انواع شخصیات در داستان
«بسیاری از ما ممکن است در نوشتن داستان به اتفاقی که قرار است بیفتد بیشتر فکر کنیم تا شخصیت دخیل در اتفاق. در یک داستان رئالیستی کرکتر یا شخصیت داستانی اغلب نسخه کمرنگی از نویسنده و یا کسانیست که او میشناسد؛ برای نویسنده این کرکتر یا شخصیت در زندگی واقعی کم و بیش آشناست و همین امر ممکن است ذهن یک نویسنده تازهکار را بیشتر به سوی اتفاق ناشناختهای که در داستان قرار است اتفاق بیفتد، سوق دهد.
دلایل زیادی میتوان برشمرد که چرا برخی داستانها، بخصوص از نویسندههای تازهکار، با آنکه از پلات یا طرح خوبی برخورددارند، شخصیتهای محکم و قابلباور در آنها وجود ندارد. در جهان واقعی مسلما ما نسبت به اتفاقاتی که برای دوستان و اعضای خانوادهامان رخ میدهد بیشتر حساسیم تا کسانی که آنها را نمیشناسیم. در داستان نیز، خواننده اغلب به شخصیتی که با او بتواند رابطه برقرار کند و او را به درستی بشناسد بیشتر اهمیت میدهد و با دلچسپی بیشتری اتفاقات مرتبط با آن شخصیت را دنبال میکند. به طور کلی در یک داستان یا رمان، نویسنده ممکن است از کرکترهای زیادی در روایت استفاده کند. هرکدام از این شخصیتها نقشهای متفاوتی در روایت داستان دارد و با کمی دقت معمولا میتوان شخصیتهای داستانی را این طور دسته بندی کرد:
شخصیت عمده یا Major Character: کرکتر عمده داستان در ایجاد و یا توسعه عامل کشمکش داستانی (یا Conflict) است. به عبارت دیگر کل پلات یا طرح داستانی و کشمکش با این شخصیت مرتبط است. مثلا پادشاهی که حکم اعدام یک رهبر شورشی را صادر کرده، شخصیت عمده داستان است.
شخصیت فرعی یا Minor Character: معمولا نقش مکمل شخصیت محوری را به عهده دارد و میتواند عامل رخدادن اتفاقاتی باشد که شخصیت عمده را درگیر میکند. مثلا در همان داستان پادشاه، شاهدخت که مخالف اعدام آن رهبر شورشی باشد، میتواند شخصیت فرعی حساب شود.
شخصیت اصلی یا اول داستان یا Protagonist: کرکتر اصلی است که ماجرای او در حل کشمکش در داستان روایت میشود. در ادامه داستان پادشاه، بدیهیست که رهبر شورشی همان شخصیت اصلی داستان است.
شخصیت مخالف یا Antagonist: کسی یا وضعیتیست که از مخالفت با حل کشکمش داستانی نمایندگی میکند. به عبارت دیگر، انتاگونیست چالشی (شخص یا وضعیت) ست که شخصیت اول باید بر آن فائق آید. در مثال پادشاه، انتاگونیست میتواند فرمانده جنگی پادشاه باشد که برخلاف شاهدخت تمام توان خود را برای اجرای حکم اعدام به کار میبرد. رقیب میتواند همان ضد شخصیت اول هم باشد.
ضد شخصیت اول یا Anti-Hero: یکی دیگر از شخصیتهای اصلی داستان است که صفات برازنده شخصیت اول را ندارد. ممکن است از نظر اخلاقی و شخصیتی نقطه مخالف او باشد. اگر در داستان پادشاه علاوه بر شخصیت مخالف، یک ضد شخصیت اول هم داشته باشیم، میتواند فردی ناشایست در میان گروه شورشی باشد که در باطن خواهان اعدام شدن رهبر شورشی ست تا بتواند رهبری گروه را به دست بگیرد.
شخصیت پویا یا Dynamic: شخصیتی ست که در طول داستان تغییر میکند، و معمولا این تغییر در نتیجه حل کشمکش اصلی داستان است یا در نتیجه یک رویداد عمده. بیشتر کرکترهای دینامیک در داستان جزو کرکترهای اصلی به حساب میآیند و نه حاشیهای. شخصیت محوری داستان، خود نیز یکی از شخصیتهای دینامیک میتواند باشد. تمام شخصیتهای بالا میتوانند شخصیتهای پویا باشند که در طول داستان تغییر میکنند.
شخصیت ایستا یا Static: شخصیتیست که در طول داستان تغییر نمیکند و اتفاقات داستانی بر او تاثیری ندارد. مثلا پسربچهای که در میدان اعدام به مردم گل میفروشد، و ممکن است چندبار در داستان ظاهر شود اما اتفاقات داستانی بر او تاثیری ندارند.
شخصیت متناقض یا Round: میتواند یک شخصیت پیچده و ضد ونقیض داستان باشد. مثلا در داستان پادشاه، وزیری که از یک طرف مخالف اعدام رهبر شورشیست – چون میداند مردم در باطن طرفدار او هستند – و از طرف دیگر نگران قوت گرفتن شورشیان در صورتی که رهبرشان آزاد شود، می تواند شخصیت گرد داستان باشد.
شخصیت تک بُعدی یا Flat : یک شخصیت پهن نقطه مخالف شخصیت گرد است. معمولا از این شخصیت فرعی برای شناساندن بخشی از جزییات داستانی استفاده میشود. مثلا موجودیت یک پیشمرگ، کسی که غذا یا نوشیدنی را قبل از آنکه پادشاه بخورد، مزه میکند تا مطمئن شود که در آن زهر نیست، میتواند یک شخصیت پهن باشد، که جزییاتی از زندگی پادشاه را نشان میدهد.
شخصیتهای ذخیره (یا آشنا) یا Stock: کرکترهایی هستند که آنقدر در داستانها از آن استفاده شده که خصوصیات آنها برای خوانندهها آشناست. مثلا اگر پادشاه فوق یک پیشگو، کاهن، جادوگر یا دلقک داشته باشد، این شخصیتها از قبل در ذهن خواننده آشنا هستند. این شخصیتها میتوانند همزمان پهن، ایستا و یا حتی گرد باشند.
شخصیت عقیم یا Foil: کرکتریست که معمولا نقطه ضد شخصیت اول داستان به حساب میآید. خصوصیات شخصیت عقیم باعث میشود که زوایای بیشتری از شخصیت اول داستان آشکار شود. ضد شخصیت و یا رقیب خود میتوانند شخصیت عقیم داستان باشند.
شخصیت نمادین یا Symbolic: این شخصیت میتواند از یک ایده یا پیام نمایندگی کند. مثلا در داستان فرضی بالا پسرک گلفروش نماد صلح و دوستی میتواند به حساب آید. در پردازش و نقش شخصیتهای نمادین دقت زیادی لازم است. چرا که حضور محسوس و بیش از حد یک شخصیت نمادین داستان یا رمان تبدیل به متنی اخلاقی یا شعاری کند. هرکدام از شخصیتهای بالا میتوانند همزمان نمادین هم باشند و از یک معنا، پیام و یا وضعیت اجتماعی نمایندگی کنند.
معرفی شخصیتها در داستان چگونگی ورود شخصیتها به داستان از چالشهای عمده داستاننویسی به حساب میآید. بدیهی ست که نویسنده نمیتواند به خواننده بگوید که کدام یک از کرکترها شخصیت اصلی یا شخصیت عمده یا نمادین هستند. بلکه خواننده از طریق رویدادها، پلات، دیالوگها و کشمکش داستان است که این شخصیتها را میشناسد و با آنها ارتباط برقرار میکند، حتی اگر تعریفهای فوق را از کرکترها نداند. برخی اوقات معرفی مستقیم شخصیت، بخشی از استایل داستان میتواند باشد. در چنین حالتی به خواننده گفته میشود که کرکتر داستان کیست. مثلا چارلز دیکنز در رمان “سرود کریسمس” شخصیت اصلی داستان را که پیرمردی خسیس است، در ابتدای داستان اینگونه معرفی میکند: “و اینک ابنزر سکروج… خسیسترین آدم گیتی. سکروج! یک پیرمرد گناهکار بخیلِ تنگ نظرِ حریصِ طماعِ آزمند.” این معرفی بسیار مستقیم یک کرکتر داستانیست. استایل خاصی از داستان لازم است تا بتوان کرکترها را اینگونه معرفی کرد؛ استایلی که باید با اتفاقات داستانی و شخصیتها و کشمکش آن همخوانی و پیوستگی داشته باشد. اما اغلب نویسندگان ترجیح میدهند از معرفی غیرمستقیم بهره ببرند؛ یعنی شناساندان شخصیتها از طریق آنچه انجام میدهند و آنچه میگویند. در واقع خواننده از گفتهها و اعمال کرکترهاست که صفات آنها را تجسم میکند. در زندگی واقعی نیز ما از اعمال و گفتههای دیگران است که به صفات آنها پی میبریم. به جز آن، وضعیتهای داستانی نیز میتوان ایجاد کرد که در آن خواننده با شخصیتاصلی داستان بیشتر آشنا میشود؛ مثلا روانشناسی که بخشی از خصوصیتهای روحی فرد را تشریح میکند، یا شرح راوی از آنچه که شخصیت اول داستان در وضعیتهای مختلف در ذهن دارد. میتوان به توصیف صفات فیزیکی شخصیت اول، مثل قدبلند یا کوتاه بودن، چاق یا لاغر بودن هم پرداخت و یا در دیالوگها از زبان دیگر شخصیتها میتوان گفت که شخصیت داستان چه خصوصیاتی دارد. نکته مهمی که نباید در پردازش شخصیتها فراموش کرد این است که کرکترهای یک داستان سیاه و سفید نیستند. مثلا یک شخصیت اول داستان میتواند خود ضدشخصیت باشد. یا یک کرکتر پویا میتواند در عین حال گرد باشد. به عبارتی، لازم نیست شخصیت اصلی داستان همیشه خوب باشد و ضدشخصیت همیشه بد.»
منبع:مجله نبشت