Header Background day #25
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

داستان هديه شوم + لینک کلی

85 ارسال‌
32 کاربران
351 Reactions
31.8 K نمایش‌
*HoSsEiN*
(@hossein-2)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 907
شروع کننده موضوع  

تالارگفتمان 1

بخش اول : هديه شوم
نویسنده : ا.افكاري
ژانر: فانتزی،ترسناك
زبان: فارسي
ويرايش: محمد
نسخه : PDF
سایت مرجع: بوك پيج
جا داره از پروتي،‌سينا، حسام و تمام دوستاني كه در نوشتن اين اثر به من ياري رساند تشكر كنم ،


زماني كه هديه اي از جانب آسمان به اهل زمين داده ميشود،پرده از اسرار هستي برداشته و تاريخ براي هميشه دگرگون مي گردد و پيشگوي اعظم خبر از نابودي بشر مي دهد.
در هياهوي جنگ ميان انسان و جن،توطئه ها از ميان كينه هاي قديمي سر بر مي آورند،اما انسان ها چه شانسي در برابر موجوداتي قديمي و الهه هاي باستاني دارند.بار ديگر آشوب بر سرزميني كهن سايه مي افكند و اين آغازي بر تاريخ تاريكي ست كه در آينده هيچ كس آنرا به ياد نخواهد داشت،‌تاريخي پر از نفرت، خون، جنون و نقشه هاي شو
م

دانلود فصل 1 تا 4
فصل 5
فصل 6
فصل 7
فصل 8
فصل 9
فصل 10
فصل 11
فصل 12
فصل 13 (پايان جلد اول)
لینک کلی

دوستان میتونند لینک دانلود کتاب رو داخل هر سایت یا وبلاگی که تمایل داشتند قرار دهند ولی لطفاً منبع این لینک رو ذکر کنید.

جا داره از ممدد عزيز كه به وجود مشغله زياد زحمت ويرايش اين داستان و رساندنش به دست شما دوستان را به عهده گرفت تشكر كنم.
ممد جون انشاالله بتوانم جبران كنم.


   
Athena97، paradise، amir-fire و 80 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
لینک دانلود
(@linkdownload)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1048
 

پروژه شماره سه: نقد داستان هدیه شوم
فصل پنجم
خوب باید بگم که من خیلی با این فصل حال کردم.
خوب اول از همه باید از پیرنگ بگویم که ریتم فوقالعاده خوبی داشت و زیاد خواننده را نمی آزرد. گرچه اگر کمی اتفاقات شلاقی تر روایت(نه از نظر سرعت، از نظر اینکه اتفاقات شوک آور تر روایت میشدند و حالتی حماسی بزرگتر داشتند)میشد خیلی بهتر میشد.
همین موضوع شلاقی نیز در نثر نیز تاثیر گذاشته اند.
مثلا در جایی که داستان به شدت اکشن میشود، به جای اینکه از کلمات کوتاه تر برای القای هیجان و ویرگول های پشت سر هم استفاده شود، داستان خیلی کند روایت میشود.
مثلا صحنه ی مرگ ها خیلی طولانی است و سرعت اکشن داستان میکاهد.
در مورد نثر نیز به غیر از مورد بالا هنوز هم خوب و حرفه ای است و کلمات ایرانی درش مانند نقل و نبات هستند و هیچ تو ذوق نمیزنند.
در مورد توصیفات باید بگم که داستان پیشرفت خارقالعاده دارد و عالی است ، گرچه هنوز هم کمی جای کار دارد.
در مورد شخصیت پردازی، شخصیت ها عمیق تر شده اند و اکنون چیز های بیشتری در موردشان میدانیم و همین باعث شده تاعمقشان بیش از بیش بیشتر شود.
گرچه به نظرم هنوز زود بودش برای این چالش های اخلاقی ولی باز هم خوب بود.
در کل باز هم تکرار میکنم، هدیه شوم داستان بسیار خوب و حرفه ایی هست و من توصیه میکنمش(البته من کی باشم که بخوام توصیه بکنم) و دیگر اینکه تمام نقد های من حداقل به عنوان یک عضو کوچک از تیم نقد تنها در حد یک نظر هستند و نویسنده اگر بخواهد عمل کند و اگر نخواهد عمل نکند.
بیانیه ی شماره یک
با توجه به این که کار نگارش این کتاب به پایان رسیده است گروه نقد اعلام میدارد که با توجه به هدف این گروه مبنی بر اعتلا کیفیت داستان های در حال نگارش نقد این کتاب بعد از فصل پنجم تمام خواهد شد، مگر اینکه نویسنده محترم خواستار ادامه آن باشد آنهم برای این که خواستار نوشتن کتابی دیگر در آینده باشد. همچنین ما امیدواریم که این نقد ها هر چند جزیی و کوچک کمک به نویسنده کند.
موفق باشید


   
*HoSsEiN*، milad.m و R-MAMmad واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
*HoSsEiN*
(@hossein-2)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 907
شروع کننده موضوع  

almatra;19462:
پروژه شماره سه: نقد داستان هدیه شوم
فصل پنجم
خوب باید بگم که من خیلی با این فصل حال کردم.
خوب اول از همه باید از پیرنگ بگویم که ریتم فوقالعاده خوبی داشت و زیاد خواننده را نمی آزرد. گرچه اگر کمی اتفاقات شلاقی تر روایت(نه از نظر سرعت، از نظر اینکه اتفاقات شوک آور تر روایت میشدند و حالتی حماسی بزرگتر داشتند)میشد خیلی بهتر میشد.
همین موضوع شلاقی نیز در نثر نیز تاثیر گذاشته اند.
مثلا در جایی که داستان به شدت اکشن میشود، به جای اینکه از کلمات کوتاه تر برای القای هیجان و ویرگول های پشت سر هم استفاده شود، داستان خیلی کند روایت میشود.
مثلا صحنه ی مرگ ها خیلی طولانی است و سرعت اکشن داستان میکاهد.
در مورد نثر نیز به غیر از مورد بالا هنوز هم خوب و حرفه ای است و کلمات ایرانی درش مانند نقل و نبات هستند و هیچ تو ذوق نمیزنند.
در مورد توصیفات باید بگم که داستان پیشرفت خارقالعاده دارد و عالی است ، گرچه هنوز هم کمی جای کار دارد.
در مورد شخصیت پردازی، شخصیت ها عمیق تر شده اند و اکنون چیز های بیشتری در موردشان میدانیم و همین باعث شده تاعمقشان بیش از بیش بیشتر شود.
گرچه به نظرم هنوز زود بودش برای این چالش های اخلاقی ولی باز هم خوب بود.
در کل باز هم تکرار میکنم، هدیه شوم داستان بسیار خوب و حرفه ایی هست و من توصیه میکنمش(البته من کی باشم که بخوام توصیه بکنم) و دیگر اینکه تمام نقد های من حداقل به عنوان یک عضو کوچک از تیم نقد تنها در حد یک نظر هستند و نویسنده اگر بخواهد عمل کند و اگر نخواهد عمل نکند.
بیانیه ی شماره یک
با توجه به این که کار نگارش این کتاب به پایان رسیده است گروه نقد اعلام میدارد که با توجه به هدف این گروه مبنی بر اعتلا کیفیت داستان های در حال نگارش نقد این کتاب بعد از فصل پنجم تمام خواهد شد، مگر اینکه نویسنده محترم خواستار ادامه آن باشد آنهم برای این که خواستار نوشتن کتابی دیگر در آینده باشد. همچنین ما امیدواریم که این نقد ها هر چند جزیی و کوچک کمک به نویسنده کند.
موفق باشید

با تشكر از دوست عزيزم.
خوشحال ميشم ادامه اش بديد چون اولا داستان ويرايش نهايي نشده دوما بر نوشته هاي بعديم اثر ميزاره.
ممنون.
خب چيزي براي جواب دادن ندارم،‌خوشحالم از اين فصل خوشت امد

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

bahani;19457:
به نام خدا
تیم نقد تقدیم میکند پروژه شماره سه
خوب فصل پنجم داستان هدیه شوم.
نثر نویسنده روان تر شده، داستان قابل فهم تر شده، روایت داستان تقریبا هیچ ابهامی نداره، و کلا داستان پیشرفت کرده.
۱. کاش نویسنده تحقیق بیشتری میکرد و بیشتر آداب و رسوم و نوع زندگی لباس پوشیدن، گفتار، رفتار، جشن ها و... رو دقیق تر بیان میکرد.
۲. اغراق در تشبیهات ( البته این نظر شخصی خودمه) چندان جالب نیست، وقتی میخواهیم چیزی رو تشبیه کنیم و هم میخواهیم ذهن خواننده نقش هم داشته باشه بهتر یه تصویر کلی از اون مورد بسازیم و بعد جزییات رو با کلماتی مثل به نحو دلپذیری یا به شکل زیبایی و.... در ذهن خواننده وارد کنیم.
۳. برخی غلط های املایی
۴. در صفحه ی بیست و یکم، شعف معمولا معنی مثبت داره، شاید بهتر بود از کلمه منفی تری استفاده میشد.
۵. اگر میشد از کلام قوی تری استفاده میکردی، خصوصا در توصیف زشتی ها و وحشت و حالت های بدنی که به شخصیت اول داستان.

خب با تشكر از دوست عزيزم.
1- در خصوص تحقيق كردن بايد قبول كرد هر نويسنده اي براي نوشتن داستاني با فضاي خاص بايد در خصوص اداب و سنن ان جامعه تحقيق كنه و فكر كنم من به اندازه كافي تحقيق نكردم ولي با اين وجود مطالعاتي داشتم اينطور نيست كه همينطور شب خوابيده باشم صبح نوشته باشم ضمن اينه من زياد وارد اداب و سنن نشدن و فقط به بديهيات پرداختم.
2- اغراق براي هيجان بيشتر لازمه، اين داستان زندگي نامه نيست،‌ژانرش ترسناك و فانتزيه.
3- غلط املايي را قبول دارم،‌زياد دارم.
4- دقت نكردم ولي حق با شماست،‌اصلاحش مي كنم.
شخصت اصلي داستان ادم بدي نيست كه زشتيشو بگم و خب بر روي وحشتش زياد هم كار كردم در خصوص خصوصيت بدني چون اول شخصه نميشه زياد روي خود اون فرد مانور دارد.
بازم ممنونم

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

almatra;18854:

به نام خدا
تیم نقد داستان بلند بوک پیج با افتخار تقدیم میکند
پروژه شماره سه: داستان هدیه شوم
نقد نیم فصل اول و فصل سوم

باید بگم که داستان دارد کم کم وارد قسمت های اوج خودش میشود، مخصوصا در نیم فصل اول، که ما دیدیم که دنیایی که در داستان خلق شده است، به شدت در حال گسترش است. یعنی اینکه پادشاهی دارد، نژاد های محتلف از موجودات مختلف دارد و.... .
اما نکته ی دیگری که در نیم فصل اول به چشم میخورد، سوالات و ابهاماتی بود که در داستان به شدت در حال افزایش بودند و این خوب است. مثلا اینکه، قضیه آن دفترچه چیست؟ آیا چیزی که درون آن است مرتبط بادنیای این داستان است؟ این آدم ها کیستند؟ و.... .
ولی خوب به نظرم اگر این سوالات در راستای مهیج تر کردن داستان و همچنین ایجاد یک موتور محرک نیرومند برای افزایش تنش و همچنین کشش داستان باشد بهتر است. البته بگویم که منظور در اینجا این است که به آنها نظم بخشیده شود. به نظرم این ابهامات بیش از حد پراکنده اند(در عین حال که مفیدند)
از این قسمت که بگذریم باید بگویم که یکی از نکات جالب این داستان برای من نثر حرفه ای و پخته شده ی آن است که خدا رو شکر تا الان تغییر خاصی درش دیده نمیشود.
ولی اکنون میرسیم به پاشنه آشیل داستان.
پیرنگ.
داستان بسیار خوب دارد جلو میرود و لی پیرنگی که دارد زیاد جالب نیست.
بسیار تند قضایا احساسی میشوند، بدون اینکه ما حداقل کمی با شخصیت اصلی همراه شویم.(که این میتوانست توسط یک مقدمه چینی کوتاه حل شود.) مثلا ببینید واقعا انگیزه شخصیت اصلی بابت انتقام خوب از آب در نیامده است. ما خیلی سریع فهمیدیم که خواهرش کشته شده است، خانواده اش نابود شده و آبرویش رفته. و همین باعث میشود که شخصیت و انگیزه هایش برایمان جا نیفتند.
البته ببینید پیرنگ در خود اصلش بد نیست، ولی به خاطر اینکه بسیار سریع پیش میرود، ایده ها و خط های روایی و احساسی خراب شده اند. که همین پیرنگ تاثیر عمیقی بر روی شخصیت پردازی شخصیت اصلی گذاشته است.
مثلا ببینید در قسمت های اولیه واقعا شخصیت پردازی ثبات و آرامش داشت ولی در این فصل شخصیت اصلی خیلی سرگردان است، یکهو تغییر میکند، یکهو میکشد، یکهو میخندد. بدون اینکه دلایل قانع کننده ای راجع بهش داده شود.
از نظر توصیفی خوب، به نظرم در نیم فصل اول واقعا توصیفات خوبی داشتیم ولی در فصل سوم توصیفات محیطی به نظرم کمتر شده بودند.
در کل داستان خوبی بود گرچه از لحاظی اگر تصییح میشد میتوانست بهتر هم باشد.
نکته: من به دیگر اعضای محترم تیم نقد کاری ندارم، ولی این حرفهایی که «من» میگویم تنها یک نظر است و نویسنده مختار استعمل کند یا نکند.
یا علی

ممنون، بايد فصل سه را يه نگاه مجدد بندازم و خب پيرنگ و روند اتفاقات به نظر خودم خوبه، نمي دانم راستش ، دليلش به نظرم قانع كننده بود،‌يك جورايي تو ذهنم تداعيش كردم و خب بهش حق دادم.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

almatra;19026:

به نام خدا
پروژه شماره سه تیم نقد
داستان هدیه شوم
نقد فصل چهار و نیم فصل دوم

خوب قبل از اینکه نقد رو شروع کنم باید حداقل از طرف خودم که یکی از اعضای کوچک تیم نقدمون هستم بگم که متشکرم از ایشون که به نقد هامون با کمال دقت پاسخ میدهند.
خوب در مورد این فصل باید بگم که اولین نکته ای که به چشم میاد، روون شدن نثر هستش. نثر این داستان در کل خوب هستش و خواننده رو اذیت نمیکنه، ولی توی این قسمت نثر یک مقداری روون تر شده بود. فصل های قبل درسته که کلمات قلمبه سلمبه رو مثل شکر تو چایی حل میکردند، ولی تو این فصل خیلی بهتر و بهینه تر شده.
البته یک جا بود که نویسنده به جای انرژی از کلمه ایرانی توان استفاده کرده بود که به نظرم بهتر بود نیرو استفاده میشد، کار درستی کردند که جایگزین فارسی گفتند، ولی اگر نیرو بود بهتر میشد. به نظرم عرف تره. گرچه الان انرژی بیشتر در این موقعیت ها استفاده میشه.
در مورد توصیف ها باید بگویم که داستان در این قسمت جهشی بزرگ از نظر توصیف فضا داشت. شما به طور خیلی زیبایی با محیط بیابان آشنا میشدید و همراه با داستان پیش میرفتید. من شخصا حس میکنم کل داستان یک طرف(تا نیم فصل دوم) و اون سه چهار کلمه راجع به بیابان در شب یک طرف، واقعا زیبا بود.
البته باید بگم که بعضی از اوقات کمی توصیفات خسته کننده بودند. مثلا خیلی به نظرم نویسنده به این میپرداخت که دقیقا حالات حرکتی فرد چی باشد. این زیاد توصیف گویی به نظرم کمی هم به داستان و همچنین نثر صدمه زده و حداقل برای من باعث کاهش پیرنگ شده.
در مورد شخصیت پردازی باید بگم که، در اینجا واقعا شخصیت ها دارند جا می افتند و این پیشرفت کاملا معلومه. مثلا ببینید صحنه های مرگ افروز چقدر جا افتاده تر شدند؟ یا اینکه مرگ همراهانش یا حتی اون اهریمنی که از جان وی گذشته بود. همه اینا خیلی بهتر شده بودند.
گرچه باز باید بگویم که به نظرم توصیف این همه ناتوانی در اوایل فصل اینقدر لازم نبود، گرچه جذابیت ها و زیبایی های خودش را داشت.
اما در مورد پیرنگ. در اینجا واقعا پیرنگ دارد در مسیر اصلیش پیش میرود و اوج میگیرد.
من تازه متوجه ترفند نویسنده واسه شروع داستان شدم،وی داستانش را از انتهای یک داستان دیگر شروع کرده بود. داستانی که در ابتدای رمان تمام شد! و این خودش خیلی خوب است. از آن به بعد ما شخصیت هایی را داریم که در صحرا در حال رفتنند. التبه بگویم که ضرباهنگ در این فصل بیسار خوب بوده، به نحوی که تعداد مناسبی ماجرا در یک فصل و صفحات محدود ذکر شده است، و خواننده را اذیت نمیکند.
البته یکی دو فصل دیگر به نظرم جا داشت که داستان ها بهم بیشتر پیوندب خورند. ولی شاید نیوسنده برنامه ای دارد که من ازش بی خبرم.
در ضمن داستان خیلی سریع دارد جریان اصلی را پیش میگیرد و این خودش خیلی جالب است، شخصا منتظر آن زن مو سبز هستم. به نظرم خیلی شخصیت خاصیه.
در ضمن اشتیاق خاصی برای فهمیدن ادامه داستان اجنه دارم.
یک چیز دیگر هم که در داستان بود و خیلی خوشمامد، خشونت کنترل شده اش بود. همانطور که میدانید و من از طرفداران خشونت در داستان هستم و خیلی خوشم اومد که اینجا خشونت خیلی کنترل شده ( نه به شکلی منزجر کننده و تهوع آور) ذکر شده که خیلی جالب است.
در مورد نیم فصل دوم باید بگم که توصیفات قلع عالی بودند. عالی.
پیرنگ نیز به خوبی روایت میشد و سوالات خوبی را در ذهن خواننده به وجود می آورد که موتور محرک وی در قسمت های بعد است.
در آخر خواستید بهحرف هایم عمل کنید، خواستید نکنید.
موفق باشید.
یا علی

يه چيزي متوجه شدم،‌يكي از مشكلات من كه تازه متوجهش شدم اينه كه دوست دارم خواننده هرچيزي كه در ذهنم هست را ببينه، براي همين به توصيف صحنه به صحنه مي پردازم و يا اينكه مي خوام خواننده قدم به قدم همراه باشه و پرش زماني انجام نميدم كه يك جورايي خواننده را خسته ميكنه.
ممنون كه متوجهم كرديد.

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

bahani;19027:
به نام خدا
تیم نقد تقدیم میکند
پروژه شماره سه
خوب فصل چهار و نیم فصل دوم داستان هدیه شوم.
ما در این فصل شاهد آن هستیم که توانایی نویسنده از نظر ایده پردازی بیشتر شده و تلاش هایی هم برای گسترش شخصیت های داستان صورت گرفته بخصوص شخصیت اصلی داستان. داستان گسترش پیدا میکنه و جذابیتش برای خواننده بیشتر میشه و اتفاقات نویی که وارد داستان میشه بخصوص در نیم فصل ها باعث تقویت این جذابیت میشه. خوب داستان شکل و روند مشخصی داره و در بستر این روند اتفاقات پیش میره و شخصیت ها در هم گره می‌خورند که این هم خوبه ولی خوب متاسفانه در این فصل متاسفانه به درستی از محیط استفاده نمیشه، هر چند زمان بندی داستان که در ذهن خواننده رقم زده میشه پیشرفت کرده ولی کافی نیست. توصیفات این داستان اشکالاتی داره و اصولا به مقدار چندان مرتبط نیست، موضوع شیوه توصیف کردنه، شیوه توصیف کردن مناسب نیست، متاسفانه. خوب نحوه بیان و حالات شخصیت اصلی پیشرفت کرده بود در حالی شخصیت های دیگر داستان بیان قوی ندارند، و به عقیده بنده میشد بیان قوی تر و احساسی تری برای داستان استفاده بشه، منظورم از احساسی احساس قرار گرفتن در محیطه اگر نویسنده کمی فقط کمی بیشتر توجه میکرد و دقتش رو افرایش میداد میتوانست این توالی اتفاقات رو رو جالب تر بیان کنه، و توصیفات زنده تر و واقعی تری ارائه بده و زبان سوم شخص هم لازمه یکم قوی تر باشه. و در مورد ویرایش فک کنم یک مورد اشکال در مورد ضمیر ها دیدم اونجا که در رابطه با لاشخور ها بود.
امیدوارم منصفانه باشه، به هر حال این نظر شخصیه ممکنه درست نباشه که قطعا هم درست نیست، به هر حال، امیدوارم نویسنده ناامید نشه و داستان جدیدش بترکونه، این داستان دیگه آخراشه، خوب منتظر پاسخ نویسنده هستیم.

در خوصوص نكات ويرايشي نظر خاصي ندارم و خب بايد گفت طبيعيه.
اما در خصوص توصيف كاملا مخالفم ، يكي از نقاط ضعف داستانم توصيفات خيلي زيادشه، در خصوص عدم دقت هم مخالفم ميشه گفت توان من در همين حده،‌يعني من خودم را موقع نوشتن به جاي شخصيت قرار ميدم و روندي كه اتفاق مي افته را مينويسم اينكه ضعيفه يا ... چيزي كه من تصوير مي كنم اينطوريه پس نميشه
فت نقطه ضعفه. در خصوص محيط پردازي هم من فكر نكنم باهات موافق باشم،‌محيط پردازيم نميگم عاليه ولي در حد قابل قبولي قرار داره زبان داستان اول شخصه و نيم فصل ها سوم شخص هستند كه به نظرم اوننم خوبه، نميگم عالي، تا عالي فاصله زيادي داره ولي در حد مناسبي قرار داره.
در مورد شخصيت هاي ديگه اين در داستان هاي اول شخص طبيعيه، تو در مورد شخصيت روحي و ذهني و تفكر بقيه خبر نداري پس نميتواني حرفي هم در موردش بزني ،‌در سوم شخص ، دقت كن راوي من داناي كل نيست، سوم شخصه،‌ راويي كه با شخصيت زن داستان همراه هستش.


   
R-MAMmad، lord.1711712 و milad.m واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Anahid
(@anahid)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 141
 

به نام خدا
تیم نقد داستان بلند بوک پیج
نقد داستان هدیه شوم
فصول 1تا 6
داستان هدیه شوم یکی از جذاب ترین کتابهایی است که تابحال خوندم.
نویسنده با مهارت تمام به توصیف محیط و فضاسازی پرداخته.
سبک معماگونه ی داستان یکی از دیگر مواردی است که بر جذابیت داستان افزوده و نظر خواننده را نسبت به خود جلب میکند.
علاوه بر تمامی موارد ذکر شده موضوع داستان یک موضوع جدید است که خوب به آن پردازش شده.
افزون بر تمامی اینها داستان از کاور بسیار زیبایی بخوردار است.
در اوایل کتاب به علت گنگ بودن داستان ممکنه که خواننده زیاد جذب داستان نشود اما در فصول بعد که از ابهامات داستان کاسته میشود خواننده در داستان غرق میشود.
در کل اگر بخوام نقدمو در یک جمله خلاصه کنم میگم:این کتاب فوق العادست وکمترین مقدار خطا را دارد به هیچ وجه از دستش ندید.
موفق باشی


   
*HoSsEiN*، R-MAMmad و R-MAMmad واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
لینک دانلود
(@linkdownload)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1048
 
تیم نقد داستان بلند بوک پیج
پروژه شماره سه

نقد کتاب هدیه شوم نوشته ا افکاری

فصل ششم و نیم فصل سوم

راستش من توی این نقد خیلی خیلی طنزم گل کرده برای همین یه خورده شوخی موخی هم میکنم. شرمنده.
خب داستان مثل همیشه با یه لحن محکم شروع میشه و با یک شعر قشنگ ادامه پیدا میکنه. اول داستان کمی ابهام دیده میشه که خودم شخصا میخواستم بگم ضعفه که جلوتر خوندم دیدم خیلی حرکت به جایی بود. در مورد شعری هم که نوشتی ژنرال بهتر بود از این شعره استفاده میکردی:

لیلا در وا کن مویم
پشت در وا کن مویم
این چه در وا کردنه؟
این ز اقبال تویه.

وطنیه دیگه.
قسمت غافلگریت واقعا خوب بود ژنرال. واقعا میگم اصلا روحمم خبر نداشت قراره همچین کاری باهامون بکنی. بعدشم اینکه خیلی ما رو واسه فصل های بعد مشتاق کرد.
جلوتر من یه نکته رو راجع به شخصیتت فهمیدم: خیلی تنبله. وجدانا تو قرن 21اشکال نداره آدم بلند نشه تو اوج تشنگی خوابش آب بیاره ولی اون موقع ها مگه مردم سرحالتر نبودند؟
نکته ی ضعفی که جلوتر به چشم میخورد این بود که یهو روز شد و یه همهمه ای به پا شد. کاش از همون اول میگفتی روزه و توصیف میکردی. چون تو ذهن همه شب نقش بسته بود.
قسمت دستشویی ها به نظرم بیشتر اضافی بودند. یعنی کاری انجام نمیشد به وسیله اشان و خب چون اصولا دستشویی بهانه ای برای شوخی کردنه و تو ازش برای ترس استفاده کردی زیاد خوب در نیومده.
قسمت توصیفات صحرا و بیابان و بادت خیلی خوف و مشت بود. حال کردم.
در نیم فصل سوم هم باید بگم بازم توصیفات عالی و خوب بودند.
شخصیت زنت واقعا کاریزماتیک ظاهر شده بود.
منتظر فصل های بعدی هستم خیلی خیلی زیاد.
یا علی مدد حاجی
راستی داداش میگم من چون عالم بی عملم خواستی عمل کن خواستیم نکن، فقط برای من نقده


   
*HoSsEiN* و R-MAMmad واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
لینک دانلود
(@linkdownload)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1048
 
به نام خدا
گروه نقد داستان بلند بوک پیج
پروژه شماره سه
هدیه شوم
فصل شیش و نیم فصل سوم
نقد خانم زهرا

تاحالا احساس کردین ، وقتی بعضی از متن هارو که میخونیین ، انگار یچیزی دنبالتون کرده و همه چیز سریع پیش میره؟؟ من بارها با چنین متن هایی برخورد کردم ، اما داستان هدیه شوم اینجوری نبود . به موقع روند داستان سریع میشد اما همچنان یک پارچگیشو حفظ کرده بود . این از نقاط قوت داستان محسوب میشه . نقطه مثبت دیگه داستان ، گنگی خاصی است که مانی احساس میکنه . که توی داستان هم این گنگی نمایان است . وقتی به قسمت رد پاها و کوه میرسیم حس خواستن برای دانستن بیشتری رو تو داستان پیدا میکنیم ، یجورایی به ما حس درماندگی و یا غرق شدن توی مردابو میده(نمیدونم اینجوریه یا نه، اما این حس من از حال مانی هستش ، درماندگی) . نکته مثبت دیگه رونی داستانه، همون طور ک اول اشاره کردم ; رونی متن در سطح قابل قبولی بود‌، اما میتونست بهتر شه . از نظر جذب خواننده هم امتیاز خوبی رو میگیره . چون خواننده خواهان فصل بعدی میشه . هیجان توی داستان فراز و نشیب داشت و در یک سطح نبود . در کل داستان خوبی بود^_^
نیم فصل سوم
متن موجود در نیم فصل ، نشان دهنده بهبود قلم نویسنده ست . رفته رفته نگارش ژنرال بهتر شده . حسی که بیشتر از این نیم فصل برداشته میشه کلافگی بیش از حد پادشاهه، سرکوب خشم ، انزجار و نفرت . این باعث کلافگیش شده . پادشاهی که مجبوره کفش بپوشه تا پاهاش پیدا نباشه و همینطور ترسی گه از خواهرش داره، یجورایی حس بیچارگی از اینکه نمیتونه چیزی که میخواد باشه ، بشه . ترس پادشاه خوب بیان شده بود و همینطور بیچاره گیش . متن نسبتا رونی بهتری رو داشت . از حاشیه ها چشم پوشی شده بود و به اصل داستان پرداخته شده بود.


ژنرال داستان خوب و زیباییه، داستانای هیجان دار رو دوست دارم، موفق باشی ^_^
تبصره : من بلد نیستم نقد کنم ، چیزی رو که مینویسم ، چیزیه که از داستان میفهمم.


   
*HoSsEiN* و R-MAMmad واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
*HoSsEiN*
(@hossein-2)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 907
شروع کننده موضوع  

almatra;20314:

به نام خدا
گروه نقد داستان بلند بوک پیج
پروژه شماره سه
هدیه شوم
فصل شیش و نیم فصل سوم
نقد خانم زهرا

تاحالا احساس کردین ، وقتی بعضی از متن هارو که میخونیین ، انگار یچیزی دنبالتون کرده و همه چیز سریع پیش میره؟؟ من بارها با چنین متن هایی برخورد کردم ، اما داستان هدیه شوم اینجوری نبود . به موقع روند داستان سریع میشد اما همچنان یک پارچگیشو حفظ کرده بود . این از نقاط قوت داستان محسوب میشه . نقطه مثبت دیگه داستان ، گنگی خاصی است که مانی احساس میکنه . که توی داستان هم این گنگی نمایان است . وقتی به قسمت رد پاها و کوه میرسیم حس خواستن برای دانستن بیشتری رو تو داستان پیدا میکنیم ، یجورایی به ما حس درماندگی و یا غرق شدن توی مردابو میده(نمیدونم اینجوریه یا نه، اما این حس من از حال مانی هستش ، درماندگی) . نکته مثبت دیگه رونی داستانه، همون طور ک اول اشاره کردم ; رونی متن در سطح قابل قبولی بود‌، اما میتونست بهتر شه . از نظر جذب خواننده هم امتیاز خوبی رو میگیره . چون خواننده خواهان فصل بعدی میشه . هیجان توی داستان فراز و نشیب داشت و در یک سطح نبود . در کل داستان خوبی بود^_^
نیم فصل سوم
متن موجود در نیم فصل ، نشان دهنده بهبود قلم نویسنده ست . رفته رفته نگارش ژنرال بهتر شده . حسی که بیشتر از این نیم فصل برداشته میشه کلافگی بیش از حد پادشاهه، سرکوب خشم ، انزجار و نفرت . این باعث کلافگیش شده . پادشاهی که مجبوره کفش بپوشه تا پاهاش پیدا نباشه و همینطور ترسی گه از خواهرش داره، یجورایی حس بیچارگی از اینکه نمیتونه چیزی که میخواد باشه ، بشه . ترس پادشاه خوب بیان شده بود و همینطور بیچاره گیش . متن نسبتا رونی بهتری رو داشت . از حاشیه ها چشم پوشی شده بود و به اصل داستان پرداخته شده بود.


ژنرال داستان خوب و زیباییه، داستانای هیجان دار رو دوست دارم، موفق باشی ^_^
تبصره : من بلد نیستم نقد کنم ، چیزی رو که مینویسم ، چیزیه که از داستان میفهمم.

نقد خيلي خوبي بود،‌خيلي ممنونم.

almatra;20210:

تیم نقد داستان بلند بوک پیج
پروژه شماره سه

نقد کتاب هدیه شوم نوشته ا افکاری

فصل ششم و نیم فصل سوم

راستش من توی این نقد خیلی خیلی طنزم گل کرده برای همین یه خورده شوخی موخی هم میکنم. شرمنده.
خب داستان مثل همیشه با یه لحن محکم شروع میشه و با یک شعر قشنگ ادامه پیدا میکنه. اول داستان کمی ابهام دیده میشه که خودم شخصا میخواستم بگم ضعفه که جلوتر خوندم دیدم خیلی حرکت به جایی بود. در مورد شعری هم که نوشتی ژنرال بهتر بود از این شعره استفاده میکردی:

لیلا در وا کن مویم
پشت در وا کن مویم
این چه در وا کردنه؟
این ز اقبال تویه.

وطنیه دیگه.
قسمت غافلگریت واقعا خوب بود ژنرال. واقعا میگم اصلا روحمم خبر نداشت قراره همچین کاری باهامون بکنی. بعدشم اینکه خیلی ما رو واسه فصل های بعد مشتاق کرد.
جلوتر من یه نکته رو راجع به شخصیتت فهمیدم: خیلی تنبله. وجدانا تو قرن 21اشکال نداره آدم بلند نشه تو اوج تشنگی خوابش آب بیاره ولی اون موقع ها مگه مردم سرحالتر نبودند؟
نکته ی ضعفی که جلوتر به چشم میخورد این بود که یهو روز شد و یه همهمه ای به پا شد. کاش از همون اول میگفتی روزه و توصیف میکردی. چون تو ذهن همه شب نقش بسته بود.
قسمت دستشویی ها به نظرم بیشتر اضافی بودند. یعنی کاری انجام نمیشد به وسیله اشان و خب چون اصولا دستشویی بهانه ای برای شوخی کردنه و تو ازش برای ترس استفاده کردی زیاد خوب در نیومده.
قسمت توصیفات صحرا و بیابان و بادت خیلی خوف و مشت بود. حال کردم.
در نیم فصل سوم هم باید بگم بازم توصیفات عالی و خوب بودند.
شخصیت زنت واقعا کاریزماتیک ظاهر شده بود.
منتظر فصل های بعدی هستم خیلی خیلی زیاد.
یا علی مدد حاجی
راستی داداش میگم من چون عالم بی عملم خواستی عمل کن خواستیم نکن، فقط برای من نقده

با تشكر از دست خوبم نقد خوبي بود،‌بايد يه نگاه به متن كنم ببينم كجاشو ميگي، بين اينهاي كه نوشتي فكر كنم اشكال در قسمت دستشويي بود و تنبلي، خب در مورد قسمت اول شايد چون در ادامه از اين بخش استفاده كردم و لي تنبلي خب، اين توي خونه همه است از اول تا الان حسن كژلو به شهادت مي گيرم 🙂

Anahid;20209:
به نام خدا
تیم نقد داستان بلند بوک پیج
نقد داستان هدیه شوم
فصول 1تا 6
داستان هدیه شوم یکی از جذاب ترین کتابهایی است که تابحال خوندم.
نویسنده با مهارت تمام به توصیف محیط و فضاسازی پرداخته.
سبک معماگونه ی داستان یکی از دیگر مواردی است که بر جذابیت داستان افزوده و نظر خواننده را نسبت به خود جلب میکند.
علاوه بر تمامی موارد ذکر شده موضوع داستان یک موضوع جدید است که خوب به آن پردازش شده.
افزون بر تمامی اینها داستان از کاور بسیار زیبایی بخوردار است.
در اوایل کتاب به علت گنگ بودن داستان ممکنه که خواننده زیاد جذب داستان نشود اما در فصول بعد که از ابهامات داستان کاسته میشود خواننده در داستان غرق میشود.
در کل اگر بخوام نقدمو در یک جمله خلاصه کنم میگم:این کتاب فوق العادست وکمترین مقدار خطا را دارد به هیچ وجه از دستش ندید.
موفق باشی

ممنون از نقد خوبت، فكر كنم گنگي اوليه يكم بد باشه چون درصد خوانندگان را كمتر مي كنه. ولي خب من هميشه اول داستانو گنگ مي نويسم! اين از اشكالاتمه.

khosrohkh;20766:
جلد دومشو کی مینویسی؟
خیلی مشتاقشم...

خب الان يه كار يگه شروع كردم، اين تمام بشه ادامه داستان را در خدمتتون هستم، داستان جديد تك جلديه و فكر كنم داستان خيلي خوبي از كار دربياد.


   
Anahid و herokhosro2 واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Anahid
(@anahid)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 141
 

من بقیرو نمیدونم ولی خودم از داستانایی که گنگه و اولش هیچی معلوم نیس بیشتر خوشم میاد درسته اولش زیاد آدم تمایل نداره که ادامه بده اما کم کم که داستان جلو میره هیجانش بیشتر میشه طوریکه نمیشه دو دقیقه کتابو زمین گذاشت. در هر حال منکه داستانتو دوس داشتم و منتظر جلد بعدشم


   
*HoSsEiN* و ghazali واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
R-MAMmad
(@r-mammad)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 555
 

almatra;22030:
حسین داداش
منتظر لینک کلی باشیم یا نه؟:دی

بدقولیه منه امیرحسین
فایل رو جمع کردم 400 صفحه ای شده ولی نیازه از اول ویرایش نگارشی روش انجام شه، خیلی متاسفم، انقدر کاره ویرایشی دستمه اصلا نمیدونم از کدوم شروع کنم. ولی تا اخره ماه اگر شد راه می ندازم


   
hera، *HoSsEiN*، qelqelak71sh2 و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
لینک دانلود
(@linkdownload)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1048
 
به نام خدا
نقد کلی کتاب هدیه شوم
تیم نقد داستان بلند بوک پیج

بالاخره بعد از تمام شدن بحثی به نام کنکور که رو مخ خیلیامون بود، امروز به مدد یکی از بهترین رفقا یعنی رضای خودمون(بهانی) اومدم که با نقد کلی این کتاب بترکونم.
نکته: نقدی که میبینید قبلا بیشترشو با خود حسین در میون گذاشتم و میدونه، منتهی برای یک جمع بندی و بهتر شدن اینجا قرار میدم. بنابراین اگر دیدید من کمی شدید عمل کردم در نقد، بدونید که حسین میدونه.
خب میریم سر نقد آخرین فصول.
راستش یکی از بهترین خوبی‌های این داستان اینه که در نود درصد چیز ها همه چیز تمامه!
یعنی شما نه میتونید به نثر ایراد بگیرید، نه به توصیفات، نه به شخصیت پردازی، نه به جمله بندی و هرچیز دیگه‌ای. واین خودش بزرگترین نقطه قوت داستانه.
توصیفات به جا، به اندازه و خیلی روشن هستند. حتی از نظر هنری نیز در سطح بالایی قرار دارند که باعث لذت بخش‌تر شدن این داستان برای شما میشود. اوج توصیفات در پرداخت بدن شخصیت ها قرار دارد. دقیقا مانند یک انیمیشن است که حرکات شخصیت هایش به بهترین شکل ممکن انیمیت و رندر گرفته شده اند. فوقالعاده طبیعی و نزدیک به واقعیت،در واقع یه سری چیزا رو اصلا شما در جلوی رویتان میبینید.
شخصیت پردازی پرداخته شده، معلوم و با نقشه‌ است، چیزی که باید باشد.(گرچه در مورد عقده‌های روانی شخصیت اصلی این صدق نمیکند، در واقع اصلا شخصیت دوست داشتنی نیست.) شخصیت ها به موقع پرداخت و جلو میروند.
نثر و نگارش نیز بر قله این موفقیت قرار دارد، جمله بندی در بهترین حالت ممکن است و شما هیچگاه اذیت نمیشوید که چرا مثلا فعل بود در سر جای خودش نیست و فعل فلان در جای بدی به کار رفته.(جا داره از مرد علفی و خستگی ناپذیر سایت یعنی ممد تشکر کنیم:دی)
ولی من چرا از داستان لذت نبردم؟
من در سفر خوندم داستانو، همه ی نکات بالا رو دیدم، ولی چرا من از داستان لذت نبردم؟
درسته، من همیشه نتونستم با پی دی اف ارتباط درست برقرار کنم، اما این داستان همه چیزش خوبه، چرا پس ... .
جواب در یک کلمست.
داستان.
حسین تالکینی هستش که داستانی تعریف نمیکنه.
زیبا ترین بدن دنیا، ولی بدون استخوان.
بهترین نویسنده دنیا که بهترین خودکار دنیا رو داره که جوهر نداره.
به همین سادگی.
حسین اوایل داستانش را با هدف شروع کرد، یک باستان شناسی، یک شهر سوخته، فردی در پی انتقام و ... .
اما تقریبا بعد از یکی دو تیکه همه شخصیت ها رها میشوند و بدون انسجام خاصی به جلو میروند.
این رها شدگی به حدی زیاده که من بعد از تمام شدن فصل آخر یه چنین حالتی در من به وجود آمد: خب که چی؟
داستان ها اصلا به مرحله گفته شدن نمیرسند، یک سری داستان ها(که شامل سفر بی حاصل شخصیت اصلی به یک کوه است.) که نه تنها داستان را جلو نمیبرند، بلکه آن را سر در گم تر هم میکنند.
در واقع میتوان بهتر گفتش که حسین هدف معینی داستانش نداشت.
یک انتقام ساده، انگیزه خوبی برای یک داستانه، میشه اصلا داستان خیلی خوبیم ازش در آورد.(جان ویک داستانش شاهکار نیست اما نیاز های یک فیلم تماما اکشن رو برآورده میکند، گرچه من اصلا از این فیلم خوشم نیومد.) ولی این انتقام پرداخت کامل نمیشه، تنها از سویی به سوی دیگه میره.
همین باعث شده که نه توصیف، نه شخصیت پردازی خوب و نه نثر واقعا خوب حسین برای من نوعی که از نویسندگی و نقد چیزی بلد نیستم، نگیره.
تنها یک سری داستانک های فرعی کنارش جالب هستند، مثلا خواب هایی که شخصیت میبیند، کشته شدن مردم شهر و ... .
من نمیگم من خدای داستانم، من تالکینم، من دیگه آخرت داستان نویسی و فلانم. من الان در حکم یک شاگرد حسین یا همون ژنرال معظم سایت اومدم نقدی برای پیشرفت این شخصیت به شدت دوست داشتنی و محترم بکنم. البته اینم در نظر بگیرید که من کلا بد سلیقم! یعنی از خیلی داستانای خوب خوشم نمیاد، بد سلیقم دیگه شرمنده.
بعد اینکه حسین جان من عالم بی عملم، کلا خواستی عمل کن خواستی نکن:دی
حسین جان اگر لحنم بد بود ازت عذر میخوام
یا علی


   
*HoSsEiN* واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
*HoSsEiN*
(@hossein-2)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 907
شروع کننده موضوع  

almatra;24528:

به نام خدا
نقد کلی کتاب هدیه شوم
تیم نقد داستان بلند بوک پیج

بالاخره بعد از تمام شدن بحثی به نام کنکور که رو مخ خیلیامون بود، امروز به مدد یکی از بهترین رفقا یعنی رضای خودمون(بهانی) اومدم که با نقد کلی این کتاب بترکونم.
نکته: نقدی که میبینید قبلا بیشترشو با خود حسین در میون گذاشتم و میدونه، منتهی برای یک جمع بندی و بهتر شدن اینجا قرار میدم. بنابراین اگر دیدید من کمی شدید عمل کردم در نقد، بدونید که حسین میدونه.
خب میریم سر نقد آخرین فصول.
راستش یکی از بهترین خوبی‌های این داستان اینه که در نود درصد چیز ها همه چیز تمامه!
یعنی شما نه میتونید به نثر ایراد بگیرید، نه به توصیفات، نه به شخصیت پردازی، نه به جمله بندی و هرچیز دیگه‌ای. واین خودش بزرگترین نقطه قوت داستانه.
توصیفات به جا، به اندازه و خیلی روشن هستند. حتی از نظر هنری نیز در سطح بالایی قرار دارند که باعث لذت بخش‌تر شدن این داستان برای شما میشود. اوج توصیفات در پرداخت بدن شخصیت ها قرار دارد. دقیقا مانند یک انیمیشن است که حرکات شخصیت هایش به بهترین شکل ممکن انیمیت و رندر گرفته شده اند. فوقالعاده طبیعی و نزدیک به واقعیت،در واقع یه سری چیزا رو اصلا شما در جلوی رویتان میبینید.
شخصیت پردازی پرداخته شده، معلوم و با نقشه‌ است، چیزی که باید باشد.(گرچه در مورد عقده‌های روانی شخصیت اصلی این صدق نمیکند، در واقع اصلا شخصیت دوست داشتنی نیست.) شخصیت ها به موقع پرداخت و جلو میروند.
نثر و نگارش نیز بر قله این موفقیت قرار دارد، جمله بندی در بهترین حالت ممکن است و شما هیچگاه اذیت نمیشوید که چرا مثلا فعل بود در سر جای خودش نیست و فعل فلان در جای بدی به کار رفته.(جا داره از مرد علفی و خستگی ناپذیر سایت یعنی ممد تشکر کنیم:دی)
ولی من چرا از داستان لذت نبردم؟
من در سفر خوندم داستانو، همه ی نکات بالا رو دیدم، ولی چرا من از داستان لذت نبردم؟
درسته، من همیشه نتونستم با پی دی اف ارتباط درست برقرار کنم، اما این داستان همه چیزش خوبه، چرا پس ... .
جواب در یک کلمست.
داستان.
حسین تالکینی هستش که داستانی تعریف نمیکنه.
زیبا ترین بدن دنیا، ولی بدون استخوان.
بهترین نویسنده دنیا که بهترین خودکار دنیا رو داره که جوهر نداره.
به همین سادگی.
حسین اوایل داستانش را با هدف شروع کرد، یک باستان شناسی، یک شهر سوخته، فردی در پی انتقام و ... .
اما تقریبا بعد از یکی دو تیکه همه شخصیت ها رها میشوند و بدون انسجام خاصی به جلو میروند.
این رها شدگی به حدی زیاده که من بعد از تمام شدن فصل آخر یه چنین حالتی در من به وجود آمد: خب که چی؟
داستان ها اصلا به مرحله گفته شدن نمیرسند، یک سری داستان ها(که شامل سفر بی حاصل شخصیت اصلی به یک کوه است.) که نه تنها داستان را جلو نمیبرند، بلکه آن را سر در گم تر هم میکنند.
در واقع میتوان بهتر گفتش که حسین هدف معینی داستانش نداشت.
یک انتقام ساده، انگیزه خوبی برای یک داستانه، میشه اصلا داستان خیلی خوبیم ازش در آورد.(جان ویک داستانش شاهکار نیست اما نیاز های یک فیلم تماما اکشن رو برآورده میکند، گرچه من اصلا از این فیلم خوشم نیومد.) ولی این انتقام پرداخت کامل نمیشه، تنها از سویی به سوی دیگه میره.
همین باعث شده که نه توصیف، نه شخصیت پردازی خوب و نه نثر واقعا خوب حسین برای من نوعی که از نویسندگی و نقد چیزی بلد نیستم، نگیره.
تنها یک سری داستانک های فرعی کنارش جالب هستند، مثلا خواب هایی که شخصیت میبیند، کشته شدن مردم شهر و ... .
من نمیگم من خدای داستانم، من تالکینم، من دیگه آخرت داستان نویسی و فلانم. من الان در حکم یک شاگرد حسین یا همون ژنرال معظم سایت اومدم نقدی برای پیشرفت این شخصیت به شدت دوست داشتنی و محترم بکنم. البته اینم در نظر بگیرید که من کلا بد سلیقم! یعنی از خیلی داستانای خوب خوشم نمیاد، بد سلیقم دیگه شرمنده.
بعد اینکه حسین جان من عالم بی عملم، کلا خواستی عمل کن خواستی نکن:دی
حسین جان اگر لحنم بد بود ازت عذر میخوام
یا علی

اولش تو تلگرام بهم گفتی خیلی تند نوشتی و ... بزارم، ترسیدم، منتظر لحن شدید لحنتری بودم.
اول باید بابت تعریفاتی که کردی تشکر کنم و اون قسمت تالکین و خیلی چوب کاری بود مومن، کلا خودمو نویسنده نمیدونم.
اما در مورد داستان.
خب روند داستان کاملا مشخصه ، شروع - حرکت و پایان جلد یک.
همه چیزش واضحه هستش چون ممکنه اسپویل همین جلد یک باشه توی دکمه اسپویل میگم.

پسری در کودکی همه چیزش را از دست میده و خانواده اش کشته میشن، به خاطر عشق خواهرش به یک جن! خب پسر داستان ما از مردم روستا نفرت نداره بلکه از اون جن متنفره چون در دلش به اشتباه بودن کار خواهرش باور داره.
شخصیتی روانپریش که هیچی جز انتقام براش مهم نیست حتی به شخصی که نجاتش داده هم خیانت می کنه!
هدف اون و واقیع کناریش بنده داستان را تشکیل میده.
وقایعی مثل سقوط یک شهاب سنگ که همون هدیه شوم داستان ماست، هدیه ای که پرده میان ابعاد مختلف برداشته، انسانها اجنه را میبینند و جنگ در میگیره، این ها توی خواب های پسر هست که در جلد دو بهش پرداخته میشه، در اصل هرچی تو خواب میبینه یک اینده بینیه، یک رویای صادقانه..
حالا این شخص به یه کوه میره برای بدست اوردن شمشیری که اجنه را میکشه، ولی در عوض تسخیر میشه، خب قرار نیست هر داستانی پایان خوش داشته باشه، میشد بگم بله شمشیر و گرفت و رفت همه را کشت ولی اینطور نیست، اینطور نمیشه ، داستان های اینطوری مثل فیلم های ماه رمضان هستند که اخرش همه عروسی می کنند.
گرچه میشه قبول کرد که خیلی از اتفاقات در این جلد رخ ندادن و در فصل بعدی اتفاق میوفتند، که همون اتفاقات اصلی داستان هستند.

در اخر بازم ازت ممنونم، مقداریشو قبول دارم، سعی می کنم توی بقیه نوشته هم اینو رعایت کنم.


   
hera واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
*HoSsEiN*
(@hossein-2)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 907
شروع کننده موضوع  

لینک کلی جلد یک :
http://s1.picofile.com/file/8261232850/gift_ghastly_0_13.pdf.html
تقدیم به تمام دوستان عزیز


   
lord.1711712، arashmajd202 و proti واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
ZAHRA*J
(@zahraj)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 544
 

خسته نباشید. واقعاً. هم شما نویسنده گرامی و هم ویراستار عزیزش. داستان زیبایی بود. بازم می گم خسته نباشید. بازم می گم. و باز هم خواهم گفت. کلاً خسته نباشید.خخ. باز هم از این داستان ها بنویسید.


   
*HoSsEiN* واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
L0rd LaTITude
(@l0rd-latitude)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 217
 

اقا ناموسا این چیه !!!
یجا اسمشو میزاشتی طونل وحشت 😐
از فصل 0 به بعد هنوز نچسبوندم بخونم 😐
لعنت به من که شروع کردم خوندنو لعنت به شخصیت مهدی 😐 (با اون چشای سرخ ) !

نقدم همین بود 😐
ارزیابی مرز یابی نداریم 🙂


   
*HoSsEiN* واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
*HoSsEiN*
(@hossein-2)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 907
شروع کننده موضوع  

aliazadi;24997:
اقا ناموسا این چیه !!!
یجا اسمشو میزاشتی طونل وحشت 😐
از فصل 0 به بعد هنوز نچسبوندم بخونم 😐
لعنت به من که شروع کردم خوندنو لعنت به شخصیت مهدی 😐 (با اون چشای سرخ ) !

نقدم همین بود 😐
ارزیابی مرز یابی نداریم 🙂

متوجه نشدم، چیو نچسبوندی؟
یعنی فصل یکو هنوز نخواندی؟ اینقدر هم ترسناک نیست که!

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

ZAHRA*J;24983:
خسته نباشید. واقعاً. هم شما نویسنده گرامی و هم ویراستار عزیزش. داستان زیبایی بود. بازم می گم خسته نباشید. بازم می گم. و باز هم خواهم گفت. کلاً خسته نباشید.خخ. باز هم از این داستان ها بنویسید.

تشکر، داستان جدیدی که دارم مینویسم خیلی بهتره. انشاالله به زودی میزارمش.


   
پاسخنقل‌قول
L0rd LaTITude
(@l0rd-latitude)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 217
 

*HoSsEiN*;25146:
متوجه نشدم، چیو نچسبوندی؟

دور از ادبه بگم چیو نچسبوندم ! ولی فصل اولو خوندم دیگه نخوندم ! 🙂


   
*HoSsEiN* واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
صفحه 5 / 6
اشتراک: