Header Background day #15
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

یک روز قشنگ بارانی

3 ارسال‌
3 کاربران
17 Reactions
5,171 نمایش‌
R-MAMmad
(@r-mammad)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 555
شروع کننده موضوع  

تالارگفتمان 1
نام داستان: یک روز قشنگ بارانی
نویسنده: اریک مانوئل اشمیت
نسخه: pdf
سایت مرجع: بوک پیج

یک روز قشنگ بارانی
قسمتی از متن داستان:

زن عبوس به بارانی که بر روی جنگل لاند می‌بارید نگاه می‌کرد.
- چه هوای مزخرفی!
- عزیزم اشتباه می‌کنی.
- چی؟ یک دقیقه بیا سرت رو بیرون کن می­بینی چی داره از آسمون می‌باره!
- دقيقاً.
مرد به طرف ایوان رفت، تا جایی که قطره‌های باران امان می­داد به باغ نزدیک شد و پره‌های بینیش را باز و گوش‌هایش را تیز کرد، سرش را بالا گرفت تا باد خیس را بهتر بر روی صورتش حس کند و با چشمانی نیمه‌بسته؛ در حالی که عطر آسمان سرخ فام را استشمام می‌کرد، زمزمه کرد:
- یک روز قشنگ بارانیه.
مرد به نظر صادق می‌رسید.
در این لحظه برای زن دو اصل مسلم شد: نخست این که از دست مرد واقعاً حرص می‌خورد و دوم اینکه اگر می‌شد هرگز او را ترک نمی‌کرد.

بوک پیج


   
Anobis، hera، Serenity و 11 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
night313182
(@night313182)
Active Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 5
 

از خوندن این کتاب واقعا لذت بردم .
آقای اشمیت نویسنده بسیار ماهریه و من کتاب اسکار و خانم صورتی ایشون رو قبلا خوندم و جزء بهترین داستان های کوتاهیه که تا به حال خوندم .
ممنون بابت این داستان زیبایی که گذاشتید


   
JL_D، bahani و R-MAMmad واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Anahid
(@anahid)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 141
 

واقعا قشنگ بود مرسی از زحماتت و خسته نباشی


   
پاسخنقل‌قول
اشتراک: