Header Background day #25
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

خوابگاه (ویرایش شده)

29 ارسال‌
13 کاربران
84 Reactions
5,586 نمایش‌
Anobis
(@anobis)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1032
شروع کننده موضوع  

ساعت دوازده شب مهسا تشت در دست روبه من كرد و گفت:«من دارم ميرم رخت شويي اگه خانم صمداني براي حضور و غیاب آمد، حاضري منو هم بزن.»

من با تعجب پرسیدم:« حالا، اين موقع؟»
-
چاره ي ديگري ندارم. ميدوني كه امتحانام خيلي سنگينه. بايد تا وقت دارم لباسامو بشورم وگرنه ديگه نميتونم.
زهرا كه در حال خواندن کتاب بود با حواس پرتي گفت:«باشه.»
نگاهی به زهرا كه روي تخت نشسته بود انداختم و لبخند شومي زدم. زهرا سرش را بالا آورد و به من نگاه كرد. فهميد كه چه نقشه هاي شومي براي مهسا كشيده ام به همين دليل لبخندي به من زد. مي خواستم دفعه ي قبلی كه او مرا ترسانده بود تلافیکنم، تا او باشد دیگر مرا آن قدر نترساند. هنگامي كه صداي بسته شدن در را شنيدم رو به زهرا گردم گفتم:« زهرا، يادته مهسا چه طور منو توي دانشگاه ترسوند؟»
-
آره
-
حالا نوبت منه تا حسابش رو برسم.
لبخندی از سر شرارت زدم و روسريم را از روي تخت برداشتم و خيلي آروم از اتاق بيرون آمدم. در را بستم و پاورچين پاورچين از راه روي مستطيلي شكل و طولانی خوابگاه رد شدم تا اينكه به سالن مدور رسيدم ، دو راه پله در آن وجود داشت. از راه پله سمت چپ كه به رخت شويي مي‌رسيد پايين رفتم اما خيلي آرام قدم بر ميداشتم تا مهسا متوجه من نشود.
برق شرارت را در چشم هاي خودم حس كردم. كمی عذاب وجدان از كاري كه قرار بود انجام دهم داشتم. اما هنوز آن جيغ هايي كه در سالن تشريح ميزدم يادم بود.
مهسا مرا در سالن تشريح با تعدادی جسد تنها گذاشته بود و تازه در را هم بسته و قفل كرده بود. اگر مسئول آزمايشگاه از آنجا رد نمي‌شد و صداي جيغ هاي مرا نمي‌شنيد بی شک از ترس مي‌مردم. حق را به خودم دادم، بايد او را به شيوه اي مي‌ترساندم
.
بالاخره به در رسيدم و آرام به طوري كه سرم دیده نشود به داخل نگاهي انداختم. او پشت به من نشسته بود و به لباس ها چنگ مي انداخت، حسابي سرگرم كار بود. دور از چشمانش پاورچين پاورچين به داخل رفتم، حتي نفس هم نمي‌كشيدم تا متوجه حضور من نشود.
لحظه ای سرش را بالا آورد، سر جايم خشك شدم. اما او فقط عرق پيشاني اش را پاك كرد و باز به شستن ادامه داد. مي خواستم آهي از سر آسودگي بكشم اما ترسيدم كه متوجه حضور من شود، به همين دليل از اين كار كلا منصرف شدم. به راهم ادامه دادم اما در اين لحظه بود كه كليپس كوچكي كه به موهاي جلو سرم زده بود تا مانع از ديد من نشود از سرم باز شد و بر زمين افتاد. صداي آرامي ايجاد كرد اما من با عجله به سمت يكي از حمام ها دويدم. خودم را به داخل حمام پرتاب کردم تا متوجه حضورم نشود.

دزدكي به بيرون و سالن نگاهی انداختم، ديدم كه مهسا سرش را برگرداند. بعد از كمي بررسي به كارش ادامه داد، به احتمال زياد فكر كرده بود يك قطره آب بر روي زمين افتاده است.
موهايم را روي سرم ريختم و منتظر شدم كه كارش تمام شود. چندين بار او را نگاه کردم اما انگار اين رخت شستنش تمامي نداشت. حدود سي دقيقه طول کشید تا كارش را تمام كند.
به آرامي بلند شد، احتمالا پايش خواب رفته بود. تشت را برداشت و به سمت در ورودي حركت كرد. در همين حال بود كه من آرام به بيرون از حمام آمدم صدايم را بم كردم و گفتم:« اينجا چيكار ميكني؟»
-
مهسا يه لحظه ايستاد و به آرامی سرش را به سمت من برگرداند. صداي نفس نفس زدنش را مي‌شنيدم. دختر بدبخت حسابي ترسيده بود، اما وسط راه منصرف شد و تشت را از دستش رها كرد و با جيغي ممتد به سمت پله ها دويد. يك بار وسط راه ليز خورد اما باز بدون اينكه به پشتش نگاه كند بلند شد و به دويدن ادامه داد.
لبخندي از روي خوشحالی زدم. زمين را به دنبال كليپسم گشتم و بالاخره پيدايش كردم. به جلو آينه رفتم تا موهايم را مرتب كنم. سرم را پايين آوردم تا راحت تر كليپس بزرگ را به موهاي پشت سرم بزنم. در اين لحظه صداي بمي را شنيدم كه به من مي گفت:« تو اينجا چيكار ميكني؟»
-
مهسا ديگه دستت برام رو شده برو خودتو سياه كن.
سرم را بالا آوردم و در اين لحظه بود كه موهاي نارنجي پررنگي را در آينه ديدم. با ترس و لرز سرم را برگردادندم و ديدم كه پيرزني با چشمان سرخ كه خطي در وسط آن بود به من نگاه مي‌كند. ناگهان ديگر هيچ چيز در دست خودم نبود، حتي نمي توانستم جيغ بكشم. چشمان درنده خويي به من زل زده بود و حتي با اين كه هيچ حسي نداشتم باعث شده بود كه تمام استخوان هايم خشكشان بزند. در اين لحظه احساس سبكي به من دست داد و با جيغي بلند بر روي زمين افتادم.
چشمانم را باز كردم و گذاشتم نور وارد چشمانم شود. با ديدي ضعيفي متوجه زهرا و مهسا بالاي سرم شدم. خانم صمداني و مستخدم هم در آن طرف ايستاده بودند.
باز جيغي زدم و با دو دستم سرم را گرفتم. چهره ي عجوزه دوباره به ديدم آمد. ترسناك ترين لحظه ي زندگي من بود آن لحظه. زهرا دستانم را گرفت و گفت:« آرام باش.»
اما اگر او هم آن پيرزن را مي ديد، مانند من مي شد. سعي كردم خودم را آرام كنم و بالاخره توانستم. خانم صمداني بر بالاي سرم آمد و گفت:«دخترم چه اتفاقي افتاد این پايين؟»
من بعد از كمي مكث خيلي آرام گفتم:«اون پايين...اون پايين...»
-
اون پايين چي؟
-
اون پايين...يه جن ديدم.
-
منو مسخره نكن بچه. اون پايين هيچ چيزي نيست. من خودم چندين بار در شب اون پايين رفتم اما چيزي نديدم.

زهرا به حرف آمد:«اما خانم من شنيدم اجنه در جاهاي مرطوب جمع ميشن.»
مهسا هم در تاييد حرف زهرا گفت:«راست ميگه خانم.»
خانم صمداني كه جوش آورده بود گفت:«ديگه نمي خوام از اين حرف ها بشنوم.به بقيه ي دخترا هم هيچ حرفي نميزنيد.»

بعد از چندين روز ازماجرا همه چيز به روال عاديش برگشت. ساعت هاي 12 شب بود و همه دور هم نشسته بوديم. تخمه مي شكستيم و مي خنديديم. بچه هاي اتاق روبه رويي هم آمده بودند. خلاصه ساعت يك شده بود و ديگر داشت دير ميشد ، بچه هاي اتاق روبه رويي مي خواستند به اتاقشان برگردند. به سمت در رفتند ..... من هم دنبالشون رفتم كه ناگهان صداي جيغي از پايين شنيديم. همه به سمت پايين رفتيم و خانم صمداني را ديديم كه بر روي زمين افتاده و غرق در خون است . چندين جاي چاقو بر روي بدنش بود. خون بهمراه آب روي زمين جاری بود، خون محوطه بزرگي را گرفته بود. مهسا جيغ خفيفي كشيد و در اين لحظه بود كه مستخدم هم وارد سالن رخت شويي شد. او هم با حيرت به جسد خانم صمداني نگاه ميكرد. با ترس گفتم:«يكي به پليس زنگ بزنه.»
يكي از دخترها سريع با گوشي اش 110 را گرفت و اتفاقي كه افتاده بود را اطلاع داد. بعد از كمي چندين پليس به ساختمان خوابگاه رسيدند ولي به دليل حجاب خانم صمداني فقط دو پليس مونث به داخل آمدند. آنها وضعيت او را بررسي كردند و دنبال نشانه هايي از قتل ميگشتند اما هيچ چيز نتوانستند پبدا كنند. پارچه سفيد رنگي بر روي او كشيدند و بعد از چند لحظه صداي آژیر آمبولاس آمد. ماموران جسد را بر روي برانکارد گذاشتن و به امبولاس بردند تا جسد را به پزشكي قانوني منتقل کنند.
با اينكه خانم صمداني زياد خوش اخلاق نبود و خيلي وحشتناك بود ولي اين اتفاق هم حق او نبود. من بهش اخطار داده بودم، اما او جدي نگرفته بود.

همه چيز در خوابگاه به هم ريخته بود. بيشتر دختران با خانواده هايش رفته بودند و تنها چند نفر باقی مانده بودند. ما هم قصد رفتن داشتیم. اما قبلش من و زهرا تصميم گرفتيم كه به رخت شويي برويم.
ساعت 10 شب بود ، من و زهرا به رخت شويي رفتيم . دم در بوديم كه زهرا منصرف شد اما به اصرار من با هم وارد سالن رخت شويي شديم. مهتابي هاي آنجا را روشن كرديم و به داخل رفتيم. از ترس به هم چسبيده بوديم. حتي از كنار هم هم حركت نميكرديم كه يه لحظه من حركتي را پشت سرم احساس كردم. به عقب برگشتم اما چيزي نبود. باز پشتم حركتي را احساس كردم و برگشتم. اما هيچ خبري نبود. چندين بار اين اتفاق افتاد ، من و زهرا با ترس دور خودمان مي چرخيديم. نفسمان را حبس كرده بوديم و از جايمان تكان هم نمي خورديم. حركت ديگری را پشت سرمان احساس كردیم ؛برگشتيم اما باز خبري نبود. به زهرا گفتم:«زهرا بيا برگرديم.»زهرا با سر تاييد كرد.
برگشتيم كه بريم ناگهان يك صورت پير و چروكيده را در جلويمان ديديم. لبخندي بر لب داشت و چشمانش شرارت را منعكس مي‌كردند. من و زهرا با ترس به عجوزه نگاه ميكرديم و حتي جرئت نداشتيم جيغ بكشيم. ما دو نفر، قرباني هاي جديد او بوديم. عجوزه دست ها يا بهتره بگم ثم هايش را بالا آورد ؛ چاقويي در ثم احضار كرد. چاقو را بالا آورد ... اول زهرا را نشانه گرفت. با لبخندي به او نگاه ميكرد و انگار از شادي بزرگتر جلوه ميكردند. گلوي زهرا را در دستانش گرفت. زهرا از ترس فقط نگاه ميكرد اما جرئت نداشت جيغ بكشد. جن داشت با بازي كردن با او طعمه را براي خودش لذيذتر ميكرد.
چاقو را بلند كرد و همين كه مي خواست ضربه اي به او وارد كند دستش بي حس شد و بر روي زمين افتاد. بعد از آن مردی با بال هايي سفيد پشت سر او ظاهر شد. سريع دست به كار شد و با زنجير هاي آهني عجوزه را سريع بست. يك لحظه جرئتش را به دست آوردم كه حرفي بزنم:« اينجا چه خبره؟»

مرد بال دار گفت:«شما طعمه هاي خوبي بوديد. من آدئيل فرشته نگهبان جن هاي كافر هستم. اين جن از دستورات سرپيچي كرده بود و به دنياي شما پا گذاشته بود. من هم الان اون رو دارم با آهن مي بندم تا به دشت هاي مجازات بفرستمش.»
زهرا گفت:«چرا با آهن؟»
-
چون كه اجنه نميتوانند از آهن فرار كنند. فلزات جلوي حركت آن ها را ميگيرد. خوب ديگه سرتون را پايين بياريد كه من مي خوام برم و اين عجوزه را هم با خودم ببرم. اگه به نور من هنگام رفتن نگاه كنيد كور ميشويد. راستي بعد از رفتن من باز زمان به عقب و به زمان حلول جن به اينجا بر ميگرده و شما اين قضيه را به ياد نمياوريد.
ما هم با سر تاييد كرديم و چشمانمان را بستيم. و بعد از آن چشمم را باز كردم و صدايي را شنيدم كه ميگفت:«تو اينجا چيكار ميكني؟»
-مهسا ديگه دستت برام رو شده برو خوردتو سياه كن.
سرم را بالا آوردم و مهسا را در آينه ديدم. لبخندي زدم و او محكم به پشتم زد بعد با خنده گفت:«اگه يه بار ديگه منو بترسوني خودم تورو ميندازم توي اتاق تشريح و در هم روت قفل ميكنم
من هم با خنده گفتم:« جرعتش رو نداري.»
و بعد با هم به طبقه ي بالا رفتيم تا ماجرا را براي زهرا تعريف كنيم.

-------------------------------------

اين نسخه ويرايش شده هست به كوشش ابول 19 عزيز
اميدوارم مورد پستدتون واقع بشه


   
arwen، ابریشم، abolHP و 15 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
Anobis
(@anobis)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1032
شروع کننده موضوع  

abol19;14987:
همین متنو؟؟؟؟؟؟

يس يس

MAMmad;14993:
درود بر تو:دی
داستان خوبی بود. به سمت گرفتن ایرادات بنی اسراییلی همیشگی ام نمیرم!
فقط اونجا که گفت میخوام برم طرف رو بترسونم ؛مطمین بودم که صددرصد جای طرف خودش می ترسه!!!!
و این اتفاق افتاد.:دی

درود خدا بر تو باد:دی
يه دور به صورت كامل تخريب شديم فكر كنم(پست 11)البته دست متي درد نكنه واقعا نظر هاش خيلي كار آمده
وراستي از قديم ها ميگن......... چاه نكن بهر كسي....اول خودت دوم كسي....:دی
ميخواستم نكته آموزنده هم داشته باشه:5::دی
خخخخ......اما ميدونم يكم قابل حدس شده بود.....


   
abolHP، reza379، milad.m و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
abolHP
(@abol18)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 112
 

Anobis;14999:
يس يس

انجام شد برات فرستادم


   
milad.m واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
Anobis
(@anobis)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1032
شروع کننده موضوع  

نسخه ويرايش شده با كمك ابول19 عزيز به پست اصلي اضافه شد


   
reza379 و milad.m واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
ابریشم
(@harir-silk)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 637
 

خوب بود آرمان،از داستان های قبلیت خیلی قوی تر بود.ویرایش هم البته موثر بوده ولی کار تو هم بهتر شده.به شخصه از جن و...خوشم نمیاد،ولی استفاده ازش توی یه خوابگاه دختران فکر خوبی بود.به نظرت بهتر نبود کمی گره سازی رو بهتر انجام میدادی؟همچین گره ی خاصی توی داستانت نبود که بخواد مارو کنجکاو کنه.


   
reza379، abolHP و Anobis واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
mehr
 mehr
(@mehr)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 839
 

ویراستارت کی بوده؟ میخوام از جفتتون امتیاز کم کنم!
جرعت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جرأت درسته!


   
reza379 واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
abolHP
(@abol18)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 112
 

mehr;15106:
ویراستارت کی بوده؟ میخوام از جفتتون امتیاز کم کنم!
جرعت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جرأت درسته!

سلام من ویراستار بودم.....
سه بار اینجوری نوشته بود تو متن من درست کردم....
اگه جایی جا افتاذه من شرمندم....
اه خط آخر بود .........شرمندم .....یادم رفت درستش کنم...
کم کن امتیازو ......غلط املایی تو ویراستاری یعنی مرگ کامل


   
mehr و reza379 واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
mehr
 mehr
(@mehr)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 839
 

abol19;15112:
سلام من ویراستار بودم.....
سه بار اینجوری نوشته بود تو متن من درست کردم....
اگه جایی جا افتاذه من شرمندم....
اه خط آخر بود .........شرمندم .....یادم رفت درستش کنم...
کم کن امتیازو ......غلط املایی تو ویراستاری یعنی مرگ کامل

نه خب این بار رو می بخشم! :d
وقتی یه متن بهت میدن و غلط املایی داره، وقتی درست می کنی یه سرچ بده، جایگزین کن کلمه رو. اینجوری مطمئن میشی که دیگه جایی از زیر چشمت در نمیره.


   
پاسخنقل‌قول
Lady Joker
(@lady-joker)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 553
 

سلام

دفعه ي قبلی كه او مرا ترسانده بود تلافیکنم، تا او باشد دیگر مرا آن قدر نترساند.

وقتی می خوای توی دیالوگی که بین دو کاراکتر داره رد و بدل میشه، اطلاعاتی رو به خواننده بدی، نیازی نیست توی متن قبل از دیالوگ هم همون اطلاعات رو بیاری! این کار فوق العاده غیرحرفه ایه ومتن رو ابتدایی نشون میده.

از راه روي مستطيلي شكل و طولانی

راهروی مستطیلی؟ راهروی مستطیلی چیه دیگه ؟ مگه راهروی دایره ای هم داریم ؟

سالن مدور رسيدم

سالن دایره مانند نه مدور! هر چند دایره مانند هم واژه ی جالبی نیست.

برق شرارت را در چشم هاي خودم حس كردم.

چطوری می تونه آدم برق شرارت رو در چشمهای خودش حس کنه ؟ اصلن مگه چنین حسی هم وجود داره! خیلی توصیفات بهتری می تونستی تو این قسمت بیاری. شرورانه نیشم رو باز کرده بودم. یا اینکه از جلوی آینده رد شدم و برق شرارت رو در چشمان خودم دیدم. یه همچین چیزی!

از ابتدای کار تا الان که خط 10-12 م هستم پر از واژگان نپخته است که همش نیاز به اصلاح و ویرایش داره! و یا اینکه نویسنده کمی مطالعه ش رو بالا ببره تا بتونه بهتر بنویسه!

دور از چشمانش پاورچين پاورچين به داخل رفتم

وقتی پشتش به طرفه که دیگه دور از چشمانش نداره! با احتیاط می تونستی بیاری یا یواشکی یا بی آنکه متوجه شود!

موهاي جلو سرم زده بود تا مانع از ديد من نشود

کلیپ کوچک رو به جلوی موهایش زده تا مانع از دید او نشود!!! این جمله یعنی چی ؟ کلیپ کوچکی که با آن جلوی موهای را جمع کرده بودم (همین کافیه!)

به احتمال زياد فكر كرده بود يك قطره آب بر روي زمين افتاده است

.

صدای افتادن کلیپ و قطره آب مثل همه به نظرت ؟ :دی

9-موهایم را روی سرم ریختم! یعنی چی این جمله ؟!

10- از کجا فهمید که احتمالن پای اون دختره خواب رفته است ؟

11- (از حمام بیرون آمدم) نه به بیرون از حمام آمدم!

12- صدایم را کلفت کردم و گفتم...

13- این قضیه کلیپس خیلی جالبه تو داستان :)) مدام یاده این کلیپس گنده ها می افتم که این دخترا به سرشون می زنن

14- چهره ی عجوزه بار دیگر جلوی چشمانم نقش بست.

15- دیالوگهای این قسمت بیشتر به دخترهای دبیرستانی می خوره تا دختره دانشجو! دختره دانشجو هی نمی گه خانم خانم!

فقط بخش اول رو خوندم! اصلن دلچسب نیست! یادمه بهتر می نوشتی قبلن واقعن نمی دونم این که نوشتی چیه! الان این ویرایش شدشه ؟ ویرایش نشده ش دیگه چی بوده!!!

داستانت نه پلات درست حسابی داره! نه پیرنگ داشته اصلن! نه شخصیت پردازی درست بوده! نه دیالوگها درسته! پر از غلط! پر از اشتباه! به جای اینکه تند تند داستان بنویسی بزاری اینجا یه ذره مطالعه کن، فکر کن، تمرکز کن رو متنت به دو نفر نشون بده بعد... کارهای قبلیت در مقایسه با این عالی بودن عالی! این یکی افتضاح بود! یه ویراستار پیدا کن که تو انتخاب درست واژگان و جمله بندی قشنگ کمکت کنه! این نوع نوشتن اصلن درست نیست!


   
milad.m، R-MAMmad، ابریشم و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
mehr
 mehr
(@mehr)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 839
 

به جز اینایی که اتوسا گفت، به نظر من کلا وارد حیطه هایی که روشون تسلط نداری نباید بشی. چقدر مکالمه دو تا دختر دانشجو رو گوش دادی. اصلا تو احجتماعشون بودی؟ نحوه حرف زدن و برخورد دخترا خیلی متفاوته. معمولا نویسنده های بزرگ رو ندیدم که شخصیت اول داستانشون رو بیان مخالف جنس خودشون انتخاب کنن. چون دلیلش به نظر من بیان و درک احساسات اون شخصه.


   
milad.m، R-MAMmad، abolHP و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
abolHP
(@abol18)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 112
 

Lady Rain;15115:
سلام

وقتی می خوای توی دیالوگی که بین دو کاراکتر داره رد و بدل میشه، اطلاعاتی رو به خواننده بدی، نیازی نیست توی متن قبل از دیالوگ هم همون اطلاعات رو بیاری! این کار فوق العاده غیرحرفه ایه ومتن رو ابتدایی نشون میده.

راهروی مستطیلی؟ راهروی مستطیلی چیه دیگه ؟ مگه راهروی دایره ای هم داریم ؟

سالن دایره مانند نه مدور! هر چند دایره مانند هم واژه ی جالبی نیست.

چطوری می تونه آدم برق شرارت رو در چشمهای خودش حس کنه ؟ اصلن مگه چنین حسی هم وجود داره! خیلی توصیفات بهتری می تونستی تو این قسمت بیاری. شرورانه نیشم رو باز کرده بودم. یا اینکه از جلوی آینده رد شدم و برق شرارت رو در چشمان خودم دیدم. یه همچین چیزی!

از ابتدای کار تا الان که خط 10-12 م هستم پر از واژگان نپخته است که همش نیاز به اصلاح و ویرایش داره! و یا اینکه نویسنده کمی مطالعه ش رو بالا ببره تا بتونه بهتر بنویسه!

وقتی پشتش به طرفه که دیگه دور از چشمانش نداره! با احتیاط می تونستی بیاری یا یواشکی یا بی آنکه متوجه شود!

کلیپ کوچک رو به جلوی موهایش زده تا مانع از دید او نشود!!! این جمله یعنی چی ؟ کلیپ کوچکی که با آن جلوی موهای را جمع کرده بودم (همین کافیه!)

صدای افتادن کلیپ و قطره آب مثل همه به نظرت ؟ :دی

9-موهایم را روی سرم ریختم! یعنی چی این جمله ؟!

10- از کجا فهمید که احتمالن پای اون دختره خواب رفته است ؟

11- (از حمام بیرون آمدم) نه به بیرون از حمام آمدم!

12- صدایم را کلفت کردم و گفتم...

13- این قضیه کلیپس خیلی جالبه تو داستان :)) مدام یاده این کلیپس گنده ها می افتم که این دخترا به سرشون می زنن

14- چهره ی عجوزه بار دیگر جلوی چشمانم نقش بست.

15- دیالوگهای این قسمت بیشتر به دخترهای دبیرستانی می خوره تا دختره دانشجو! دختره دانشجو هی نمی گه خانم خانم!

فقط بخش اول رو خوندم! اصلن دلچسب نیست! یادمه بهتر می نوشتی قبلن واقعن نمی دونم این که نوشتی چیه! الان این ویرایش شدشه ؟ ویرایش نشده ش دیگه چی بوده!!!

داستانت نه پلات درست حسابی داره! نه پیرنگ داشته اصلن! نه شخصیت پردازی درست بوده! نه دیالوگها درسته! پر از غلط! پر از اشتباه! به جای اینکه تند تند داستان بنویسی بزاری اینجا یه ذره مطالعه کن، فکر کن، تمرکز کن رو متنت به دو نفر نشون بده بعد... کارهای قبلیت در مقایسه با این عالی بودن عالی! این یکی افتضاح بود! یه ویراستار پیدا کن که تو انتخاب درست واژگان و جمله بندی قشنگ کمکت کنه! این نوع نوشتن اصلن درست نیست!

البته اینا تقصیر منم هست......
اون قسمت های راهرو و قطره تقصیر من بود بعنوان ویراستار باید درستش میکردم .....ولی دلم نمیخواست زیاد تغییر ایجاد کنم تو داستان و ......
انشا الله در تجربیات بعدی


   
Anobis و milad.m واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Anobis
(@anobis)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1032
شروع کننده موضوع  

mehr;15106:
ویراستارت کی بوده؟ میخوام از جفتتون امتیاز کم کنم!
جرعت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جرأت درسته!

:63:نهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
بانو نابود شدم........تقصير من نيست......از ابول كم كن:65:.....خخخخخخ

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

Lady Rain;15115:
سلام

وقتی می خوای توی دیالوگی که بین دو کاراکتر داره رد و بدل میشه، اطلاعاتی رو به خواننده بدی، نیازی نیست توی متن قبل از دیالوگ هم همون اطلاعات رو بیاری! این کار فوق العاده غیرحرفه ایه ومتن رو ابتدایی نشون میده.

راهروی مستطیلی؟ راهروی مستطیلی چیه دیگه ؟ مگه راهروی دایره ای هم داریم ؟

سالن دایره مانند نه مدور! هر چند دایره مانند هم واژه ی جالبی نیست.

چطوری می تونه آدم برق شرارت رو در چشمهای خودش حس کنه ؟ اصلن مگه چنین حسی هم وجود داره! خیلی توصیفات بهتری می تونستی تو این قسمت بیاری. شرورانه نیشم رو باز کرده بودم. یا اینکه از جلوی آینده رد شدم و برق شرارت رو در چشمان خودم دیدم. یه همچین چیزی!

از ابتدای کار تا الان که خط 10-12 م هستم پر از واژگان نپخته است که همش نیاز به اصلاح و ویرایش داره! و یا اینکه نویسنده کمی مطالعه ش رو بالا ببره تا بتونه بهتر بنویسه!

وقتی پشتش به طرفه که دیگه دور از چشمانش نداره! با احتیاط می تونستی بیاری یا یواشکی یا بی آنکه متوجه شود!

کلیپ کوچک رو به جلوی موهایش زده تا مانع از دید او نشود!!! این جمله یعنی چی ؟ کلیپ کوچکی که با آن جلوی موهای را جمع کرده بودم (همین کافیه!)

صدای افتادن کلیپ و قطره آب مثل همه به نظرت ؟ :دی

9-موهایم را روی سرم ریختم! یعنی چی این جمله ؟!

10- از کجا فهمید که احتمالن پای اون دختره خواب رفته است ؟

11- (از حمام بیرون آمدم) نه به بیرون از حمام آمدم!

12- صدایم را کلفت کردم و گفتم...

13- این قضیه کلیپس خیلی جالبه تو داستان :)) مدام یاده این کلیپس گنده ها می افتم که این دخترا به سرشون می زنن

14- چهره ی عجوزه بار دیگر جلوی چشمانم نقش بست.

15- دیالوگهای این قسمت بیشتر به دخترهای دبیرستانی می خوره تا دختره دانشجو! دختره دانشجو هی نمی گه خانم خانم!

فقط بخش اول رو خوندم! اصلن دلچسب نیست! یادمه بهتر می نوشتی قبلن واقعن نمی دونم این که نوشتی چیه! الان این ویرایش شدشه ؟ ویرایش نشده ش دیگه چی بوده!!!

داستانت نه پلات درست حسابی داره! نه پیرنگ داشته اصلن! نه شخصیت پردازی درست بوده! نه دیالوگها درسته! پر از غلط! پر از اشتباه! به جای اینکه تند تند داستان بنویسی بزاری اینجا یه ذره مطالعه کن، فکر کن، تمرکز کن رو متنت به دو نفر نشون بده بعد... کارهای قبلیت در مقایسه با این عالی بودن عالی! این یکی افتضاح بود! یه ویراستار پیدا کن که تو انتخاب درست واژگان و جمله بندی قشنگ کمکت کنه! این نوع نوشتن اصلن درست نیست!

واقعا شرمنده دوستان هم شدم......
ببخشيد كه واقعا وقتتون رو با خوندن اين داستان تلف كرديد.....از اين به بعد سعي مي كنم كه كارهاي بهتري ارائه بدم


   
milad.m و sina.m واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
ahoora
(@ahoora)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 48
 

کارت عالی بود

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

کارت عالی بود


   
abolHP، milad.m و Anobis واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
arwen
(@arwen)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 209
 

خسته نباشید نثرتون خوب بود
برخلاف خیلی از دوستان اصول نگارش و ویرایش رو هم تا حد امکان رعایت کرده بودید اما هنوز غلطهایی دارید
و اگه خواستید درباره دخترها بنویسید حتما از یه خانم مشورت بگیرید فضای خابگاهتون یه کم زیادی با حال و هوای خابگاه دخترا فاصله داره


   
milad.m و Anobis واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
abolHP
(@abol18)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 112
 

arwen;16077:
خسته نباشید نثرتون خوب بود
برخلاف خیلی از دوستان اصول نگارش و ویرایش رو هم تا حد امکان رعایت کرده بودید اما هنوز غلطهایی دارید
و اگه خواستید درباره دخترها بنویسید حتما از یه خانم مشورت بگیرید فضای خابگاهتون یه کم زیادی با حال و هوای خابگاه دخترا فاصله داره

Anobis
به خودت نگیر...منو میگه من درستشون کردم......خخخخخخ
مگه نه منظورت ویراستار بود ؟؟؟@arwen


   
Anobis واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
صفحه 2 / 2
اشتراک: