سلام
اگه شما يك نويسنده تازه كار يا حتي حرفه اي هستيد و بخوايد يك داستان ترسناك بنويسند يك مشكل جود داره ،از چه الماني استفاده كنيم .
شما صد درصد فيلم ترسناك ديديد و بي شك گاهي هم ترسيديد، اين المان ها هستند كه باعث ترس ميشن. در ادامه چند المان معرفي مي كنم و البته شما هم بياييد و پيشنهادهاتون را بگيد تا بيشتر خواننده ها را بترسانيم
و اما خلاصه اي از مطلاب موجود در تاپيك :
شروع مي كنم
اولين نكتهبراي ترساندن،محيط تاريكه،تاريكي خودش باعث ترس ميشه حالا اگه شما شخصيت داستان را در كوچه هاي تنگ و باريك و خلوت و صد البته تاريك قرار بديد و قراره يك اتفاقي هم بيوفته ايجاد ترس مي كنه.دومين نكته اينكه يك اتفاقي افتاده باشه و فلش بك بزنيم، مثلاًشهري نابود شده يا فردي به طرز فجيعي كشته شده و تنها شاهد ماجرا داستانشو تعريف مي كنه،اين يعني خواننده ميدونه چي شده و شخصيتو دنبال مي كنه، دلش مي خواد به مقتول هشدار بده ولي نمي توانه و ...
سومين نكته : حادثه اي بدتر در پيشه، خب يك نفر مرده ولي شما بايد به خواننده بگيد : يكي مرده؟ بي خيال ده نفر ديگه هم بدتر كشته ميشن منتظر باش و بخوان.
چهارمين نكته: اتفاقي بيوفته كه خواننده انتظارشو نداره ،مثلا شخصيت شما توي يه پارتي داره مي رقصه يك دفعه سر يكي قطع ميشه و خون به همه جا مي پاشه و اين خوني ميشه،يا شخصيت مثبت داستان يك دفعه منفي بشه.
پنجمين نكته : مرده و قبرستان وقتي كه شب هم باشه ،عالين براي ترساندن.
ششمين نكته: افراد ديوانه و يا قاتلين خونخوار و زامبي و ... اينا توانايي ترساندن دارن.
هفتمين نكته: موجوداتي كه به خودي خود خواننده را مي ترسانه،مثل استفاده از جن ،روح و شيطان .
هشتمين نكته : در اوج ترساندن ريتمو تند نكنيد،اگه داره كسيو ميكشه به طرز كشداري ادامش بده،يعني شكنجه كنه و ... درسته داستان كمي چندش ميشه ولي خب خواننده مي ترسه.
نهمين نكته : جنگل ،بيابان و صحرا و زوزه گرگ يا ديدن گربه سياه و ...كلاً هرچي شما را بترسونه خواننده داستانتون هم مي ترسونه فقط بايد جوري بنويسي كه خواننده به شكل خودكار برگرده و پشت سرشو نگاه كنه كه چيزي پشت سرش نباشه،يعني در اين حد ترسناك.
دهمين نكته:نكته ي ديگه اي كه بايد در داستانهاي ترسناك بكار برد صداهاست،صداي جير جير كف اتاق توي شب وقتي كسي جز شخصيت اصلي خونه نيست،صداي خنده يا صداي نفس كشيدن از پشت سر.
اگه تنها هستيد هر كدام از اينها را در ذهن تصور كنيد بي شك باعث ترسيدنتون ميشه.
يازدهمين نكته : اگر از المان تخیل به اندازه استفاده نشه شخص داستان رو باور نمیکنه و این حس ترس رو از بین میبره و تنها راهش هم اینه که به اندازه از توصیفات درست و بجا استفاده کنیم. مثلا اگر یک گرگنما میخوایم بیاریم تو داستان ، اونقدر باید از حالات شخصیت اول ، حالات گرگ ، صدا ها ، حرکات و هرچیزی که هست بگیم که شخص فکر کنه خودش جای شخصیت اول اونجا وایساده که بتونیم بترسونیمش.
دوازدهمين نكته : قرار گرفتن در محیطی شبیه فضای داستان یا داستان نویسی از روی فضایی که قبلا در ذهن داشتیم ،يعني اينكه اگه در مورد جنگل مينويسيد سعي كنيد حاقل يكبار وارد محيطش بشيد،البته نه تنهاي تنها، با يكي ديگه بريد يا در جايي بريد كه خطري خودتون را تهديد نكنه.
سيزدهمين نكته : داهای محیط که گاها موجب ترس میشوند.مثلا داخل اتاقی و صدای برخورد مشت هایی که به دیوار میکوبن رو میشنوی انگار چیزی میخواد وارد بشه....
چهاردهمين نكته : از عناصر ترس که خیلی جاها کاربرد داره در کل بخوام بگم ، اگه از روایت یک کودک یا نوجوان بخواین بگین. معمولا : کمدی که نصف شب درش باز میشه ، و داخلش تاریکه. باد به پرده ی اتاق میخوره و تکونش میده و سایه ای روی پرده میوفته که جلو میاد.
زیر تخت وقتی تاریک باشه و صداهایی ازش خارج بشن.
این ها چیز هایی هستن که معمولا استفاده میشن.
در مورد صدا ها گفتی ولی یکم اگه بخوایم تکمیلش کنیم به نظرم صدا ها یی ترسناک که از یک مکان نامعلوم و یا به یک دلیل نامعلوم شنیده بشن.
مثلا داخل اتاقی و صدای برخورد مشت هایی که به دیوار میکوبن رو میشنوی انگار چیزی میخواد وارد بشه...
و نکته ی دیگه از عناصر ترس که خیلی جاها کاربرد داره در کل بخوام بگم ، اگه از روایت یک کودک یا نوجوان بخواین بگین. معمولا : کمدی که نصف شب درش باز میشه ، و داخلش تاریکه. باد به پرده ی اتاق میخوره و تکونش میده و سایه ای روی پرده میوفته که جلو میاد.
زیر تخت وقتی تاریک باشه و صداهایی ازش خارج بشن.
این ها چیز هایی هستن که معمولا استفاده میشن.
می گم سردخونه هم برای شروع یه داستان وحشت جای بدی نیستا:4:
حداقل قبل قبرستونه=))
نه دیگه اونجا سرده قبول نیس:دی
قبرستان؟
خب محل مناسبيه براي استفاده در داستان ترسناك، مخصوصاً اگه در داستان باد بياد و برگ درختان به خش خش بيوفته، تاريك هم باشه كه خيلي عالي ميشه.
دوستان داريم در مورد عناصر ترسناك حرف ميزنيم، پيشنهاداتتون را بصورت نكته بگيد تا توي پست اول بزارماقاقون و خانم هاي محترم بي خيال پيشنهاد سميه براي رفتن سر صحنه و محيط ترسناك بشيد و پيشنهادهاي جديد بديد كه توي پست اول مطرح نشده باشه.
خب راست میگه خودتون رو به کشتن ندید
موارد: یک قرار گرفتن در محیطی شبیه فضای داستان یا داستان نویسی از روی فضایی که قبلا در ذهن داشتیم .
دو: تجربه محیطی ...قرار گرفتن در محیطهای ترسناک ...جنگل...قبرستان...تاریکی شب
سه: صداهای محیط که گاها موجب ترس میشوند.از جمله صدای حیوانات ...صدای باد در میان درختان و ....
این سه تا
حالا چهارمی رو کی میگه؟
نمی دونم من زیاد سر رشته از نویسندگی ندارم اما به نظرم انجام یه عمل ناگهانی که کسی انتظارش رو ندارم میتونه یه ترس لحظه ای بوجود بیاره که میتونه شروع نوشتن یه متن ترسناک باشه.
مرتضی چیز خوبی گفت : در کمد الکی باز شد!! الکی یه اتفاق نامربوطی افتاد.
یه چیز دیگه به ذهنم رسید این بود:
مثلا تو یه اردو تو جنگل ؛ از گروهت عقب افتادی و گم شدی ( گم شدن و تنهایی ؛ ترسناکه)؛ چند نفر و صدا میکنی و فقط انعکاس صدای خودت رو میشنوی در همون حالت عقب عقب میری و همین جوری به دور و اطراف و آسمون نگاه میکنی که یه دفعه پشتت میخوره به یه درخت و از ترس می دویی...
ميشه از حيوانات هم استفاده كرد،موجودي مثل سوسك ،گرگ ،سگ وحشي ، گربه سياه نماد هاي خاصي هستند كه ترس را به وجود ميارن اگه خوب ازشون استفاده بشه.
داستان ترسناک توی شخصیت اول بیشتر جواب میده. شخصیت سوم انگار داستانی داره واسه شخص تعریف میشه ولی توی شخصیت اول انگار شخص اونجاست.
راستی اگه شخصیت اول تو شرایطی گیر کنه. مثلا شخصیت اول رو به تخت بستن و میخوان شکمش رو پاره کنن ، یا اونو میخوان به یه مراسم جادویی ببرن. اگه این رو خوب توضیح بشه داد ،ترسناک میشه.
بطور کلی بخوام بگم تمام هایی از داستان که شخصیت اول باید بترسه با توصیفات درست خواننده هم میترسه.
اين تاپيك جز تاپيك هاي محبوبم هستش/
خب ترسناك نويسي بيشتر انتقال احساسه.
بايد ميشه با استفاده از چيزهاي نمايدن كه در جامعه معني شوم دارن هم استفاده كرد،مثا گربه سياه،عدد سيزده و ...
اين تاپيك جز تاپيك هاي محبوبم هستش/
خب ترسناك نويسي بيشتر انتقال احساسه.
بايد ميشه با استفاده از چيزهاي نمايدن كه در جامعه معني شوم دارن هم استفاده كرد،مثا گربه سياه،عدد سيزده و ...
با حسين جان تا حدودي موافقم. بايد ترس رو با حالت صحنه پردازي با فضا سازي و چيز هاي ديگه كه انجام ميديم القا داد نه اين كه يه جن انداخت تو داستان و انتظار داشته باشيم خواننده شب نتونه بخوابه مثلا يه نمونه:
احساس ميكرد چشماني در حال تعقيب او هستند. با سر در گمي اطرافش را نگاه ميكرد. گاهي اوقات نفس هاي سردي را پشت گردنش حس ميكرد و يا شايد دستاني بي روح در حال فشار دادن گلوي او بودند. 🙂
سلام
به نظرم در حال حاضر دیگر داستان های ترسناک همه به گونه ای تکراری شدند.
در این داستان ها نیاز به نوآوری است، مثلاً الان دیگه خیلی کم از دراکولا و گرگینه ها می ترسند.
چرا در همه ی داستان های ترسناک از صدا استفاده می شود چرا که بعضی مواقع سکوت محیط بسیار ترسناکتر است.
وقتی سکوت باشد و حتی صدای حیوانات هم نیاید، میتواند حس بدتری را القا کند که نشان دهد واقعاً یک مشکلی است که حتی صداهای دیگر را هم تحت تاثیر قرار داده است.
با دوستان موافقم ترسناک نویسی یعنی انتقال احساس ترس یعنی در گیر کردن ناخودآگاه خواننده با ترس یعنی وقتی خواننده میخواد بخوابه یاد داستان شما بیوفته و البته این کار ساده ای نیست.
در نظر بگیرید که شما دارید صحنه ای رو که قراره ترسناک باشه رو جلوی چشم خواننده بیارید، برای این کار لازمه خواننده رو مجبور به گمانه زنی در باره سرنوشت شخصیت و با توصیفاتی که مینویسید این صحنه ها رو به جلود چشم خواننده بیارید و ذره ذره علت ترسناک بودنشون رو بیان کنید یا قبلا مقدمه چینی کنید و اصولا سعی کنید خواننده رو نگران کنید. ولی خوب توصیف باید چطور باشه، از بهترین توصیفاتی که میتونید تو صحنه های ترسناک بیارید اینه که یک بده بستون بین ذهن شخصیتتون با محیط انجام بدید اگر سوم شخص مینویسید داستان رو از چشم اون بیان کنید از دانسته های اون از تمام احساسی که میکنه مثل مور مور شدن که خیلی تو اینطور صحنه ها رایجه و اگر اول شخص مینویسید هیچ چیز رو از قلم نندازید و تعادل رو بین سه ضلع احساسات درونی، شرایط محیط و سیر اتفاقات رعایت کنید، با این حال باید بدونید که توصیفی که مینویسید با کمترین کلمات بیشترین مفاهیم رو برسونه و اجازه هضم هم به خواننده بده، قدرت و زشتی کلمات رو حفظ کنید، منظورم این نیست که از الفاظ زشت استفاده کنید ولی مفهوم کلمه ات رو کامل بگذارید و شاید برای این کار مجبور بشید کنی بیشتر از کلمات استفاده کنید، از فعل کمتر استفاده کنید و دقت کنید که بخش بخش پیامتون نارسا نباشه، کامل بیان کنید و از کلمات تکراری کمتر استفاده کنید مگر اینکه باعث هیجان بیشتر داستان بشه و بخواید بعدا ازش استفاده کنید، البته این مهم ترین بخشه که توصیفاتتون باید به اندازه باشه نه اونقدر زیاد که تخیل رو از خواننده بگیره و نه اونقدر کم که فضا بی معنی بشه.
امیدوارم خوب گفته باشم.
دوستان به نظر من دیگه دوره ترس های ظاهری به پایان رسیده ...
یعنی دیگه نمیشه به راحتی خواننده رو با اتفاقات ظاهری تو داستان و اصل غافلگیری ( روش ساخت فیلم های هارر ) ترسوند چرا که حجم بسیار زیاد همچین داستانایی باعث افت تاثیرشون شده ...
از طرفی بنظرم ترس واقعی ترسیه که به قول دوستان بر روان فرد تاثیر بذاره ... یعنی نویسنده باید کاری کنه که علت ترس در ذهن خواننده قرار بگیره نه معلولش ...
علتی که با بستن چشما هم باعث تداعی نتایج در فکر و خیالات خواننده بشه ... حتی برای چند ثانیه ...
بهمین دلیلم موضوعات روانشناسی، فراروانشناسی و مانند این ها میتونه تاثیر بیشتری داشته باشه وقتی که به عنوان خمیرمایه داستانای ترسناک انتخاب بشه ... مانند داستانای هانیبال لکتر ...
یعنی دارین میگین که دیگه تاریکی و صدای خرخر یک هیولا برای شما ترسناک نیست چون آثار ترسناک زیادی خوندین؟ من واقعا با این حرف شما مخالفم، هرچیزی که بتونه فرد رو در دنبای واقعی بترسونه، وقتی خوب روی متن آورده بشه، اونوقته که خواننده خودشو جای اون شخصیت و حاظر در اون مکان میبینه و میترسه.
همه ی اتفاقات ظاهری (وقتی با مهارت کافی درون داستان بیان) میتونن پیش زمینه ی یک احساس ترس قدرتمند باشن