نویسنده: دیوید گمل
مترجم: طاهره صدیقیان
تعداد صفحات: 258
درباره کتاب:
بعد از به قتل رسیدن پادشاه بریتانیا در شکار , و ناپدید شدن شمشیر قدرت (شمشیر کانوبلین) در مه , " تیورو " شاهزاده بی بنیه و بیمار توسط دختری به نام جیان آور ( لاتیا ) از دست تعقیب کنندگان در جنگلی کوهستانی نجات پیدا می کنه و با پدر خونده ی لاتیا " کالین لاچ فراگ " آشنا می شه . بعدها می فهمیم که کالین با القاب جنگجوی مه - لرد نیزه , جادوگری بسیار قدرتمند و یکی از نامیرایان و خدایان آتلانتیس به حساب می یاد که آموزش تیورو را به عهده می گیره تا تیورو ضعیف و ناتوان را به اتر ( آرتور شاه) آینده تبدیل کنه و ...
درباره نویسنده:
دیوید گمل (به انگلیسی: David Gemmell) نویسندهٔ فانتزی انگلیسی الاصل، در سال ۱۹۴۸ در لندن غربی متولد شد. دوران کوتاه تحصیل او در سن شانزده سالگی، بواسطه ی تاسیس یک سندیکای قمار با اخراج او از مدرسه به پایان رسید. بعد از ترک تحصیل، گمل بعنوان کارگر روزمزد در طول روز و بعنوان مامور نگهبان در کلوب های شبانه ی سوهو در طول شب، به گذران زندگی خود پرداخت. همچنین بعنوان یک روزنامه نگار آزاد برای روزنامه هایی چون «دیلی میرور» و «دیلی نیوز» مقاله می نوشت.
در سال ۱۹۸۴، اولین رمان فانتزی او با عنوان «افسانه» منتشر شد. با چاپ «پادشاه پشت دروازه» در ۱۹۸۵ و "Waylander" در ۱۹۸۶، او موفق شد روزنامه نگاری را کنار گذاشته و به عنوان نویسنده تمام وقت مشغول شود.
در ۲۸ ژولای ۲۰۰۶، دو هفته بعد از عمل بای پس قلب، دیوید گمل بر اثر انسداد شرایین درگذشت. او به شدت سیگار می کشید و خودش اعتقاد داشت کنار گذاشتن سیگار، روی توانایی نویسندگی اش اثر منفی می گذارد. او کمی بعد از چاپ دومین قسمت از سری «تروی» (Troy) با نام «ارباب کمان نقره ای» (Lord of the silver bow) درگذشت. همسرش استلا امید دارد این مجموعه را توسط هفتاد هزار کلمه ای که توسط گمل باقیمانده و طرح هایی کلی که قبلا برای او توضیح داده، به انتها برساند.
دیوید گمل درباره این کتاب گفته است:
"شبح شاه" داستانی تخیلی است و از جنبه تاریخی دقیق محسوب نمی شود. هرچند شهرهای بریتانیایی رومی در مناطق گفته شده، همچنین برخی از شخصیت هایی که در این صفحات ظاهر شده اند، وجود داشته اند.از زندگی اتر پندراگون اطلاعات زیادی در دست نیست.
این اثر تاریخچه ی زندگی او محسوب نمی شود بلکه داستانی تخیلی است.
در واقع داستان به این صورت اتفاق نیافتاده است، اما می بایست این طور می بود.
اين كتاب رو از دست نديد......
خيلي خيلي خَشه...
من چند تا فصلش رو خوندم خيلي خيلي خوشم اومد....كشش و جذابيت خيلي عالي داره....
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
و راستي تشكر مي كنم از تيم تايپ دريم رايز
خسته نباشید
یادش بخیر یه زمانی اسکن این رو خوندم بیچاره شدم
داستان قشنگ و پر کششی داره هر چند بازم قضیه آخر کتاب زد تو حالم
کلا گمل حتما باید آخر داستاناش بد تموم شه:|
خیلی ممنون،خسته نباشید.
فقط تو قسمت درباره ی کتاب جوری صحبت کرده بودید،که فکر کردم ادامه یه سری دیگه هست.هست؟
خیلی ممنون،خسته نباشید.
فقط تو قسمت درباره ی کتاب جوری صحبت کرده بودید،که فکر کردم ادامه یه سری دیگه هست.هست؟
نه ادامه ی یه سری نیست - درباره ی کتاب راجع به ماجراهایی که تو خود کتابن توضیح داده -. ولی خود این کتاب یه جلد دیگه بعد از این کتاب داره. هنوز شروع به تایپش نکردیم چون من مطمئن نبودم بقیه استقبال می کنن یا نه اما به زودی شروع می شه.:54:
نه ادامه ی یه سری نیست - درباره ی کتاب راجع به ماجراهایی که تو خود کتابن توضیح داده -. ولی خود این کتاب یه جلد دیگه بعد از این کتاب داره. هنوز شروع به تایپش نکردیم چون من مطمئن نبودم بقیه استقبال می کنن یا نه اما به زودی شروع می شه.:54:
ممنون
با توجه به چیزی که آرمان گفت و خلاصه ای که گذاشته شده بود.حنما ارزش داره،من تا شب یه چند فصل می خونم بعد نظر می زارم.
ممنون
با توجه به چیزی که آرمان گفت و خلاصه ای که گذاشته شده بود.حنما ارزش داره،من تا شب یه چند فصل می خونم بعد نظر می زارم.
خیلی هم خوشحال می شم 🙂 هر اشکالی داشت کار تایپ، یا صفحه آرایی یا کاور یا کلا هر چیزی حتما بگین که دفعه های بعدی اون مشکلات رو رفع کنیم.:53:
خیلی هم خوشحال می شم 🙂 هر اشکالی داشت کار تایپ، یا صفحه آرایی یا کاور یا کلا هر چیزی حتما بگین که دفعه های بعدی اون مشکلات رو رفع کنیم.:53:
ایول. خیلی باحال شده بود. کتابشم که واقعا کتاب خوبیه خو.
رنگ زمینه نسبتا سیاهه یه مقدار تو چشم نمی زنه؟ خوندنش سخت نمیشه؟
ایول. خیلی باحال شده بود. کتابشم که واقعا کتاب خوبیه خو.رنگ زمینه نسبتا سیاهه یه مقدار تو چشم نمی زنه؟ خوندنش سخت نمیشه؟
مرسی. قابلی نداشت.:71:
رنگ زمینه سیاه نیست، طوسیه.:68: من از چند نفر پرسیدم گفتن خوبه. یکی دو نفر ایراد گرفتن بعد من اومدم رنگشو روشن تر کردم اسم سایت اینا عین ماست شد.:دی
مگه این که کلا یه صفحه آرایی دیگه بکنم.:دی
مرسی. قابلی نداشت.:71:
رنگ زمینه سیاه نیست، طوسیه.:68: من از چند نفر پرسیدم گفتن خوبه. یکی دو نفر ایراد گرفتن بعد من اومدم رنگشو روشن تر کردم اسم سایت اینا عین ماست شد.:دی
مگه این که کلا یه صفحه آرایی دیگه بکنم.:دی
خخخخخخخخخخخ
جدا خسته نباشی و خدا قوت
چقدر دنگو فنگ داشتی ،:دی
ممنون باز و کتاب جالبیه که داستان خوبی داره
با تشکر از هانیه عزیز:8:
این کتاب قبلاً داخل سایت موجود بوده ولی با این حال دوباره به بخش فانتزی انتقال داده میشه ولی تاپیک قفل میشه.:53:
پی نوشت : دوستان قبل از ایجاد تاپیک لطفا اول یه جست و جو داخل سایت انجام بدن.