بعضی از اصطلاحات کتاب فلسفه پیش دانشگاهی
درس اول:
مابعدالطیبعه :onto logic ، وجود شناسی و آن دانشی است که بحث از حقیقت وجود و عوارض و لواحق و احوالات آن است.
ماوراء الطبیعه:trans physics ، مرتبه ای از عالم هستی است که ورای طبیعت و جهان مادی است.روش ما بعد الطبیعه : مقصود از روش یا متد ، مجموعه وسائلی است که وصول به غایت و مطلوب را آسان می سازد و هر علم و دانش به مقتضای نوع مسائل خود ، روش خاصی را برای تحقیق و اثبات مطالب می طلبد. بنابراین فلسفه روش خاص خود را دارد که به روش تعقلی مشهور است .
زبان ما بعد الطبیعه : منظور اصطلاحات ویژه خاصی است که مطالب ومباحث فلسفی به وسیله آن تبیین می شود.
هدف مابعد الطبیعه : منظور این است که غرض و هدف از مباحث وجود چیست و یک تحقیق فلسفی به دنبال پاسخگویی به چه سوالاتی است و در نهایت از این دانش چه فایده ای عاید انسان خواهد شد.
فطرت اول و ثانی : مقصود از آنها به تربیت همان عقل و معاش و عقل معاد می باشد. یک فطرت است که دو گونه کارکرد دارد .
آنگاه که به امور دنیوی و لذایذ آن مشغول است مرحله فطرت اول است و
آنگاه که بالاتر از آن می اندیشد مرحله فطرت ثانی است( فطرت ثانی : عالم معنی ، عالم الهی)
مجردات : به معنای کنده شدن، مقصود از آن موجوداتی هستند که از صفات و ویژگی های جسم و ماده ( طول و عرض و قوه ....) جدا و منفک هستند ، به معنای امور نامحسوس و غیر مادی نیز به کار رفته است .
درس سوم:واقعیت مستقل از ذهن: واقعیت یک امر عینی و خارجی است و جدای از ادراک و ذهن بشر است .
شکاکان:( سپتی سیست ها( :کسانی هستند که معتقدند آنچه ما حس می کنیم هیچ وقت واقعیت خارجی ندارد و در عالم خارج چیزی وجود ندارد و تصاویر ذهنی تحقق دارد.
بحث مغایرت وجود و ماهیت:لاحدی و تعریف ناپذیر است .
ماهیت محدود و مشخص و قابل تعریف و دو معنا دارد :
الف: مایقال فی جواب ماهو( خداوند به این معنا ماهیت ندارد)
مابه الشی ء هوهو: معادل حقیقت شی ء است ( خداوند به این معنا ماهیت دارد)
مغایرت وجود و ماهیت: اگر وجود و ماهیت یکی باشند ، بنابراین باید ماهیتی را که تصور می کنیم وجود داشته باشد. در حالی که ما ماهیت بعضی چیز ها را تصور می کنیم اما وجود ندارند
مثلا ماهیت ققنوس را تصور می کنیم اما وجود ندارد و
گاهی هم بر عکس به این صورت که وجود هست اما ماهیت نیست،
چنانکه خداوند وجود دارد اما ماهیت ( حد وجودی ) ندارد.
بلکه ماهیت او وجودش است در بحث مغایرت وجود و ماهیت به معنای دوم است که خداوند این گونه ماهیتی ندارد .
روابط سه گانه بین موجود و ماهیت واجب الوجب: موجودی که وجود برای آن ضروری ، قطعی و حتمی است .رابطه موضوع با وجود ضروری و حتمی باشد.
مثال: وجود خداوند
ممکن الوجود : هرگاه رابطه موضوعی با وجود رابطه امکانی باشد یعنی موضوع نه از وجود ابا داشته باشد نه از عدم .
مثال: موجودیت انسان ممتنع الوجود: هرگاه رابطه موضوعی با وجود رابطه امتناعی و منفی باشد .
مثال: اینکه یک شکل هندسی در آن واحد بخواهد هم مثلث باشدو هم مستطیل.درس چهارم :علیت : رابطه بین علت و معلولش به نوعی اصل علیت است.ملاک نیازمندی معلول به علت:یعنی معیار اینکه چه چیزی به علت نیازمند است یا چه خصوصیتی در پدیده اگر باشد آن رابه موجود دیگر وابسته می کند.نظریه حدوث: حادث در عرف و لغت به معنی نوو قدیم به معنی کهنه است.حادث و قدیم در اصطلاح فلسفه وکلام با معنای عرفی آن تفاوت دارد. مقصود فلاسفه از حادث بودن و نو بودن یک چیزاین است که آن چیز پیش از آنکه موجود بشود، نابود بوده است و مقصود از قدیم این است که آن چیز همیشه بوده است و هیچگاه نبوده است که موجود نباشد.متکلمان معتقدند ملاک احتیاج به علت ، حدوث است . یعنی چون سابقه نیستی را دارد نیاز به علت دارد یعنی هر موجودی که قدیم زمانی باشد و وجودش سابقه نیستی و عدم نداشته باشد حتما واجب الوجود و مستغنی از علت می باشد .علت ناقصه: اگر علت به گونه ای باشد که به تنهایی برای تحقق معلول کفایت نکند و یا یکی از اجزای آن مهیا نباشد.علت تامه : اگر علت به گونه ای باشد که برای تحقق معلول کفایت کند و وجود معلول متوقف بر چیز دیگری نباشد آن را علت تامه گویند ( مرکب از دو جز ءکافی و لازم است ).نظریه امکان ذاتی : حکیمان معتقدند ملاک و معیار احتیاج به علت امکان شی ء است یعنی هر ممکن الوجود چون ممکن است و به خاطر آن که نسبتش به وجود و عدم یکسان و مساوی است، نیاز به علت دارد. و در نتیجه ملاک بی نیازی از علت وجوب ذاتی است. اعتقاد به امکان ذاتی ناشی از تفکر اصالت ماهیتی است زیرا امکان لازمه ماهیت است و ماهیت اعتبار ذهنی است و وجود منشا اثر می باشد پس وجود محتاج علت است.ماسوی: در اصل باید ماسوی الله باشد یعنی هر چیزی غیر از خداوند تعالی .صدفه: اتفاق و تصادف یعنی اینکه تحقق معلول بدون علت خاص خودش باشد.وجوب مقدم بر وجود: به مقتضای قاعده ی " الشی ء مالم یجب لم یوجد"تا وجود برای ماهیت ضرورت پیدا نکند علت نمی تواند آن را ایجاد کند. لذا به حکم عقل، ابتدا وجود برای ماهیت واجب می شود و سپس شی ایجاد می شود . و اشاره دارد به مرحله ضرورت تحقق شی ء معلول از طرف علت آن. نظام متقن:کلمه ی متقن به معنی محکم و استوار است و در اینجا منظور این است که جهان هستی که ما در آن زندگی می کنیم جهانی است که با نظم و قوانین خاص و ویژه آفریده شده است و از استحکام و استواری خاصی برخوردار است .سنخیت علت و معلول: وابستگی و مناسبت خاص بین علت و معلول ،که به دو دسته تقسیم می شود.1- سنخیت بین علت و معلول های طبیعی2- سنخیت بین علت و معلول های مجرد.برهان تسلسل و علل ابطال آن :عبارت از اینکه معلول علتی داشته باشد و آن نیز علتی دیگری داشته باشد تا بی نهایت . و درنهایت به یک علت العلل منتهی نشود. به عبارتی دیگر: ............... AAAAوجه بطلان :از نظر فارابی چون علت، تقدم وجودی بر معلول دارد نتیجه می گیریم که اگر علت العلل موجود نباشد ، موجودی تحقق نخواهد یافت . حال چون موجوداتی تحقق یافته اند دال بر این است که علت العلل در راس سلسله موجودات می باشد.بنابراین سلسله علل نامتناهی باطل می باشد.از نظر ابن سینا هر موجودی یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود ، اگر واجب الوجود باشد ثبت المطلوب ، و اگر ممکن الوجود باشد چون ممکن الوجود از ناحیه ذات نه میل به وجود دارد و نه میل به عدم ، آن وقت به وجود نخواهد آمد .چون موجودات ممکن الوجود به وجود آمده اند پس دلیل براین است که واجب الوجود در راس همه موجودات می باشد.پس سلسله علل نامتناهی باطل است .مفهوم دور:یعنی اینکه معلولی علت خودش باشد:
وجه بطلان:
BAحال اگر A که علت B است و بخواهد A نیز معلول B باشد، آن وقت تقدم معلول بر علت پیش می آید،و این خلاف مراتب تقدم علت بر معلول خود است. بنابراین به این دلیل تناقص پیش می آید و تناقض هم باطل است.حکمت مشاء : حکمت ارسطوئی (حقایق هستی صرفا به توسط عقل قابل اثبات باشد )درس ششم:تعریف طبیعت: طبیعت مرحله ای از هستی است که برای رسیدن به کمال در درون خود از حرکت و پویایی برخوردار است. ابن سینا علت خلقت طبیعت را عشق و لطف الهی می داند و در حقیقت شناخت کامل طبیعت یعنی پی بردن رابطه مخلوقات با خالق هستی .رابطه عالم صغیر و عالم کبیر: تمام عناصر موجود در طبیعت ( 109 عنصر شناخته شده در جهان )در جسم انسان وجود داردو نیز تمام مراحل هستی در نفس انسان وجود دارد.درس هشتم:جغرافیای عرفانی: فلسفه اشراق بر پایه یک جغرافیای عرفانی است که در این جغرافیا "غرب" دنیای ماده است زندانی است که روح انسان در آن افتاده و باید از آن رهایی یابد . شرق، دنیای فرشتگان است که در ورای دنیای مرئی قرار دارد و مبدا روح انسان است .غرب میانه ، به منزله افلاکی است که با قوای مختلف درونی انسان مطابق انسان است.مشرق اصغر: مرتبه ضعیف علم حضوری به خویشتن و نقطه آغاز سفر معنوی است .مشرق اکبر : رسیدن به عالم عقول و نورانیت محض و قرب نورالانواراست.انسان با ترک گناهان کوچک از مغرب اصغر فاصله می گیرد تا به مشرق اصغر برسد و با ترک گناهان بزرگتر از مشرق اکبر فاصله می گیرد تا به مشرق اکبرکه محلی برای تجلی نورانیت است، می رسدو البته همه این سیر و سفرها در درون انسان است و علم به آن حضوری است.علم حصولی: عبارت است از حضور صورت و ماهیت و معلول نزد عالم . به عبارت دیگر علم به اشیای خارجی که از طریق صور علمیه حاصل می شود.- علم حضوری : عبارت است از حضور خود معلوم با وجود خارجیش نزد عالم به عبارت دیگر علم به صور علمیه بی واسطه و مستقیم است .معلوم بالذات:در علم حصولی خود صور علمیه را معلوم بالذات گویند .معلوم بالعرض: شی ء خارجی را معلوم بالعرض گویند .عالم عقول: عالم فرشتگاناشراق ربانی : یعنی انوار ملکوت و انوار ذات احدیت که در دل عارف می تابد پنهان ها و اسرار غیبی برای عارف هویدا می شود و الطاف پیاپی در دل او قرار می گیرد.درس نهم:عرفان: در لغت شناخت و شناسایی ، در اصطلاح نام علمی است از علوم الهی که موضوع آن شناخت حق و اسماء و صفات اوست. طرز تفکری است که عارف برای شناسایی حق انتخاب می کند. می توان گفت عارف راو شناخت حق را از طریق تصفیه باطن و تحلیه (آراستن) روح و تجربه باطن و الهام و اشراق و کشف و شهودمیسر می داند.درس یازدهم:تشکیک وجود : وجود حقیقتی واحد است اما مراتب وجودی موجودات یکسان نیست و اختلاف موجودات تنها در شدت و ضعف برخورداری آنها از وجود است .به اصطلاح نقطه اشتراک و اختلاف یکی است(یعنی کلی که صدق آن بر افراد متعدد به یک اندازه نباشد یعنی یکی ضعیف تر و یکی شدیدتر از لحاظ مرتبه ای باشد).حرکت جوهری: هر موجودی دارای دو دسته ویژگی است : ویژگی های ذاتی و عرضیحرکت و تغییردرویژگی های عرضی امری ملموس و قابل قبول است اما صدرالمتالهین با استناد به آیات قرآن استدلال نمود که ویژگی های ذاتی نیز در حرکت و تغییرند و اتفاقا رسیدن به کمال در این تغییر نهفته است.اما این نوع حرکت آن گونه است که شی ء متحرک در عین دگرگونی همواره خودش ، خودش است و این صیرورت و سیلان در کانال خاصی صورت می گیرد که رابطه شی ء متغیر با گذشته و آینده قطع نمی شود و در حال تغییر کلی و اساسی از نوعی ثبات برخوردار است.جوهر(substance) : آن چه که قائم و متکی به خود و محل تغییر و دگرگونی است،عرض: صفات و حالات که حال در محل (جوهر) می باشد بنابراین بر جوهر حمل می شوند و وابسته به شی ء می باشند( جوهر و عرض با ذاتی و عرضی در منطق اشتباه نشود.)ذاتی : آن چیزی که قوام شی ء به آن بستگی دارد و مقوّم ماهیت است.عرضی: خارج از حقیقت و ماهیت شی ء است ، اگر نباشد خللی بر ماهیت وارد نمی شود .مانند:حسن نویسنده است. حسن نویسنده نیست.فقر وجودی : وابستگی و احتیاج موجود است به بوجود آوردنده اش به علت نقص کمبودی است که دارد که ملا صدرا ملاک نیازمندی معلول به علت را ضعف و نقص را مرتبه وجودی می داند.معلول زمانی که معدوم است از وجو د بهره ای ندارند و عین فقر و نیازمندی است . پس موجودات یا عین فقر و نیازند مثل معلول یا بی نیاز و صمد هستند مثل خداوند.متواطی: به معنی توافق ، مراد این است که صدق مفاهیم بر همه ی افراد شان یکنواخت است و هیچ یک از مصادیق نسبت به دیگری تقدم و تاخر و اولویت و تفاوت دیگری از جهت مصداقیت برای آن مفهوم ندارد .مفهوم چوب بر همه مصادیقش یکسان حمل می شود .یا مثل مفهوم انسان و سنگ.مشکّک : مفاهیمی چون عریض، طویل، سیاه، سفیدو... مفاهیم مشکک هستند. این گونه مفاهیم وقتی در موردی به کار می روند، ما بدون قرینه نمی توانیم بفهمیم کدام مرتبه و چه نحوه ایی از این مفاهیم مراد است . مثلا اگر در موردش بگوییم سیاه است این مفهوم در ما ایجاد تردید می کند که آیا کدام درجه از سیاهی مورد منظور است . لذا می توان مفهوم عریض تر، سیاه تر، طویل تر در مورد آنها بکار برد.مفهوم وجود نیز موجودی مشکک است یعنی اتصاف اشیاء به موجودیت یکسان نیست و بین موجودات از حیث تقدم و تاخر اولویت هایی وجود دارد . مثلا وجود بر خداوند متعال که هیچ گونه محدودیتی ندارد نسبت به موجودات دیگر ، اولی و مقدم است. بنابراین مراد از تشکیک وجود این است که مفهوم وجود گرچه واحد و مشترک معنوی است ، اما صدق آن بر مصادیق مختلف و متفاوت بود. طبعا مصادیق وجود نیز بعضی نسبت به بعضی دیگر دارای تقدم و تاخر و اولویت ، شدت و ضعف و ... می باشند.درس دوازدهم:ادراکات حقیقی : عبارتند از مفاهیمی که در خارج مصداق واقعی دارند و به عبارت دیگر خود آن معانی و مفاهیم در خارج موجودند و ادراک این حقایق ادراک حقیقی است.( دریافت ما از جهان هستی و تامل و تدبر درآن مربوط به حوزه هست هاست و فعالیت عقل انسان در این حوزه کشف علوم و دانش هااست.)ادراکات اعتباری : کلمه اعتباری در مقابل کلمه حقیقی یا واقعی است. ادراکات اعتباری به مفاهیمی گفته می شود که خود آن معانی و مفاهیم مستقیما در خارج موجود نیست بلکه از یک سلسله معانی و مفاهیم دیگر که انها در خارج موجودند گرفته می شوند یعنی ساخته ذهن انسان هستند و انتزاعی ( با توجه به هست ها و دریافت انسان از امور موجود هنجارها ساخته می شوند و حکم به باید و نباید می شود و تمایلات انسان در مسیر درست هدایت میشود.لا اقتضا: نسبت به عدم و وجود حالتی برابر داشتن، مگر با دخالت علتی که عدم را به وجود مبدل کند .هوهویت: برگشتن ذات هر چیز به خودش ( هر چیزی خودش خودش است ).وجود سیال: موجودی که به علت ضعف درجه وجودی از ثابت بودن وتغییر نکردن محروم است و همواره در حال تغییر و دگرگونی است تا استعدادی را به فعلیت و شدتی جدید مبدل کند
ممنون دوست عزيز
واقعا مطلب آموزنده و خوبيه و اميدوارم كه به اين آموزش ها ادامه بدي و راستي اگه ميشه يكم فاصله و يكمي چيزاي ديگر رو اگه رعايت كني كه ديگه فوق العاده ميشه
سلام.مرسی از زحماتت راستش چون من انسانی نیست زیاد نمیتونم نظر بدم اما خیلی دوست داشتم که کتاب فلسفه بخونم یکی دوبارم سعی کردم ولی چیز زیادی ازش دستگیرم نشد اما با توضیحاتت تونستم یه چیزایی بفهمم.موفق باشی