میخائیل در سجده بود و ذکر خدا میگفت که حضور کسی را احساس کرد...پيش خود گفت:
- چه کسی جرات کرده خلوت من و خدايم را بر هم بزند....آن هم من٬فرشته مقرب خدا...
سپس گفت:
- نکند خدا پی من فرستاده باشد...ولی بعد گفت:
- نه فعلا کسی را با من کاری نيست...
سرش را بالا آورد...باور نمیکرد...او...ابلیس...آن آفریده پرهيزگار و بلندمرتبه سابق...رفيق و يار قديمیاش...اينجا در بهشت برين...دلش گرفت...خاطرات مشترک شيرينی به يادش آمد...خاطراتی که متعلق به گذشتهای بسيار دور بود...لابد٬ابلیس دلش تنگ شده بود که برگشته بود...اما٬لرزيد...به يادش آمد که حکم خدا لازمالاجرا است...وای٬ابلیس دوباره نافرمانی کرده بود...به جايی برگشته بود٬که حق نداشت پا بر آن بگذارد...او از بهشت رانده شده بود...اما٬او ابلیس بود...يار ديرينه و قديمیاش...دلش برايش تنگ شده بود... دوباره نگاهش کرد...تغييری نکرده بود...اما خسته بود...نه٬چرا کمی تغيير کرده بود...چشمهايش...از چشمهايش شرارت و خباثت میباريد...ديگر اثری ار آن پاکی و لطافت ديده نمیشد...چون سالها بود٬ابلیس خدا را عبادت نمیکرد...چقدر از خدا خواست که او را ببخشاید...چقدر از ابلیس خواست سجده کند و عذر خدا را بجای آورد...به هر دويشان التماس کرد...اما٬سودی نبخشيد...دوباره نگاهش کرد...چقدر دلش برايش تنگ شده بود...چرا آمده بود؟
- پناه میبرم به خدا از شيطان رانده شده...چه میخواهی؟
- دست بردار...تو ديگر چرا؟...نکند تو هم معتقدی که من٬ابليس بزرگ٬بزرگترين عابد خدا٬میبايست در آن روز لعنتی به آن موجود خاکی و بیارزش سجده میکردم؟...
- هر چه خدا بگويد و هر چه بخواهد٬همان میشود...و تو در مقابل خواست خدا٬گردنکشی و نافرمانی کردی...
- ولی اين حقم نبود...من از آتشم و آدم از خاک...من فقط يک بار نافرمانی کردم و زندگی آدم پر است از نافرمانی...اين کجای عدالت است که من با يک نافرمانی از بهشت رانده شوم و آدم با تمام گناهان و نافرمانیهايش به بهشت رود؟
- ولی نافرمانی تو از روی علم بود...آدم جاهل است٬کور است...نمیداند معنای نافرمانی چیست...ولی تو عالم بودی...عابد بودی....نافرمانی تو از جنس ديگری بود...
- اما اين انصاف نيست...کيست که ادعا کند بيشتر از من خدا را عبادت کرده است؟...کيست که بگويد بيشتر از من خدا را شناخته و دوست داشته است...
- اگر او را میشناختی٬چرا نافرمانی کردی؟فکر نکردی خدا از تو عالمتر است؟...تو بهتر از من میدانی که علم تو هديهای از ذات خداوند است...
- شايد...وقتی گفت سجده کن٬دلم شکست...من بهترين بنده او بودم...با علمم میدانستم که آدم گناهکارترين بنده خداست٬اما او گفت بر اين بنده گناهکار سجده کنم...چگونه اينکار را میکردم؟...نه٬اين از توان من خارج بود...خدا دلم را شکاند...
- پس هنوز پشيمان نيستی؟پس هنوز نافرمانی میکنی؟
- خدا خود شاهد و ناظر است که پشيمان هستم...او خود میداند که من فقط يکبار نافرمانی کردم...وظيفهای که از آن روز بر دوش من نهاد٬که همانا گمراه کردن آدم است را به نحو احسن انجام داده و میدهم و ذرهای از اين وظيفه قصور نکردهام...او میداند از آن روز لعنتی٬ديگر نافرمانی نکردهام...
- خب٬پس چرا به بهشت ممنوعه آمدهای؟...مگر نمیدانی خدا ورودت را ممنوع کرده است؟
- چرا میدانم...ولی دلم برای اينجا تنگ شده است...دلم برای خدا تنگ شده است...من حتی خودم را هم گمراه میکنم و نمیگذارم با خدا صحبت کنم...اما خسته شدهام...از سرگردانی خسته شدهام...
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
- چگونه وارد اينجا شدهای؟
خنديد...با صدای بلند...و گفت:
- گول زدن و گمراه کردن نگاهبانان در بهشت برای ابلیس کار سختی نيست...بگذريم...
- خب٬پيش من چرا آمدهای؟
- تو فرشته مقرب خدا هستی...پيش خدا وساطت کن٬بگو ابلیس حاضر شده سجده کند...
- چرا پيش ميکائيل و جبرئيل و اسرافيل و عزرائیل نرفتی؟..
- رفتم...مرا نپذيرفتند...با غرور مرا پس زدند...در حاليکه يکصدم من هم خدا را عبادت نکردهاند...اما تو غرور نداری...افسوس...افسوس که با غرورم٬جايگاهم را نزد خدا از بين بردم... میخائیل کمکم کن...به پاس دوستی ديرينهمان کمکم کن...نزد خدا وساطت کن...بگو ابلیس حاضرشده سجده کند...
دوباره سر بر سجده گذاشت... بسیار سرد و آرام گفت:
- پناه میبرم به خدا از شيطان رانده شده...دلش به حال ابلیس سوخت...ذکر خدا را گفت...دلش آرام گرفت...میدانست که شيطان آنجا نيست...اين يک رويا بود...اما٬احساس میکرد که رويايی صادقه است...تصميم گرفت با خدا صحبت کند...آری٬ابلیس دوست قديمیاش بود...بايد به او کمک میکرد...سرش را بالا آورد تا به درگاه خدا دعا کند و التماس کند تا ابلیس را ببخشايد...همان شيطان رجيم را!
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
میخائیل : خداوندا این بنده حقیرت ابلیس را ببخش و بیامرز او خود پشیمان است ولی غرورش نمی گذارد که در برابر عظمت تو سجده کند و توبه به جای آورد من از تو در خواست می کنم که او را ببخشی و بیامرزی و درهای رحمت خود را بر او باز کنی .... ابلیس از اینکه توانسته بود میخائیل را گمراه کند بسیار خرسند بود و در حال خارج شدن از بهشت الهی با فریادی بلند گفت : خداوندا دیدی تواستم یک فرشته را نیز مانند آدم ها گمراه کنم پس من را ببخش و بیامرز بعد شروع به خنده ای شیطانی کرد و از بهشت خارج شد ....
خداوند به میخائیل امر کرد: :میخائیل توبه کن زیرا تو گمراه شده ای و من گمراه شدگان را دوست نمی دارم . میخائیل متعجب شد و گفت : خداوندا مگر چه خطایی از من سر زده است که باید چنین کنم ؟
خداوند بلند مرتبه فرمود : تو گول ابلیس را خورده ای و این گناه نابخوشدنی است مگر توبه کنی و یاد مرا به جای آوری ! میخائیل گفت : پناه می برم به خدا از شر شیطان رانده شده این دیگر چه گمراهی بود چقدر ترسناک حرف هایش طوری بود که انگار دارد راست می گوید ! خداوندا من را ببخش من بسیار ضعیف بودم .... بعد از مدت ها توبه کردن میخائیل توسط خداوند بلند مرتبه بخشیده شد ....
نه خب من الکی نگفتم. جدا سوال کردم بعد گفتم. اما شما وقتی که یک داستان می نویسی و داخلش از همچین چیزهایی استفاده می کنی ، یک همچین عواقبی هم بایدازش انتظار داشته باشی. و اینکه، فردی که یک داستان می نویسه و خواستار نقده، اینطور که پیداس موظفه دوساعت توضیح فلسفی و دینی و ... بده عزیز جان
اصلا هر چی تو بگی . من موظفم درست . سوال کنی . جواب میدم تا حالا دیدی من جواب سوال کسی رو ندم و در مورد این بحث هم ادامه ندیم بهتره بگذاریم بقیه دوستان هم نقد کنند تا نظر اون ها رو هم بدونیم و پاسخ گو باشم ممنون ....:53::53::53:
و راستی دوست عزیز، این رو هم بگم که این چیزی که شما نوشیتین و گفتین که از قرآنه دلیلی بر این نمیشه که این ها دوتا هستند. آیا گفتهخ شده که این ها دو فرشته متفاوت از همدیگه هستند؟ نخیر. این چیزهایی که الان شما گفتید نیاز به تفسیر داره. الان دیگه من اصلا به داستان کار ندارم. به اون متنی که از قرآن نوشتید نگاه می کنم و اینکه دیگه این نیست که ما داریم نوشته های شما رو به دین و فلسفه و ... مقایسه می کنیم. تنها خواستم که این رو بگم که اون متن دلیل خوبی بر صحت حرف شما و این که من همینطوری حرف دم نیست. اگر که تفسیری بر آن وجود دارد که این دو یکی هستند که چقدر خوب. و اگر اینکه بازم تفسیری وجود دارنده که نشان دهنده ی متفاوت بودن این دو است که باز هم چقدر خوب. من فقط حرفم همین بود که دلیل نیست و به هیچ چیز دیگه ای هم کار ندارم. امیدوارم دیگه ادامه پیدا نکنه. با تشکر نویسنده عزیز
سلام سلام سلام
من تازه اومدم بخونم خط به خط میرم جلو طبق معمول
میخائیل؟ همون میکائیله؟ اسم عبری استفاده کردی؟
خب مسیر داستان همون داستان شیطان و فرشته هست
یه ایراد کلی رو در نظر بگیرید با وجود تاکید نویسنده عزیز براینکه قصدشون از نوشته بحث مذهبی نبوده باید بگم این نظر شما نیست که تایین کنندس. نظر خواننده هستش که قصد رو مشخص میکنه .چون خوانندس که هدفه.
به طور کل اگه بخوایم مبحث مذهبی رو که به حد کافی دوستان بهش پرداختن ندید بگیریم نقدی که من به این داستان دارم اینه که با احترام به تلاش و زحمت نویسنده عزیز این متن اصولا داستان نیست. یعنی به نمایشنامه شبیه تره تا داستان. مجموعه ای از دیالوگهای پشت سر هم که به علت تکراری بودن بحث داستان حتی چیز جدیدی رو هم به خاننده القا نمیکنه
میتونستی خیلی بهتر بنویسی چون کارهای قبلیت رو خوندم میگم
به هرحال یه خواهش هم داشتم بحث مذهبی رو وارد داستان نکنید. با فرشته مقرب هم شوخی نکنید. این رو هم بگم که بر طبق اصول مذهبی برخلاف سریالهای خارجی که الان خیلی هم زیاد شدن فرشتگان نمیتونن منحرف بشن چون جزء مجردات هستن و شیطان اگر سرپیچی کرد برای این بود که شیطان جن بود
با تشکر
منتظر داستانهای بهتری از شما هستم
سلام سلام سلام
من تازه اومدم بخونم خط به خط میرم جلو طبق معمول
میخائیل؟ همون میکائیله؟ اسم عبری استفاده کردی؟
خب مسیر داستان همون داستان شیطان و فرشته هست
یه ایراد کلی رو در نظر بگیرید با وجود تاکید نویسنده عزیز براینکه قصدشون از نوشته بحث مذهبی نبوده باید بگم این نظر شما نیست که تایین کنندس. نظر خواننده هستش که قصد رو مشخص میکنه .چون خوانندس که هدفه.
به طور کل اگه بخوایم مبحث مذهبی رو که به حد کافی دوستان بهش پرداختن ندید بگیریم نقدی که من به این داستان دارم اینه که با احترام به تلاش و زحمت نویسنده عزیز این متن اصولا داستان نیست. یعنی به نمایشنامه شبیه تره تا داستان. مجموعه ای از دیالوگهای پشت سر هم که به علت تکراری بودن بحث داستان حتی چیز جدیدی رو هم به خاننده القا نمیکنه
میتونستی خیلی بهتر بنویسی چون کارهای قبلیت رو خوندم میگم
به هرحال یه خواهش هم داشتم بحث مذهبی رو وارد داستان نکنید. با فرشته مقرب هم شوخی نکنید. این رو هم بگم که بر طبق اصول مذهبی برخلاف سریالهای خارجی که الان خیلی هم زیاد شدن فرشتگان نمیتونن منحرف بشن چون جزء مجردات هستن و شیطان اگر سرپیچی کرد برای این بود که شیطان جن بود
با تشکر
منتظر داستانهای بهتری از شما هستم
بانو سمیه عزیز. من همین الان میتونم جواب میلاد جان رو بدونم. الان میاد میگه، این داستان مذهبی نیست، و این فرشته ها رو نباید بر طبق مذهب ببینید و ... . ولی اون حرفی که زدید برام خیلی خوب بود. یعنی یه حرفی رو که آدم نمیتونه درست به زبون بیاره، شما خیلی قشنگ گفتین. خوانندس که هدفه. من زبونم مو در آورده بود به میلاد گفته بودم که این طوری نوشتن چه تو بخوای چه نخوای به مذاهب و دین مربوط میشه. اما این میلاد عزیز میگفتن که من موظف نیستم که بخاطر داستانم به خواننده ها جواب پس بدم.:20:
ولی ایده ای که داستانش داشت خوب بود. اگر اصلا فضا رو عوض میکرد فکر کنم که داستان خوب و بی مشکلی میشد تقریباً.
سلام سلام سلام
من تازه اومدم بخونم خط به خط میرم جلو طبق معمول
میخائیل؟ همون میکائیله؟ اسم عبری استفاده کردی؟
خب مسیر داستان همون داستان شیطان و فرشته هست
یه ایراد کلی رو در نظر بگیرید با وجود تاکید نویسنده عزیز براینکه قصدشون از نوشته بحث مذهبی نبوده باید بگم این نظر شما نیست که تایین کنندس. نظر خواننده هستش که قصد رو مشخص میکنه .چون خوانندس که هدفه.
به طور کل اگه بخوایم مبحث مذهبی رو که به حد کافی دوستان بهش پرداختن ندید بگیریم نقدی که من به این داستان دارم اینه که با احترام به تلاش و زحمت نویسنده عزیز این متن اصولا داستان نیست. یعنی به نمایشنامه شبیه تره تا داستان. مجموعه ای از دیالوگهای پشت سر هم که به علت تکراری بودن بحث داستان حتی چیز جدیدی رو هم به خاننده القا نمیکنه
میتونستی خیلی بهتر بنویسی چون کارهای قبلیت رو خوندم میگم
به هرحال یه خواهش هم داشتم بحث مذهبی رو وارد داستان نکنید. با فرشته مقرب هم شوخی نکنید. این رو هم بگم که بر طبق اصول مذهبی برخلاف سریالهای خارجی که الان خیلی هم زیاد شدن فرشتگان نمیتونن منحرف بشن چون جزء مجردات هستن و شیطان اگر سرپیچی کرد برای این بود که شیطان جن بود
با تشکر
منتظر داستانهای بهتری از شما هستم
ممنون بانو که نقد کردید ولی الان این سبک مد شده تو دنیا باید از این نوع فانتزی هم بهره برد . :53:
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
بانو سمیه عزیز. من همین الان میتونم جواب میلاد جان رو بدونم. الان میاد میگه، این داستان مذهبی نیست، و این فرشته ها رو نباید بر طبق مذهب ببینید و ... . ولی اون حرفی که زدید برام خیلی خوب بود. یعنی یه حرفی رو که آدم نمیتونه درست به زبون بیاره، شما خیلی قشنگ گفتین. خوانندس که هدفه. من زبونم مو در آورده بود به میلاد گفته بودم که این طوری نوشتن چه تو بخوای چه نخوای به مذاهب و دین مربوط میشه. اما این میلاد عزیز میگفتن که من موظف نیستم که بخاطر داستانم به خواننده ها جواب پس بدم.:20:
ولی ایده ای که داستانش داشت خوب بود. اگر اصلا فضا رو عوض میکرد فکر کنم که داستان خوب و بی مشکلی میشد تقریباً.
ممنون رضا عزیز بابت نظر معلومه خوب من رو شناختی :21::53:
من موظف نیستم که بخاطر داستانم به خواننده ها جواب پس بدم.
جدا؟
واقعا؟
خب شرمنده آقای نویسنده ام اما این دقیقا وظیفه نویسندس که به خوانندش جواب پس بده یعنی وقتی کارت رو میذاری روی سایت مفهومش اینه که میخوای دیگران بخونن و وقتی دیگران بخونن مفهومش اینه که میخوای نظر بدن در نتیجه موظف به جوا ب دادنی
ولی ایده ای که داستانش داشت خوب بود. اگر اصلا فضا رو عوض میکرد فکر کنم که داستان خوب و بی مشکلی میشد تقریباً.
بله البته اگه بخوایم شیطان و میکائیل رو دو تا شخصیت عادی در نظر بگیریم و دو تا اسم در نظر بگیریم نه دوتا فرشته در این صورت اگر فضا عوض میشد مثلا میتونست دیالوگها و گفتگوها رو بدون نام شیطان و میکائیل استفاده کنه و در اخر داستان یهو بگه و شیطان نگاه خشمگینی به میکائیل کرد و از در بیرون رفت هم غافلگیرانه بود هم متفاوت البته بنده همچنان با بحث فرشتگان در دنیای فانتزی مخالفم
ممنون بانو که نقد کردید ولی الان این سبک مد شده تو دنیا باید از این نوع فانتزی هم بهره برد . بوک پیج|انجمن دوستداران کتاب
در دنیا بله در ایران یه زمان یکی به اسم سلمان رشدی همچین چیزی داد بیرون سالهاست که برا سرش جایزه گذاشتن نمیدونم خوندی اون کتاب رو یا نه....خب یه چیزی بود تو مایه های این که فرشتگان میان زمین یکیشون تشریف میبره خدمت یه خانم خوشگل اون یکی تا حد مرگ مست میکنه ووووو......به نظرم این بازی با اعتقاد ملته نه فانتزی
ضمن اینکه هرچی توی دنیا مد شدصرفا درست نیست.مثال عرض میکنم سریال سوپرنچرال یه سریال خارجی که ده دوازده ساله پخش میشه و شخصا دوستش داشتم یه زمان...از یه رابطه خانوادگی ساده مثل علاقه برادری شروع کرد داستان دوتا برادر که شکارچی موجودات شیطانی بودن و چون پدرشون گم شده با همکاری هم دنبال پدر میگردن... بعد یه مرتبه پای شیاطین اومد وسط خب شیاطین اصولا پای ثابت داستانهای فانتزی بوده و هستن اتفاقا من از مسیر شیاطینش خیلی خوشم اومد.شیطانهایی که میان روح انسانها رو در عوض ارزو مبادله میکنن. این وسط یکی از برادرا به تقلید از پد ر روحش رو برای نجات برادر دیگش میفروشه و اخر سر هم میوفته جهنم
بعد یه مرتبه پای فرشتگان باز میشه شوخی شوخی تک تک فر شتگان مقرب الهی رو تبدیل میکنن به موجوداتی عیاش دروغگو و خودخواه که هدفشون کلا اینه که به خواست خودشون برسن و برای رسیدن به خاسته شون از هیچ کاری دریغ ندارن.درباره خدا هم که اصلا حرف نزنیم بهتره یه دیالوگ مشهور داره این فیلم :خدا خیلی وقته که رفته....
چنین تفکری رو میان جا میندازن تو کشورها بعد راه به راه براش اسپین آف برگذار میکنن دور دنیا...ده سال یه چیز برات تکرار بشه خواه ناخواه جا میوفته...اصلا بعضی از شخصیتهای این فیلم رو شما نمیتونید دوست نداشته باشید.
یه سریال با محتوای خوب بعد از چهار فصل کارش به جایی رسید که آخر زمان رو اورد وسط درش مایکل یا همون میکائیل قراره شیطان رو بکشه و این دو برادر قراره پوسته شیطان و فرشته ها باشن فرشتگانی که مست میکنن.با هرکس از راه رسید ارتباط برقرار میکنن و اتفاقا یه فرشته هم به عنوان شخصیت اصلی وارد داستان میشه که دوست داشتنی هم هست .یه دوست و محافظ....اما از دید فرشته ای گند میزنه یعنی به ابروی فرشتگان و البته به تصویری که ما از فرشتگان الهی در تمام مذاهب داریم جوری که حتی صدای مسیحی ها رو در میاره حتی کارش به دیدن فیلمهای پورن هم میکشه...دیگه بحث پیامبر در این فیلم دو تاپیامبر هست یکیشون یه نویسنده مست دختر بازه که به قول خودش داره انجیل وینچسترا رو مینویسه( یعنی میگن انجیل کلا داستان هستش ) اون یکی هم یه پسر بچه ی بی عقل این چیزا نمیتونه بدون هدف باشه ... و حالا یکی از پرطرفدار ترین شخصیت های این سریال کیه؟ کراولی پادشاه جهنم... اصلا یه جوری شده نمیتونی دوستش نداشته باشی.... یعنی کلا شما در ذهنت بعد ده سال دیدن این سریال با فرشتگان و خود خدا و پیامبرا دچار مشکل میشی اما منتظر اون شیطانه هستی بیاد وسط...
ببینید فانتزی خوبه واقعا هم جذابه اما یه سری چیزها به صرف عادی شدن در اونور دنیا نباید برای ما هم عادی بشه راحت بگم به نظر من این فانتزی نیست یه چیز دیگس
جدا؟
واقعا؟
خب شرمنده آقای نویسنده ام اما این دقیقا وظیفه نویسندس که به خوانندش جواب پس بده یعنی وقتی کارت رو میذاری روی سایت مفهومش اینه که میخوای دیگران بخونن و وقتی دیگران بخونن مفهومش اینه که میخوای نظر بدن در نتیجه موظف به جوا ب دادنیبله البته اگه بخوایم شیطان و میکائیل رو دو تا شخصیت عادی در نظر بگیریم و دو تا اسم در نظر بگیریم نه دوتا فرشته در این صورت اگر فضا عوض میشد مثلا میتونست دیالوگها و گفتگوها رو بدون نام شیطان و میکائیل استفاده کنه و در اخر داستان یهو بگه و شیطان نگاه خشمگینی به میکائیل کرد و از در بیرون رفت هم غافلگیرانه بود هم متفاوت البته بنده همچنان با بحث فرشتگان در دنیای فانتزی مخالفم
در دنیا بله در ایران یه زمان یکی به اسم سلمان رشدی همچین چیزی داد بیرون سالهاست که برا سرش جایزه گذاشتن نمیدونم خوندی اون کتاب رو یا نه....خب یه چیزی بود تو مایه های این که فرشتگان میان زمین یکیشون تشریف میبره خدمت یه خانم خوشگل اون یکی تا حد مرگ مست میکنه ووووو......به نظرم این بازی با اعتقاد ملته نه فانتزی
ضمن اینکه هرچی توی دنیا مد شدصرفا درست نیست.مثال عرض میکنم سریال سوپرنچرال یه سریال خارجی که ده دوازده ساله پخش میشه و شخصا دوستش داشتم یه زمان...از یه رابطه خانوادگی ساده مثل علاقه برادری شروع کرد داستان دوتا برادر که شکارچی موجودات شیطانی بودن و چون پدرشون گم شده با همکاری هم دنبال پدر میگردن... بعد یه مرتبه پای شیاطین اومد وسط خب شیاطین اصولا پای ثابت داستانهای فانتزی بوده و هستن اتفاقا من از مسیر شیاطینش خیلی خوشم اومد.شیطانهایی که میان روح انسانها رو در عوض ارزو مبادله میکنن. این وسط یکی از برادرا به تقلید از پد ر روحش رو برای نجات برادر دیگش میفروشه و اخر سر هم میوفته جهنم
بعد یه مرتبه پای فرشتگان باز میشه شوخی شوخی تک تک فر شتگان مقرب الهی رو تبدیل میکنن به موجوداتی عیاش دروغگو و خودخواه که هدفشون کلا اینه که به خواست خودشون برسن و برای رسیدن به خاسته شون از هیچ کاری دریغ ندارن.درباره خدا هم که اصلا حرف نزنیم بهتره یه دیالوگ مشهور داره این فیلم :خدا خیلی وقته که رفته....
چنین تفکری رو میان جا میندازن تو کشورها بعد راه به راه براش اسپین آف برگذار میکنن دور دنیا...ده سال یه چیز برات تکرار بشه خواه ناخواه جا میوفته...اصلا بعضی از شخصیتهای این فیلم رو شما نمیتونید دوست نداشته باشید.
یه سریال با محتوای خوب بعد از چهار فصل کارش به جایی رسید که آخر زمان رو اورد وسط درش مایکل یا همون میکائیل قراره شیطان رو بکشه و این دو برادر قراره پوسته شیطان و فرشته ها باشن فرشتگانی که مست میکنن.با هرکس از راه رسید ارتباط برقرار میکنن و اتفاقا یه فرشته هم به عنوان شخصیت اصلی وارد داستان میشه که دوست داشتنی هم هست .یه دوست و محافظ....اما از دید فرشته ای گند میزنه یعنی به ابروی فرشتگان و البته به تصویری که ما از فرشتگان الهی در تمام مذاهب داریم جوری که حتی صدای مسیحی ها رو در میاره حتی کارش به دیدن فیلمهای پورن هم میکشه...دیگه بحث پیامبر در این فیلم دو تاپیامبر هست یکیشون یه نویسنده مست دختر بازه که به قول خودش داره انجیل وینچسترا رو مینویسه( یعنی میگن انجیل کلا داستان هستش ) اون یکی هم یه پسر بچه ی بی عقل این چیزا نمیتونه بدون هدف باشه ... و حالا یکی از پرطرفدار ترین شخصیت های این سریال کیه؟ کراولی پادشاه جهنم... اصلا یه جوری شده نمیتونی دوستش نداشته باشی.... یعنی کلا شما در ذهنت بعد ده سال دیدن این سریال با فرشتگان و خود خدا و پیامبرا دچار مشکل میشی اما منتظر اون شیطانه هستی بیاد وسط...ببینید فانتزی خوبه واقعا هم جذابه اما یه سری چیزها به صرف عادی شدن در اونور دنیا نباید برای ما هم عادی بشه راحت بگم به نظر من این فانتزی نیست یه چیز دیگس
بله بانو من اشتباه کردم دیگه تکرارنمیشه . ممنون که تذکر دادید :53:
جدا؟
واقعا؟
خب شرمنده آقای نویسنده ام اما این دقیقا وظیفه نویسندس که به خوانندش جواب پس بده یعنی وقتی کارت رو میذاری روی سایت مفهومش اینه که میخوای دیگران بخونن و وقتی دیگران بخونن مفهومش اینه که میخوای نظر بدن در نتیجه موظف به جوا ب دادنیبله البته اگه بخوایم شیطان و میکائیل رو دو تا شخصیت عادی در نظر بگیریم و دو تا اسم در نظر بگیریم نه دوتا فرشته در این صورت اگر فضا عوض میشد مثلا میتونست دیالوگها و گفتگوها رو بدون نام شیطان و میکائیل استفاده کنه و در اخر داستان یهو بگه و شیطان نگاه خشمگینی به میکائیل کرد و از در بیرون رفت هم غافلگیرانه بود هم متفاوت البته بنده همچنان با بحث فرشتگان در دنیای فانتزی مخالفم
در دنیا بله در ایران یه زمان یکی به اسم سلمان رشدی همچین چیزی داد بیرون سالهاست که برا سرش جایزه گذاشتن نمیدونم خوندی اون کتاب رو یا نه....خب یه چیزی بود تو مایه های این که فرشتگان میان زمین یکیشون تشریف میبره خدمت یه خانم خوشگل اون یکی تا حد مرگ مست میکنه ووووو......به نظرم این بازی با اعتقاد ملته نه فانتزی
ضمن اینکه هرچی توی دنیا مد شدصرفا درست نیست.مثال عرض میکنم سریال سوپرنچرال یه سریال خارجی که ده دوازده ساله پخش میشه و شخصا دوستش داشتم یه زمان...از یه رابطه خانوادگی ساده مثل علاقه برادری شروع کرد داستان دوتا برادر که شکارچی موجودات شیطانی بودن و چون پدرشون گم شده با همکاری هم دنبال پدر میگردن... بعد یه مرتبه پای شیاطین اومد وسط خب شیاطین اصولا پای ثابت داستانهای فانتزی بوده و هستن اتفاقا من از مسیر شیاطینش خیلی خوشم اومد.شیطانهایی که میان روح انسانها رو در عوض ارزو مبادله میکنن. این وسط یکی از برادرا به تقلید از پد ر روحش رو برای نجات برادر دیگش میفروشه و اخر سر هم میوفته جهنم
بعد یه مرتبه پای فرشتگان باز میشه شوخی شوخی تک تک فر شتگان مقرب الهی رو تبدیل میکنن به موجوداتی عیاش دروغگو و خودخواه که هدفشون کلا اینه که به خواست خودشون برسن و برای رسیدن به خاسته شون از هیچ کاری دریغ ندارن.درباره خدا هم که اصلا حرف نزنیم بهتره یه دیالوگ مشهور داره این فیلم :خدا خیلی وقته که رفته....
چنین تفکری رو میان جا میندازن تو کشورها بعد راه به راه براش اسپین آف برگذار میکنن دور دنیا...ده سال یه چیز برات تکرار بشه خواه ناخواه جا میوفته...اصلا بعضی از شخصیتهای این فیلم رو شما نمیتونید دوست نداشته باشید.
یه سریال با محتوای خوب بعد از چهار فصل کارش به جایی رسید که آخر زمان رو اورد وسط درش مایکل یا همون میکائیل قراره شیطان رو بکشه و این دو برادر قراره پوسته شیطان و فرشته ها باشن فرشتگانی که مست میکنن.با هرکس از راه رسید ارتباط برقرار میکنن و اتفاقا یه فرشته هم به عنوان شخصیت اصلی وارد داستان میشه که دوست داشتنی هم هست .یه دوست و محافظ....اما از دید فرشته ای گند میزنه یعنی به ابروی فرشتگان و البته به تصویری که ما از فرشتگان الهی در تمام مذاهب داریم جوری که حتی صدای مسیحی ها رو در میاره حتی کارش به دیدن فیلمهای پورن هم میکشه...دیگه بحث پیامبر در این فیلم دو تاپیامبر هست یکیشون یه نویسنده مست دختر بازه که به قول خودش داره انجیل وینچسترا رو مینویسه( یعنی میگن انجیل کلا داستان هستش ) اون یکی هم یه پسر بچه ی بی عقل این چیزا نمیتونه بدون هدف باشه ... و حالا یکی از پرطرفدار ترین شخصیت های این سریال کیه؟ کراولی پادشاه جهنم... اصلا یه جوری شده نمیتونی دوستش نداشته باشی.... یعنی کلا شما در ذهنت بعد ده سال دیدن این سریال با فرشتگان و خود خدا و پیامبرا دچار مشکل میشی اما منتظر اون شیطانه هستی بیاد وسط...ببینید فانتزی خوبه واقعا هم جذابه اما یه سری چیزها به صرف عادی شدن در اونور دنیا نباید برای ما هم عادی بشه راحت بگم به نظر من این فانتزی نیست یه چیز دیگس
اي بابا حالا اين داستان چه ربطي به سريال ماوراطبيعه داشت؟
اين داستانش كه مشكلي نداشت درسته قبول دارماگه اخرش يك دفعه متوجه شيطان و فرشته بودن ميشديم خيلي جالب ميشد ولي از نظر اعتقادي خب يك فرشته داره عبادت ميكنه براي بخشش دوست سابقش هم دعا مي كنه، مشكلي نداره كه؟
البته جايي كه ميگه فرشته ها مغرور شدن مشكل اساسي داره و ميشد با اوردن اين جمله كه شيطان با دروغ قصد فريب داشته اينم درست كرد، خود حضرت ادم هم در بهشت توسط ابليس وسوسه شد.
البته اين كه فرشته ها قابليت تفكر و تصميم گيري ندارند كه صد در صد درسته، گرچه فيلم ها و سريال اين روزه غربي بيشتر حول خروج فرشته ها و گاهي هم نا فرماني مي چرخه، البته اين موضوع را در داستان هاروت و ماروت دو فرشته گناهكار هم امده كه البته داستان هم نيست :
وَاتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطِینُ عَلى مُلْکِ سُلَیْمانَ وَما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَلکِنَّ الشَّیاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النّاسَ السِّحْرَ وَما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَمارُوتَ وَما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَد حَتّى یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَد إِلاّ بِإِذْنِ اللهِ وَیَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ وَلا یَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِى الآْخِرَةِ مِنْ خَلاق وَلَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ؛ (102 سوره مبارکه بقره)
معني : و ( یهود ) از آنچه شیاطین در عصر سلیمان ( از کتاب مدوّن جادوی خود ) می خواندند پیروی کردند ، و سلیمان کفر نورزید ( گناه سحر را که در آن عصر سبب کفر یا به منزله کفر بود مرتکب نشد ) و لکن شیاطین کفر ورزیدند که به مردم سحر می آموختند ، و نیز از آنچه بر دو فرشته هاروت و ماروت در سرزمین بابل نازل شده بود ( پیروی کردند ) با آنکه آن دو هرگز به کسی یاد نمی دادند مگر آنکه می گفتند: ما فقط وسیله آزمایشیم ( و سحر را فقط برای مقابله با ساحران و ابطال سحرشان به تو می آموزیم ) پس زنهار که کفر نورزی ( و سحر را در مورد ممنوع آن به کار مبندی ) ! ولی آنها از آن دو فرشته چیزی را می آموختند که میان مرد و همسرش جدایی می افکندند- با آنکه آنها به سبب آن سحر توان ضرر به کسی را جز با اذن ( تکوینی ) خداوند نداشتند- و آنها پیوسته چیزی را که به آنها زیان می رسانید و سودی نمی داد فرا می گرفتند ، و به حقیقت ( قوم یهود ) می دانستند که هر کس خریدار چنین عملی باشد حتما در آخرت نصیبی ندارد.
فصد تفسير ايه ندارم و فقط اشاره اي بود به گناهكاري دو فرشته.
پس به نظرم نوشتن در مورد بعضي از موضوعات البته در حدي كه رعايت بشه و خط قرمزها حفظ بشه ، اشكالي نداره،
نكته بعدي
من موظف نیستم که بخاطر داستانم به خواننده ها جواب پس بدم.
اصولا يك نويسنده براي دل خودش مي نويسه اينو قبول دارم البته تا زماني كه قصد انتشارش را نداشته باشه يا اگه منتشرش كرد در خود متن بنويسه كه كسي متن را نقد نكنه و نظر نده.
خيلي از نويسنده ها هستند كه نظر خواننده براشون اهميتي نداره مثل همين نويسنده نغمه هايي از اتش و يخ و ...
***.
در اخر از مسير دور نشم و برم سراغ داستان.
اين داستان تمامش ديالوگ بود.
از شخصيت سازي و صحنه پردازي و محيط سازي و تشبيه هيچ خبري نبود. داستان هاي قبلي اين نويسنده با جود سريع بودنشون خيلي بهتر از اين اثر حساب ميشن، البته در اين داستان از سرعتش كاسته شده بود كه اين خودش مفيد حساب ميشه.
اصلا کاری به چیزای اعتقادیش ندارم
برم سر داستان:
میلاد خیلی خیلی از سه نقطه استفاده میکنی. خیلی زیاد
داستان خودش خوب بود ولی مکالمه هاش از نظر من ضعیف و یه جورایی تکراری بود
رسیدن این نقد بخاطر کوتاهی بچه ها و حواس پرتی من یکم دیر شد :/
منتقد اول:
خوب می رسیم به داستان میلاد جان
راستشو بخوای من تا حالا از اثارت نخونده بودم و این اولین داستان بود تا جایی کهیادمه. شایدم خونده باشم و یادم نیست. و یکم تعجب کردم وقتی که گفتم تو تاپیک که بهترین داستانتونو بدین و تو اینو دادی. بعد اینکه ژنرال گفت که داستانای دیگت بهتر بود یکم خیالم راحت شد :/
نمیخوام وارد بحث اعتقادیش بشم چون گفتی که داستانه و ربطی نداره ولی بزار یه چیزی در این مورد بهت بگم. وقتی توی یه داستان خارجی یه فرشته یا شیطان میاد، فضاش فرق میکنه. فضاش به این شکل نیست. یه فضای داستان مانند و ماجراجویی داره. نه اینکه کمی منو یاد تورات یا انجیل بندازه از نظر نوع و نحوه ی بیان. البته روی نحوه ی بیانش باید خیلی کار کنی.
دیالوگ ها ضعیف بود و جای کار داشت. استفاده ی زیاد از سه نقطه باعث بد شدن نحوه ی خوندنش شد. یکم که به متن فکر میکنم مشکلات مفهومی داشت. ببخشید ولی به نظرم اومد که دلیل گناهش خیلی بی معنی بود.
امیدوارم بیشتر بنویسی و اثار بهتری ازت ببینیم. داستانای دیگه ات رو بزودی نقد میکنیم و امیدواریم روز به روز در نوشتن پیشرفت کنی.
منتقد دوم :
چیزی که نوشتن داستان کوتاه رو سخت میکنه، گنجوندن تمام هنرات نویسندگی تو یک متن کوتاهه.
این داستان خوب بود، اما میتونست بهتر هم باشه.
اینکه درواقع دین رو وارد داستانت کردی، به نظرم از جذابیت داستان کم میکنم. البته این نظره مته ولی خیلی ها حتی در داستان های بلند دین رو کنار میذارن و ایده ی جدید وارد می کنند. مثال هاش در داستان های بلند زیاده.
استفاده از نام ابلیس و میخاییل و... خوبه اما برای استفاده ازشون یک چهارچوب رو باید رعایت کرد، اولیش اینه که نباید تصمیماتشون رو قاطع گفت، مخصوصا اشتباهاتی که انجام میدن. من با چنین چیزی مخالفم اما از جهتی، این ایده ی نویسنده است و به نظرم میتونه هرجور بهش شکل بده.
روند داستان رو کنار میذارم. این که علنا ابلیس تو داستانت گفت برای منحرف کردن انسان هاست، پس ربطی به منحرف کردن فرشته ها نداره که بخواد چنین چیزی رو در داستانت هدف قرار بده میتونست هم غلط هم درست باشه.
یک جا از زبون میخاییل گفتی چرا پیش میکاییل و... نرفتی برای کمک! میکاییل و میخاییل یکی نیستن؟
درباره ی متن، شاهد هیچ گونه تشبیهی نبودیم، این زیبایی متن رو کم میکنه. توصیف پردازی، هیچ قسمت از صحنه در ذهنم مجسم نشد.
گفتی تو بهشت اند، بهشت جا برای توصیف داشت، گفتی شیطان از اتشه، میتونستی بهش تو قیافه ی شیطان اشاره کنی. کوچکترین اشاره به مطلبی که ذهن خواننده رو به محیط سوق بده میشه توصیف.
دلیل کمبود توصیفات، نوشتن متن پیرامون دیالوگه. بارها تو قسمت طنز نویسی برای اعضای سایت همجین جیزی رو پیشنهاد کردم. یکم حالات رو هم قرار بده. اخم، خنده و...
رو متن داستان میگم اشراف داشتی، چون دیالوگ های نسبتا قوی ای داشتی. چه خوب میشد این دیالوگ ها رو در کنار توصیف یک محیط و مکان قرار میدادی. حیف...
درباره ی غلط املایی و مشکلات نگارشی، از سه نقطه بیش از حد استفاده کردی، استفاده ی بیش از حد سه نقطه غلطه. شاید تو کل داستان به دو یا سه تا سه نقطه نیاز پیدا میشد. قبلا هم گفتم، جایی استفاده میشه که نویسنده میدونه خواننده از ادامه ی متن تا حدودی اگاهه. البته کاربرد های دیگه هم داره اما استفاده ی بیش از حد از اون کاملا غلطه. باعث خستگس میشه.
درهر حال من نظرم بر اینه که تو در داستان نویسی تلاش زیادی داری، پس برای نوشتن ادامه بده و رو متن وقت زیادی بذار. قبل از فکر به دیالوگ ها سعی کن اول به محیطت فکر کنی، اینجوری به نظرم موفق میشی.
منتقد سوم :
اول از اسم متن شروع ميكنم
خب نام اثر ميخائيل و شيطانه كه به نوعي ميفهمونه كه اين داستاني در مورد شيطنت هاي ابليس با يك فرشته مقرب خدا كه اين جا از اسم عبراني استفاده شده ودر كل ميتونه همون اول، موضوع و پايان متن رو به خواننده بفهمونه و شايد بهتر بود كه يه اسم خاص تر و يا بهتر بگم يه اسمي كه هم به داستان مربوط باشه و هم تا حدودي مبهم باشه انتخاب ميكرد.(من نويسنده نيستم ولي اگه بود شايد اسم كار رو گناه فرشته يا شايد گناه شيطان ميزاشتم)
متن داستان به نوعي ميتونست بازگو كننده تراژدي شيطان باشه و سقوطش از درگاه الهي و همين طور نويسنده تا حدودي توانسته بود ذات فريب دهنده ي شيطان رو نشون بده. بنده از ديگاه ديني نگاه نمي كنم ولي در كل ميشه گفت اين از نظر ديني و اعتقاذي مشكل داره چون خلاف حرف قرآن هست و به نوعي به شخصيت پاك و مطهر فرشتگان مقرب توهين شده.
جدا از مشكلات اعتقادي نويسنده تونسته بود تسلط نسبي خودش رو بر روي نوشته نشون بده ولي يك مشكل داشت كه روند داستان رو خيلي سريع پيش برده بود. ميتونست با شخصيت ها بيشتر بازي كنه. ميكائيل هم ديگه اون قدر خنگول نبود(ميكائيل ببخشيد اگه توهين شد) كه سريع گول بخوره. مي تونست وسوسه هاي شيطان رو بيشتر كنه. مي تونست اون قسمت طلب بخشش ميكائيل رو واقعي تر نشون بده و يه همچين پايان كوتاهي رو براش در نظر نگيره. ميتونست اين نوشته طرح يه داستان بلند شه ولي با اين پايان منهدم كننده ي خواننده بقيه ي رو حروم كرد. در مورد ديالوگ هاي موجود هم مي تونم بگم كه خيلي ساده از روش گذشته بود و فقط جملات تكراري ميگفتن شخصيت هاي داستان.
ايده ي داستان رو دوست داشتم چون كه خيلي ناب بود. گناهكار كردن يك فرشته كه خيلي اوج محسوب ميشد كه ميتونم بگم از نظر ايده پردازي بي نقص بود ولي حيف كه حروم شد چون نويسنده بنوعي رفع تكليفي نوشته بود. و در كل ميتونم بگم نويسنده بغير از يك ايده پردازي خوب ديگه هيچ خلايت خاصي از خودش نشون نداده بود.
ميتونم بگم به كل اصلا صحنه پردازي وجود نداشت. ميكائيل كجابود؟ اگه فهميديد به من هم بگيد.
فضا سازي و حس پردازيش تا حدودي خوب بود ولي اون حدها جاي تعريف نداشت چون كه خيلي سر سري ازش گذشته بود نويسنده.
نتيجه گيري كه اصلا روش حساب باز نكنه چون كه مشكل ديني داشت و در كل ميشه گفت كه نتيجه گيري داستان رو خيلي آشكار و شعاري نوشته بود كه فرشته ميتونه گناه كنه و انسان خيلي خطا كار و در آخر هم خدا بخشندست. همين وهمين كه حتي افراد ناتوان ذهني هم ميتونستن خيلي راحت به اين نتيجه برسن.
نثر داستان روان بود كه اينم يك نكتهي مثبته ولي جمله هاي طولاني و حوصل سر بر استفاده كرده بود كه خيلي به نوشته صدمه زده بود. ديالوگ هارو با نثري خيلي رسمي نوشته بود كه اين هم باز مشكل مهمي محسوب ميشه. و يك نكته ي ديگه كهخيلي توي ذوق خواننده ميزد اين بود كه از سه نقطه خيلي استفاده كرده بود. بعضي جاها الكي نيم فاصله گذاشته بود و بعضي جاها رعايت نكرده بود.(من مشكل املايي نديدم)
از آرايه هاي ادبي هم خيلي خيلي كم استفاده كرده بود و ميتونم بگم توصيف اصلا نداشت.
اميد وارم شاهد كار هاي بهتري ازتون باشم در آينده.
در كل خوب بود و دوست داشتم.
منتقد چهارم:
خب،به نظر من شروعت کمی ناگهانی و بدون مقدمه چینی بود ولی از اونجایی که این داستان کوتاهه میشه از این ایراد چشم پوشی کرد.خیلی خیلی زیاد از نقطه چین استفاده کردی و این واقعا یک نکته ی منفی بزرگه.معمولا از سه نقطه برای احساسی کردن ماجرا و یا مبهم کردنش استفاده میشه و تو سر هر جمله ازش استفاده کردی.جمله ها منقطع و نامرتبط شده بودند و باعث می شد داستان به روانی اونچه باید می بود نباشه.
علائم نگارشی.اصلا از علائم نگارشی خوب استفاده نکرده بودی.برای مثال: چه کسی جرات کرده خلوت من و خدايم را بر هم بزند...
خود موضوع داستانت جالب بود ولی به نظر من خیلی بهتر می شد اگه ابلیس جدا پشیمون بود و قصد توبه داشت.خیلی خوب داشت پیش می رفت ولی آخرش کاملا توی ذوقم زد.یعنی به نظر تو امکان نداره ابلیس کمی پشیمون شده باشه؟خیلی زیباتر و جذاب تر می شد اگه حالا که داری از تخیل استفاده می کنی،در آخر ابلیس رو با نوری از پشیمونی و بازگشت حقیقی به فرشته تبدیل کنی!!!البته این سلیقه منه ولی با این کار پایانش تاثیرگذار تر بود.
و چند مورد ساده انگاری داشتی.یعنی چون برای اتفاقاتی که افتاد دلیل محکم نگفتی؟و ابلیس قسم خورد که تا ابد به گمراهی آدمیان بپردازد...و ناگهان برای آمرزیده شدن تصمیم به گمراه کردن یک فرشته گرفت؟چرا؟ خیلی ساده از روی این قسمت رد شدی.و در قسمت پایانی مراحل بخشیده شدن مایکل رو نشون ندادی و فقط گفتی بعد ار مدتی طولانی بخشیده شد!
داستان رو خیلی با عجله نوشتی.انگار سعی می کنی زودتر سر و تهش رو هم بیاری.نقاط مبهم زیادی داشت که تو پوششون ندادی.
لحن داستانت. خوب بود و در این مورد ایرادی نمی بینم.
اسم داستانت خوب بود که البته جا برای بهتر شدن داشت،آدم خلاقی هستی پس ازت اتظار بیشتری داشتم،ولی همین هم در حد خوب بود.از این که از یه تلفظ متفاوت استفاده کردی خوشم اومد،عبری درسته؟آفرین.
تسلطت روی محتوای داستان خوب نبود همونطور که بالا اشاره کردم نقاط مبهم رو پوشش نداده بودی.
نکته ی بعدی،اگه دقت کرده باشی فضاپردازیش زیاد خوب نبود.یعنی اصلا حس بهشت رو به آدم القا نمیکرد.به همین راحتی ممکن بود توی یه اتاق توی افغانستان اتفاق افتاده باشه،پس روی فضاسازیت کار کن.
توصیفات زیبا نداشتی و من این رو یک نقص میدونم.باید بتونی با استفاده از توصیفات روح خواننده رو به پرواز دربیاری!!!!از آرایه های ادبی دیگه هم استفاده چندانی نداشتی پس توی این بخش هم خیلی خوب کار نکرده بودی.
از اون بخش هایی که مایکل دو به شک بود حرف ابلیس رو باور کنه خوشم اومد...خوب درگیری با خودش رو نشون داده بودی.
به طور کل میتونم تا فردا هم ادامه بدم..ولی فعلا همین کافیه.واقعا عذز می خوام بابت نقد بدون رودربایستی ولی فکر کردم اینجوری بهتره.و اگه من تو رو نقد می کنم به هیچ عنوان به این معنا نیست که من خودم بهتر می نویسم،ولی از دید یک خواننده همه ی این مشکلات دیده می شه.میلاد عزیز امیدوارم داستان های بیشتری بنویسی و بتونی نظر من رو تغییر بدی...و مطمئنم که میدی.
منتقد پنجم :
میتوانم یگو که اوایل داست توی گفت هاش مشکل داشت و چند بار "گفت" را تکرار کرد و پشتش درست تر بود کلمات دیگه ای رو استفاده کنه.
از نظری بهتر می شد که بهشت یا حداقل اونجایی که میخوائیل در آن سجده میکرد را بهتر توصیف کند( توصیف مکان نبود تقریبا)
ولی خوب توصیف ابلیس بد نبود ولی خوب بهتر بود که ظاهرش رو بیشتر توصیف میکرد
و مکالمه بینشان زیاد بود و درآن بین اگر احساسات یا حالت ها را مینوشت بهتر بود.
مثلا ناراحتی ابلیس را از اونچه بقیه فرشتگان با غرور او را رد کردند،از نظر میخائیل نشان بدهد.
از سه نقطه هم خیلی زیاد استفاده شده اگر به جای بعضی از آنها علائم نگارش میگذاشت بهتر بود.
همانظور که بالا گفتم داستان انگار خیلی مکالمه ای شده و قبل از این که حرفی رو شروع کنند اگر از احساسات و حالت هیشان میگفت بهتر می بود.
این قسمت زیر رو نامفهوم نوشتی...
دوباره سر بر سجده گذاشت... بسیار سرد و آرام گفت:" - پناه میبرم به خدا از شيطان رانده شده...دلش به حال ابلیس سوخت...ذکر خدا را گفت...دلش آرام گرفت...میدانست که شيطان آنجا نيست...اين يک رويا بود...اما٬احساس میکرد که رويايی صادقه است...تصميم گرفت با خدا صحبت کند...آری٬ابلیس دوست قديمیاش بود...بايد به او کمک میکرد...سرش را بالا آورد تا به درگاه خدا دعا کند و التماس کند تا ابلیس را ببخشايد...همان شيطان رجيم را"
اگر داره چیزی میگه پس یا باید دلش را دلم کند یا اینکه یه اینتر بزند و بین حرفی که میزنه و توصیفی که داره میشه فاصله بیافته که خواننده بفهمه چه خبره.
اگر هم شیطان حضور نداشته خیلی گنگه ادم گیج میشه چون اولش اوردی که هست بهد میگه رویاست. تضاد دارن با هم.
در کل از ایده اینکه شیطان اومده یه فرشته رو گول بزنه خوشم اومدو جدید بود
من نتیجه گیری اونچانی نتونستم بکنم... چون به اعتقاد و اینا ربط پیدا میکرد.
و یکی از مواردی که هست.. چون این داستانی که نوشتی خدا رو هم درش اوردی بهتر بود قبل از اینکه داستان رو بذاری و ما بخونیم بگی که این فقط یه داستان و ربطی به ادیان و اینا نداره چون خیلی ها مثله من باورشون اینجوری نیس ولی به عنوان یه داستان کوتاه داستان رو خوششون بیاد