Header Background day #16
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

حماسه ی رهجو

16 ارسال‌
7 کاربران
28 Reactions
5,199 نمایش‌
AMIR-E
(@amir-e)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 185
شروع کننده موضوع  



سلام عرض میکنم .

یه داستان بلند دیگه از من :

فصل دهی رو آغاز کردم . بزودی به صورت پی دی اف میزارم رو سایت .

منتظر نقد های ارزشمندتون هستم .

بعد از دیدن دو چشم نورانی در ذلمات صحرای آریزونا عصبی و نگران شده بودم .


چشمانم به سیاهی عادت نداشت . فندک را از جیبم بیرون آوردم و امتحان کردم . همانطور که حدس میزدم ، گاز کافی


برای روشن شدن نداشت . درست مثل من که نای کافی برای راه رفتن نداشتم .


با خودم گفت :« حتماً توی روزنامه خبر مرگ مرا مینویسند با این عنوان که کشیک بیمارستان ، قربانی خودخواهی ها »


بعد از دیدن نوری سرخ از کیلومتر ها دور تر ، بارقه ای از امید در عمق افکارم شکل گرفت .


مدام ، این کلمات را از دهانم خارج میساختم . من یاغی نیستم . من یاغی نیستم .


سیاهی دورم حلقه زده بود . گویی مثل زنجیر ، دست یکدیگر را گرفته تا مرا سرنگون کنند .


آسمان خیال باریدن داشت . شاید هم قصد زجر کش کردن من را !


هوا ، 10 برابر یخچال سرد شده بود و من تنهای تنها در صحرای وسیع آریزونا گم شده بودم .


کیلومتر ها پیاده روی در این هوای سرد مطمئناً با مرگ من خاتمه خواهد یافت .


دستانم را در جیبم گرم میکردم اما چاره برای سوزش پاهایم نداشتم . احساس کردم 10 سال به عمرم اضافه شده .


اسم من ، مایکل مورتمن است . همان یاغی . همان رهجوی شجاع ... همان بیچاره ی تنها در صحرا ...


همان بیننده ی پیچ و تاب ابر ها ، همانند تلاطم امواج دریا .

من امروز قراره به تهران برم و متاسفانه نمیتونم ادامه داستان رو بنویسم ولی نگران نباشید زیاد طول نمیکشه .

تا این مدت از میلاد عزیز خواهش میکنم موقتا تاپیک رو ببنده .

ممنون از همگی بابت شکیبایی ـشون :105: milad.m


   
ali7r, رانوس پترونا, reza379 and 3 people reacted
نقل‌قول
milad.m
(@milad-m)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 544
 

نویسنده عزیز اگر تمایل به فصل دهی داری زودتر بگذار تا ما گمراه نشیم یا حداقلش بگو دارم می نویسم .


   
AMIR-E and AMIR-E reacted
پاسخنقل‌قول
صفحه 2 / 2
اشتراک: