|
|
واییییییییی .... خیلی خوب بود ........ ترسناک بودش .....
فقط دو نکته : اول به نظرم گربهه خیلی سریع و غیره منتظره مرد .
دوم واکنش دخترها به مرگ پال میتونست بهتر باشه .
و یه چیز دیگه . گربه روح داره ؟؟:d
خو آدم میترسه دیگه به گربه های سر کوچه نگاه کنه ... :1:
جدا خیلی خوب بقود . موفق باشی و منتظر ادامش هستم .
میخوای مارو سکته بدی آنوبیس؟؟؟؟
آخه نصفه شبی داستان ترسناک میذارن؟!
الان احساس میکنم گربهه نشسته روبه روم !
حالا چطور بخوابم؟؟؟؟پ.ن: این بخش هم مثل بخش های قبلی بسی خوب بود .
منتظر ادامه میباشیم !
سعي ميكنم امشب ادامشو بزارم......
اگه نتونستم منو نكشيدا....
و راستي به اين نوع مدل ترسناك، ترسناك رواني گفته ميشه(هيچ معادل خاصي براش نتونستم پيدا كنم) يعني طوري نوشته ميشه كه آدم رو در لحظه نترسونه و شايد هم خنده دار به نظر بياد اما به مرور زمان نتيجش پيدا ميشه و البته اين بستگي به آدمش هم داره، افرادي كه قوي تخيل بالاتري دارند زودتر اين ترس رو حس ميكنن حتي اگه گربه نبينند..... اما افرادي كه قوه ي تخيل پايين دارند تا وقتي كه يه گربه نبينند اين ترس براشون تا حدودي ايجاد نميشه.....
نمونه ي ايراني ميزنم مثلا خواب گاه دختران در لحظه خندت ميگرفت اما وقتي كه بعدا به فيلم فكر مي كردي ترس ميومد سراغت....يا مثلا يه فيلم آمريكايي بود كه اسمش رو به ياد نميارم اما فكر كنم اسمش كار هاي غير طبيعي يا يه همچين چيزي بود، اون هم در اين مدل ساخته شده بود.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
البته بايد عرض كنم تاثير اين مدل داستان ها توي شب بيشتره
سلام آرمان جان
داستان خوب و ترسناکی هست.:20:
توصیفات خوبی به کار بردی،هر چند در بعضی جاها کم هست و باید بیشتر توضیح می دادی:صحنه مرگ گربه.
همچنین دعوای الکس با سم زیاد قابل قبول نبود،وقتی داستان نوشتی با حوصله تک تک جملاتشو بخون،ببین منطقی هست یا نه،الته خوب گاها پیش می یاد،که خواننده درست داستان نخونه و خوب درک نکنه شاید من همین اشتباه مرتکب شدم.به هر حال منتظر قسمت بعدی هستم.
سعي ميكنم امشب ادامشو بزارم......
اگه نتونستم منو نكشيدا....
و راستي به اين نوع مدل ترسناك، ترسناك رواني گفته ميشه(هيچ معادل خاصي براش نتونستم پيدا كنم) يعني طوري نوشته ميشه كه آدم رو در لحظه نترسونه و شايد هم خنده دار به نظر بياد اما به مرور زمان نتيجش پيدا ميشه و البته اين بستگي به آدمش هم داره، افرادي كه قوي تخيل بالاتري دارند زودتر اين ترس رو حس ميكنن حتي اگه گربه نبينند..... اما افرادي كه قوه ي تخيل پايين دارند تا وقتي كه يه گربه نبينند اين ترس براشون تا حدودي ايجاد نميشه.....
نمونه ي ايراني ميزنم مثلا خواب گاه دختران در لحظه خندت ميگرفت اما وقتي كه بعدا به فيلم فكر مي كردي ترس ميومد سراغت....يا مثلا يه فيلم آمريكايي بود كه اسمش رو به ياد نميارم اما فكر كنم اسمش كار هاي غير طبيعي يا يه همچين چيزي بود، اون هم در اين مدل ساخته شده بود.- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
البته بايد عرض كنم تاثير اين مدل داستان ها توي شب بيشتره
ترس روانشناسانه منظورته آنوبیس عزیز :دی
هر چند مثالهای خوبی براش نزدی ترس روانشناسانه مثل فیلم Rosmary's baby یا lost highway دیوید لینچ
و من البته این داستانو نخوندم هنوز که ببینم از چه نوع ترسی هست :دی
ترس روانشناسانه منظورته آنوبیس عزیز :دیهر چند مثالهای خوبی براش نزدی ترس روانشناسانه مثل فیلم Rosmary's baby یا lost highway دیوید لینچ
و من البته این داستانو نخوندم هنوز که ببینم از چه نوع ترسی هست :دی
آره منظورم همون بود اما تو اون لحظه اسمش رو بياد نميوردم.....
اما يه سوال برام من پيش مياد كه چرا انقدر بانوان سايت سعي در منهدم كردن من دارند:01: خخخ
و يك فيلم ديگه كه ميتونه توي اين ليست جا بگيره نوع 14 هست كه جن رو از نظر روانشناسي بررسي ميكنه
آره منظورم همون بود اما تو اون لحظه اسمش رو بياد نميوردم.....اما يه سوال برام من پيش مياد كه چرا انقدر بانوان سايت سعي در منهدم كردن من دارند:01: خخخ
و يك فيلم ديگه كه ميتونه توي اين ليست جا بگيره نوع 14 هست كه جن رو از نظر روانشناسي بررسي ميكنه
چند تا فیلم کهاز نو سورئال و ترس روانشناسانه هستند بهت پیشنهاد می کنم سعی کن هر جوری شده گیر بیاری و ببینی
Blue Velvet
Eraserhead
The Cell
The Shinning
Jaconb's ladder
سعي ميكنم امشب ادامشو بزارم......
اگه نتونستم منو نكشيدا....
و راستي به اين نوع مدل ترسناك، ترسناك رواني گفته ميشه(هيچ معادل خاصي براش نتونستم پيدا كنم) يعني طوري نوشته ميشه كه آدم رو در لحظه نترسونه و شايد هم خنده دار به نظر بياد اما به مرور زمان نتيجش پيدا ميشه و البته اين بستگي به آدمش هم داره، افرادي كه قوي تخيل بالاتري دارند زودتر اين ترس رو حس ميكنن حتي اگه گربه نبينند..... اما افرادي كه قوه ي تخيل پايين دارند تا وقتي كه يه گربه نبينند اين ترس براشون تا حدودي ايجاد نميشه.....
نمونه ي ايراني ميزنم مثلا خواب گاه دختران در لحظه خندت ميگرفت اما وقتي كه بعدا به فيلم فكر مي كردي ترس ميومد سراغت....يا مثلا يه فيلم آمريكايي بود كه اسمش رو به ياد نميارم اما فكر كنم اسمش كار هاي غير طبيعي يا يه همچين چيزي بود، اون هم در اين مدل ساخته شده بود.- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
البته بايد عرض كنم تاثير اين مدل داستان ها توي شب بيشتره
قبول دارم تاثیرش تو شب زیادی زیاده ... :22:
امروز یه گربه دیدم دوباره یادم اومد ...:3:
راستش اون فیلما رو که اسم بردی ندیدم . کلا منع دیدن فیلم ترسناکم :22:
حالا من قوه ی تخیلم بالاس(البته تو سایت همه قوه تخیلشون بالاست:دی ) نخونم ؟؟؟؟:13:مگه میشه؟ مگه داریم؟؟؟
امشب قسمت جدید میدی؟؟
قبول دارم تاثیرش تو شب زیادی زیاده ... :22:
امروز یه گربه دیدم دوباره یادم اومد ...:3:
راستش اون فیلما رو که اسم بردی ندیدم . کلا منع دیدن فیلم ترسناکم :22:
حالا من قوه ی تخیلم بالاس(البته تو سایت همه قوه تخیلشون بالاست:دی ) نخونم ؟؟؟؟:13:مگه میشه؟ مگه داریم؟؟؟
امشب قسمت جدید میدی؟؟
متاسفانه حسش نمياد كه رول بزارم......
شرمنده همه دوستان هم هستيم......
ایول آرمان. از قشنگ بودن که قشنگ هست. آخرش برام خیلی جالب بود. یا در کل بگم، از جایی که سم شروع کرد به تعریف کردن. (خب این که شد همه داستان:24:) یه طورایی یه حس جالبی داشت اون قسمت ها. اون نوع سردرگمی الکس جالب بود. و تقریبا اون طوری که پال ماجرا رو تعریف می کرد، انگار که داشت یه معمای خیلی بزرگ رو حل می کرد. و یه جورایی نقطه ی اوج خیلی جذابی هم بود.
آخه چرا؟ نمیدونم!
خیلی جذابه.
منتظر ادامه هستیم. اما میدونی این داستانت میتونه یه داستان نسبتا بلند بشه! یه داستان ماجرایی. مثل سریال های کارآگاهی. که توی هر قسمتش یه مسئله هست. حالا اگر این بود، می تونست هر قسمتش مرگ یکی از این ها باشه!
ایول آرمان. از قشنگ بودن که قشنگ هست. آخرش برام خیلی جالب بود. یا در کل بگم، از جایی که سم شروع کرد به تعریف کردن. (خب این که شد همه داستان:24:) یه طورایی یه حس جالبی داشت اون قسمت ها. اون نوع سردرگمی الکس جالب بود. و تقریبا اون طوری که پال ماجرا رو تعریف می کرد، انگار که داشت یه معمای خیلی بزرگ رو حل می کرد. و یه جورایی نقطه ی اوج خیلی جذابی هم بود.
آخه چرا؟ نمیدونم!
خیلی جذابه.
منتظر ادامه هستیم. اما میدونی این داستانت میتونه یه داستان نسبتا بلند بشه! یه داستان ماجرایی. مثل سریال های کارآگاهی. که توی هر قسمتش یه مسئله هست. حالا اگر این بود، می تونست هر قسمتش مرگ یکی از این ها باشه!
بين رضا جان من تو همين رماني كه شروع كردم موندم.....
بعدا بيام اينو هم داستان بلند كنم؟؟؟؟؟؟؟
بين رضا جان من تو همين رماني كه شروع كردم موندم.....
بعدا بيام اينو هم داستان بلند كنم؟؟؟؟؟؟؟
کدوم رمان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟