آگاهسازیها
پاککردن همه
اسطوره
1
ارسال
1
کاربران
4
Reactions
1,603
نمایش
شروع کننده موضوع 1395/01/15 11:30
داستان آدونیس چنین است که می گویند روزگاری پادشاهی تئیاس (Theias) نامی حکومت می راند که دختری به نام میرا داشت. میرا به دلیل گرفتار خشم آفرودیت (ایزد بانوی عشق) می شود و در پی آن به ناچار طالب عمل حرامی با پدر خود می گردد. پس با کمک دایه اش به مقصود می رسد و دوازده شب با پدر در می آمیزد؛ ولی در شب دوازدهم، تئیاس از جریان آگاه می شود و با کاردی به قصد کشتن دختر به تعقیبش می پردازد. «میرا» از ترس به خدایان پناه می برد و آنها او را به صورت درخت «مر» در می آورند، ولی از آنجایی که بار گرفته بود، ده روز بعد، شکافی در پوست درخت پدید می آید و پسری بسیار زیبا از آن خارج می شود که آدونیس نام می گیرد.
آفرودیت که خود نیز در زیبایی شهره است مفتون سیمای بی نظیر کودک می شود و برای اینکه از هر گزندی مصونش بدارد، او را در صندوقی می نهد و به پرسفون (Phersephone) - ایزدبانوی جهان زیرین - می سپارد تادر وقت لازم بازپسش بگیرد؛ اما چون بعدها برای تحویل امانت خود می رود، می فهمد که پرسفون قبلاً در صندوق را گشوده و نوزاد زیبا را دیده و او هم دلباخته اش شده و به همین جهت از پس دادنش سر باز می زند. اینجاست که میان این دو ایزد بانو (الهه) ستیزه در می گیرد و به ناگزیر برای رفع اختلاف نزد زئوس (خدای خدایان) می روند و او چنین رای می دهد که: «آدونیس یک سوم سال را با آفرودیت، یک سوم سال را با پرسفون و یک سوم دیگر را در هر مکانی که خود مایل باشد، به سر ببرد» آدونیس هم تصمیم می گیرد دو سوم سال (یعنی هشت ماه) را با آفرودیت و چهار ماه دیگر را با پرسفون زندگی کند، روزگار بر این منوال سپری می شود تا اینکه به دلیلی نامعلوم ایزدی دیگر بر آدونیس خشم می گیرد و گازی را علیه او بر می انگیزد که به او حمله ور شود و در نتیجه آدونیس بر اثر جراحت وارده، جان می بازد. طبق روایتی آفرودیت بر اثر خشمی ناگهانی، یکی از پسران آپولون (Apoiion: خدای روشنایی، پیشگویی) را کور کرد. آپولون نیز برای گرفتن انتقام، گرازی را فرستاد و گراز ضربه مهلکی به ران آدونیس زد و او را کشت. آفرودیت با شنیدن این خبر شتابان خود را به نزد محبوبش رساند؛ اما دیگر دیر شده بود و آدونیس جوان در آغوش او جان داد. بسیاری از افسانه ها که در مورد گلهاست، با سرگذشت آدونیس مرتبط است، علاوه بر مادرش که به درخت «مور» تبدیل شد و خودش که از درخت زاده شد، می گویند گل سرخ نیز در اصل سفید رنگ بود، ولی روزی که آفرودیت سراسیمه برای کمک کردن به آدونیس آمد، خاری به پایش رفت و خون جاری شد و همین سبب شد گلهای آن بوته سرخ شود! بیون (Bion) شاعر یونانی سده سوم پیش از میلاد می گوید: «به تعداد قطرات خونی که از آدونیس جاری شد، آفرودیت اشک ریخت. از هر قطره خون یک شقایق نعمانی و از هر قطره اشک یک گل سرخ رویید!» محل این پیشامد را عده ای لبنان دانسته اند. در بیبوس (شهر دینی فنیقیه قدیم که امروزه جبیل نامیده می شود) رودخانه ای به نام آدونیس وجود داشت که هر سال هنگام برگزاری تشریفات وفات آدونیس قرمز می شد. آفرودیت به افتخار آدونیس مراسم عزایی ترتیب داد که مردم همه ساله در بهار آن را تجدید می کردند. از آنجایی که بین آدونیس و گیاهان ارتباطی آشکار وجود داشت، زنان در ظروف مختلف بذرهایی می کاشتند و با آب گرم آن را آبیاری می کردند تا هرچه زودتر بروید. این طرز کشت را «باغهای آدونیس» می خواندند. گیاهانی که این گونه می روییدند، پس از سرکشیدن از خاک، به سرعت از بین می رفتند و این عمل، سرنوشت آدونیس را به خاطر می آورد و زنان با توجه به این معنی، بر سرنوشت تلخ او می گریستند و بارها نامش را تکرار می کردند. بنا به نوشته تئوکریتوس - شاعر قرن سوم پیش از میلاد - مراسمی که به این مناسبت در کاخ همسر شاه مصر در اسکندریه بر پا می شد، بر این قرار بود که: مجسمه آدونیس زیبا و جوان را بر بستری سیمین، مفروش به دیبای ارغوانی در زیر سایبانی سرسبز می نهادند. تندیس «ونوس» (همتای رومی آفرودیت) را نیز در کنارش قرار می دادند و گرداگرد او را ظروف پر از عطر، میوه، عسل، شیرینی و نیز سبدهای نقره ای شامل چیزهایی که آن را باغهای آدونیس می نامیدند، می گذاشتند (چقدر شبیه به سفره های هفت سین!) رسم بود که همه انواع گیاهانی را که جوانه می زنند و زود رشد می کنند، مانند جو، گندم و کاهو را در ظرفهایی از قبیل کوزه، سبد، فنجان و سایر ظروف گلی سبز می کردند. در افسانه آدونیس به ویژه کاهو نقش مهمی داشت؛ چه، می گفتند ونوس پیکر دلداده اش را بر بستری از کاهو نهاده بود.
گیاهان مزبور ظرف چند روز در آفتاب ماه ژوئن (خرداد - تیر) می روییدند؛ اما چون ریشه نمی دوانیدند، به سرعت پژمرده و خشک می شون و بدین گونه، هستی زودگذر آدونیس را به یاد می آوردند. در مراسمی که به یادبود آدونیس برپا می شد، این باغچه های مصنوعی را با تصاویر آدونیس به نمایش می گذاشتند و در پایان آنها را به دریا و یا به درون چشمه ها می افکندند، و در پایان سوگواری، مراسمی شاد برگزار می کردند تا رستاخیز و بر تخت نشینی دوباره وی را جشن بگیرند.
آفرودیت که خود نیز در زیبایی شهره است مفتون سیمای بی نظیر کودک می شود و برای اینکه از هر گزندی مصونش بدارد، او را در صندوقی می نهد و به پرسفون (Phersephone) - ایزدبانوی جهان زیرین - می سپارد تادر وقت لازم بازپسش بگیرد؛ اما چون بعدها برای تحویل امانت خود می رود، می فهمد که پرسفون قبلاً در صندوق را گشوده و نوزاد زیبا را دیده و او هم دلباخته اش شده و به همین جهت از پس دادنش سر باز می زند. اینجاست که میان این دو ایزد بانو (الهه) ستیزه در می گیرد و به ناگزیر برای رفع اختلاف نزد زئوس (خدای خدایان) می روند و او چنین رای می دهد که: «آدونیس یک سوم سال را با آفرودیت، یک سوم سال را با پرسفون و یک سوم دیگر را در هر مکانی که خود مایل باشد، به سر ببرد» آدونیس هم تصمیم می گیرد دو سوم سال (یعنی هشت ماه) را با آفرودیت و چهار ماه دیگر را با پرسفون زندگی کند، روزگار بر این منوال سپری می شود تا اینکه به دلیلی نامعلوم ایزدی دیگر بر آدونیس خشم می گیرد و گازی را علیه او بر می انگیزد که به او حمله ور شود و در نتیجه آدونیس بر اثر جراحت وارده، جان می بازد. طبق روایتی آفرودیت بر اثر خشمی ناگهانی، یکی از پسران آپولون (Apoiion: خدای روشنایی، پیشگویی) را کور کرد. آپولون نیز برای گرفتن انتقام، گرازی را فرستاد و گراز ضربه مهلکی به ران آدونیس زد و او را کشت. آفرودیت با شنیدن این خبر شتابان خود را به نزد محبوبش رساند؛ اما دیگر دیر شده بود و آدونیس جوان در آغوش او جان داد. بسیاری از افسانه ها که در مورد گلهاست، با سرگذشت آدونیس مرتبط است، علاوه بر مادرش که به درخت «مور» تبدیل شد و خودش که از درخت زاده شد، می گویند گل سرخ نیز در اصل سفید رنگ بود، ولی روزی که آفرودیت سراسیمه برای کمک کردن به آدونیس آمد، خاری به پایش رفت و خون جاری شد و همین سبب شد گلهای آن بوته سرخ شود! بیون (Bion) شاعر یونانی سده سوم پیش از میلاد می گوید: «به تعداد قطرات خونی که از آدونیس جاری شد، آفرودیت اشک ریخت. از هر قطره خون یک شقایق نعمانی و از هر قطره اشک یک گل سرخ رویید!» محل این پیشامد را عده ای لبنان دانسته اند. در بیبوس (شهر دینی فنیقیه قدیم که امروزه جبیل نامیده می شود) رودخانه ای به نام آدونیس وجود داشت که هر سال هنگام برگزاری تشریفات وفات آدونیس قرمز می شد. آفرودیت به افتخار آدونیس مراسم عزایی ترتیب داد که مردم همه ساله در بهار آن را تجدید می کردند. از آنجایی که بین آدونیس و گیاهان ارتباطی آشکار وجود داشت، زنان در ظروف مختلف بذرهایی می کاشتند و با آب گرم آن را آبیاری می کردند تا هرچه زودتر بروید. این طرز کشت را «باغهای آدونیس» می خواندند. گیاهانی که این گونه می روییدند، پس از سرکشیدن از خاک، به سرعت از بین می رفتند و این عمل، سرنوشت آدونیس را به خاطر می آورد و زنان با توجه به این معنی، بر سرنوشت تلخ او می گریستند و بارها نامش را تکرار می کردند. بنا به نوشته تئوکریتوس - شاعر قرن سوم پیش از میلاد - مراسمی که به این مناسبت در کاخ همسر شاه مصر در اسکندریه بر پا می شد، بر این قرار بود که: مجسمه آدونیس زیبا و جوان را بر بستری سیمین، مفروش به دیبای ارغوانی در زیر سایبانی سرسبز می نهادند. تندیس «ونوس» (همتای رومی آفرودیت) را نیز در کنارش قرار می دادند و گرداگرد او را ظروف پر از عطر، میوه، عسل، شیرینی و نیز سبدهای نقره ای شامل چیزهایی که آن را باغهای آدونیس می نامیدند، می گذاشتند (چقدر شبیه به سفره های هفت سین!) رسم بود که همه انواع گیاهانی را که جوانه می زنند و زود رشد می کنند، مانند جو، گندم و کاهو را در ظرفهایی از قبیل کوزه، سبد، فنجان و سایر ظروف گلی سبز می کردند. در افسانه آدونیس به ویژه کاهو نقش مهمی داشت؛ چه، می گفتند ونوس پیکر دلداده اش را بر بستری از کاهو نهاده بود.
گیاهان مزبور ظرف چند روز در آفتاب ماه ژوئن (خرداد - تیر) می روییدند؛ اما چون ریشه نمی دوانیدند، به سرعت پژمرده و خشک می شون و بدین گونه، هستی زودگذر آدونیس را به یاد می آوردند. در مراسمی که به یادبود آدونیس برپا می شد، این باغچه های مصنوعی را با تصاویر آدونیس به نمایش می گذاشتند و در پایان آنها را به دریا و یا به درون چشمه ها می افکندند، و در پایان سوگواری، مراسمی شاد برگزار می کردند تا رستاخیز و بر تخت نشینی دوباره وی را جشن بگیرند.