Header Background day #19
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

آخرين سرباز

18 ارسال‌
14 کاربران
63 Reactions
3,766 نمایش‌
Anobis
(@anobis)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1032
شروع کننده موضوع  
تالارگفتمان 1

باد با هياهوي فروان رقص ويراني را به نمايش گذاشته بود و ابر هاي تيره را به هم ميكوباند و وحشت را براي زمينيان ميفرستاد. باد جلوي حركت بال هايم را ميگرفت اما من به حركتم ادامه ميدادم. كبوتري بودم اما مانند شاهين بال هايم را بر پهنه ي آسمان باز كرده بودم و با قدرت به پيش ميراندم. از ميان ابرهاي تيره گذر ميكردم و با سرعت به جنگ باد ميرفتم. با اينكه به پايم نامه بسته بودند اما وجودش را احساس نمي‌كردم و برايم مسئله اي نبود. من من بودم، بهترين نامه رسان سپاه ايران. بهترين سرباز پرنده در جنگ با دشمنان و در كنار همه ي اين ها بهترين رفيق و همراه جهان پهلوان رستم دستان. با غرور به راهم ادامه مي‌دهم و از پيچ و خم رعد هاي آسماني ميگذرم. ديگر نزديكي هاي دره‌ي سرخ كمر هستم و بالاخره اين ماموريت هم با موفقيت دارد به پايان ميرسد.
به پايين رفتم اما خبري از سپاه ايران نبود و تنها دود بود كه همه جا را گرفته بود و چندين هزار سرباز گرگين خوي توراني كه با اسب بر روي تن ايرانيان مي‌تاختند. مسير را تغيير دادم اما عقابي از سپاه تورانيان به دنبال من افتاد. عقاب به سمت من خيز بر داشت و مرا هدف گرفت. با عجله مسير خودم را تغيير مي دهم تا از دست آن موجود شرور فرار كنم. من محرمانه ترين نامه ها را حمل مي كردم پس نبايد ميگذاشتم به دست عقاب هاي توراني بيوفتم. آنان دشمنان خوني ما بودند و از ديرباز تا به حال كبوتر هاي زيادي رشادت به خرج داده بودند و جلوي اين عقابان وحشي خو دوام آورده بودند. من هم بايد جلوي اين پرنده ي خونخوار مقاومت ميكردم. من هم بايد اسطوره ميشدم.
بال هايم را به سختي خلاف جهت وزش باد تكان ميدادم و ابر هاي تيره را پشت سر ميگذاشتم. اما حريف قدري داشتم. او خود را در عرض چند ثانيه بالاي من رساند اما من هم پرنده ي ضعيفي نبودم. اوج گرفتم و با پنچه ي آزاد خود چشم چپش را كور كردم. فريادي كشيد و اين بار با خشم دو چندان به دنبالم افتاد. پنجه هايش را به من نزديك ميكرد تا مرا بگيرد اما من با هزار سختي از دستش فرار ميكردم و نمي گذاشتم كه طعمه ي دام او شوم.
ديگر داشتم خسته ميشدم و بال هايم از زخم پر شده بود. اما من سرباز سپاه ايران بودم. نبايد شرافتم را زير پا ميگذاشنم. به همين دليل باز به راهم ادامه دادم تا اين نامه به دست تورانيان نيوفتد. يك لحظه غافل از عقاب شدم و در اين لحظه بود كه او با پنجه ي خود بالك بال سمت راستم را كند. تعادلم را از دست دادم و به سمت پايين پرتاب شدم. با شدت به زمين خيس از باران برخورد كردم و بال هايم ضربه هاي فروان خوردند. بالا را نگاه كردم و عقاب را ديدم كه چگونه بر كرانه ي آسمان جولان ميداد و مانند مستان از هر طرف پرواز ميكرد. بعد از نمايش پيروزي به زمين باز گشت و به سمت من حركت كرد. من كه ديگر باخته بودم بايد با هر ترفندي كه بود نامه را از دست او نجات ميدادم. سرم را پايين آوردم و نامه را بلعيدم. عقاب كه شاهد اين صحنه بود به شدت عصباني شد و با حركتي وحشيانه پنجه هيش را در گلوي من فرو كرد. مزه ي خون بود كه در دهانم پخش شد.اين من بودم كه در آخرين لحظه شرافتم را به سپاه ايران ثابت كردم و با غرور مانند يك ايراني چشمانم را بستم.

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

ببخشيد اگه نتونستم صحنه ي جنگ پرنده هارو خوب نمايش بدم....
آخه من زياد جنگ پرنده نديدم


   
کسرا، ida7lee2، Lady Joker و 17 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
lord.1711712
(@lord-1711712)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1032
 

من خیلی وقت پیش ها یه انیمیشن شبیه به این موضوع دیده بودم
و احساس کردم کپی بود
یعنی اصلا درون داستان فرو نرفتم و لذت نبردم
کاش توصیفات بیشتر بود ک ذهنم سر انیمیشن نره
درمورد اینکه شخصیت اول رو انسان فرض کردی بجای پرنده هم با حسین جان موافقم
امیدوارم متن های بهتری ازت ببینیم


   
Lady Joker، Anobis و milad.m واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Anobis
(@anobis)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1032
شروع کننده موضوع  

Disturbed.Lord;14259:
من خیلی وقت پیش ها یه انیمیشن شبیه به این موضوع دیده بودم
و احساس کردم کپی بود
یعنی اصلا درون داستان فرو نرفتم و لذت نبردم
کاش توصیفات بیشتر بود ک ذهنم سر انیمیشن نره
درمورد اینکه شخصیت اول رو انسان فرض کردی بجای پرنده هم با حسین جان موافقم
امیدوارم متن های بهتری ازت ببینیم

يعني نابود شدما


   
Lady Joker و milad.m واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Athena
(@athena)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 57
 

داستان زیبایی بود .
چه کبوتر باوفایی ... دلم بر اش سوخت ...
توصیفات که خیلی خوب بودن .
ایده داستان هم جالب بود .
موفق باشی .


   
Anobis واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
صفحه 2 / 2
اشتراک: