با سلام خدمت دوستان عزیز و گرامی.
این اولین تاپیک بندس و امیدوارم آخریش نباشه.
همون طور که از اسم تاپیک مشخصه، حاویه یه داستانک از خودمه که اولین داستانکی هم هست که نوشتم و همین دیشب این کارو کردم و اصلا ویرایش نشده. پس به بزرگی خودتون اشتباهتم رو بخشید.
خب خیلی دیگه حرف زدم بریم سراغ داستانک.
آرش زمانی که از مدرسه به طرف خانه برمی گشت، با آن اتوبوس قدیمی و تا حدودی زنگ زده تصادف کرد.
دکتر ها به والدین او گفتند که پسرشان دیگر هرگز قادر به حرکت کردن نخواهد بود. او تا پایان عمر فلج شده بود. آن ها برای دلداری به پدر و مادرش گفتند که حداقل او می تواند مثل قبل از حواس دیگرش استفاده کند.
این حقیقت داشت، چراکه آرش گریه ها و ضجه های شبانه روز پدر و مادرش را در کنار تختش می شنید.
اما خیلی زود پدر و مادرش آرزو می کردند که ای کاش پسرشان قادر به استفاده از دیگر حس هایش نیز نبود! چراکه او همیشه با چشمان ترسیده به یک گوشه خیره شده بود و تنها یک جمله را با لرز به زبان می آورد: مسافران بی سر!
ممنون از اینکه وقت گذاشتید و خوندید.
امیدوارم لذت برده باشید.
چ قشنگ.ی فلش فیکشن جذاااب.
و ترسناک.
امیدوارم ک بازم بنویسی.من خیلی خوشم اومد.
خسته نباشی
چ قشنگ.ی فلش فیکشن جذاااب.
و ترسناک.
امیدوارم ک بازم بنویسی.من خیلی خوشم اومد.
خسته نباشی
خوش حالم که خوشت اومد. اگه دوباره نوشتم حتما می ذارم
جالب بود منم خوشم اومد
حتی پتانسیل اینو داشت که به یه داستان کوتاه چند قسمتی تبدیل بشه :39:
ممنون و امیدوارم بازم بنویسی:53:
جالب بود منم خوشم اومد
حتی پتانسیل اینو داشت که به یه داستان کوتاه چند قسمتی تبدیل بشه :39:
ممنون و امیدوارم بازم بنویسی:53:
خوشحالم که خوشت اومده. درست می گی، پتانسیل تبدیل به یه داستان بلندتر رو داره، خودمم تو همین فکر هستم، ولی فعلا وقت این کارو ندارم. بعدا یه دستی به سر و گوشش می کشم. ممنون که وقت گذاشتی و خوندیش.
خسته نباشي دوست عزيز و گرامي
براي تجربه اول واقعا خوب بود و موضوعي كه انتخاب كرده بودي اين قدرت رو داشت كه به يه داستان كوتاه و حتي يه داستان بلند حداقل تك جلدي تبديل بشه اما همون طور كه گفتي اين يه داستانك بود و نميشه نظر واضحي در موردش اعلام كرد 🙂
با اين حال به نوشتن ادامه بده و سعي كن پيشرفت كني و حتما به فكر اين باش كه اين موضوع و ايده جالب رو بعدا تبديلش كني به يه شاهكار. منتظر كار هاي بعديت هستم 🙂
خسته نباشي دوست عزيز و گرامي
براي تجربه اول واقعا خوب بود و موضوعي كه انتخاب كرده بودي اين قدرت رو داشت كه به يه داستان كوتاه و حتي يه داستان بلند حداقل تك جلدي تبديل بشه اما همون طور كه گفتي اين يه داستانك بود و نميشه نظر واضحي در موردش اعلام كرد 🙂
با اين حال به نوشتن ادامه بده و سعي كن پيشرفت كني و حتما به فكر اين باش كه اين موضوع و ايده جالب رو بعدا تبديلش كني به يه شاهكار. منتظر كار هاي بعديت هستم 🙂
ممنون که وقت گذاشتی و خوندیش.
در رابطه با ادامه دادن این داستانک، همون که قبلا گفتم در آینده به یه داستان بلند تر تبدیلش می کنم. ولی فعلا باید بره تو صف، چون ایده های خیلی زیادی هست که دوست دارم اول روی اونا کار کنم. پس این داستانک رو فعلا حداقل برای چند ماهی کنار می ذارم.
بازم ممنون.
یه جورایی جملات شبیه به خبر به نظر می رسید. البته موضوعش قشنگ بود.
بله.از نظر فلش فیکشن باید اینطوری باشه.تمام قیدها و افعال در حد بسیار زیاد تمام توصیفات و صحنه پردازی ها باید حذف بشه و فقط خط طرحش بمونه.شاید به خاطر همینه شما گزارش وار حسش میکنی.اکثرا فلش فیکشن ها همینطورین ((:
خب من نمیدونم فلش فیکشن چیه؛) یا اینکه یه نوشته باید چجور باشه که بشه بهش گفت داستانک یا اصلا نوشته شما رو چی باید صدا کرد
البته اینم نمیدونم که ایا کسی نظر منو میخواد یا نه خخخخ
ولی در هر صورت من نظرمو میدم
مسافران بی سر..... من فقط یه لحظه به این فکر افتادم که اگه این نوشته توضیح تریلر یه فیلم بود عجب چیز خوفی از اب در میومد
احتمالا اگه داستان طولانی تره بشه هم چیز جالبی میشه
ولی در کل با این شیش خط من حس خاصی نداشتم. شایدم مشکل از منه
ولی به عنوان یه داستان کوتاه هم فکر میکردم یکم باید بلندتر میشد؛)
انشالله نوشته های بعدی ؛) نه؟
ولی نکته خوبش اینه که نشون میده شما یه ایده اومده تو ذهنت و حداقل تونستی بنویسیش
شروع خوبیه.....
موفق باشی؛)
خب من نمیدونم فلش فیکشن چیه؛) یا اینکه یه نوشته باید چجور باشه که بشه بهش گفت داستانک یا اصلا نوشته شما رو چی باید صدا کرد هر چی که باهاش راحت ترید.
البته اینم نمیدونم که ایا کسی نظر منو میخواد یا نه خخخخ این چه حرفیه نظر همه محترمه.
ولی در هر صورت من نظرمو میدم بفرمایید.
مسافران بی سر..... من فقط یه لحظه به این فکر افتادم که اگه این نوشته توضیح تریلر یه فیلم بود عجب چیز خوفی از اب در میومد راستش نمی دونم چرا، ولی احساس می کنم هر داستانی که می نویسم، یا هر ایده ای که به ذهنم می رسه، بیشتر به فیلم می خوره تا کتاب.:2:
احتمالا اگه داستان طولانی تره بشه هم چیز جالبی میشه در آینده داستان طولانی تر و به مراتب جالب تر میشه.(حداقل خودم که این طور فکر میکنم.)
ولی در کل با این شیش خط من حس خاصی نداشتم. شایدم مشکل از منه نه فکر نکنم مشکل از شما باشه. راستش خودمم اهل فلش فیکشن نبودم و این یکی یهویی به ذهنم رسید.
ولی به عنوان یه داستان کوتاه هم فکر میکردم یکم باید بلندتر میشد؛) احتمالا تبدیلش کنم به یه داستان بلند تک جلدی.
انشالله نوشته های بعدی ؛) نه؟ آره.
ولی نکته خوبش اینه که نشون میده شما یه ایده اومده تو ذهنت و حداقل تونستی بنویسیش
شروع خوبیه.....
موفق باشی؛)
خیلی ممنون.