سلام به همه ی طرفداران و خوانندگان مجموعه رمان وراثت. در اول کار باید بگم مجموعه رمان وراثت جزو یکی از بهترین حماسه هایی بوده که تا حالا خوندم و خوندن اون رو به همه ی کسانی که نخوندنش توصیه میکنم. از مزیت های رمان اراگون شخصیت پردازی قوی و توصیفات زیبا هست که در کمتر رمانی به این زیبایی کار شده است. اما من در خوندن این مجموعه به سه تا اشتباه عمده پی بردم .
1.در جلد اول زمانی که دست اراگون در اتل است به کلیسا میرود اما توسط رازاک ها مورد تعقیب قرار میگیرد.در این میان او از دیوار بالا میرود و کارهایی را میکند که با دست شکسته امکان ناپذیر است.بعد نویسنده هیچ اشاره ای به دست اراگون نمی کند انگار اصلا از اول نشکسته بود.
2.در جلد سوم زمانی که اراگون پیش اورومیس میرود و مادر خود را میشناسد استاد اراگون یعنی همان اورومیس تابلوی عکسی از مادر اراگون را به او نشان می دهد اراگون بعد از تماشا ان ان را به اورومیس باز میگرداند اما اورومیس از نگه داشتن تابلو سر باز میزند و میگوید این تابلو دیگر بیش از این نباید پیش من بماند. اما میبینیم که تابلوی مادر اراگون نیز مانند دست شکسته اش در داستان فراموش میشود و اصلا انگار از اول نبوده است.
3.اما بزگترین اشکالی که ن در این داستان دیدم کمربند بلوط حکیم بود.اورومیس این کمربند ارزشمند را به اراگون می سپارد و از او می خواهد از ان مراقبت کند. در هنگام حمله زمانی که اراگون و الفی به نام اریا در کلیسا اسیر کاهنین میشوند این کمربند دزدیده میشود. بعد در چند جای داستان به پی گیری اراگون اشاره میشود اما پس از غلبه بر گالباتوریکس باز به طور کل از یاد میرود انگار که اصلا از اول وجود نداشت.
اما در این داستان عیب هایی نیز دیده میشود مثلا قدرت بسیار زیاد شخصیت منفی داستان که به جای این که مخاطب را امیدوار به ادامه دادن بکند بلکه او را نا امید و دلسرد می کند.
عیب دوم نیز مربوط به انرژی گرفتن از طبیعت است که استاد اراگون به او اموخت و جزو تاکتیک های محرمانه محسوب میشد.اراگون در جنگ با سپاه دشمن با جادو های مرگی که بلد بود هزاران نفر از افراد دشمن را کشت اما سوال اینجاست که چرا به جای کشتن انها انرژی جادویی انها را نگرفت؟ در کل انرژی گرفتن از طبیعت ایده ای نا کار امد بود که جز چند کاربرد ناچیز تاثیری روی داستان نداشت
اشکال دیگر ان که عشقی که در این نوع داستان به تصویر کشیده شده بر خلا ف رمان توای لایت و داستان های دیگر بسیار ضعیف است و اصلا انگار که عشق نیست بلکه هوسی زود گذر است و این نوع به تصویر کشیدن عشق بی معنی بوده و اصلا از ارزش عشق میکاهد و داستان نیز به زیر سوال میرود.
این و برخی از اشکالات کوچک دیگر از یافته های من در رمان وراثت بود .اما این از ارزش داستان نمی کاهد بلکه باز توصیه میکنم همه افرادی که نخوانده اند ان را بخوانند و من شخصا از طرفداران این رمان هستم.از خوانندگان این رمان تقاضا دارم که اگر اشکال دیگری را در متن داستان دیدند ان را به این مطلب اضافه کنند . با نظراتتان مرا یاری کنید . یا حق