سلام به همه ی عزیزان
خب با اینکه این قضیه ایده دادن ها اولش یه کم در هم بر هم شد ولی بالاخره موفق شدیم یه سری ایده های خوب رو به نظرسنجی بزاریم و همونطوری هم که انتظار می رفت اکثر بچه ها به فانتزی شهری و ایده ی داستان خلافکارها رأی دادن. ( ده نفر)
عده ای از دوستان هم گفتن خوبه که ایده ی مبارزه با جنایات جادویی رو هم با ایده ی بالا ترکیب کنم و یه اثر متفاوت در بیاریم. که در موردش صحبت خواهیم کرد.
خیلی خب این تاپیک برای این هست که بچه ها اعلام آمادگی و شرکت بکنند در داستان، یه بار دیگه ایده رو اینجا می زارم. وقتی تعداد شرکت کننده ها مشخص شد طرح داستان براشون پیام خصوصی میشه و استارت کار دیگه احتمالن تا اواسط هفته ی آینده می خوره.
روال کار به این صورت هست که :
1- وقتی اعلام آمادگی می کنید، طرح براتون ارسال میشه و اینطور هم نیست که وسطش جا بزنید یا غیبتون بزنه. چون بالاخره مسئولیتی پذیرفتین و این داستان هم تا آخر تابستون باید به سرانجام برسه. اگر قراره مدتی پیداتون نباشه حتمن قبلن باید با من هماهنگ کنین تا جانشین تعیین کنم.
2- پیرنگ کار باید گروهی نوشته بشه لذا اینجا حرفی از طرح داستان و یا پایان و آغازش زده نمیشه چون برای کسایی که بعدن می خوان بخونن و لذت ببرن مزه ش میره.
3- تعداد محدودی از بچه ها انتخاب میشن، الان نمی گم چند تا ولی دیگه خیلی هم نیست تعداد که از دست خارج بشه داستان.
4- وقتی طرح براتون فرستاده شد و با دقت مطالعه کردین باید یک الی دو صفحه در مورد ویژگی های کاراکتر انتخابیتون بنویسین و برای من پیام خصوصی کنین. اینجا چیزی نذارید!
5- لیستتون شامل نام کاراکتر و تمام خصوصی اخلاقی وجسمی هست و باید یه بک گراند هم از زندگیش بدین.
6- ترجیحاً شرکت کننده های داستان کاربرای شناخته شده ی سایت باشن و کسایی که داستان زیاد نوشتن و اینجا گذاشتن.
ایده :
داستان از این قراره که شخصیت اول ما (مثلا میگیم احسان) پدر و مادرش مردن. خواهر و دومادشونم کشته چون اونا یه شرمساری و ننگ بزرگ رو براش اوردن. داستان از اینجا شروع میشه که احسان بعد از قتل اونها فراریه و نمیدونه کجا باید بره. خیلی اتفاقی دروازه ای رو پیدا میکنه در جایی در تهران (مثلا تهران) که به شهری میره که در بعدی موازی با تهران قرار داره. تا حالا توجه کردین توی روزنامه اینهمه گمشده زدن پس اینها کجا رفتن؟ یا قاتل و خلافکارای فراری کجا میرن که پیدا نمیشن؟ بله در همین شهر. اینجا جاییه که قانونی وجود نداره. هر گروه و محل قانون خودشو داره و توسط یکی اراره میشه. قتل.تجاوزگ فقر و فحشا بیداد میکنه. درون این شهر اسطوره های زیادی هم وجود دارن. (حتی میتونیم از رستم که سیمرغ بهش عمری طولانی داده هم استفاده کنیم) و یا حتی سیمرغ که روان پریش شده و در دو سمت سیمرغ و ققنوس گیر کرده و دو شخصیتی شده. خب این شهر پتانسیل بسیار زیادی داره برا خلق داستان های زیادی. مثلا اینکه فرشته ها میان تا این شهر رو نابود کنن تا بیشتر جرم و جنایت ها پاک شه. یا مثلا حمله یکی از اسطوره های معروف برای پادشاه شدن این شهر. یا جنگ داخلی و اشوب بین گروه ها. داستان کل جلد ها هم میتونه سر این باشه که احسانی که تک و تنها وارد این شهر شده پیشرفت میکنه و کم کم با جمع کردن گروهی دور هم کسی میشه
امیدوارم کارها خوب پیش بره.
بیاید شروع کنیم... :105:
چراغ اولو روشن می کنم و اعلام امادگی می نمایم.
ای اهل بوک پیج بشتابید بشتابید
اعلام آمادگی.
یه سوال: کاور نمی زنین براش؟
تو رو خدا شیک و پیکش کنین!:دی
من من من من .22.
البته که هستم
ولی بخاطر کنکور شاید وسطا به مشکل بربخورم توی وقت رسوندن داستان 🙂
اگه تعداد شرکت کننده ها بیشتر از میزانی که میخواین انتخاب کنین بود من کنار میکشم بقیه شرکت کنن که وقت بیشتر دارن :39: ولی فعلا هستم .22.
اعلام آمادگی.
یه سوال: کاور نمی زنین براش؟
تو رو خدا شیک و پیکش کنین!:دی
کاور و صفحه آرایی من کوچک در خدمتم.
فقط هرکی مسئوله چیزی که میواد رو برام بفرسته
من:خانم اجازه؟
بانو آتوسا:بله؟
من: ميشه منم شركت كنم؟
بانو آتوسا: بله ولي تعداد محدودی از بچه ها انتخاب میشن، الان نمی گم چند تا ولی دیگه خیلی هم نیست تعداد که از دست خارج بشه داستان.
سلام منم اعلام آمادگی میکنم
هرچند تا حالا داستان زیادی اینجا نگذاشتم (فقط سه چهارتا داستان کوتاه)
اما اگه جا بود کنرو هم یه جوری جا کنید.
ایده ش خوب به نظر میرسه. :23: میخواید چند جلدی بنویسید؟
شیطونه میگه شرکت کنم :107:
آتوسا، به نظرت چقدر کار میبره نوشتنش؟ یعنی چقدر از نویسنده ها انتظار دارین؟ میخوام ببینم اگه شرکت کنم وقت زیادی ازم نگیره.
خودت نیستی؟
@Lady Rain
ایده ش خوب به نظر میرسه. :23: میخواید چند جلدی بنویسید؟
شیطونه میگه شرکت کنم :107:
آتوسا، به نظرت چقدر کار میبره نوشتنش؟ یعنی چقدر از نویسنده ها انتظار دارین؟ میخوام ببینم اگه شرکت کنم وقت زیادی ازم نگیره.
خودت نیستی؟
@Lady Rain
فعلن یک جلده
فعلن طرح رو برام فرستادن واسه ی همه ی شرکت کننده ها می خوام بفرستم من نظرم اینه که بیشتر از ده نفر شرکت نکنن چون تعداد کاراکترها که زیاد شه روند داستان از دست خارج میشه.
تو کنکورت چه موقعس ؟ سعی کن حتمن شرکت کنی. منم شرکت می کنم.
هر آنچیزی که از کار گروهی های دیگر بنده برداشت کردم:
1- اگر خواستید یک تاپیک ر کنار داستان بگذارید که نقد ها و هماهنگی ها درش انجام بشود. در نقش آفرینیی که من توی arda.ir داشتم این خیلی به نظمش کمک کرد.
2- افراد را کیپ شوند و شخصیت ها از قبل معلوم شوند. بزرگترین نقص قهرمانان جوان این بود که یهویی شخصیت ها به وجود می آمدند و جلو میرفتند. و شخصیت های ثابت زیاد نبودند.
3-تموم شه. در واقع بزرگترین مزیتی که باعث میشه یه داستان گروهی نظم بگیره اینه که تموم بشه، اگر قرار بر گسترش کار هست بهتره توی جلد دومی چیزی ادامه پیدا کنه.
4- پیرنگ در دسترس همه باشه که همه بدانند باید به کجا برسند.
امیدوارم کمک حاصل شود.
اگر کم و کسری داشت شرمنده
تاپیک فقط برای اعلام آمادگیه، نظرتون رو برای آتوسا خصوصی کنید و این رو پاک کنید. nafise
شما هم همینطور، الان اسپم هردوتاتون رو پاک می کنم.
اعلام آمادگی میکنم
منم هستم
فقط یکی بگه داستان چیه که من شخصیت بنویسم
تاپیک بسته میشه