی که داریم. هدف فانتزی هم همینه. خلق یه دنیای جدید و غرق شدن توی خیال و قدرتمند شدن در حد ولدی بزرگ هفت جان.
نمیشه رولینگ رو به همون دلیل اول "کودکانه جلوه دادن" جادو و قدرت های جادویی، توی جدول فانتزی نویس ها همتراز بزرگان قرار داد ولی من به هر حال دوستش دارم.
پ.ن:
تبلیغات و فیلم شدن کتاب ها توی همه گیر شدن تب هری پاتر و جهانی شدن خیلی خیلی موثر بود.