اول شخص: مفرد و جمع:
در زاویهی دید اول شخص كه راوی یكی از شخصیتهای داستان است و درون داستان است و به بیان مختصات خود و دیگران میپردازد، خطری بسیار كمتر برای همان بحث دیكتاتوری مؤلف وجود دارد. زیرا راوی به بیان درون خود و ذهنیات خود دربارهی خود و دیگران میپردازد. پس حق دارد به تشبیهات و استعارات دست بزند. حق دارد مسخره كند، ریشخند كند یا حتی بسی شاعرانه و رمانتیك به موضوع و آدمها نگاه كند. او با عنایت به ضمیر «من» یا «ما» دارای همین قدرت است و خوانندهی قرن بیستم نیز توصیفات او را به تحمیل نظر مربوط نخواهد دانست. چون راوی دربارهی خودش صحبت میكند. «تكگویی درونی» كه تكنیكی مهم در ادبیات داستانی است از همینجا شكل میگیرد. دوم شخص: مفرد و جمع: (تو- راوی):
در زوایهی دید دوم شخص دو حالت وجود دارد. اگر مخاطبِ راوی در داستان به گونهای خود او باشد، یعنی راوی با خودش حرف بزند، همانند بحث زاویه دید اول شخص، داری قدرت است. دست او در به كارگیری واژگان استعاری و تشبیهی كاملاً باز مینماید. بهترین مثال این گونهی روایت كه البته بسیار اندك به سراغش میروند، «آئورا» رمان كوتاه «كارلوس فوئنتس» نویسندهی امریكای لاتین است كه به گونهای حتی آموزش بهین این شكل روایت است.اما اگر راوی یكی از شخصیتهای داستان باشد كه با دیگری صحبت كند، آنگاه مجاز به بیان درونیات شخصیت نیست و باید به توصیف افعال او اكتفا كند.
سوم شخص: مفرد و جمع:
الف) دانای محدود: در این شكل روایت كه از همان قرن بیستم و با از یبن رفتن بنیانهای رمانتیسیسم، به وجود آمد، راوی تنها مانند یك دوربین فیلمبرداری به توصیف افعال شخصیتها میپردازد و وارد درونیات آنها نمیشود. زیرا از خارج محدودهی داستان به روایت آنها میپردازد. ظهور مكتب مینیمالیسم كه در كشور ما به غلطترین شكل ترجمه میشود، از همین جا است. همینگوی، چخوف، كارور و … نمایندگان مهم اینگونه داستان نویسیاند. كه این گونه داستانی آغشته به سرمای مدرنیته است. هیچ توصیف شاعرانهای در كلام نیست و تنها اگر شاعرانگیای هست، در رفتار آدمهای داستان است. پس مخاطب میتواند تأویلی شاعرانه از فضا و اعمال شخصیتها داشته باشد یا نه.
ب) دانای كل (نا محدود):در این سبك روایت، راوی همان نویسنده است كه به شكلی خداگونه وارد دنیای ذهن شخصیتها میشود. داستان را از پیش به شخصیتها تحمیل میكند و رفتار آنها را لزوماً بررسی روانشناختی میكند و به گذشتهی آنها نسبت میدهد و ذهن و عین آنان را به وضوح روایت میكند. به گونهای هیچ فضایی برای تأویل خواننده باز نمیگذارد. این شیوهی روایت در زمان كلاسیكها و رمانتیكها مرسوم بوده است.
زاویه دید سه كاربرد دارد:
1به وضعیت زمانی و مكانی اثر می پردازد و از این طریق سازه های گوناگون داستان را توصیف می كند.
2احساس و رویكرد نویسنده به موضوع اثر را نشان می دهد.
3چارچوب شیوه روایت اثر را مشخص مینماید.
انتخاب زاویه دید مناسب و فراخور حال و هوای اثر بسیار حائز اهمیت است . زیرا زاویه دید در شمار عناصری است كه بر دیگر عناصر داستانی و نمایشی ، همچون پیرنگ ، شخصیت پردازی ، گفت و گو و صحنه سازی تاثیر فراوان می گذارد . راوی فردی است كه روایت را نقل می كندو می تواند درداستان حضور داشته باشد ، با خواننده ارتباط برقرار كند و او را از حوادث با خبر سازد. نظریه های مربوط به راوی را می توان به دو دسته تقسیم كرد:
1 راوی وجود حقیقی دارد و دارای هویت است . تقریبا این نظریه شامل اكثریت نویسندگان می شود . برای اثبات آن می توان بسیاری از رمانهای كلاسیك را شاهد آورد، از جمله بابا گوریو ، اثر بالزاك .
2 راوی دارای تعین نیست و راوی روح روایت است و داستان به وسیله روح روایت نقلمی شود. این روح به قدری مجرد و همه جا ناظر است كه از نظر دستوری به جز در قالب سوم شخص مفرد به شكل دیگری از آن نمی توان صحبت كرد . البته این سوم شخص گاهی می تواند تشخص یابد و به شكل اول شخص درآید : من «ی» كه می تواند به قالب اشخاص مختلف فرو رود .
راوی داستان یا زاویه دید:
هر داستان به طریقی روایت می شود و حتی ممكن است در یك داستان واحد از انحای مختلف روایت شود . ممول ترین شیوه های روایت استفاده از اول شخص (من) و سوم شخص (او) است و می تواند با تقسیم بندی زیر مورد مطالعه قرار بگیرد :
1 راوی اول شخص (درونی)
2 راوی سوم شخص (بیرونی)
3 راوی متغیر (چندگانه)
زاویه دید اول شخص
در دیدگاه اول شخص یا متكلم وحده ، داستان از قول یكی از شخصیتهای آن روایت می شود . این شخصیت می تواند اصلی یا فرعی باشد . یا خود نویسنده یكی از افراد داستان باشد و به جای قهرمان اصلی بنشیند . این شیوه بیشتر مورد استفاده نویسندگان تواناست و بهترین داستانهای جهان در همین شیوه نگارش یافته اند .
زاویه دید در این داستان ، زاویه دید درونی است :
«سبوی تازه را برمی دارم و می روم سر جوی كه از میان باغ هاشم رد می شود . كنار جوی بوته كمبوزه ای سبز شده . از اولی كه چند گل داده است ، رفته ام تو كوكش . حالا یك كمبوزه دارد كه ما به آن «كَركُو» می گوییم . هر وقت می روم آب بیارم بهش سر می زنم . آرزو دارم زودتر بزرگ و رسیده شود تا حسابش را برسم . »(شما كه غریبه نیستید ، اثر مرادی كرمانی)
همانطور كه می بینید داستان از زبان شخصیت اصلی در زاویه دید اول شخص نقل شده است . شخصیت اصلی پسری است كه دارد خاطرات را بازگو می كند .
اگر راوی اول شخص به جای شخصیت فرعی داستان روایت كننده داستان باشد ، در این صورت او بیرون از داستان ، داستان را روایت می كند . در این حال صرفا یك ناظر است . او مانند دوربین نگاه می كند و محصول نگاه خود را گزارش می دهد . در این شیوه خواننده از سویی احساس می كند از طریق راوی در داستان حضور دارد و از سویی دیگر مثل یك مخاطب منفعل در روند داستان بی تاثیر باقی می ماند .
هرگاه داستان ، داستان غریبی باشد و ماجرای خارق العاده ای داشته باشد ، یا در آن اتفاقی بیفتد كه باور كردن آن مشكل به نظر برسد ، نویسنده از زاویه دید اول شخص كمك می گیرد و شخصیت اصلی داستان را نقل می كند كه واقعه را تا حدودی قابل پذیرش جلوه دهد .
وقتی داستان ، از زبان كسی نقل می شود كه خود نیز در ماجرای آن سهم عمده را داشته است ، خواننده بیشتر آماده پذیرش آن می شود . نمونه موفق و معروف آن داستان روبنسون كروزئه است (نوشته دنیل دفو ، نویسنده انگلیسی) .
سامسرت موام نویسنده انگلیسی ، بیشتر داستانهایش را با چنین زاویه دیدی می نوشت و عقیده داشت ، خواننده مشاهده می كند كه داستانهای بسیاری به شیوه ی اول شخص مفرد نوشته شده است . این شیوه یك قرارداد ادبی است . این را هم نباید فراموش كرد كه مراد از این شگرد ، مورد پذیرش واقع شدن داستان از طرف مخاطب است . برای اینكه وقتی یكی به شما بگوید آن چه اظهار می كند برای خودش اتفاق افتاده ، احتمال بیشتری دارد كه شما باور كنید راست می گوید ، تا وقتی بگوید برای كس دیگری روی داده است .این شیوه مزیت زاویه دید داستان گو را نیز دارد كه فقط آن چه را مورد نیاز است و از واقعیت درك می كند ، به شما بگوید و آن چه را كه نمی داند یا نمی خواهد بگوید به تخیل شما واگذار می كند .
بهترین نمونه داستان عجیب ، خارق العاده و باور نكردنی ، كه با زاویه دید اول شخص روایت شده و آن را باور كردنی نموده داستان بوف كور صادق هدایت است . این زاویه دید محدودیت هایی به شرح زیر دارد :
1 شخصیت داستان فقط می تواند از عقیده خود صحبت كند و از تشریح عقاید و خصوصیات درونی شخصیت های دیگر داستان عاجز است .
2 شخصیت داستان فقط می تواند از درون خودش به خارج نگاه كند و ممكن نیست كه از خارج ، خودش را مورد داوری قرار بدهد . یعنی می تواند احساس خود را بیان كند . مثلا بگوید : «از فلانی نفرت دارم» اما به هیچ وجه نمی تواند احساس شخصیت های دیگر داستان را نسبت به خودش بداند (البته با استفاده از دیالوگ و یا به یاد آوردن خاطرات گذشته این امكان تا حدی فراهم می آید ) .
3 دیگر آنكه نمی تواند مستقیما درباره ی سجایای اخلاقی خویش حرفی بزند ، بلكه باید با رفتار و كردار خویش به مخاطبانش بنمایاند كه چگونه شخصیتی دارد .
ظاهرا بخش اعظم داستان های كوتاه به شیوه ی راوی دانای كل است . زیرا این شیوه ، ساده ترین شیوه ای است كه در عین موثر بودن انعطاف پذیر نیز هست . در روایت سوم شخص ، نویسنده بیرون از داستان قرار دارد و اعمال قهرمانان را گزارش می دهد .
زاویه دید سوم شخص
اگر زاویه دید داستان ، به شیوه سوم شخص و از نوع دانای كل باشد ، باید راوی را اندیشه ای بیرونی و توانمند دانست كه شخصیت های داستان را از بیرون داستان رهبری می كند . دقیقا بیننده اندیشه ها و كرده های آنان است و در عمل ، حكم همه چیز دانی را دارد . نویسنده چون گوینده ای رفتار و اعمال شخصیت های داستان را به خواننده گزارش می دهد و وضعیت ، موقعیت ، چگونگی زمان و مكان را تصویر می كند . به قالب شخصیت های داستان می رود و با ذهنیت آن ها نسبت به شخصیت های دیگر و اوضاع و احوال حاكم بر داستان داوری می كند و وضعیت و موقعیت های زمانی و مكانی داستان را شرح می دهد . در واقع ، داستان نویس زاویه دید را از یك شخصیت به شخصیت دیگر تغییر می دهد و به ما امكان می دهد كه از آگاهی نسبی همه جانبه ای بهره مند شویم . اغلب شاهكارهای رمان نویسی جهان چون «بابا گوریو» ، «برادران كارامازوف» و «جنگ و صلح» به چنین شیوه ای نوشته شده اند .
یكی دیگر از كاربردهای راوی دانای كل ، دانای كل محدود است . نخستین كسی كه به این شیوه روایت را باب كرد ، هنری جیمز نام داشت . نویسندگان دیگری -ویلیام فاكنر ، جیمز جویس ، ویرجینیا وولف- این شیوه از روایت را گسترش دادند و از دل آن گونه ای خاص از روایت را بیرون كشیدند ، كه بعدها به جریان سیال ذهن معروف شد . در این شیوه ، خواننده تنها زمانی می تواند با مشاهده بیرونی مواجه گردد و نسبت به آن ها ادراك پیدا كند كه این مشاهدات از طریق جریانی از فكر ، حافظه و احساس ناخودآگاه مشاهده كننده بر او عرضه شود . در واقع در شیوه جریان سیال ذهن ، آن چه كه هنری جیمز از آن به عنوان كانون آگاهی نام می برد به دایره خودآگاه تا ابعاد حوزه های ذهنی پیش از گفتار تعمیق و گسترش یافت . در این شیوه از روایت اطلاعات داستان به صورت جریانی آكنده از گفتار احساس و اندیشه از لایه های خودآگاه ذهن یك یا چند شخصیت داستان به گونه ای نامنظم و بی پایان به بیرون می تراود . در این تراوش ، البته ، نظم معنایی وجود ندارد و راوی با زنجیره ای از خاطرات و گفتار كه در اثر تداعی معانی به هم ارتباط پیدا كرده اند ، روایت داستان را كنترل می كند . بهترین نمونه این زاویه دید از هوشنگ گلشیری است كه در كتاب شازده احتجاب به كار گرفته شده است .این نوع زاویه دید را زاویه دید نمایشی یا زاویه دید عینی می نامند . بیشتر داستان های ارنست همینگوی از این زاویه روایت می شوند . زاویه دید نمایشی به داستان سرعت و تحرك می بخشد ، اما فرصت تحلیل روحی-روانی شخصیت ها را از نویسنده می گیرد . بعضی از منتقدان نیز این شگرد دور ماندن از صحنه رخدادهای داستان را به شیوه روایت روایت دانای كل مطلق نسبت می دهند كه در آن ، نویسنده غایب است و هیچ دخالتی در ماجرا نمی كند و آن چه را كه می بیند عینا نقل می كند و نمایش می دهد .
زاویه ی دید متغیر یا چند روایتی
داستان ممكن است به وسیله چند نفر (از جمله دوم شخص ، چه به صورت مخاطب ساختن یكی از شخصیت ها و چه به صورت نامه نگاری دو طرفه یا یك طرفه) نیز نقل شود و شخصیت های داستان هر كدام نقل قسمتی از وقایع داستان را بر عهده بگیرند . مزایای چنین زاویه دیدی ، نیازی به توضیح ندارد . اما اشكال كار این است كه ممكن است موجب تضعیف وحدت و یكپارچگی داستان شود ، مگر این كه خصلت نمایشی داستان قوی باشد و رشته متنوع حوادث ، طبیعی جلوه دهد . رمان های سنگ صبور ، نوشته صادق چوبك ، سفر شب ، اثر بهمن شعله ور و چراغ شب ، نوشته جمال میر صادقی با چنین زاویه دیدی نوشته شده است .
منبع:ادبیات پارسی
بسی خوب بود .
ممنوم مخصوصا اون فلوچارت اخرش خیلی بهم کمک کرد.
تشکر