سلام خدمت دوستان گرامی
با کمی تاخیر جلد جدید و اوردم که البته از شخصیت های جلد اول خبری نیست ولی یه حرفایی هست . خودتون بخونید بهتره . حجم جلد جدید به طور کلی شاید بیشتر از جلد اول باشه ولی سعی میکنم تعداد فصل ها کم تر و حجمشون بیشتر باشه
همچنین نقض های گذشته رو دارم جبران میکنم. شخصیت پردازی فکر کنم توی این جلد پیشرفت بزرگی باشه .
یه موردی رو بگم که بعدا مشکل نشه . تاریخ شروع درست مثل یک هیولا 1394/3/12بود و پایان 1394/3/16 بود . یعنی سر جمع پنج روز طول کشید وقایع درست مثل یک هیولا.
-------------------------------------------------------------------------------------------------
|
|
توجه توجه
اگر نگران عوض شدن فاز ناگهانی داستان هستید ، منظور سفردر زمان و موجودات جدیدی مانند اجنه هستید ، باید بگویم که این ها فقط مختص این جلد هستند. در جلد دوم همان فضای جلد اول را می بینید . این جلد فقط جهت میسر سازی راه جلد دوم نوشته شده است.نگران نباشید.
اینم کاور انگلیسی :
خب امروز حوصله م سر رفته بود:46:، گفتم بیام داستان بچه ها رو نقد کنم :37: ... داستان تو هم شانسی، تصمیم گرفتم از اول نقد کنم ... ( امم؛ چی شد؟:دی:106:)
خب حالا نقد:37: :
من خودم می نوشتم و می نویسم. و خیلی خوب هم می دونم ک نویسنده چ حسی داره وقتی مخاطب فقط میاد چند تا غلط نگارشی میگه و سعی میکنه جوری رفتار کنه ک کل داستان رو خونده :47:
بدون اینکه حتی ی نظر راجع به اتفاقات بده ... فقط غلط نگارشی :22: من یه بار یادمه ی پسره اومده بود فقط گفته بود : " خوبه، غلط نداشت":22: خب من چی کار میکردم خوب بود؟:102:
ب هر حال:دی می خواستم بگم ک من اونجوری نیستم:23: پس ب همه سوالا جواب بده :67:
اول اینکه من جلد اول رو با اینکه موقع ارائه دادنت، میخوندم، اما الان هیچی یادم نیست:106::13: ... ب خاطر همین مجبور شدم ک برم جلد اول رو بخونم:65:
برای همین اگه اول میومدی ی مقدمه درست میکردی ک اتفاقات جلد قبل رو تک و توک ب اندازه ( ترجیحا تو قالب داستانی :66: مثل هری پاتر ) خوب می شد و داستان هم واضح تر :67:
از صحنه ی نبرد خوشم اومد:1: ... ولی کاش توصیفاتش بیشتر بود:46: ... اینجوری قابل باورتر و میهج تر می شد:دی:19:
بعد... ام ...ی چیزی اون توصیف کمان بود، ... منظورت این بود که از دو سر چوب کمان، تیغه بیرون اومده بود؟:39::7:
to; -webkit-text-stroke-width: 0px; ">با وجو اینکه
جوان به نظر می رسید بسیار قدیمی بود
من رابطه برقرار کردنم با این قسمت کم بود ... نظرت راجع به " با وجود چهره ی جوانش، به نظر می رسید، ک متعلق به سالهای کهن است ... .":40:
چ بی رحم:17::46: همه رو کشتی خیلی ساده ... مخصوصا اون انای بی نوا و زوپیر که من دوست داشتم ... داری مارتین میشی:دی:68:
همه می دونن ... من مخالف سرسخت بومی نویسی هستم.:45:آخه ی کم دور از انتظاره :13: تو می تونی ب جای مترو تهران، سکوی نه و سه چهارم رو تصور کنی آخه؟:دی اصلا تو ایران فقط باید رمان عاشقانه بنویسی :22:
خب مجبورم ی اشکال نگارشی رو گوشزد کنم... :66: ببین چرا یه دفعه میری سراغ توضیح ی چیزی؟ با مقدمه چینی جلو برو ... چند مورد دیدم ولی الان فقط ی مورد توی فصل یک یادمه ... اونجایی ک درمورد موهاش می گفت ک روند جالبی داره.
خب چرا این رو توی اااونجایی ک ظاهرش رو توصیف میکرد، نیاوردی؟ ب هرحال امیدوارم تو فصلهای بعدی کمتر بشه :67:
بیش تر جمله هات به درد یه داستان تخصصی نمیخوره. االبته اگه میخوای ک داستانت فقط در قالب سرگرمی باشه خب مشکلی نیست و اتفاقا خوبه:67: ولی مثلا من باز هم ی مورد ز فصل یک یادمه، " دمش گرم، فضایی ها اتک زدن. "
خب فردی ک هیچ حسی نداره، چجوری میتونه شوخ طبع باشه؟ حالا تصور می کنیم این مدل حرف زدنشه. فردی ک این مدل حرف زدنشه، چرا داستان رو با یه لحن دیگه تعریف می کنه؟ از طرفی این لحن ب شخصیتت هم نمی خوره :68:
چن نکته در رابطه با اونجایی ک پارسیای بزرگسال اومده بود تو فصل یک :
ااین پارسیا با اینکه گفته باهوشم ... ولی در این حد ک باهوش نیست :دی مرده هیچ چی نگفته اون هم همینطوری حدس میزنه :دی
بعد ب نظرت، مردم نباید تعجب کنن؟ خود پارسیا نباید ی کمی کنجکاو بشه؟( چون گفته بود خیلی کنجکاوم . ):39:
امیدوارم ناراحت نشی محمد، ولی طنز بیش از حد شخصیت اصلی، کل داستان رو نابود میکنه :40: میزنه قهوه ای میکنه داستانت رو :دی خواننده همه ش انتظار داره ک اینجا الان ی شوخی چرت میکنه ... ااونجاا الان یه شوخی بی مزه میکنه ... به عبارتی ... :08: از جدی بودن شخصیت اصلی خیلی کم میکنه و ممکنه دیگه بهش حتی اهمیت هم ندن :دی اون موقع باید بری علف های قاچاقچی مون رو بگیری :22:
خب دیگه زیاد شد نمیتونم دیگه اادامه بدم :45::65:
نظر کلی :
داستانت خوبه و من اونجاهایی ک پارسیا بیشتر جدی هست رو دوست دارم. شخصیت های دیگه من رو بیشتر جذب می کنن ک این هم خوبه سعی کن کمی شخصیت پارسیا رو بی روح تر کنی.
فضاا رو هم تیره تر ... خودت میگی فانتزی دارک. پس باید از طنز موجودی ک هست، خیــــــلی کم کنی.
امیدوارم موفق باشی و من براات ارزوی موفقیت می کنم :8:
:53::54::53:
دستت طلا روی شوخی هاش کار می کنم . روی دارکی داستان هم کار می کنم به شخصه ولی دارکی توی جلد دوم که دیگه چیزی نمونده به نگارش در بیاد بو وضوح قابل مشاهده هست ، به وضوح ، یه دارکی خالصی توی داستان و پیرنگ جلد دوم دیده میشه اره دارم مارتین می شم تازه کجاش و دیدی
اینم کاور انگلیسی :
سورن o-O
بنظرت کاورش یجوری یجوری تر نشد؟
اصلا به فضای داستان نمیخوره هااااا
منو یاد عکس روی جلد دفتر بچه مدرسه ای ها انداختo-O
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سورن o-O بنظرت کاورش یجوری یجوری تر نشد؟ اصلا به فضای داستان نمیخوره هااااا منو یاد عکس روی جلد دفتر بچه مدرسه ای ها انداختo-O !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بی ذوق ُ کا.ر به این خوبی به فضا نمی خوره همینطوری زدم کلا تو نگران نباش
اول از همه اینکه خوب کاور بدی نزدی
خوبه ولی خوب اون درخششه،مهه،چیه پشت آرم بوک پیج.اون یه خورده ضایعست
اون فعل ریتنت هم درسته.من تو تلگرام اشتب بهت گفتم.
بعدشم اینکه کل عکس قشنگه ولی اگر من بودم،یه ***** سیاه و سفید روش میزدم،با یکم تنظیم یه چیز خوف میشد.
یا نه یه حرکت آرتیستی تر.
در ضمن مثل همیشه،خواستی عمل کن،خواستی نکن:22:
سلام ، پس چندین روز خاک خردن تاپیک بالاخره حرفی برای گفتن دارم
گفته بودم که فصل پنجم قراره طولانی باشه و مهم ، الان هم نگارش و شروع کردم و بخش اولش به اتمام رسیده . سه بخشه کلا
دیگه برید منتظر باشید
زیر نویس فلش ندارید احیانا قسمت هفتم ؟
سلوم ، دوباره میخوام حرف بزنم
راستش و بگم خسته شدم موضوع جلد دوم توی سبک من نیست . توی قلم من نیست . یعنی خب ، شخصیت اصلی یه ادم بی دست و پا و بی هیچ قدرتیه که نمی تونه کاری کنه جز فرار کردن و نگاه کردن به کسایی که دارن نجاتش میدن ، این دستم و بسته و من و هم که می شناسید عاشق اینم که صحنه های اکشن و به قلم بیارم و داستان و پر از هیجان کنم که این جلد فاقد هست .
سعی کردم جبران کنم ولی خب نمیشه
برای همین دوست دارم زود این جلد و تموم کنم .
این اسنیک ایز ، ای ویراستار ما ، خود را اماده کن
نبودی میدم به یکی دیگه ویرایش کنه
ام راستی ، همونطور که گفتم توی ده فصل تموم می کنم این جلد رو و جلد دوم رو همین امسال ، حداقل تا دی شروع می کنم . قول می دم تا حداقل اواخر دی اکران بشه ^_^
جلد دوم هم طولانی ، وقایع داستان کل تابستون رو در بر می گیره و برای جلد سوم ما شاهد درگیری های مدرسه شخصیت ها هستیم.
ولی خب زیاد جلو نریم ، همین جلد و سریع باس تمومش کنم . خیلی داره عذابم میده .
دیگه یکم روحیه بدید بد نیستا ...
شعار هم بسازید
سلوم ، دوباره میخوام حرف بزنم
راستش و بگم خسته شدم موضوع جلد دوم توی سبک من نیست . توی قلم من نیست . یعنی خب ، شخصیت اصلی یه ادم بی دست و پا و بی هیچ قدرتیه که نمی تونه کاری کنه جز فرار کردن و نگاه کردن به کسایی که دارن نجاتش میدن ، این دستم و بسته و من و هم که می شناسید عاشق اینم که صحنه های اکشن و به قلم بیارم و داستان و پر از هیجان کنم که این جلد فاقد هست .
سعی کردم جبران کنم ولی خب نمیشه
برای همین دوست دارم زود این جلد و تموم کنم .
این اسنیک ایز ، ای ویراستار ما ، خود را اماده کن
نبودی میدم به یکی دیگه ویرایش کنه
ام راستی ، همونطور که گفتم توی ده فصل تموم می کنم این جلد رو و جلد دوم رو همین امسال ، حداقل تا دی شروع می کنم . قول می دم تا حداقل اواخر دی اکران بشه ^_^
جلد دوم هم طولانی ، وقایع داستان کل تابستون رو در بر می گیره و برای جلد سوم ما شاهد درگیری های مدرسه شخصیت ها هستیم.
ولی خب زیاد جلو نریم ، همین جلد و سریع باس تمومش کنم . خیلی داره عذابم میده .
دیگه یکم روحیه بدید بد نیستا ...
شعار هم بسازید
هی میخوام نقدت کنم ولی حالش نیست ولی خوب چون سورن عزیز ما هستی.
حدودا یک هفته ی دیگر می ایم و احتمالا جنازه ی داستانت را بر سر در سایت میزنم.(به وسیله نقد)
در مورد جلد دوم هم خوب احتمالا توی نقدی که میذارم باید یکسری توصیه و اینا بکنم که اگر خواستی عمل کنی،امیدوارم هم خوب باشه
در ضمن برادر عزیزم،من به خاطر این که رو سلام حساسم میگم.
سلام درسته،نه سلوم،نه سل،نه س،نه s و نه هیچ چیز دیگر.
سلام قربانت بروم
من نمیگم سلام و علیکم و رحمت الله و برکاته بگیا،نه بابا،ولی وقتی سلام میگویی،بگو سلام.
نقد این داستان
فردا در ویرایش شده ی همین پست................
بیخیال
همین جا نقدش رو میذارم که تاپیک بیاد بالا
خوب اول از همه نکات مثبت خوبی در این فصل بود مثل:
اکشن نداشتت:خدا رو شکر صحنه کشتن تجلی گر رو کش ندادی و با صد تا حرکت پارکور قاطی نکردی و طی یکی دو حرکت تمومش کردی و این خلی خوبه.چون مقتضای داستانت وفصلته،این فصل فصلی نبود که بخوای توش یه نبرد حماسی بذاری.
2-طنز:نسبت به داستان قبلیت که کمی اتمسفرش گرفته بود،در این یکی شخصیتت شاد و شنگوله.همین باعث میشه که داستانت روح بیشتری پیدا کنه و فان تر بشه.
3-پایان خوب:فصل رو خوب بستی،الکی کشش ندادی،زیادی قضیه رو گنده نکردی،هیچی فقط یارو زد طرفو ناکار کرد.
نکات ضعفت:
کمبود توصیف:
خوب نمیتونم بگم واقعا کم گذاشتی،نه در توصیف صورت چهره اون یارو ناجی خیلی خوب بود.ولی من یه خورده حس میکنم(با در نظر گرفتن فصل قبل)لازم بود کمی توصیف فضا در اینجا داشته باشی،گرچه حس میکنم یه خورده نظرم شخصیه.
پیرنگ تند و تیز:
داستان خیلی سریع رفت جلو،کمی از اتفاقات سر سری رد میشد.ببین ما تازه از یه سفر روحی بگرشتیم و کمی نیاز به آسایش داریم،تو خیلی سریع رفتی سراغ قضیه بلوندی.البته این کمی شخصی هم هست.
مرگ بی تاثیر:
خوب ببین یه مرگ خوب به نظر من مرگیه که شخصیتش پرورنده شه،خواننده با حداقل هاش آشنا بشه و اینا.......
ولی یهو زدی پیرمرد رو کشتی.این زیاد تاثیر گذار نبود.
خوب من یه سری پیشنهاد فیلم دارم که نقداشون رو میذارم.
امیدوارم خوشت بیاد
این دوتا رو خیلی توصیه میکنم:
http://www.naghdefarsi.com/world-movies-review/12955--the-raid-2-2.html
و
http://www.naghdefarsi.com/world-movies-review/12955--the-raid-2-2.html
یه دوگانه ای هستش که داستانش خیلی سادست ولی اینا رو بخون تا بفهمی در نبود داستان اکشن چه میکند
طلا و مس رو یه بار دیگه تو ذهنت مرور کن،اون تصویر واقعی جامعه ایرانه.
اینم شخصیتاش جالبه
http://moviemag.ir/cinema/movie-reviews/world/2399-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-Chronicle
و
http://www.naghdefarsi.com/world-movies-review/5942-chronicle-.html
در مورد جلد دومت من وقتی فهمیدش فقط یه چیز فکر نکنم بیشتر بهت بگم:
برو راجع به مردعنکبوتی تحقیق کن.چون یکی از نزدیک ترین شخصیت ها به شخصیت داستانته،یه پسر معمولی و کتک خور با مشکلات معمول دنیا و زندگی
ولی خوب یه چیز دیگه هم هست که فکر کنم به دردت بخوره.
ابری با احتمال بارش کوفته قلقلی یک هم به نظرم یکی از معدود شاهکار های انیمیشن خارج از پیکسار بود که اگر ببینی به نفعته ون روند طی شدن یه قهرمان توشه.
حوصله داریم برو بشین مترو2033رو بخون.یه داستان تلخ(زهر ماره!)راجع به بشریت و قهرمانی به شدت منزوی و همچنین کتک خور.
یه سری دیگشم بیا تو تلگرام ازم بپرس.
در ضمن خواستی عمل کن خواستی نکن
یا علی @سورن@
بیخیال
همین جا نقدش رو میذارم که تاپیک بیاد بالا
خوب اول از همه نکات مثبت خوبی در این فصل بود مثل:
اکشن نداشتت:خدا رو شکر صحنه کشتن تجلی گر رو کش ندادی و با صد تا حرکت پارکور قاطی نکردی و طی یکی دو حرکت تمومش کردی و این خلی خوبه.چون مقتضای داستانت وفصلته،این فصل فصلی نبود که بخوای توش یه نبرد حماسی بذاری.
2-طنز:نسبت به داستان قبلیت که کمی اتمسفرش گرفته بود،در این یکی شخصیتت شاد و شنگوله.همین باعث میشه که داستانت روح بیشتری پیدا کنه و فان تر بشه.
3-پایان خوب:فصل رو خوب بستی،الکی کشش ندادی،زیادی قضیه رو گنده نکردی،هیچی فقط یارو زد طرفو ناکار کرد.
نکات ضعفت:
کمبود توصیف:
خوب نمیتونم بگم واقعا کم گذاشتی،نه در توصیف صورت چهره اون یارو ناجی خیلی خوب بود.ولی من یه خورده حس میکنم(با در نظر گرفتن فصل قبل)لازم بود کمی توصیف فضا در اینجا داشته باشی،گرچه حس میکنم یه خورده نظرم شخصیه.
پیرنگ تند و تیز:
داستان خیلی سریع رفت جلو،کمی از اتفاقات سر سری رد میشد.ببین ما تازه از یه سفر روحی بگرشتیم و کمی نیاز به آسایش داریم،تو خیلی سریع رفتی سراغ قضیه بلوندی.البته این کمی شخصی هم هست.
مرگ بی تاثیر:
خوب ببین یه مرگ خوب به نظر من مرگیه که شخصیتش پرورنده شه،خواننده با حداقل هاش آشنا بشه و اینا.......
ولی یهو زدی پیرمرد رو کشتی.این زیاد تاثیر گذار نبود.
خوب من یه سری پیشنهاد فیلم دارم که نقداشون رو میذارم.
امیدوارم خوشت بیاد
این دوتا رو خیلی توصیه میکنم:
http://www.naghdefarsi.com/world-movies-review/12955--the-raid-2-2.html
و
http://www.naghdefarsi.com/world-movies-review/12955--the-raid-2-2.html
یه دوگانه ای هستش که داستانش خیلی سادست ولی اینا رو بخون تا بفهمی در نبود داستان اکشن چه میکند
طلا و مس رو یه بار دیگه تو ذهنت مرور کن،اون تصویر واقعی جامعه ایرانه.
اینم شخصیتاش جالبه
http://moviemag.ir/cinema/movie-reviews/world/2399-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-Chronicle
و
http://www.naghdefarsi.com/world-movies-review/5942-chronicle-.html
در مورد جلد دومت من وقتی فهمیدش فقط یه چیز فکر نکنم بیشتر بهت بگم:
برو راجع به مردعنکبوتی تحقیق کن.چون یکی از نزدیک ترین شخصیت ها به شخصیت داستانته،یه پسر معمولی و کتک خور با مشکلات معمول دنیا و زندگی
ولی خوب یه چیز دیگه هم هست که فکر کنم به دردت بخوره.
ابری با احتمال بارش کوفته قلقلی یک هم به نظرم یکی از معدود شاهکار های انیمیشن خارج از پیکسار بود که اگر ببینی به نفعته ون روند طی شدن یه قهرمان توشه.
حوصله داریم برو بشین مترو2033رو بخون.یه داستان تلخ(زهر ماره!)راجع به بشریت و قهرمانی به شدت منزوی و همچنین کتک خور.
یه سری دیگشم بیا تو تلگرام ازم بپرس.
در ضمن خواستی عمل کن خواستی نکن
یا علی @سورن@
همه حرفات و قبول دارم راجع به توصیف مخصوصا
ولی درباره مرگ تاثیر گذار ، اتفاقا من این کار و کردم ، ایا تو میدانی که او مرده است ؟
یه کاری که کردم ، داستان داره واقعی پیش میره . توی واقعیت چیزی صبر نمی کنه تا تو استراحت کنی چون از سفر روحی برگشتی ، همه چیز بد و بد تر پیش میره ، هر لحظه همه چیز بد میشه .
و اینکه ، تجلی گره ما هنوز اسمش رو هم نمی دونیم ، در صورتی که بعد ها نقش ها داره ، د صورتی که هیچ نقشی نداره
همه حرفات و قبول دارم راجع به توصیف مخصوصا
ولی درباره مرگ تاثیر گذار ، اتفاقا من این کار و کردم ، ایا تو میدانی که او مرده است ؟
یه کاری که کردم ، داستان داره واقعی پیش میره . توی واقعیت چیزی صبر نمی کنه تا تو استراحت کنی چون از سفر روحی برگشتی ، همه چیز بد و بد تر پیش میره ، هر لحظه همه چیز بد میشه .
و اینکه ، تجلی گره ما هنوز اسمش رو هم نمی دونیم ، در صورتی که بعد ها نقش ها داره ، د صورتی که هیچ نقشی نداره
نکته ای که در اینجا قابل گفتن است بخشی است از برداشت من از کتاب آیینه جادو(مجموعه مقالات سینمایی شهید سید مترضی آوینی):
ببین در بهترین حالت داستان تو کمی به واقعیت نزدیک است.سینما،کتاب،مجسمه سازی.هیچ کدومشون واقعی نیستند.
ما نمیدونیم پایان زندگیمون چی میشه........
ما نمیدونیم تو اینقدر زنده میمونی به این پاسخ من جواب بدی یا نه....
اینا هیچ کدوم واقعی نیستند.
در هنر و مخصوصا در سینما ما وقایع رو میچینیم.میدونیم هر چیز قراره چی بشه،همه چیز هدفمنده،پایان در ذهن تو مشخصه(قابل تغییر است ولی باز هم مشخصه).
درتسه در دنیای واقعی کسی صبر نمیکنه تا تو برگردی.....
ولی:
1-هیچ وقت نمیتونی واقعی بنویسی.
2-در اینجا من بیننده باید تحت تاثیر قرار بگیرم.چرا؟درسته یه قسمت مخاطب خاصه یه قسمت مخاطب عام ولی تو داری برای عام مینویسی.یعنی اینکه مجبوری قسمتی از هنرت رو بر پایه ی تماشاچی(نه لزوما من)بذاری.چون وقتی جذاب نباشه،نویسنده به هدفش نمیرسه.هدف گم میشه در میان ضعف ها.این یکی از مضخرف ترین قسمت های نویسندگی و هنره.
در اینجا هم همینه.......
اون مرگ حداقلش از نظر من کار درستی نبود،درسته غافلگیر کننده بود ولی نه به اندازه ی کافی.حتی استاد کشتار،مارتین هم شخصیت رو میپرورونه و بعد میکشه.
در پالپ فیکشن هم یکی یهو میمیره ولی به خاطر پرداختی که شده بود تاثیر گذار میشه.
در کل من نظرم رو فقط گفتم،لزوما خواستی عمل کن خواستی نکن.امیدوارم ناراحت نشده باشیو
نکته ای که در اینجا قابل گفتن است بخشی است از برداشت من از کتاب آیینه جادو(مجموعه مقالات سینمایی شهید سید مترضی آوینی):
ببین در بهترین حالت داستان تو کمی به واقعیت نزدیک است.سینما،کتاب،مجسمه سازی.هیچ کدومشون واقعی نیستند.
ما نمیدونیم پایان زندگیمون چی میشه........
ما نمیدونیم تو اینقدر زنده میمونی به این پاسخ من جواب بدی یا نه....
اینا هیچ کدوم واقعی نیستند.
در هنر و مخصوصا در سینما ما وقایع رو میچینیم.میدونیم هر چیز قراره چی بشه،همه چیز هدفمنده،پایان در ذهن تو مشخصه(قابل تغییر است ولی باز هم مشخصه).
درتسه در دنیای واقعی کسی صبر نمیکنه تا تو برگردی.....
ولی:
1-هیچ وقت نمیتونی واقعی بنویسی.
2-در اینجا من بیننده باید تحت تاثیر قرار بگیرم.چرا؟درسته یه قسمت مخاطب خاصه یه قسمت مخاطب عام ولی تو داری برای عام مینویسی.یعنی اینکه مجبوری قسمتی از هنرت رو بر پایه ی تماشاچی(نه لزوما من)بذاری.چون وقتی جذاب نباشه،نویسنده به هدفش نمیرسه.هدف گم میشه در میان ضعف ها.این یکی از مضخرف ترین قسمت های نویسندگی و هنره.
در اینجا هم همینه.......
اون مرگ حداقلش از نظر من کار درستی نبود،درسته غافلگیر کننده بود ولی نه به اندازه ی کافی.حتی استاد کشتار،مارتین هم شخصیت رو میپرورونه و بعد میکشه.
در پالپ فیکشن هم یکی یهو میمیره ولی به خاطر پرداختی که شده بود تاثیر گذار میشه.
در کل من نظرم رو فقط گفتم،لزوما خواستی عمل کن خواستی نکن.امیدوارم ناراحت نشده باشیو
حالا نگاه کن من میشم مارتین بعدی و فراتر از ان
و تو چه میدانی مرگ چیست امیر ؟ هاهاها
داستانای من سبک جدیدی هستند که هیچکس حتی گذشته اش رو هم نمی دونه چه برسه به اینده اش که پیشبینی کنه پس سعی نکن مثل جلد قبلی
در مورد تحت تاثیر قرار گرفتن ، خب از همون اول هم این جلد برای شناسوندن یه شخصیت بود که داستان کوتاه ولی طولانی داشت . یکی که شخصیت فرعیه ولی داستانش باید گفته می شد.
جلد دوم به اندازه همه اینا همه رو راضی می کنه
بهت قول میدم
حالا نگاه کن من میشم مارتین بعدی و فراتر از ان
و تو چه میدانی مرگ چیست امیر ؟ هاهاها
داستانای من سبک جدیدی هستند که هیچکس حتی گذشته اش رو هم نمی دونه چه برسه به اینده اش که پیشبینی کنه پس سعی نکن مثل جلد قبلی
در مورد تحت تاثیر قرار گرفتن ، خب از همون اول هم این جلد برای شناسوندن یه شخصیت بود که داستان کوتاه ولی طولانی داشت . یکی که شخصیت فرعیه ولی داستانش باید گفته می شد.
جلد دوم به اندازه همه اینا همه رو راضی می کنه
بهت قول میدم
من؟
پیش بینی؟
ببین من بهطور مطلق نمیگم کتاب نمیتونه واقعی باشه،این یه جورایی ذاتیشه(شایدم یه روز دقیقا عین واقعیت بشه،پس چرا ما بیاد واقعیت در جریان رو بخونیم؟)
ولی خوب همونطور که میدونی من سگ جون ترین،بد اخلاق ترین و بد سلیقه ترین شخص بین منتقدای بوک پیجم از نظر خودم........
فکر کنم کمی هم گرسنمه.........