Header Background day #22
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

نگهبان(The Guard)

93 ارسال‌
36 کاربران
238 Reactions
25.1 K نمایش‌
AmbrellA
(@ambrella)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1189
شروع کننده موضوع  

نام داستان:نگهبان(The Guard)
نویسنده: امید مرادپور
سبک: فانتزی بلند جادوگری
کاور: نیازمند طراح
سایت مرجع: بوک پیج


نگهبان

مقدمه و پیشگفتار:

هر دنیایی داستانی دارد یکی شاد ، یکی غمگین ، یکی ترسناک ،یکی خونین ، یکی وحشتناک و .... این داستان در مورد یکی از دنیاهایی است که شاید بیشتر از دور یک دنیای شاد به نظر میرسد اما آیا در باطن هم اینطور است؟ یا در تاریکی شبهایش هیولاهایی کمین کرده است؟ داستان دنیای من شاید شروع جذابی ندارد اما پایانش را هیچکسی نمیتواند حدس بزند ،در اتفاقات رخ داده دست سرنوشت حاضر نبود این اعتقاد من است،که مردم سرزمین من این داستان را رقم زده اند با از خود گذشتگی با شجاعت، و داستان این شجاعت باید به تمام دنیاها و مردمان آزاد دنیا برسد. دنیای ما دوران سیاهی را سپری میکرد این دوران از ده هزار سال پیش تا به اکنون مانند طاعون سیاهی بر سرزمین من گسترش یافته بود،مردمان من هر روز شاهد مرگ عزیزان و فرزندانشان بودند ... شاید مرگ آنها سرنوشت بهتری بود، در برابر بردگی تا پایان عمر. در دنیای من چهار نژاد زندگی میکنند قویترین این نژاد ها شیاطینی بودند که به انها <<خون آشام >>میگفتند تشنگانی به خون که هیچگاه از لذت ریختن خون نژاد من سیراب نمیشدند ، نژادی دیگر در رقابت با خون آشام ها بودند به نام <<اجنه>> که از زجر و شکنجه مردمان من لذت میبردند و در نهایت هر فردی که زیر شکنجه های زجر آور آنها شکست میخورد به سرنوشتی بدتر گرفتار میشد ، گروه سومی هم وجود داشت که به آن <<گرگینه>> میگفتند مردمانی که زمانی هم نژاد من بودند اما گرفتار طلسم شومی شدند و دیگر نتوانستند راه روشنایی را در پیش گیرند و به جرگه شیاطین پیوستند اما نژاد من ... ما ضعیفیم ما پستیم ما .... من یک انسانم.... انسانها در طول سالها منبع غذای خون آشامها بودند، همچنین اجنه برای ادامه نسل خود مردمان هم نژاد من را تسخیر میکردند، هر گاه بین گرگینه ها و خون آشامها جنگی در میگرفت از هر دو نژاد به شهر های ما حمله میشد و مردمان زیادی برای افزایش قدرت این دو طرف به نیمه خون اشام و نیمه گرگینه بدل میشدند تا برای طرفین بجنگند، نیمه خون اشام ها عمری نداشتند و تنها برای جنگ استفاده میشدند نیمه گرگینه ها هم اگر بعد از جنگ زنده میماندند و به میان هم نژادهای خود بر میگشتند بعد از مدتی دیوانه میشدند و به کشتار خانواده خود می پرداختند و به ناچار همه نیمه گرگینه ها هم کشته میشدند. نژاد من دچار سرنوشتی شوم شده بود محکوم به شکست، بردگی و مرگ، سیاهی هر روز بیشتر و بیشتر میشد و نسل ما رو به نابودی میرفت تا اینکه نژاد انسانها تصمیمی گرفتند که شاید آخرین راه دفاع آنها در برابر این شیاطین بود. در میان نژاد من قومی وجود داشت به نام "مایای" ، مردمان این قوم همگی از قدرت های جادویی بهره مند بودند ، این قوم به دنبال راه نجات نژاد انسانها در طول تاریخ مطالعه میکرد تا اینکه راه حل نهایی را در سنگ نوشته های یکی از عمیق ترین غار های دنیای ما پیدا کردند، طلسمی بسیار قدرتمند که از موجوداتی ناشناخته بر لوحی سنگی حک شده بود. این طلسم،توانایی داشت که یک نژاد را به طور کامل به خوابی ابدی ببرد ؛ این همان راه نجات نژاد من بود اما مشکلی در اجرای این طلسم وجود داشت مردمانی که این طلسم را ساخته بودند ضعیف ترینشان به اندازه توان ده جادوگر انسان قدرت داشت و هیچ یک از نفرات این قوم حتی کوچکترین پیشرفتی در اجرای این طلسم نداشت،نا امیدی بار دگر بر نژاد من سایه افکند تا اینکه تصمیم نهایی گرفته شد مردمان نژاد مایای همگی مردمانی شجاع و از خود گذشته بودند، کسانیکه عدالت و شجاعت شعارشان بود،اکنون تنها راه نجات در دستان انها بود پس تصمیم اجرا شد... در مراسمی جادویی در زیر نور ماه کامل ، اولین شب زمستان، تمامی این قوم با اهداء زندگی و نیروی جادوییشان به یک نفر قدرت لازم برای اجرای آن طلسم را فراهم کردند. از قومی به آن بزرگی تنها یک بازمانده وجود داشت کسی که نجاتگر و منجی دیگر انسانها بود "زین آشام" زین اکنون قدرتی ماورای تصور همگان پیدا کرده بود به سرزمین های غربی رفت و تمام نژاد خون آشام ها را به خوابی ابدی فرو برد و همگی را در گویی به رنگ خون حبس کرد،سپس رو به شمال کرد و گرگینه ها را در گویی سنگی سیاه رنگی محبوس ساخت و در آخر در سمت شرق اجنه را نیز در گویی به رنگ آتش حبس نمود و اکنون کار به پایان رسیده بود؛ او از سر خشم هر گوی را به گوشه ای از دنیای خود پرتاب کرد تا دست هیچ موجودی به آنها نرسد تا هیچگاه امکان بازگشت برای هیچ یک از نژادهای محبوس شده وجود نداشته باشد و این سرزمین تنها متعلق به نژاد من باشد ، انسانها به تنهایی در تمامی سرزمین ها با ایمنی کامل پخش شدند و زندگی خود را گسترش دادند، تنها به لطف فداکاری قوم مایای که هیچگاه نام این قوم از ذهن ها پاک نخواهد شد . سوال مهم این بود که آیا همه زندگی ها نجات یافته بودند؟ آیاهمه مردم در شادی به سر میبردند؟ پس چرا اثری از زین دیگر در هیچ کجا دیده نشد؟ جواب سوال تنها در یک چیز بود مردمان مایای فریب خورده بودند آنها تمام تکه های آن لوح سنگی را نداشتند و از عواقب اجرای این طلسم اطلاعی نداشتند اما اکنون زین تکه گمشده کتیبه را یافته بود و جواب تمام سوالاتش را در آن یافت : - "در اجرای طلسم خواب ابدی ویژگی های جسمی فرد محبوس شده به فرد اجرا کننده طلسم منتقل میشود ...... این طلسم را جزو دسته طلسم های ممنوعه قرار داده اند، زیرا فرد اجرا کننده جادو دیگر به مانند قبل نیست چون این طلسم در اکثر مواقع نیرو های شیطانی را به فرد منتقل میکند و اجرا کننده را به شیطانی بدل خواهد کرد ....... کسی که نیروهای شیطانی در او بیدار شده باشند یکصدو سیزده روز زمان دارد تا بر این نیروهای شیطانی فائق آید، در غیر اینصورت در روز آخر روح فرد برای همیشه بدن را ترک گفته و جسم به حیاط شیطانی خود ادامه میدهد." زین تمام نشانه های گفته شده در کتیبه را در خود میدید او از خون آشام ها تشنگی به خون را در خود دیده بود از گرگینه ها دیوانگی در زمان ماه کامل و از همه بدتر طلسم بیداری ابدی اجنه را ، او دیگر هیچ وقت نمیتوانست بخوابد نمیتوانست بخورد و نمیتوانست در میان هم نژادهای خود باشد زیرا ممکن بود به آنها آسیب برساند. پس از مدتی زین در دیوانگی و تنهایی جان سپرد قهرمانی که نامش سرآمد قهرمانان دنیای ماست؛ با مرگ زین اتفاق عجیبی رخ داد گمان میرفت با مرگ زین قدرت جادویی او نیز از بین برود اما چنین نشد در عوض قدرت به فرزند ارشد زین رسید. همگان میترسیدند که آیا عوارض آن طلسم سیاه نیز به فرزندان زین منتقل شده باشد اما چنین نشانه هایی هیچگاه در نسل او دیده نشد و در هر نسل قدرت به فرزندان ارشد منتقل میشد ، این فرزندان به مانند جد بزرگشان وظیفه محافظت از دنیا را بر عهده داشتند که مبادا کسانی گوی های گمشده را گرد آورند و اقوام شیطانی را بازگردانند، به این نسل لقب نگهبان داده شده بود. نسل های متمادی از پی هم میگذشت و نگهبانان به مانند پادشاهان بر سرزمین ما با عدالت حکمرانی میکردند ، این مرور سالها بدون هیچ اتفاقی تفکر نگهبانان را طوری تحت تاثیر قرار داده بود که فکر می کردند هیچگاه دشمنی نخواهند داشت اما این چنین نشد؛ در شبی تابستانی قصری که نگهبانان نسل اندر نسل در آن زندگی میکردند به آتش کشیده شد و نگهبان آن دوره توسط جادوگران سیاه کشته شد. اما همسر نگهبان توانست فرزند شیر خواره خود را از دست آن شیاطین نجات دهد و به بیابانها بگریزد. هیچگاه مردم دلیل حمله جادوگران سیاه را به نگهبان و کشتن او را نفهمیدند تنها شایعه ای از پیشگویی در میان مردم پخش شد که از آزادی سه نژاد به دست یکی از نگهبانان خبر میداد، اما این شایعه دور از ذهن ها بود زیرا تنها دلیل زندگی نگهبانان محافظت از دنیا در برابر بازگشت سه نژاد شیطانی بود. به علاوه جادوگران سیاه خادمان شیاطین بودند و دلیل مقابله با پیشگویی را هیچگاه از جانب آنها نفهمیدند . از طرف دیگر همسر نگهبان با بچه ای که در آغوش داشت در بیابان های بی آب و علف سر گردان بود ، بعد از چند روز از فرط گرما و تشنگی جان سپرد در حالی که فرزند شیر خواره اش در آغوشش در میان بیابان تنها رها شده بود.
. .
آیا این بار دست سرنوشت به کمک مردم من آمده بود؟ آیا مردم از پیشگویی نجات یافته بودند ؟

شماره فصل نام فصل تاریخ لینک دانلود
فصل صفر پیشگفتار+ مقدمه 1394/11/08 دانلود
01 بدون ویرایش و تنها برای کسانی که دوست دارند با فصای داستان گارد اشنا بشند!
داستان همینه روندش ولی بعدها زمان فصل دهی که برسه این فصل ویرایش میشه
21/10/95 دانلود


بوک پیج


   
grrimm.com2، paradise، Batman و 38 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
hesam.b3da
(@hesam-b3da)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 45
 

مقدمه نه خیلی عالی بود
منتظر داستانت هستم
امیدوارم که زود تر فصل دهی کنید


   
ida7lee2 و AmbrellA واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Khademre
(@khademre)
New Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 3
 

ممنون از پیشگفتار خیلی خوشم اومد امیدوارم این رمان تا انتها ادامه پیدا کند


   
AmbrellA و ida7lee2 واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1189
شروع کننده موضوع  

azar:amir hossien;20362:
کار خیلی خیلی خوبی میکنی..امیدوارم سرمشقی بشه برای دیگران.....بچه کسی از ادامه داستان قدرت نهان خبری نداره؟؟؟...دارن یه کاری میکنن که خودم برم ادامشو بنویسم:15::15:

سلام تشکر از وقتی که گذاشتین و خوندیدن

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

hesam.b3da;20377:
مقدمه نه خیلی عالی بود
منتظر داستانت هستم
امیدوارم که زود تر فصل دهی کنید

تشکر از زمانی که گذاشتی ، و مهم تر از همه زمانی که گذاشتی و نظرت رو بیان کردی مایه بسی دلگرمی و انرژی بود

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

khademre;20383:
ممنون از پیشگفتار خیلی خوشم اومد امیدوارم این رمان تا انتها ادامه پیدا کند

تشکر از شما که مقدمه رو خوندید انشاا... این رومان رو اگر خدا عمر بده قصد رها کردنش رو ندارم و زنده باشم ادامش میدم بازم تشکر از وقتی که میزارین!
راستی خیلی خوشحال شدم اولین نوشتتون توی سایت توی تاپیک داستان من بود!!!
موفق و سربلند باشید


   
vania، arashmajd202، alikhoshbakht13772 و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
لینک دانلود
(@linkdownload)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1048
 

تو سیزده به در فصل نده ببین چیکارت میکنم


   
vania و AmbrellA واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
لینک دانلود
(@linkdownload)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1048
 

امید داداش فصل بعد چی شد؟
داستانت رو دوست دارم انصافا. دوست دارم بخونمش.
ممنون میشم ما رو توی این لذت سهیم کنی.
در ضمن هنوز سر قول صفحه آرایی و طراحی کاور هتسم


   
AmbrellA واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
Aragon
(@p_sh)
Estimable Member
عضو شده: 3 سال قبل
ارسال‌: 187
 

سلام
مقدمه خوبی بود و خیلی خوب هدف داستان را مشخص کرده بود.
البته این چون مقدمه بود نیاز به فضا سازی زیاد نداشت. (البته من در حدی نیستم که این را بگم) در ادامه برای درک درست داستان و اینکه داستان بلند است باید به فضا سازی داستان توجه جدی بشود.
در قسمت مقدمه هیچ مشکلی وجود نداشت بجز در دو الی سه مورد که اگر از کاما استفاده میشد بهتر بود.
راستی اگر یک برنامه ریزی کلی برای فصلهایت داشته باشی کارت خیلی راحت میشود.
مقدمه خوبی بود، ادامه بده، منتظر ادامه فصول هستم
موفق باشید.


   
پاسخنقل‌قول
لینک دانلود
(@linkdownload)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1048
 

eragorn;21863:
سلام
مقدمه خوبی بود و خیلی خوب هدف داستان را مشخص کرده بود.
البته این چون مقدمه بود نیاز به فضا سازی زیاد نداشت. (البته من در حدی نیستم که این را بگم) در ادامه برای درک درست داستان و اینکه داستان بلند است باید به فضا سازی داستان توجه جدی بشود.
در قسمت مقدمه هیچ مشکلی وجود نداشت بجز در دو الی سه مورد که اگر از کاما استفاده میشد بهتر بود.
راستی اگر یک برنامه ریزی کلی برای فصلهایت داشته باشی کارت خیلی راحت میشود.
مقدمه خوبی بود، ادامه بده، منتظر ادامه فصول هستم
موفق باشید.

ممنون بابت نقد خوبتون
ده امتیاز اضافه شد
در ضمن شما اگر میتونید میشه بیاید به گروه نقد؟
واقعا چون فرد چر فعال و مفیدی هستید.


   
Aragon واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
hsaberi592
(@hsaberi592)
Active Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 16
 

PrinceOfDarkness;20211:
دوستان داستان در حال نوشتن هست و تا به حال هم نزدیک 9 فصل نوشته شده ولی تصمیم گرفتیم تا زمانی که به 15 تا 20 فصل نرسیدیم فصل گذاری رو شروع نکنیم.

سلام این جوری خیلی خوب میشه.فقط لطف کنید داستان رو ادامه بدین از این که داستان رو بخونم بعد دیگه نویسنده ادامه نده خسته شدم.برای این هم اگه داستان رو تموم کنی عالی میشه.با تشکر


   
arashmajd202 واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1189
شروع کننده موضوع  

با سلام و عرض پوزش از همه دوستان بابت تاخیر در ارائه داستان
باید خدمت دوستان عرض کنم داستان به فصل 15 رسیده و همچنان در حال نوشتن هستم اما به دلیل مشکلات شخصی قادر به ارائه با سرعت فصول نیستم انشاا.. از اول تابستان با رفع مشکلات شخصی فصل دهی رو اغاز میکنیم و امید وارم با نقد های خوبتون من رو در هر چه بهتر کردن این داستان کمک دهید
نکته دیگه ای که قابل ذکره باید خدمت دوستان عزیز بگم که این پیشگفتاری که تا حالا (12/3/95 ) بر روی سایت قرار داره مقدمه نهایی نیست وو مقدمه نهایی با تغییرات فراوان و برطرف کردن نقاط ضعف و افزودن توضیحات دیگری تکمیل شده و به همراه فصل اول در ابتدای تابستان بر روی سایت قرار خواهد گرفت
در اخر نیز از همه عزیزان پوزش می طلبم ،
با ارزو موفقیت برای همه عزیزان
یا علی


   
arashmajd202، alikhoshbakht13772 و lord.1711712 واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
lord.1711712
(@lord-1711712)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1032
 

AmbrellA;22733:
با سلام و عرض پوزش از همه دوستان بابت تاخیر در ارائه داستان
باید خدمت دوستان عرض کنم داستان به فصل 15 رسیده و همچنان در حال نوشتن هستم اما به دلیل مشکلات شخصی قادر به ارائه با سرعت فصول نیستم انشاا.. از اول تابستان با رفع مشکلات شخصی فصل دهی رو اغاز میکنیم و امید وارم با نقد های خوبتون من رو در هر چه بهتر کردن این داستان کمک دهید
نکته دیگه ای که قابل ذکره باید خدمت دوستان عزیز بگم که این پیشگفتاری که تا حالا (12/3/95 ) بر روی سایت قرار داره مقدمه نهایی نیست وو مقدمه نهایی با تغییرات فراوان و برطرف کردن نقاط ضعف و افزودن توضیحات دیگری تکمیل شده و به همراه فصل اول در ابتدای تابستان بر روی سایت قرار خواهد گرفت
در اخر نیز از همه عزیزان پوزش می طلبم ،
با ارزو موفقیت برای همه عزیزان
یا علی

درود بر تو امید جان، گفته بودی ادامه نمیدی کلی ناراحت شدم
اینکه میشنوم ادامه میدی خیلی خوشحالم کرد
پیروز باشی :53:


   
alikhoshbakht13772، AmbrellA و milad.m واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
ahmaad
(@ahmaad)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 767
 

AmbrellA;22733:
با سلام و عرض پوزش از همه دوستان بابت تاخیر در ارائه داستان
باید خدمت دوستان عرض کنم داستان به فصل 15 رسیده و همچنان در حال نوشتن هستم اما به دلیل مشکلات شخصی قادر به ارائه با سرعت فصول نیستم انشاا.. از اول تابستان با رفع مشکلات شخصی فصل دهی رو اغاز میکنیم و امید وارم با نقد های خوبتون من رو در هر چه بهتر کردن این داستان کمک دهید
نکته دیگه ای که قابل ذکره باید خدمت دوستان عزیز بگم که این پیشگفتاری که تا حالا (12/3/95 ) بر روی سایت قرار داره مقدمه نهایی نیست وو مقدمه نهایی با تغییرات فراوان و برطرف کردن نقاط ضعف و افزودن توضیحات دیگری تکمیل شده و به همراه فصل اول در ابتدای تابستان بر روی سایت قرار خواهد گرفت
در اخر نیز از همه عزیزان پوزش می طلبم ،
با ارزو موفقیت برای همه عزیزان
یا علی

علیک سلام

اینجا بچه هایی داریم که خوراکشون انتظار چند ساله برای یه فصل از داستان سینا هست. :5:
نمیخواد عجله کنی حالا حالاها صبرمون میکشه:دی


   
AmbrellA، arashmajd202 و alikhoshbakht13772 واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
arashmajd202
(@arashmajd202)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 85
 

AmbrellA;22733:
با سلام و عرض پوزش از همه دوستان بابت تاخیر در ارائه داستان
باید خدمت دوستان عرض کنم داستان به فصل 15 رسیده و همچنان در حال نوشتن هستم اما به دلیل مشکلات شخصی قادر به ارائه با سرعت فصول نیستم انشاا.. از اول تابستان با رفع مشکلات شخصی فصل دهی رو اغاز میکنیم و امید وارم با نقد های خوبتون من رو در هر چه بهتر کردن این داستان کمک دهید
نکته دیگه ای که قابل ذکره باید خدمت دوستان عزیز بگم که این پیشگفتاری که تا حالا (12/3/95 ) بر روی سایت قرار داره مقدمه نهایی نیست وو مقدمه نهایی با تغییرات فراوان و برطرف کردن نقاط ضعف و افزودن توضیحات دیگری تکمیل شده و به همراه فصل اول در ابتدای تابستان بر روی سایت قرار خواهد گرفت
در اخر نیز از همه عزیزان پوزش می طلبم ،
با ارزو موفقیت برای همه عزیزان
یا علی

عالیه.دمت گرم...مقدمه خوبی بود..مختصر و مفیذ و جداب...منتظر فصولت هستیم...
یه کاور خوب هم بتونی جور کنی عالی میشه...
فقط یه چنتا سوال....این داستانت تک جلدیه؟؟؟سوم شخصه؟؟معماش زیاده؟؟:3:

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

ahmaad;22761:
علیک سلام

اینجا بچه هایی داریم که خوراکشون انتظار چند ساله برای یه فصل از داستان سینا هست. :5:
نمیخواد عجله کنی حالا حالاها صبرمون میکشه:دی

نگو داغ دلمونو تازه نکن..:45::45:


   
lord.1711712 و AmbrellA واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1189
شروع کننده موضوع  

Hermit;22735:
درود بر تو امید جان، گفته بودی ادامه نمیدی کلی ناراحت شدم
اینکه میشنوم ادامه میدی خیلی خوشحالم کرد
پیروز باشی :53:

ممنون
یه موقعی یه سری مشکلاتی توی زندگی رخ میده که قابل پیش بینی نیست و ادم رو کلا از رو مود در میاره
ولی خدا رو شکر الان خیلی بهتره اوضاع و امید وارم همینطوری بمونه

ahmaad;22761:
علیک سلام

اینجا بچه هایی داریم که خوراکشون انتظار چند ساله برای یه فصل از داستان سینا هست. :5:
نمیخواد عجله کنی حالا حالاها صبرمون میکشه:دی

خخخخخ مرسی احمد جان داستان سینا که خودمم چند سالیه منتظرم انشاا.. اگر اقا سینا ظهور کردن ولشون نکنید سفت بچسبید بهشون که داستانو پخخخ کنه بیاد

azar:amir hossien;22763:
عالیه.دمت گرم...مقدمه خوبی بود..مختصر و مفیذ و جداب...منتظر فصولت هستیم...
یه کاور خوب هم بتونی جور کنی عالی میشه...
فقط یه چنتا سوال....این داستانت تک جلدیه؟؟؟سوم شخصه؟؟معماش زیاده؟؟:3:

سلام
مرسی از شما بابت تایمی که گذاشتین ایشاا... ناامیدتون نکنم
نه این داستان سه جلده و اول شخص معما هم باس بخونی ولی تا اونجایی که تونستم معما توش گذاشتم


   
lord.1711712 واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
arashmajd202
(@arashmajd202)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 85
 

AmbrellA;22766:
ممنون
یه موقعی یه سری مشکلاتی توی زندگی رخ میده که قابل پیش بینی نیست و ادم رو کلا از رو مود در میاره
ولی خدا رو شکر الان خیلی بهتره اوضاع و امید وارم همینطوری بمونه

خخخخخ مرسی احمد جان داستان سینا که خودمم چند سالیه منتظرم انشاا.. اگر اقا سینا ظهور کردن ولشون نکنید سفت بچسبید بهشون که داستانو پخخخ کنه بیاد

سلام
مرسی از شما بابت تایمی که گذاشتین ایشاا... ناامیدتون نکنم
نه این داستان سه جلده و اول شخص معما هم باس بخونی ولی تا اونجایی که تونستم معما توش گذاشتم

ممنون...یکی از داستانیه که تو لیست انتظارمه.:8:..موفق باشی..اممم...جادو جمبلم توش باشه..اکشنم باشه...اوممم دارکشم زیاد کن...:63::63:دارک خونم پایین اومده..
منتظر نقدای اتشینمم باش....:19::19:


   
AmbrellA و lord.1711712 واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
herokhosro2
(@herokhosro2)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 68
 

آقا خیلی مشتاقیم
تابستون شدا 🙂
فصل نمیدی؟


   
AmbrellA واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
صفحه 4 / 7
اشتراک: