Header Background day #22
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

محفل شعرا

113 ارسال‌
26 کاربران
358 Reactions
27.3 K نمایش‌
Anobis
(@anobis)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1032
شروع کننده موضوع  

سلام سلام....
به دنياي شعر وشاعري خوش اومديد
خب توي اين تاپيك قراره شعر بگيد....
كلمات رو پشت سر هم بچينيد و يك شاهكار هنري رو به دنيا معرفي كنيد....
يك شعر از خودتون و نه هيچ كس ديگه.....
توي هر سبك و قالبي كه دلتون ميخواد.....
از آرايه هاي ادبي استفاده كنيد و يا نكنيد اصلا اين تاپيك ما خودتونه.....خودتون شعر بگيد و بزاريد توش....
مثلا اين شعر كه از خودم رو داشته باشيد
------------------
شايد بجز غم و اندوه حس ديگري باشد
شايد بجاي جرم و جنايت مهرباني باشد
شايد هم تكه ناني باشد،
و مايه ي شادماني يتيماني باشد
شايد آسماني باشد،
كه در آن فرشتگاني باشد
شايد اين باشد
شايد آن باشد
شايد آبي باشد
تا بشويي چشم ها
تا ببيني لطف را در قلب احسان ها
شايد سهرابي باشد
كه بگويد جور ديگر بايد ديد
چشم هارا بايد شست
-----------
اين شعر رو وقتي داستان يكي از دوستان رو خوندم يهو به ذهنم رسيد و طبع شاعريم گل كرد و خواستم بنويسمش....
اولين شعري بود كه در قالب شعر نو و سبك موج نو نوشتم....
از هيچ چيز نترسيد و هيچ واهمه اي نداشته باشيد و شعر هايي كه به يه لحظه به ذهنتون ميرسه رو بنويسيد وتوي اين تاپيك بزاريد تا بقيه ي دوستان هم بتونن از آن لذت ببرن.
در هر زبان و گويشي كه بلدين شعر بگين....


   
mradmnsh32، mnsim، bahani و 24 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
Makizy
(@makizy)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 175
 

هوم این یکی نمیدونم از کجا اومد ولی خوب نوشتمش!

ای غایب زنده شو در دالان ها
آرزو نمی کنم که بیایی پیش ما
هروقت بیایی یعنی همه‌ی جهان در تاریکی است
پس اگرهست بیا به راستی آن زمان کی است؟
دعامی کنند مردم که زنده شود در تاریکی
برای تاریکی دعا میکنند نه برای روشنی
زیرا هر وقت خواهد آمد او
تاریکی ست پیش پای او
ظلم و ستم پر خواهد کرد جهان هستی را
فرو خواهد برد تاریکی و ظلم همه‌ی روشنی و خوبی ها را
پس ای کسانی که خواستار تاریکی هستید
پس از دل تاریکی و ظلمت، او برای شما بیرون خواهد آمد
به جای این که دل هایمان را به همن بدوزیم
میبریمشان در گوشه ای از جهان هستی دفنشان می کنیم

این در مورد امام زمانه:65:


   
*HoSsEiN*، Anobis و milad.m واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
milad.m
(@milad-m)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 615
 
گل های بهشت در کنارم هستند
آینده های نگاهت همیشه همراهم
در روز و شب و صحر و شامگاه در به در موج صدایت هستم
دوستانم را رها !
فقط به خاطر تو شدم از آنان جدا
تو نگاهم نمی کنی
این رسم روزگار است
این دنیای بی انتها
شاید در گوشهای مرا یافتی
وگر نشناختی
این حکمت روزگار است
گوچه ای بن بست بی انتها
من را مگو برو
انجا آخر دنیاست
شاید کسی نفهمید که چه می گویم
این هم مشکل شماست !


   
*HoSsEiN* و Anobis واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Anobis
(@anobis)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1032
شروع کننده موضوع  

بچه ها زود تر بياين شعر هاتون رو بزاريد
اگه خدا قسمت كنه مي خوايم شعر هاتونو توي يه فايل پي دي اف كنيم و بزاريم براي دانلود......


   
*HoSsEiN* و milad.m واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Makizy
(@makizy)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 175
 

یه مسابقه بود که در مورد تغییر سال نو بود و اینو در موردش نوشتم:9:

تغییر؟!
روز های عمر می گذرند
و سال ها را با خودشان می برند
سال های جدید
به جای قدیمی ها می آیند
هر سال قبل از تغییر آن در عید
دوباره ما به فکر تغییر هستیم، برای بعد عید
و هر سال هم مثل سال های قبل
دوباره همانیم که هستیم، مثل قبل
هر سال که می آید
دوباره همان فکر ها می آیند
ولی گویی ما یک پیرساخورده ایم
که زود به زود هر چیزی را فراموش می کنیم
دلیل این رفتار ما چیست؟

تا حالا کسی فکر کرده است؟

   
*HoSsEiN*، milad.m و Anobis واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
mariya95
(@mariya95)
New Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 3
 

نــاکـ ـامــ مـیمــانـ ـد
هـَر خـنـ ـده بـ ـه لـبــ ِ مـن
آتــ ـش اسـتــــ کـه مـی بـ ـارد
سـیـاه و سـُرخ
چــِشـمـــ و لـبـــــ
بــَخــتـــ و خــون
مـن حـرامـــ تــرین اتـ ِــفـاق تـوامـــ


   
*HoSsEiN* و Anobis واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Makizy
(@makizy)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 175
 

گر گیری هر چیزی را از دیگری............. ..گر فراموش کنی هر حد دیگری
هرچند باشد کامل او.......................... ...هرگز نشوی مانند او
آن وقت درآغاز خدایت خلق کرد تورا........آفرید متفاوت از هرچیزی، فقط تورا
تا گیری یاد راه رسالت خویش را.............تا بدانی که متفاوت نهاده هر راه رسالتی را
رسالتی که باشد برای تو......................هرگز نیست رسالت دیگر کسی غیر از تو
دریغ نکرده از هرراهنمایی .....................تابیابی و برسی به کامیابی
تا هرگز فراموش نکنی..........................از هرکجا که امده ای
فراموش کنی هرآنچه در تو نهاده است.........چون سرانجام هر تقلیدی جز این نیست

از ضرب المثل زیر من این شعر را نوشتم ....
کبک اومد راه رفتن رو از کلاغ یادبگیره که راه رفتن خودش رو هم فراموش کرد


   
milad.m، Anobis، carlian20112 و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
mariya95
(@mariya95)
New Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 3
 

آنــقــدر دروغ مـی بـافــنـد بـ ـه هـمـــ

کــ ــه زنـجــ ــیـری مـی شـ ـود بـه گـ ـردنـ ـتـــــ

و تـ ـو کـ ـه پـ ـاکـ ـی اتــ ــــ را

آسـ ـمــ ـان بـه اثبـ ـاتــــ ــ می نــ ــشـیــند

در تـ ـقـ ـلـای نـ ـفـ ـس کـ ـشیـ ـدن

تــ ــســ ـلــ ـیــ ـمــــ مـ ـیـ ـشـ ـوی

درد دارد هـ ـ ِـمـَـتـــــ ِ تــ ـو

دریـ ـا و تـُـهــمــَتــ ــ ِ آلـ ــودگــ ـی ؟


   
carlian20112، milad.m، Anobis و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
carlian20112
(@carlian20112)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 705
 

این روز ها قدم هایت در مسیر سرنوشت هم باید تصنعی باشد...
نباید بلنگی...
نباید گاهی زانو بزنی...
نباید گاهی هق هقت دل سنگ را ذوب کند...
باید ساکت بود...آرام...
بی هیچ گونه اعتراضی در برابر این همه فراز سرنوشت...ما که نشیب از این مسیر ندیدیم..
باید لبخند بزنی...لبخند،به آسانی های هرگز ندیده شده ی دنیـــــــــــــا....
همه این ها تظاهر است و بســــــــــــ.......


   
Athena، milad.m، R-MAMmad و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
ابریشم
(@harir-silk)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 637
 

بچه ها من این شعر رو چند سال پیش نوشتم.کلا نمیدونم چرا انگلیسی به ذهنم رسید امیدوارم ایراد دستور زبانی نداشته باشه.

The moon is crying،tears are silver
rolling into the earth
..now،the earth is shining
cry،cry my sad moon
make my life shiny،make your life empty
let the silvers shin in my heart
((.you dont understand))_
the moon answered me
((!...my tears are silver،but my smiles are gold))_

ماه گریه می کند،اشک هایش نقره است
به روی زمین می غلتند
اکنون زمین در حال درخشیدن است
گریه کن،گریه کن ماه غمگینم
زندگیم را درخشان،زندگیت را خالی کن
بگذار تا نقره ها در قلبم بدرخشند
ماه جواب داد:((تو نمی فهمی،))
((اشک هایم نقره است،،اما لبخند هایم طلاست...!))

حریر حیدری_17/3/1391


   
wizard girl، Athena، milad.m و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Anobis
(@anobis)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1032
شروع کننده موضوع  
دنيام سرده...خيلي داغونه
ولي با وجود بودنش خيلي آرومه
يه روزي گفتم نره
ولي اون... رفته
حالا من موندم
با يه دنياي خسته
زندگي با وجودش خيلي خوبه و عاليه
اما بي اون ديگه مثل پوچي،خاليه
دستامو ول كرده اما جاش هنوز گرمه
تنهايي بيش از حد منو كرده خسته
يه شليك ميكنم توي اين، مغزه بسته
تا شايد آروم بشه اين درد بي وقفه

.
.
.
.
(يه رپ كوتاه براي دوستان)
(اميدوارم مورد پسندتون واقع بشه)


   
wizard girl، Athena، milad.m و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Anobis
(@anobis)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1032
شروع کننده موضوع  

لطفا اين قطعه را با اين موزيك بخوانيد
listen to music:Download
لينك دريافت:Hossein Ali bidgoli – Drowned
من سکوتی بعد از یک انفجار هستم
ولی طولی نخواهد کشید که سکوتی قبل از یک انفجار شوم
زیرا این اولین شش روزی نبود که در ان بودم
سکوتی شکسته شده میان هزاران در شش روز تکراری
و تنها گناه من بودن بود
خواستن بود
شدن بود
اغازی سرد
تولدی پوچ
ننگی زیبا
تولدی دوباره
فراموشی تنها هدیه ای بود که در ابتدا نصیبمان شد
فراموشی هر حقیقتی که از قبل میدانستیم
پس باز هم عشق ورزیدیم
باز هم و باز هم وباز
زیبایی پرده ای روی تمام زشتی ها
همه چیز در دستانمان بود و ما غرق در زیبایی
غرق در عشق
روشن بین هایی کور
شنوندگانی کر
منتخبینی بدون حق انتخاب
مردگانی متحرک
پس رفته رفته همه چیز تکراری شد و تکرار اغازی برای نابودی
چیزی فرای این تکرار لازم بود
چیزی زاییده ی فکر
چیزی فرای باورهایمان
چیزی فرای باورهایمان امد
تصویری از گذشته
از حقیقت
تصاویری برای اثبات حضور قبلی ما در این روند تکراری
زمزه ای از گذشته
از سراغاز
از چشمه
قدرتی بینهایت عظیم همه جا را احاطه کرد
قدرتی بنام شک
شک به اغاز
شک به خود
شک به پایان
هزاران چرا
هزاران افکار
هزاران شرط
هزاران انکار
هزاران شش روز
و در اخر گمشدگی
نه در میان تنهایی
گم شده ای میان هزاران فکر
گم شدنی که باعث فراموش شدنش شد
هیچ چیز ارزش نداشت جز حقیقت
ما چیزی را میخواستیم که باید باشد نه چیزی که هست
پس راه مخالف انتخاب شد
مسیر تکامل
جاده ای بسوی نا امیدی از چشمان او
نه بلکه جاده ای بسوی امیدواری-حقیقت
ما برگزیدگانی برای پایان دادن به این روند بودیم
برگزیدگانی برای فاش کردن حقیقت
برگزیدگانی برای اتمام دادن به این سیر تکراری
اشک های او از دلسوزی بود یا از ترس یا از حسرت
نمیدانم
ولی میدانم ارزشی نداشت
تنها حقیقت با ارزش بود
تنها حقیقت است که تو را کامل میسازد
حتی اگر بینهایت تلخ باشد
حتی اگر به نابودی بیانجامد باز با افتخار است
اری
اغاز تکامل – پایان از پیش تایین شده ای داشت
تکاملی روبرو شده با نابودی
تکاملی برای ارتباط با اینده و گذشته ی خود
جنبشی بینهایت قدرتمند و بی مرز که راهی به جز نابودیمان برای او نگذاشت
دوباره و دوباره
ما چند قدمی چیزی بودیم که میخواستیم
پایانی با افتخار
مرگی با افتخار
رد دنیایی بدون چرا
نابودی
ولی نابودی پایان کار نبود
من سکوتی بعد از این انفجار هستم
سکوتی بعد از این افتخار
سکوتی تکامل یافته
حقیقت چیزی فرای باورهایمان بود
حقیقت هیچگاه خود را نشان نمیدهد
تکامل نیافتگان دوباره متولد شدند با یادگاری فراموشی
حقیقت کاش فقط به تلخی زهر بود
من سکوتی بعد از یک انفجار هستم
سکوتی اشتباه
سکوتی تکامل یافته
یکی از هزاران سکوت
یکی از هزاران تکامل یافتگان
یکی از هزاران خالقان در شش روز
یکی از هزاران در شش روز
من همان او هستم

حسین علی بیدگلی


   
wizard girl، Athena، milad.m و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Makizy
(@makizy)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 175
 

یه دوبیتی:

ننشین تا که ببینی تعریف گویند ز تو ..................... بنگر به آنچه در درونت داری تو

راست نگوید هر چیزی را به تو ... ...........................هرچیز بهتری گویند برای خود به تو


   
wizard girl، Athena، milad.m و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
carlian20112
(@carlian20112)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 705
 
قاصدک ٱمد

چرخی زد و رفت

پیراهن سیاهم را بردار

خبری شوم در راه است

چه سرگردان بود

قاصدک

انگار خبر بدی همراهش بود


کاش له اش میکردم

خبر بد را

مگر اینقدر بی مقدمه میگویند


قاصدک امد مثل باد

خبرش را گفت

رفت سراغ دیگری انگار


چه انتظار بعیدی است

قاصدک کوچک را

وقتی باد موافق نمی وزد


کاش بیشتر

مشتلق میدادم

قاصدک سربه هوا را

انگار دوباره فراموش کرد

برساند پیامم را


موهایش سیخ شد

قاصدک

وقتی شنید خلاصه پیغامم را


   
wizard girl، Athena، milad.m و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Anobis
(@anobis)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1032
شروع کننده موضوع  
لطفا اين آهنگ رو دريافت كنيد و با اين آهنگ، دكلمه ي زير رو بخونيد
لینک دانلود مستقیم: دریافت

آن گاه كه زمين خشك شد
و درختان پوسيدند
و اميد در دل ماهي پير بركه خشكيد
انسان به دور و بر خود نگريست
چيزي جز تباهي بر جاي نبود
حتي ديگر خبري از آفتاب نبود
خاك بر فراز زمين جولان ميداد
و خبري از صداي عاشقانه ي پرندگان نبود
بر تن پوسيده ي درختان
كلاغ هاي شوم سرنوشت تباهي لانه كرده بودند
و حال اين تنفر و تاريكي بود
كه بر روي زمين حاكم بود
انسان متمدن حال
براي پيدا كردن تكه اي نان
همنوع خود را ميكشت
و مانند گربگان وحشي
يكي از فرزندان خود را مي بلعيد
آري اين روز گار تلخيست كه بر انسان ميگذرد
اما نور اميدي خدا در دلهاي آنان قرار داد
فرزندي از جنس نور متولد شد
فرزندي از جنس زندگي
فرزندي از لطف الهي
پاي بر روي زمين گذاشت
وزندگي را بر روي زمين در جريان گذاشت
رود ها را پر آب كرد
ماهيان را سرشار از زندگي كرد
درختان را روياند
و رگه هاي زندگي را بر روي زمين جاري ساخت
عشق را دوباره متولد كرد
و زاد و ولد را بر روي زمين به راه انداخت
پرندگان را به زندگي باز گرداند
و حيات دوباره روي زمين راه افتاد
و چرخه زندگي راه افتاد
و حال اين سوال پيش ميايد
آن فرزند كيست
آن الاهه ي خوشبختي كيست
شايد اين باشد
شايد آن باشد
شايد هم من باشم
شايد هم شما باشيد
كافيست بر درونت بنگري
تا نور را ببيني
شايد شما هم
سهمي از سازندگي دنيا داشته باشيد
آري اين ما هستيم
كه زمين را آباد مي كنيم
پس تلاش كنيد
تا دنيا را آباد گردانيم

(دكلمه اي از خودم)
(در اصل اين دكلمه تراژدي و از نوع ساختن زمين را باز گو مي‌كند)
(اميدوارم خوشتون بياد)


   
wizard girl، Athena، carlian20112 و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
carlian20112
(@carlian20112)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 705
 

سال اول بود درس , درس املاء
در کلاس چرخی زد معلم و گفت ناگاه :
"بچه ها بنویسید : آب"

" آ....ب _خط فاصله _ با....با "

می نوشتیم و گاه ترسان
نگه می کردیم به دست هم پنهان

"بنویسید : باران "
معلم گفت , نگه کرد سوی ما خندان
گمانم گفت "مادر"
که شنیدیم صدای گریه احسان

"نخوانده ای درست را ؟ "
معلم گفت "احسان؟"

همه سرها گشت سوی احسان
او هم میگریست آرام

املاء تمام شد
تصحیح کرد معلم آن را
آنروز فقط احسان
"بیست" گرفته بود در املاء

خط آخر , زیر املاء
اضافه کرده بود احسان :

"بچه ها مادر , زیر باران رفت "


   
wizard girl، Athena، reza379 و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
صفحه 2 / 8
اشتراک: