Header Background day #16
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

محفل شعرا

113 ارسال‌
26 کاربران
358 Reactions
26.9 K نمایش‌
Anobis
(@anobis)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 994
شروع کننده موضوع  

سلام سلام....
به دنياي شعر وشاعري خوش اومديد
خب توي اين تاپيك قراره شعر بگيد....
كلمات رو پشت سر هم بچينيد و يك شاهكار هنري رو به دنيا معرفي كنيد....
يك شعر از خودتون و نه هيچ كس ديگه.....
توي هر سبك و قالبي كه دلتون ميخواد.....
از آرايه هاي ادبي استفاده كنيد و يا نكنيد اصلا اين تاپيك ما خودتونه.....خودتون شعر بگيد و بزاريد توش....
مثلا اين شعر كه از خودم رو داشته باشيد
------------------
شايد بجز غم و اندوه حس ديگري باشد
شايد بجاي جرم و جنايت مهرباني باشد
شايد هم تكه ناني باشد،
و مايه ي شادماني يتيماني باشد
شايد آسماني باشد،
كه در آن فرشتگاني باشد
شايد اين باشد
شايد آن باشد
شايد آبي باشد
تا بشويي چشم ها
تا ببيني لطف را در قلب احسان ها
شايد سهرابي باشد
كه بگويد جور ديگر بايد ديد
چشم هارا بايد شست
-----------
اين شعر رو وقتي داستان يكي از دوستان رو خوندم يهو به ذهنم رسيد و طبع شاعريم گل كرد و خواستم بنويسمش....
اولين شعري بود كه در قالب شعر نو و سبك موج نو نوشتم....
از هيچ چيز نترسيد و هيچ واهمه اي نداشته باشيد و شعر هايي كه به يه لحظه به ذهنتون ميرسه رو بنويسيد وتوي اين تاپيك بزاريد تا بقيه ي دوستان هم بتونن از آن لذت ببرن.
در هر زبان و گويشي كه بلدين شعر بگين....


   
mradmnsh32, mnsim, bahani and 24 people reacted
نقل‌قول
crakiogevola2
(@crakiogevola2)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 690
 

مادر ای رخت صپید
مادر ای شعله ی ناز
مادر ای محرم راز
مادر ای دردو پناه عشق های بچگی
مادر ای ثانیه های اسایش خستگی
روی تو ابریشمی از جنس یاس و هنر است
من توانم که دهم جانی برایت مادم
که تو بودی یاد ها و نفس پاک و خواهرم
مادرم هرجا که باشی سر بلندت میکنم
در تمنای سرورت ترک از تن میکنم


   
پاسخنقل‌قول
dark poem
(@dark-poem)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 31
 

اینجا منی خالی
رو یه پنچره ی پوچی
گنگ و مست میرقصم
و خاکستری شعله های خفقان مرگ
مینوازد هیزم روحم
اینجا کاغذ های امید رنگی
پر است از جوهر بی رنگی مرگ آرزوها

گنگ و مست میرقصم
وپایکوبی خصمانه ی مرگ
برای در آغوش کشیدن تنی لرزان من
اینجا منی گنگ و مست میرقصد برای تشویق آخرین تنفس های مرگ...
🙂


   
ابریشم and Anobis reacted
پاسخنقل‌قول
ابریشم
(@harir-silk)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 471
 

دوستان اینجا چرا پر اسپم شده؟ خیلی واضح و روشن زننده تاپیک در پست اصلی گفتن شعرهای خودتون رو بزارید. اگه می خواید شعر شاعر های دیگه رو بزارید می تونیم تاپیکش رو بزنیم.
قبل از پست گذاشتن قوانین تاپیک رو بخونید.

دیگه اسپم ندید و اگه شعری از خودتون دارید، مهم نیست خوب یا بد با ما به اشتراک بزارید:)


   
پاسخنقل‌قول
crakiogevola2
(@crakiogevola2)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 690
 

به خداااااااااااااا من شعرای خودمه حریر منو از خشمت عفو کن:77:
تمام برگ های دفترم عطر تو دارد
تمام روز هاوساعتم رنگ تودارد
من از شب های بیخابی گریزم
تمام بالش وحالم دگر نام تو دارد
من از نغمه ی بی اوا چه زارم
سرودم وانگهی یاد تو دارد
من از اب روان ذوقی ندارم
تمام چشم من شوق تو دارد
دلم در بستر غم هابسوزد
که رود مهرت اندر سوی رویم
نجاتم را فراموشی سپارد


   
Anobis, Araa and Araa reacted
پاسخنقل‌قول
Araa
 Araa
(@araa_mc)
Active Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 9
 

عشق، آن سکانس آخر فیلم ترسناک است!
عشق، نصیحت آخر پزشک به بیمار است!
عشق، سه حرف ساده ی پر زِ ایهام است!
عشق چیست؟ تصنیفی بدون آوا است؟!!
#آرمان
____
قدیمیه ولی گذاشتنش اینجا خالی از لطف نی. صرفا جهت بالا آوردن تایپک (:


   
Anobis and crakiogevola2 reacted
پاسخنقل‌قول
crakiogevola2
(@crakiogevola2)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 690
 

عاقبت اندیشه هایم خط بطلان سکوتم میشوند
و من اند سایهیی تاریکی شب های تارم مرده ام
چه کسی میشنود فریاد تلخ بودم
ای ای تاکه و گورستان غم
نام من دریاد هستی مرده است#


   
پاسخنقل‌قول
لینک دانلود
(@linkdownload)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 952
 

و آنچنان بیتابم
که دلم میخواهد بدوم تا ته دشت
بروم تا سر کوه
دنیا سالیانی ست
که تو را میخواهد
سه مصراع اول تضمین از شعر دشت نور سهراب سپهری


   
ZAHRA*J and Anobis reacted
پاسخنقل‌قول
لینک دانلود
(@linkdownload)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 952
 
دنیا شده دفتر نقاشی
دفتر درد هایی که کشیده ام
از جبر زمانه
از جبر دنیایی که
لذت هایش را شیاطین
با پایپ کشیده اند
شیاطینی که دنیا را پر کرده اند
دنیای خالی از قهرمان
دنیای من بی باور
من مشرک
من ملحد
من کافر
اما
من قهرمانم را از یاد برده ام.
ولی قهرمان هنوز به یادم است.
او هنوز به یاد دنیاست.

   
ZAHRA*J, Anobis and milad.m reacted
پاسخنقل‌قول
crakiogevola2
(@crakiogevola2)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 690
 
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
روزی از این تلخ و شیرین روزها
روز پوچی همچو روزان دگر
سایه ای ز امروزها ، دیروزها
دیدگانم همچو دالان های تار
گونه هایم همچو مرمرهای سرد
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد
می خزند آرام روی دفترم
دستهایم فارغ از افسون شعر
یاد می آرم که در دستان من
روزگاری شعله می زد خون شعر

خوب این شعره از خودم نیست شاعرشم نمیدونم کییست و لی خیلی قشنگه


   
پاسخنقل‌قول
arwen
(@arwen)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 209
 

گمانم اشک های من
دلیلش آتش عشق است
دوباره میرود امشب
به چشمم دود احساسم


   
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1038
 

هرگز نرود زه یاد ان شب تماشایی مونس خسته دلانی اگر تو باز آییی
جام می و باده و رقص و شراب مست نتواند کند مرا اگر تو باز اییی
مهدی موعود اقا جانم به فدایت خاک نشین کوی شمایم تا تو باز اییی


   
پاسخنقل‌قول
لینک دانلود
(@linkdownload)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 952
 
خداوندا
عهدی با تو میبندم
که نه دیوان، نه پریان
نه انس و نه جن
یارای مقابله با آن نیست
خداوندا
آنگاه مرگ مرا در آغوش گرفت
یا آنکه
من در زندگی غوطه ور بودم
هرگاه آمد
من را از قبرم بیرون آر
در حالی که لباسم کفن است
در دست راستم شمشیری آخته
و در دست چپ نیزه ای آماده است
تا فریاد زنان
دعوتش را لبیک گویم

این قسمتی از دعای عهد بود که من خیلی بد سعیمو کردم شعرش کنم
خوبی بدی شرمنده


   
Anobis, ZAHRA*J, crakiogevola2 and 2 people reacted
پاسخنقل‌قول
sirius
(@sirius)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 14
 

مردان خدا پرده‌ی پندار دریدند
یعنی همه‌جا غیر خدا یار ندیدند
هر دست که دادند، همان دست گرفتند
هر نکته که گفتند، همان نکته شنیدند
یک طایفه را بهر مکافات سرشتند
یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند
جمعی به در پیر خرابات خرابند
قومی به بر شیخ مناجات مریدند
یک فرقه به عشرت درِ کاشانه گشادند
یک زمره به حسرت سرِ انگشت گزیدند
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
فریاد که در رهگذر آدم خاکی
بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند
همت طلب از باطن پیران سحرخیز
زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند
زنهار مزن دست به دامان گروهی
کز حق ببریدند و به باطل گرویدند
چون خلق درآیند به بازار حقیقت
ترسم نفروشند متاعی که خریدند
مرغان نظرباز سبک‌سیر «فروغی»
از دامگه خاک بر افلاک پریدند


   
پاسخنقل‌قول
ZAHRA*J
(@zahraj)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 544
 

و باز اشک هاست
که هجومی بی رحمانه دارند
در دنیای او
جایی میان کودکی و بزرگ سالی
اشک ها هم دم های اویند
آرام خواهد شد
با نوای حق
اما
هربار سخت تر از دفعات قبل
تلاش خدا برای در آغوش گرفتن و آرام کردن او
هربار سخت تر خواهد شد
اما پروردگار او
راهی را خواهد یافت
تا او را آرام کند
و او آرام خواهد شد
با نوای حق
شرمنده است این کودک بزرگسال
شرمنده از خدایی که
هربار به آرامی او را در آغوش میکشد
و او را آرام میکند
و خداوند او شرمنده است از
دنیای بیرحمانه آدم ها
مرز بیر حمی را شکسته است این دنیا
آفرین بر او
مرز ها را شکسته و به رتبه جدیدی دست یافته است.
مرحبا
کودک بزرگ سال
کودکی نکرده است
همیشه بزرگ بوده
و هیچ گاه ادعای کودکانه ای نداشته است
و باز آفرین بر این دنیا
آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
صبر و آرام تواند به من مسکین داد


   
پاسخنقل‌قول
crakiogevola2
(@crakiogevola2)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 690
 

اسمان ابی تر از ابی ترین ابی هاســــــت
پنجره خندان و سرشار از گل و پروانه است
شعــف و شــور جاودان دربــیـنمــان پابرجاســــــت
عشـق تو زیبـــــاترین افسانه وشــــعر من اســــــت
نغمه ی جان منی توتا که دنیا دنیاســـــت
قلم سعدی و حافظ لایق وصف تو اســـــت
اه افسوس راه چشم تو به من فرسنگ هاست


   
Anobis reacted
پاسخنقل‌قول
صفحه 6 / 8
اشتراک: