Header Background day #22
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

نگهبان(The Guard)

93 ارسال‌
36 کاربران
238 Reactions
25.1 K نمایش‌
AmbrellA
(@ambrella)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1189
شروع کننده موضوع  

نام داستان:نگهبان(The Guard)
نویسنده: امید مرادپور
سبک: فانتزی بلند جادوگری
کاور: نیازمند طراح
سایت مرجع: بوک پیج


نگهبان

مقدمه و پیشگفتار:

هر دنیایی داستانی دارد یکی شاد ، یکی غمگین ، یکی ترسناک ،یکی خونین ، یکی وحشتناک و .... این داستان در مورد یکی از دنیاهایی است که شاید بیشتر از دور یک دنیای شاد به نظر میرسد اما آیا در باطن هم اینطور است؟ یا در تاریکی شبهایش هیولاهایی کمین کرده است؟ داستان دنیای من شاید شروع جذابی ندارد اما پایانش را هیچکسی نمیتواند حدس بزند ،در اتفاقات رخ داده دست سرنوشت حاضر نبود این اعتقاد من است،که مردم سرزمین من این داستان را رقم زده اند با از خود گذشتگی با شجاعت، و داستان این شجاعت باید به تمام دنیاها و مردمان آزاد دنیا برسد. دنیای ما دوران سیاهی را سپری میکرد این دوران از ده هزار سال پیش تا به اکنون مانند طاعون سیاهی بر سرزمین من گسترش یافته بود،مردمان من هر روز شاهد مرگ عزیزان و فرزندانشان بودند ... شاید مرگ آنها سرنوشت بهتری بود، در برابر بردگی تا پایان عمر. در دنیای من چهار نژاد زندگی میکنند قویترین این نژاد ها شیاطینی بودند که به انها <<خون آشام >>میگفتند تشنگانی به خون که هیچگاه از لذت ریختن خون نژاد من سیراب نمیشدند ، نژادی دیگر در رقابت با خون آشام ها بودند به نام <<اجنه>> که از زجر و شکنجه مردمان من لذت میبردند و در نهایت هر فردی که زیر شکنجه های زجر آور آنها شکست میخورد به سرنوشتی بدتر گرفتار میشد ، گروه سومی هم وجود داشت که به آن <<گرگینه>> میگفتند مردمانی که زمانی هم نژاد من بودند اما گرفتار طلسم شومی شدند و دیگر نتوانستند راه روشنایی را در پیش گیرند و به جرگه شیاطین پیوستند اما نژاد من ... ما ضعیفیم ما پستیم ما .... من یک انسانم.... انسانها در طول سالها منبع غذای خون آشامها بودند، همچنین اجنه برای ادامه نسل خود مردمان هم نژاد من را تسخیر میکردند، هر گاه بین گرگینه ها و خون آشامها جنگی در میگرفت از هر دو نژاد به شهر های ما حمله میشد و مردمان زیادی برای افزایش قدرت این دو طرف به نیمه خون اشام و نیمه گرگینه بدل میشدند تا برای طرفین بجنگند، نیمه خون اشام ها عمری نداشتند و تنها برای جنگ استفاده میشدند نیمه گرگینه ها هم اگر بعد از جنگ زنده میماندند و به میان هم نژادهای خود بر میگشتند بعد از مدتی دیوانه میشدند و به کشتار خانواده خود می پرداختند و به ناچار همه نیمه گرگینه ها هم کشته میشدند. نژاد من دچار سرنوشتی شوم شده بود محکوم به شکست، بردگی و مرگ، سیاهی هر روز بیشتر و بیشتر میشد و نسل ما رو به نابودی میرفت تا اینکه نژاد انسانها تصمیمی گرفتند که شاید آخرین راه دفاع آنها در برابر این شیاطین بود. در میان نژاد من قومی وجود داشت به نام "مایای" ، مردمان این قوم همگی از قدرت های جادویی بهره مند بودند ، این قوم به دنبال راه نجات نژاد انسانها در طول تاریخ مطالعه میکرد تا اینکه راه حل نهایی را در سنگ نوشته های یکی از عمیق ترین غار های دنیای ما پیدا کردند، طلسمی بسیار قدرتمند که از موجوداتی ناشناخته بر لوحی سنگی حک شده بود. این طلسم،توانایی داشت که یک نژاد را به طور کامل به خوابی ابدی ببرد ؛ این همان راه نجات نژاد من بود اما مشکلی در اجرای این طلسم وجود داشت مردمانی که این طلسم را ساخته بودند ضعیف ترینشان به اندازه توان ده جادوگر انسان قدرت داشت و هیچ یک از نفرات این قوم حتی کوچکترین پیشرفتی در اجرای این طلسم نداشت،نا امیدی بار دگر بر نژاد من سایه افکند تا اینکه تصمیم نهایی گرفته شد مردمان نژاد مایای همگی مردمانی شجاع و از خود گذشته بودند، کسانیکه عدالت و شجاعت شعارشان بود،اکنون تنها راه نجات در دستان انها بود پس تصمیم اجرا شد... در مراسمی جادویی در زیر نور ماه کامل ، اولین شب زمستان، تمامی این قوم با اهداء زندگی و نیروی جادوییشان به یک نفر قدرت لازم برای اجرای آن طلسم را فراهم کردند. از قومی به آن بزرگی تنها یک بازمانده وجود داشت کسی که نجاتگر و منجی دیگر انسانها بود "زین آشام" زین اکنون قدرتی ماورای تصور همگان پیدا کرده بود به سرزمین های غربی رفت و تمام نژاد خون آشام ها را به خوابی ابدی فرو برد و همگی را در گویی به رنگ خون حبس کرد،سپس رو به شمال کرد و گرگینه ها را در گویی سنگی سیاه رنگی محبوس ساخت و در آخر در سمت شرق اجنه را نیز در گویی به رنگ آتش حبس نمود و اکنون کار به پایان رسیده بود؛ او از سر خشم هر گوی را به گوشه ای از دنیای خود پرتاب کرد تا دست هیچ موجودی به آنها نرسد تا هیچگاه امکان بازگشت برای هیچ یک از نژادهای محبوس شده وجود نداشته باشد و این سرزمین تنها متعلق به نژاد من باشد ، انسانها به تنهایی در تمامی سرزمین ها با ایمنی کامل پخش شدند و زندگی خود را گسترش دادند، تنها به لطف فداکاری قوم مایای که هیچگاه نام این قوم از ذهن ها پاک نخواهد شد . سوال مهم این بود که آیا همه زندگی ها نجات یافته بودند؟ آیاهمه مردم در شادی به سر میبردند؟ پس چرا اثری از زین دیگر در هیچ کجا دیده نشد؟ جواب سوال تنها در یک چیز بود مردمان مایای فریب خورده بودند آنها تمام تکه های آن لوح سنگی را نداشتند و از عواقب اجرای این طلسم اطلاعی نداشتند اما اکنون زین تکه گمشده کتیبه را یافته بود و جواب تمام سوالاتش را در آن یافت : - "در اجرای طلسم خواب ابدی ویژگی های جسمی فرد محبوس شده به فرد اجرا کننده طلسم منتقل میشود ...... این طلسم را جزو دسته طلسم های ممنوعه قرار داده اند، زیرا فرد اجرا کننده جادو دیگر به مانند قبل نیست چون این طلسم در اکثر مواقع نیرو های شیطانی را به فرد منتقل میکند و اجرا کننده را به شیطانی بدل خواهد کرد ....... کسی که نیروهای شیطانی در او بیدار شده باشند یکصدو سیزده روز زمان دارد تا بر این نیروهای شیطانی فائق آید، در غیر اینصورت در روز آخر روح فرد برای همیشه بدن را ترک گفته و جسم به حیاط شیطانی خود ادامه میدهد." زین تمام نشانه های گفته شده در کتیبه را در خود میدید او از خون آشام ها تشنگی به خون را در خود دیده بود از گرگینه ها دیوانگی در زمان ماه کامل و از همه بدتر طلسم بیداری ابدی اجنه را ، او دیگر هیچ وقت نمیتوانست بخوابد نمیتوانست بخورد و نمیتوانست در میان هم نژادهای خود باشد زیرا ممکن بود به آنها آسیب برساند. پس از مدتی زین در دیوانگی و تنهایی جان سپرد قهرمانی که نامش سرآمد قهرمانان دنیای ماست؛ با مرگ زین اتفاق عجیبی رخ داد گمان میرفت با مرگ زین قدرت جادویی او نیز از بین برود اما چنین نشد در عوض قدرت به فرزند ارشد زین رسید. همگان میترسیدند که آیا عوارض آن طلسم سیاه نیز به فرزندان زین منتقل شده باشد اما چنین نشانه هایی هیچگاه در نسل او دیده نشد و در هر نسل قدرت به فرزندان ارشد منتقل میشد ، این فرزندان به مانند جد بزرگشان وظیفه محافظت از دنیا را بر عهده داشتند که مبادا کسانی گوی های گمشده را گرد آورند و اقوام شیطانی را بازگردانند، به این نسل لقب نگهبان داده شده بود. نسل های متمادی از پی هم میگذشت و نگهبانان به مانند پادشاهان بر سرزمین ما با عدالت حکمرانی میکردند ، این مرور سالها بدون هیچ اتفاقی تفکر نگهبانان را طوری تحت تاثیر قرار داده بود که فکر می کردند هیچگاه دشمنی نخواهند داشت اما این چنین نشد؛ در شبی تابستانی قصری که نگهبانان نسل اندر نسل در آن زندگی میکردند به آتش کشیده شد و نگهبان آن دوره توسط جادوگران سیاه کشته شد. اما همسر نگهبان توانست فرزند شیر خواره خود را از دست آن شیاطین نجات دهد و به بیابانها بگریزد. هیچگاه مردم دلیل حمله جادوگران سیاه را به نگهبان و کشتن او را نفهمیدند تنها شایعه ای از پیشگویی در میان مردم پخش شد که از آزادی سه نژاد به دست یکی از نگهبانان خبر میداد، اما این شایعه دور از ذهن ها بود زیرا تنها دلیل زندگی نگهبانان محافظت از دنیا در برابر بازگشت سه نژاد شیطانی بود. به علاوه جادوگران سیاه خادمان شیاطین بودند و دلیل مقابله با پیشگویی را هیچگاه از جانب آنها نفهمیدند . از طرف دیگر همسر نگهبان با بچه ای که در آغوش داشت در بیابان های بی آب و علف سر گردان بود ، بعد از چند روز از فرط گرما و تشنگی جان سپرد در حالی که فرزند شیر خواره اش در آغوشش در میان بیابان تنها رها شده بود.
. .
آیا این بار دست سرنوشت به کمک مردم من آمده بود؟ آیا مردم از پیشگویی نجات یافته بودند ؟

شماره فصل نام فصل تاریخ لینک دانلود
فصل صفر پیشگفتار+ مقدمه 1394/11/08 دانلود
01 بدون ویرایش و تنها برای کسانی که دوست دارند با فصای داستان گارد اشنا بشند!
داستان همینه روندش ولی بعدها زمان فصل دهی که برسه این فصل ویرایش میشه
21/10/95 دانلود


بوک پیج


   
grrimm.com2، paradise، Batman و 38 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1189
شروع کننده موضوع  

Hermit;19663:
آینده های خوبی رو برای این داستان پیش بینی میکنیم :دی
موفق باشی

با کمک شما و دوستان و نقد های کوبنده انشاا.. همینطور که میگین بشه.

ahmaad;19667:
جهان های موازیه مگه :دی
یاد نایت ساید و نگهبان زمان بخیر:65:

...........................

حالا که دقت میکنم... فکر نمیکنی یکم زیاده روی کردی؟
جذب تمام افراد (احتمالا با جسم) از 3 نژاد در 3 گوی؟

باز اگر میگفتی فقط ارواح قدرتمند ترین هاشون، باورپذیر تر می شد

سلام احمد جان
راستش این یاد نایت ساید و نگهبان زمان رو نخوندم نمیدونم چطوریان ولی اگه وقت شد حتما میخونمشون!
خب اما درباره ادامه لطفی که به داستانم کردی و نقد کردی باید خدمتت بگم که
به نظرت داستانهای فانتزی باور پذیرن؟ اصلا همچین چیزی امکان نداره وقتی یه نفر توی وراثت میادو با کارهایی به یکباره یه جمع زیادی رو میکشه یا فرض مثال از یه جایی به جای دیگه تله پورت میکنه یا هر چیز دیگه اینا اصلا باور پذیره به نظر شما؟
دنیای فانتزی یعنی دنیای چیزای غیر ممکنه توی دنیای فانتزی قوانین با زندگی شما جور در نمیاد
هر کتابی دنیایی داره دنیاشم نویسنده میسازه فرض کن یه نویسنده دنیایی رو به تصویر بکشه که توش اب سر بالا بره حالا این شاید به نظر شما معقول نباشه ولی توی دنیای فانتزی و تخیل امکان پذیره توی دنیای تخیل حد و مرزی نداریم چون این دنیای نویسندس و قوانینش هر جزئیش تحت کنترل نویسندس خدای اون دنیا نویسندس و هر اتفاقی توی اون ممکنه!

و جمله اخر ما داستان نمی نویسیم که باور پذیر باشه (چون دنیای فانتزی دنیای غیر ممکن هاست)، مینویسیم که سرگرم کننده باشه!
یا علی و موفق باشید.


   
lord.1711712 واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
ahmaad
(@ahmaad)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 767
 

AmbrellA;19668:

سلام احمد جان
راستش این یاد نایت ساید و نگهبان زمان رو نخوندم نمیدونم چطوریان ولی اگه وقت شد حتما میخونمشون!

سلام چطوری
اون رو با Hermit بودم :65:
یاده "نایت ساید" افتادم. نه اینکه همچین کتابی باشه:دی

خب اما درباره ادامه لطفی که به داستانم کردی و نقد کردی باید خدمتت بگم که
به نظرت داستانهای فانتزی باور پذیرن؟ اصلا همچین چیزی امکان نداره وقتی یه نفر توی وراثت میادو با کارهایی به یکباره یه جمع زیادی رو میکشه یا فرض مثال از یه جایی به جای دیگه تله پورت میکنه یا هر چیز دیگه اینا اصلا باور پذیره به نظر شما؟

باورپذیر نه به این معنی که"من باور دارم میشه آدم رو به پرنده تبدیل کرد"
به این معنی که " با شناختی که از محدودیت ها و قوانین دنیاهای فانتزی داریم، نمی تونیم این رو هضم کنیم که مثلا تمام مردم در یک گوی جا داده میشن"
این حتی برای پذیرفتن در یک دنیای فانتزی هم زیاده روی هست.
در وراثت تا جایی که یادم میاد نهایت قدرتشون در محدوده کوچکی بود، نه اینکه تمام یک نسل رو نابود کنن.
البته یادم نیست کدوم موضوع رو میگی. به جز جلد اول، 3 جلد دیگه رو خوندم... که تقریبا یادم رفته.

دنیای فانتزی یعنی دنیای چیزای غیر ممکنه توی دنیای فانتزی قوانین با زندگی شما جور در نمیاد
هر کتابی دنیایی داره دنیاشم نویسنده میسازه فرض کن یه نویسنده دنیایی رو به تصویر بکشه که توش اب سر بالا بره حالا این شاید به نظر شما معقول نباشه ولی توی دنیای فانتزی و تخیل امکان پذیره توی دنیای تخیل حد و مرزی نداریم چون این دنیای نویسندس و قوانینش هر جزئیش تحت کنترل نویسندس خدای اون دنیا نویسندس و هر اتفاقی توی اون ممکنه!
و جمله اخر ما داستان نمی نویسیم که باور پذیر باشه (چون دنیای فانتزی دنیای غیر ممکن هاست)، مینویسیم که سرگرم کننده باشه!
یا علی و موفق باشید.

دنیای فانتزی هم محدودیت ها و قوانین خودش رو داره که به داستان نظم و جذابیت میده و در عین تخیلی بودن، کمک میکنه داستان راحت تر هضم بشه. مثل محدودیت ظرفیت قدرت جادویی اشخاص یا محدودیت در قدرت و کاربرد جادوها.

یه مثال میزنم.
شخصیت اصلی داستان سینا قدرتی مافوق اکثریت جادوگرهای داستان های فانتزی داره ولی احتمالا کمتر کسی پیدا بشه که ایراد بگیره و نتونه باهاش کنار بیاد یا اینکه براش جذاب نباشه. دلیلش هم اینه که:
1-برای ساخت همچین موجودی هزاران سال برنامه ریزی شده.
2-باز همین شخصیت هم محدودیت های مختلف داره که داستان رو جذاب کرده.
حالا داستان دیگه ای هم میخونی که جادوگر مثل آب خوردن در چشم بهم زدنی یکی از بزرگترین قصرهای دنیا رو میسازه... ولی برای من خواننده جذاب نیست چون حتی با قوانین و محدودیت های دنیاهای فانتزی هم همخونی نداره.
به این میگم باورپذیر نیست.

اگر بیش از حد محدودیت های مختلف کم رنگ بشن... با یه دنیای تقریبا بی قانون طرف میشیم که نسبت به دنیاهای فانتزی دیگه، سخت تر هضم میشه. هر چیزی در اون ممکن هست و به مرور از جذابیت داستان کاسته میشه. مثل همین نایت ساید که تنها قانونش، قانون هرج و مرج و بی قانونی هست. همه چیز در اون ممکنه و این نبود محدودیت به مرور دلت رو میزنه. تعجب میکنم چرا اینقدر طرفدار داره:23:

....................
در نهایت، اینا نظر شخصی هست و احتمالا اکثریت بچه ها نظر دیگه ای داشته باشن.
و هنوز هم معتقدم این داستان میتونه جذاب تر از اکثر داستان های انجمن باشه. :65:
شاد باشی:54:


   
AmbrellA و milad.m واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1189
شروع کننده موضوع  

ahmaad;19669:
سلام چطوری
اون رو با Hermit بودم :65:
یاده "نایت ساید" افتادم. نه اینکه همچین کتابی باشه:دی

باورپذیر نه به این معنی که"من باور دارم میشه آدم رو به پرنده تبدیل کرد"
به این معنی که " با شناختی که از محدودیت ها و قوانین دنیاهای فانتزی داریم، نمی تونیم این رو هضم کنیم که مثلا تمام مردم در یک گوی جا داده میشن"
این حتی برای پذیرفتن در یک دنیای فانتزی هم زیاده روی هست.
در وراثت تا جایی که یادم میاد نهایت قدرتشون در محدوده کوچکی بود، نه اینکه تمام یک نسل رو نابود کنن.
البته یادم نیست کدوم موضوع رو میگی. به جز جلد اول، 3 جلد دیگه رو خوندم... که تقریبا یادم رفته.

دنیای فانتزی هم محدودیت ها و قوانین خودش رو داره که به داستان نظم و جذابیت میده و در عین تخیلی بودن، کمک میکنه داستان راحت تر هضم بشه. مثل محدودیت ظرفیت قدرت جادویی اشخاص یا محدودیت در قدرت و کاربرد جادوها.

یه مثال میزنم.
شخصیت اصلی داستان سینا قدرتی مافوق اکثریت جادوگرهای داستان های فانتزی داره ولی احتمالا کمتر کسی پیدا بشه که ایراد بگیره و نتونه باهاش کنار بیاد یا اینکه براش جذاب نباشه. دلیلش هم اینه که:
1-برای ساخت همچین موجودی هزاران سال برنامه ریزی شده.
2-باز همین شخصیت هم محدودیت های مختلف داره که داستان رو جذاب کرده.
حالا داستان دیگه ای هم میخونی که جادوگر مثل آب خوردن در چشم بهم زدنی یکی از بزرگترین قصرهای دنیا رو میسازه... ولی برای من خواننده جذاب نیست چون حتی با قوانین و محدودیت های دنیاهای فانتزی هم همخونی نداره.
به این میگم باورپذیر نیست.

اگر بیش از حد محدودیت های مختلف کم رنگ بشن... با یه دنیای تقریبا بی قانون طرف میشیم که نسبت به دنیاهای فانتزی دیگه، سخت تر هضم میشه. هر چیزی در اون ممکن هست و به مرور از جذابیت داستان کاسته میشه. مثل همین نایت ساید که تنها قانونش، قانون هرج و مرج و بی قانونی هست. همه چیز در اون ممکنه و این نبود محدودیت به مرور دلت رو میزنه. تعجب میکنم چرا اینقدر طرفدار داره:23:

....................
در نهایت، اینا نظر شخصی هست و احتمالا اکثریت بچه ها نظر دیگه ای داشته باشن.
و هنوز هم معتقدم این داستان میتونه جذاب تر از اکثر داستان های انجمن باشه. :65:
شاد باشی:54:

بازم تشکر از لطفت
خب باید بگم من با این عقیده مخالفم که داستان فانتزی مرز داره
داستان فانتزی توی تخیل مرز نداره ولی توی روایت باید حد داشته باشه
خب تو گفتی که داستان سینا برای ساخت موجودی مثل شخصیت اولیش هزاران سال برنامه ریزی شده و باور پذیره
ولی هنوز داستان من رو نخوندین ببینید پشت همچین طلسمی چقدر سختی و تلاشه :1:
من توی داستانم حد و مرز برای قدرت شخصیت هام قائلم اما نمیام از داستانهای دیگه حدو مرزش رو بدست بیارم حدو مرز هر داستان توسط نویسندش مشخص میشه
اگر مثلا بر طبق گفته شما که گفتین باور پذیر نیست یه نژاد رو زندانی کرد داخل یه گوی چون از نظر قانون فیزیک و جسمی جاشون نیست! خب به نظر شما ایا غول چراغ جادو توی اون چراغ کوچیک چطور جا میشه؟
داستانهایی که حدو مرز ها رو نشکنن و خودشونو حد مرز بعدی نکنن و چیزای جدید نداشته باشن به نظر من خواننده رو جزب نمیکنن چون همون توانایی ها همون حدو مرز ها رو توی 100 تا داستان قبلی هم خوندن،من عقیده دارم نباید توی چهار چوبی که دیگران مشخص کردن قدم برداشت، ادم باید همیشه بلند نظر باشه و به چیزای غیر ممکن فکر کنه!
به نظرم اقا احمد داستان رو دنبال کنین میتونین حدو مرز های استاندارد داستان من رو هم به صورت مشخص ببینین
تشکر
یا علی


   
sunnyboy1988 و ahmaad واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
ahmaad
(@ahmaad)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 767
 

AmbrellA;19675:
بازم تشکر از لطفت
خب باید بگم من با این عقیده مخالفم که داستان فانتزی مرز داره
داستان فانتزی توی تخیل مرز نداره ولی توی روایت باید حد داشته باشه
خب تو گفتی که داستان سینا برای ساخت موجودی مثل شخصیت اولیش هزاران سال برنامه ریزی شده و باور پذیره
ولی هنوز داستان من رو نخوندین ببینید پشت همچین طلسمی چقدر سختی و تلاشه :1:

اره خب. تا داستان رو نخونیم نمیشه نظر قطعی بدیم.

من توی داستانم حد و مرز برای قدرت شخصیت هام قائلم اما نمیام از داستانهای دیگه حدو مرزش رو بدست بیارم حدو مرز هر داستان توسط نویسندش مشخص میشه
اگر مثلا بر طبق گفته شما که گفتین باور پذیر نیست یه نژاد رو زندانی کرد داخل یه گوی چون از نظر قانون فیزیک و جسمی جاشون نیست! خب به نظر شما ایا غول چراغ جادو توی اون چراغ کوچیک چطور جا میشه؟
داستانهایی که حدو مرز ها رو نشکنن و خودشونو حد مرز بعدی نکنن و چیزای جدید نداشته باشن به نظر من خواننده رو جزب نمیکنن چون همون توانایی ها همون حدو مرز ها رو توی 100 تا داستان قبلی هم خوندن،من عقیده دارم نباید توی چهار چوبی که دیگران مشخص کردن قدم برداشت، ادم باید همیشه بلند نظر باشه و به چیزای غیر ممکن فکر کنه!

منظورم رو درست متوجه نشدی. دنیای فانتزی هم منطق، حدود و قوانین خودش رو داره. بعضی موضوعات هرچقدر هم که پیش زمینه داشته باشه، با همون منطق هم زیاده روی حساب میشه.
غول هم با منطق دنیای فانتزی همخونی داره، چون یکی هست، نه یک نسل که در سرتاسر زمین حضور داشته باشه.
اگر همچین داستانی خلق میکنی، حتما از قلمت مطمئن هستی وگرنه تجربه نشون داده نویسنده های وطنی برای پیش بردن داستان در جهانی که محدودیت های کمتری (نسبت به دنیاهای فانتزی) داره، به مشکل میخورن. نمونش رو همین جا داشتیم. نیم حساسیتم برای این تجربه هست.
اگر کارت درسته که حرفی نمیمونه:41:

به نظرم اقا احمد داستان رو دنبال کنین میتونین حدو مرز های استاندارد داستان من رو هم به صورت مشخص ببینین
تشکر
یا علی

بی صبرانه منتظر هستم. :54:
تا عید شروع میکنی؟


   
AmbrellA واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1189
شروع کننده موضوع  

ahmaad;19679:
اره خب. تا داستان رو نخونیم نمیشه نظر قطعی بدیم.

منظورم رو درست متوجه نشدی. دنیای فانتزی هم منطق، حدود و قوانین خودش رو داره. بعضی موضوعات هرچقدر هم که پیش زمینه داشته باشه، با همون منطق هم زیاده روی حساب میشه.
غول هم با منطق دنیای فانتزی همخونی داره، چون یکی هست، نه یک نسل که در سرتاسر زمین حضور داشته باشه.
اگر همچین داستانی خلق میکنی، حتما از قلمت مطمئن هستی وگرنه تجربه نشون داده نویسنده های وطنی برای پیش بردن داستان در جهانی که محدودیت های کمتری (نسبت به دنیاهای فانتزی) داره، به مشکل میخورن. نمونش رو همین جا داشتیم. نیم حساسیتم برای این تجربه هست.
اگر کارت درسته که حرفی نمیمونه:41:

بی صبرانه منتظر هستم. :54:
تا عید شروع میکنی؟

یعنی من کشته مرده این نظراتتم عالیه فقط امید وارم همینطوری موقع فصل دهی هم باشی و بکوبی
خب اما درباره سری نظراتت باید خدمتت عرض کنم برای گرفتن یک یا دونفر شاید قدرت لازم رو هر جادوگری داشته بود ولی یادت نره که توی داستان قدرت جادویی یه نسل رو جمع کردیم توی یه نفر یعنی اینکه قدرت جادویی اون شخص از حد تصور ما خیلی بیشتره اگر یه جادوگر بتونه یه نفر رو توی یه گوی قرار بده چرا حالا این یه نفر که قدرت هزاران نفر رو داره نتونه هزاران نفر رو اسیر کنه؟ پس این میشه دلیل قدرت اگر الفرد سیزدهمین نواده از هفتمین نواده و وارث دو نزاد ذهن پردازو ایناس پس این یه نفر ما هم وارث تمام نیروی اجداد و قومشه ! چرا نتونه؟
و در مورد اینکه خیلی ها موقع نوشتن اینقدر نیرو به شخصیت اصلی میدن که اخر سر نمیتونن جمعش کنن بهت حق میدم اما من برای هر یکی از قدرت های شخصیت اولم برنامه دارم و حدو مرزی مشخص کردم که نمیتونه از اون پا فراتر بزاره مثلا نمیتونه یهویی بزنه ده هزار نفرو نفله کنه نه اونم ادمه و حد اکثر نیرویی داره و برای تمامی جنبه های ریز داستان حرف ها جملات قدرت ها همه و همه برنامه ریزی کردم حتی از الان برنامه ریزی هایی شده برای جلد دوم که از همین جلد اول زمینه سازی هایی شروع کردم

نه حامد جان اون شکلی که تو گفتی کارم درست نیس ولی اولین کارمم نیست تجربه بلند داشتم رهگذر تا الان به بالای 3000 صفحه رسیده سه جلدش و هنوز تموم نشده
داستان حماسه پایونیر همون اندازه 750 صفحه بوده
و یه داستان دیگه هم دارم که فعلا نیمه طعطیله اسش دورگس که اونم به جدال بین دو دنیای انسان و اجنه میپردازه اون هم ایدش به نظرم از نگهبان بهتره ولی قرار بوده به صورت گروهی با یکی از دوستان نوشته بشه که متاسفانه ایشون مشکلی پیش اومد براشون نتونستن و الان چند فصلش رو فقط نوشتم و فعلا رها شده تا ببینیم چی میشه
با این تعداد صفحه ای که پر کردم فک کنم دستم به قلم تازه گرم شده و توی این یکی داستان راه افتاده به نظرم منتظر چند فصل بگذره بتونی بفهمی میتونم جمعش کنم یا نه
راستی دوستان محمد جان و اقا مرتضی از نویسنده های خوب سایت دارن روی داستان به من کمک میکنن و مشاوره های بسیار خوبی تاالان دادن و بسیار استفاده کردم
به طوری که مقدمه رو در حال بازنویسی دارم ، روایت همون داستانه و فرقی نکرده البته به یه شکل بهتر و جالب تر دست ویراستارمون اقا سجادم در نکنه که بسیار زحمت میکشه!

اها در باره فصل دهی
داستان تا الان به خوبی پیش رفته و چند فصل رو به صورت کامل نوشتم بدون مشکل و میزارم داستان به یه جای قرص و محکم برسه بعد شروع به فصل دهی میکنم
تایم خاصی نمیدم که بد قولی شه ولی تمام سعیم رو میکنم برای عیدی به دوستان امادش کنم!

یا علی


   
ahmaad واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
ahmaad
(@ahmaad)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 767
 

AmbrellA;19681:
یعنی من کشته مرده این نظراتتم عالیه فقط امید وارم همینطوری موقع فصل دهی هم باشی و بکوبی

اهم... فصل دهی فرق میکنه. نمیشه از فصل اول برای داستانی که نمیدونیم، نظر داد.
ولی قابل بدونی در دستور کار قرار میدمتالارگفتمان 1

خب اما درباره سری نظراتت باید خدمتت عرض کنم برای گرفتن یک یا دونفر شاید قدرت لازم رو هر جادوگری داشته بود ولی یادت نره که توی داستان قدرت جادویی یه نسل رو جمع کردیم توی یه نفر یعنی اینکه قدرت جادویی اون شخص از حد تصور ما خیلی بیشتره اگر یه جادوگر بتونه یه نفر رو توی یه گوی قرار بده چرا حالا این یه نفر که قدرت هزاران نفر رو داره نتونه هزاران نفر رو اسیر کنه؟ پس این میشه دلیل قدرت اگر الفرد سیزدهمین نواده از هفتمین نواده و وارث دو نزاد ذهن پردازو ایناس پس این یه نفر ما هم وارث تمام نیروی اجداد و قومشه ! چرا نتونه؟

چون معمولا اون جادوگر یک نفر رو از اون سر دنیا نمیزاره توی گوی ولی ظاهرا قهرمان ما میتونه این کار رو با نسلی که در تمام سیاره پخش هستن بکنه. یعنی محدودیتی برای این کار وجود نداره.
ولی خب انصافا نمیتونم زیاد حساس باشم، هنوز چیزی از داستان نمیدونم.
وارث شبیه ساز و مکنده.

و در مورد اینکه خیلی ها موقع نوشتن اینقدر نیرو به شخصیت اصلی میدن که اخر سر نمیتونن جمعش کنن بهت حق میدم اما من برای هر یکی از قدرت های شخصیت اولم برنامه دارم و حدو مرزی مشخص کردم که نمیتونه از اون پا فراتر بزاره مثلا نمیتونه یهویی بزنه ده هزار نفرو نفله کنه نه اونم ادمه و حد اکثر نیرویی داره و برای تمامی جنبه های ریز داستان حرف ها جملات قدرت ها همه و همه برنامه ریزی کردم حتی از الان برنامه ریزی هایی شده برای جلد دوم که از همین جلد اول زمینه سازی هایی شروع کردم

عاشق این محدودیت ها هستم. هم کلافه کننده و هم جذاب.
ولی زیاد جور در نمیاد. قهرمانِ ما یه ابر جادوگر هست که نسل ها رو زندانی میکنه. نباید کشتن مثلا 10 هزار نفر براش کاری داشته باشه.

نه حامد جان اون شکلی که تو گفتی کارم درست نیس ولی اولین کارمم نیست تجربه بلند داشتم رهگذر تا الان به بالای 3000 صفحه رسیده سه جلدش و هنوز تموم نشده
داستان حماسه پایونیر همون اندازه 750 صفحه بوده
و یه داستان دیگه هم دارم که فعلا نیمه طعطیله اسش دورگس که اونم به جدال بین دو دنیای انسان و اجنه میپردازه اون هم ایدش به نظرم از نگهبان بهتره ولی قرار بوده به صورت گروهی با یکی از دوستان نوشته بشه که متاسفانه ایشون مشکلی پیش اومد براشون نتونستن و الان چند فصلش رو فقط نوشتم و فعلا رها شده تا ببینیم چی میشه
با این تعداد صفحه ای که پر کردم فک کنم دستم به قلم تازه گرم شده و توی این یکی داستان راه افتاده به نظرم منتظر چند فصل بگذره بتونی بفهمی میتونم جمعش کنم یا نه

لینک میزاری؟
شدیدا طرفدار داستان طولانی هستم

راستی دوستان محمد جان و اقا مرتضی از نویسنده های خوب سایت دارن روی داستان به من کمک میکنن و مشاوره های بسیار خوبی تاالان دادن و بسیار استفاده کردم
به طوری که مقدمه رو در حال بازنویسی دارم ، روایت همون داستانه و فرقی نکرده البته به یه شکل بهتر و جالب تر دست ویراستارمون اقا سجادم در نکنه که بسیار زحمت میکشه!
اها در باره فصل دهی
داستان تا الان به خوبی پیش رفته و چند فصل رو به صورت کامل نوشتم بدون مشکل و میزارم داستان به یه جای قرص و محکم برسه بعد شروع به فصل دهی میکنم
تایم خاصی نمیدم که بد قولی شه ولی تمام سعیم رو میکنم برای عیدی به دوستان امادش کنم!
یا علی

خسته نباشید.
کار خوبی میکنی.
اگر هفته ای یک فصل بخونیم خیلی بهتر از این هست که یک بار 3 فصل و یک ماه 0 فصل داشته باشیم.

موفق باشی


   
captainlevi13772 و AmbrellA واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1189
شروع کننده موضوع  

ahmaad;19683:
اهم... فصل دهی فرق میکنه. نمیشه از فصل اول برای داستانی که نمیدونیم، نظر داد.
ولی قابل بدونی در دستور کار قرار میدمتالارگفتمان 1

چون معمولا اون جادوگر یک نفر رو از اون سر دنیا نمیزاره توی گوی ولی ظاهرا قهرمان ما میتونه این کار رو با نسلی که در تمام سیاره پخش هستن بکنه. یعنی محدودیتی برای این کار وجود نداره.
ولی خب انصافا نمیتونم زیاد حساس باشم، هنوز چیزی از داستان نمیدونم.
وارث شبیه ساز و مکنده.

عاشق این محدودیت ها هستم. هم کلافه کننده و هم جذاب.
ولی زیاد جور در نمیاد. قهرمانِ ما یه ابر جادوگر هست که نسل ها رو زندانی میکنه. نباید کشتن مثلا 10 هزار نفر براش کاری داشته باشه.

لینک میزاری؟
شدیدا طرفدار داستان طولانی هستم

خسته نباشید.
کار خوبی میکنی.
اگر هفته ای یک فصل بخونیم خیلی بهتر از این هست که یک بار 3 فصل و یک ماه 0 فصل داشته باشیم.

موفق باشی

اختیار داری شما در راس کارهاتون قرار بده داستان من رو که فقط نیستو نابود کنی! رحم نکن!

درباره:"چون معمولا اون جادوگر یک نفر رو از اون سر دنیا نمیزاره توی گوی ولی ظاهرا قهرمان ما میتونه این کار رو با نسلی که در تمام سیاره پخش هستن بکنه. "
خب ریزه کاری هایی وجود داره که الان شما ازشون بی اطلاع هستین اما من کجای مقدمه گفتم مثلا اونها توی تمام دنیا یا به عبارت شما سیارشون پخش شدن؟ من همچین حرفی زدم تازه در قسمتی از مقدمه اگر دقت کرده باشید گفتم:زین به سرزمین های غربی رفت و خون آشام ها رو گرفت و یا مثلا به شمال رفت و گرگینه ها رو گرفت یا مثلا به شرق رفت تا اجنه رو حبس کرد این نشون میده که اونها هم حدو مرز مشخصی روی زمین داشتن یعنی توی یه قسمت جمع بودن توی یه سرزمین نه اینکه یکیشون اینور دنیا یکیشون اونور دنیا! (پاراگراف اخر صحفه دوم رو بخون)

در باره:" ولی زیاد جور در نمیاد. قهرمانِ ما یه ابر جادوگر هست که نسل ها رو زندانی میکنه. نباید کشتن مثلا 10 هزار نفر براش کاری داشته باشه."
و در این باره جملت بازم یه جورایی توی داستان غرق شدی این مقدمس! و همونطور که گفتیم زین سالها پیش مرد ! یعنی قهرمان داستان یه نفر دیگس! شاید زین با اون همه قدرت میتونست ده هزار نفر رو بکشه (بر فرض مثال ) ولی اون مرد و همونطور که توی متن گفتم قسمتی از ویژگی های زین رو فرزندانش به ارث بردن یعنی هیچ کدوم از فرزنداش به قدرتمندی زین نشدن همه در حد یه جادوگر متوسط و بالا بودن و هیچ کدوم ابر جادوگر نشدن!

اما در باره داستانهام باید خدمتتون عرض کنم که رهگذر یک مجموعه سه جلدیه که جلد اولش به اسم میراث جلد دوم به اسم پیوند و جلد سرم به اسم سرنوشته
متاسفانه در هنگام نوشتن این داستان اشتباهی کردم که تا عمر دارم فراموشش نمیکنم و این مشکل این بود که جلد اول(میراث) رو به صورت دست نویس نوشتم و به علت حجم زیادش به نظرم حالا حالا ها طول میکشه که تایپ و اصلاح و ویرایش بشه که این مشکل بزرگترین اشتباه دوران نوشتن من بود.
جلددوم(پیوند)به صورت تایپی کامل شده ولی اگر جلد اول رو نخونیم خوندن جلد دوم لطفی نخواد داشت
جلد سوم هم که ادامه داره!
در باره حماسه پایونیر هم باید خدمتتون عرض کنم که این داستان رو اختصاصی برای سایت پایونیر نوشته بودم واقعا همه چی عالی بود توی داستان شخصیت های بچه های سایت رو گذاشته بودم اونقدر براش تحقیق کرده بودم که نگو تک تک اسم افراد فعال سایت رو در اوردم باهاشون تک به تک مصاحبه کردم حتی کاری میکردم که خصوصیت های اخلاقیشونم راحت بفهمم و توی داستان شخصیت مناسبتری بهشون بدم هر شخصیت رو طبق چند پارامتر مشخص میکردم یکی رابطه شجره نامه سایت پایونیر(البته دیگه برش داشتن) و یکی اخلاق بچه ها یه جورایی ابر داستانی بود توش شخصیت خوب داشتیم از بچه های سایت شخصیت بد و منفورم داشتیم و هیچکس هیچ اعتراضی نمیکرد و استقبالم میکردن واقعا اون دوران نوشتن حماسه رو خیلی دوس داشتم ولی اتفاقاتی افتاد که اینجا جای گفتنش نیست و بی خیال. تا چند وقت پیش یه نفر میخواست حماسه رو چاپ کنه !! ولی پرید! متاسفانه حماسه رو نمیخوام جایی بزارم! (به دلایل شخصی)

درباره دورگه هم باید بگم که قرار بود این داستان رو با یکی از نویسندگان جوان سایت پایونیر به اسم کیاناز! بنویسم که نشد!
و در کل با جمع بندی حرفای بالا میتونم بگم که تنها میتونم قول بدم که سعی میکننم سه گانه رهگذر رو تایپ کنم و وقتی تایپش تموم شد بزارمش ملت صفا کنن!

انشاا... هفته یک فصل رو برای این داستان نگهبان خواهیم داشت و نمیزارم هفته ای بگذره و موضوعی برای کوبیدن پیدا نکنی! خخخخ


   
captainlevi13772، ahmaad و ahmaad واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
ahmaad
(@ahmaad)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 767
 

AmbrellA;19685:
اختیار داری شما در راس کارهاتون قرار بده داستان من رو که فقط نیستو نابود کنی! رحم نکن!

نچ. نمیشه. خلوص نیت نداره دعوتت :65:

درباره:"چون معمولا اون جادوگر یک نفر رو از اون سر دنیا نمیزاره توی گوی ولی ظاهرا قهرمان ما میتونه این کار رو با نسلی که در تمام سیاره پخش هستن بکنه. "
خب ریزه کاری هایی وجود داره که الان شما ازشون بی اطلاع هستین اما من کجای مقدمه گفتم مثلا اونها توی تمام دنیا یا به عبارت شما سیارشون پخش شدن؟ من همچین حرفی زدم تازه در قسمتی از مقدمه اگر دقت کرده باشید گفتم:زین به سرزمین های غربی رفت و خون آشام ها رو گرفت و یا مثلا به شمال رفت و گرگینه ها رو گرفت یا مثلا به شرق رفت تا اجنه رو حبس کرد این نشون میده که اونها هم حدو مرز مشخصی روی زمین داشتن یعنی توی یه قسمت جمع بودن توی یه سرزمین نه اینکه یکیشون اینور دنیا یکیشون اونور دنیا! (پاراگراف اخر صحفه دوم رو بخون)

اینجوری قابل هضم تر هست.
پس... صبر میکنم تا ریزه کاری ها عنوان بشه.

درباره:" ولی زیاد جور در نمیاد. قهرمانِ ما یه ابر جادوگر هست که نسل ها رو زندانی میکنه. نباید کشتن مثلا 10 هزار نفر براش کاری داشته باشه."
و در این باره جملت بازم یه جورایی توی داستان غرق شدی این مقدمس! و همونطور که گفتیم زین سالها پیش مرد ! یعنی قهرمان داستان یه نفر دیگس! شاید زین با اون همه قدرت میتونست ده هزار نفر رو بکشه (بر فرض مثال ) ولی اون مرد و همونطور که توی متن گفتم قسمتی از ویژگی های زین رو فرزندانش به ارث بردن یعنی هیچ کدوم از فرزنداش به قدرتمندی زین نشدن همه در حد یه جادوگر متوسط و بالا بودن و هیچ کدوم ابر جادوگر نشدن!

منظورم زین بود. مگه پست قبل درباره فرزندانش و قهرمان داستان توضیح دادی؟
فکر کردم 10 هزار رو درباره زین گفتی.

اما در باره داستانهام باید خدمتتون عرض کنم که رهگذر یک مجموعه سه جلدیه که جلد اولش به اسم میراث جلد دوم به اسم پیوند و جلد سرم به اسم سرنوشته
متاسفانه در هنگام نوشتن این داستان اشتباهی کردم که تا عمر دارم فراموشش نمیکنم و این مشکل این بود که جلد اول(میراث) رو به صورت دست نویس نوشتم و به علت حجم زیادش به نظرم حالا حالا ها طول میکشه که تایپ و اصلاح و ویرایش بشه که این مشکل بزرگترین اشتباه دوران نوشتن من بود.
جلددوم(پیوند)به صورت تایپی کامل شده ولی اگر جلد اول رو نخونیم خوندن جلد دوم لطفی نخواد داشت
جلد سوم هم که ادامه داره!

جلد دوم رو اول قرار دادی؟ :23:
جلد اول بین تایپیست ها منتشر شده؟
1500 صفحه :41:

در باره حماسه پایونیر هم باید خدمتتون عرض کنم که این داستان رو اختصاصی برای سایت پایونیر نوشته بودم واقعا همه چی عالی بود توی داستان شخصیت های بچه های سایت رو گذاشته بودم اونقدر براش تحقیق کرده بودم که نگو تک تک اسم افراد فعال سایت رو در اوردم باهاشون تک به تک مصاحبه کردم حتی کاری میکردم که خصوصیت های اخلاقیشونم راحت بفهمم و توی داستان شخصیت مناسبتری بهشون بدم هر شخصیت رو طبق چند پارامتر مشخص میکردم یکی رابطه شجره نامه سایت پایونیر(البته دیگه برش داشتن) و یکی اخلاق بچه ها یه جورایی ابر داستانی بود توش شخصیت خوب داشتیم از بچه های سایت شخصیت بد و منفورم داشتیم و هیچکس هیچ اعتراضی نمیکرد و استقبالم میکردن واقعا اون دوران نوشتن حماسه رو خیلی دوس داشتم ولی اتفاقاتی افتاد که اینجا جای گفتنش نیست و بی خیال. تا چند وقت پیش یه نفر میخواست حماسه رو چاپ کنه !! ولی پرید! متاسفانه حماسه رو نمیخوام جایی بزارم! (به دلایل شخصی)

جای تاسف داره.

درباره دورگه هم باید بگم که قرار بود این داستان رو با یکی از نویسندگان جوان سایت پایونیر به اسم کیاناز! بنویسم که نشد!
و در کل با جمع بندی حرفای بالا میتونم بگم که تنها میتونم قول بدم که سعی میکننم سه گانه رهگذر رو تایپ کنم و وقتی تایپش تموم شد بزارمش ملت صفا کنن!

امیدوارم.

انشاا... هفته یک فصل رو برای این داستان نگهبان خواهیم داشت و نمیزارم هفته ای بگذره و موضوعی برای کوبیدن پیدا نکنی! خخخخ

این داستان هم طولانی هست؟
اگر هست که 10 هفته اول رو صبر میکنم. برای کوبیدن زوده. :65:
بی انصاف نباش تشویق هام هم ببین:70:


   
AmbrellA واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
lord.1711712
(@lord-1711712)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1032
 

بگیرین بخوابین نصفه شبی چه حوصله ای دارین :)))
سر مقدمه اینقدر گیر میدین، برسه به فصول جلوتر چی میشه

:5e6ec8974e3c2639115


   
AmbrellA و milad.m واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1189
شروع کننده موضوع  

ahmaad;19689:
نچ. نمیشه. خلوص نیت نداره دعوتت :65:

اینجوری قابل هضم تر هست.
پس... صبر میکنم تا ریزه کاری ها عنوان بشه.

منظورم زین بود. مگه پست قبل درباره فرزندانش و قهرمان داستان توضیح دادی؟
فکر کردم 10 هزار رو درباره زین گفتی.

جلد دوم رو اول قرار دادی؟ :23:
جلد اول بین تایپیست ها منتشر شده؟
1500 صفحه :41:

جای تاسف داره.

امیدوارم.

این داستان هم طولانی هست؟
اگر هست که 10 هفته اول رو صبر میکنم. برای کوبیدن زوده. :65:
بی انصاف نباش تشویق هام هم ببین:70:

سلام
جان احمد جان با خلوص نیت تمام گفتم!
نه احمد جان جلد دوم رو هیچ جا نزاشتم تا اونجایی که خاطرمه! و تایپیست دم دستم نیست برای تایپ ولی اگر بود نمیتونست کاری بکنه چون دست خط من از ک های داوینچی هم پیچیدگیش بیشتره!
اره اینم طولانیه کلا سبکم اینطوره زیر 500 صفحه تو کتم نمیره!

بازم مرسی بابت همه چی!


   
captainlevi13772 و milad.m واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
ahmaad
(@ahmaad)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 767
 

سلامتالارگفتمان 3

به سلامتی چه تاریخی میخونیم فصل اول رو؟


   
AmbrellA، ida7lee2 و nilay واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
nilay
(@nilay)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 158
 

مقدمش که خیلی عالی بود کی شروع به گذاشتن فصل میکنی؟


   
AmbrellA و ida7lee2 واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Black
(@black)
Trusted Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 60
 

دوستان داستان در حال نوشتن هست و تا به حال هم نزدیک 9 فصل نوشته شده ولی تصمیم گرفتیم تا زمانی که به 15 تا 20 فصل نرسیدیم فصل گذاری رو شروع نکنیم.


   
ida7lee2، carlian20112، AmbrellA و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1189
شروع کننده موضوع  

nilay;20200:
مقدمش که خیلی عالی بود کی شروع به گذاشتن فصل میکنی؟

سلام
تشکر از زمانی که گذاشتین و داستان رو خوندین انشاا... زمانی که به حد مناسب از داستان نوشته بشه و ویراستارمون اقا سجاد گل بتونه با خیال راحت فصل ها رو ویرایش کنه که بد قولی نشه و بتونیم انشاا... در زمان های مناسب و فاصله ای که داستان رو از یاد نبرین فصل ها رو بزاریم

ahmaad;20199:
سلامتالارگفتمان 3

به سلامتی چه تاریخی میخونیم فصل اول رو؟

سلام
اخ اخ شرمنده اقا احمد ببخشید دیر شد ازت قول گرفته بودم داستان رو بزاری تو اولویت نقدت ولی باس ببخشی نشد زودتر شروع به فصل دهی کنیم ،
البته الان با کمک و مشورت هایی که از ممد جان عزیز و اقا مرتضی گل و صد البته سجاد همیشه در صحنه و (یار 12 تیم ملی!:دی ) و ویراستار داستان داریم روی داستان کار میکنیم که از طرح اولیه که به گفته بچه ها پتانسیل خوبی داره بشه یه داستان در حد انتظار همه عزیزان ارائه بدم.
بازم ازت تشکر میکنم اقا احمد، تعداد فصل ها که به اندازه مناسب برسه هم نسخه ویرایش شده و کاملتر شده پیشگفتار + فصل اول از داستان رو روی سایت قرار میدیم و انتظار دارم طبق قولت یه نقد حسابی داشته باشی
موفق باشی یا علی

مرسی ممد جان که تاپیک رو دستی به سرو گوشش کشیدی عالی شده خسته نباشی:11:


   
ida7lee2، ahmaad، nilay و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
arashmajd202
(@arashmajd202)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 85
 

blackmarauder;20211:
دوستان داستان در حال نوشتن هست و تا به حال هم نزدیک 9 فصل نوشته شده ولی تصمیم گرفتیم تا زمانی که به 15 تا 20 فصل نرسیدیم فصل گذاری رو شروع نکنیم.

کار خیلی خیلی خوبی میکنی..امیدوارم سرمشقی بشه برای دیگران.....بچه کسی از ادامه داستان قدرت نهان خبری نداره؟؟؟...دارن یه کاری میکنن که خودم برم ادامشو بنویسم:15::15:


   
ida7lee2 و AmbrellA واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
صفحه 3 / 7
اشتراک: