آگاهسازیها
پاککردن همه
داستان کوتاه
10
ارسال
8
کاربران
25
Reactions
2,167
نمایش
شروع کننده موضوع 1394/05/24 17:42
در کودکی خود بسیار سخت تلاش می کردم تا بتوانم بهترین بازیکن بشوم اما همیشه پدر و مادرم به من سر کوفت میزدند که چرا این کار های بیهوده را انجام می دهی و درس نمی خوانی ! هر توپ پاره ای که در گوشه ای پیدا می کردم می رفتم و با آن بازی می کردم . خیلی وقت ها در حسرت یک توپ در گوشه ای اشک می ریختم . خیلی از دوستان هم کلاسیم برای خودشان چند توپ داشتند و در زنگ ورزش با آنها بازی می کردند . دبیر ورزشمان همیشه به من می گفت تو یک روز بهترین بازیکن خواهی شد ولی هیچ وقت من را حمایت نکرد زیرا پدر من مثل بعضی از پدر بچه ها دکتر و مهندس نبود ، او پول نداشت تا من را در بهترین باشگاه های شهر ثبت نام کند زیرا یک کارگر ساده بود و حقوق کمی داشت . در هر صورت با بی پولی ها بزرگ شدم و خودم به سر کار رفتم البته نه مثل هم سن و سالانم کارمند جایی باشم یک کارگر ساده شدم و مثل پدرم در ساختمان ها کار می کردم . مدت ها از آن ماجرا ها گذشت و من دیگر وقت برای بازی کردن نداشتم و آرزوی بچگی را در سینه می پروراندم .... پول بسیاری جمع کردم نه از کارگری بلکه درس خواندم و دکترا را گرفتم و یکی از بهترین دکتر های شهر شدم ولی باز هم همان آرزو را داشتم تا این که یک روز یکی از دوستانم خبر دادند که می توان با این همه پولی که داری یک باشگاه فوتبال را بخری و من بعد از تلاش فراوان یک باشگاه فوتبال را خریدم و کودکان یتیم و نیازمند را که فوتبالشان خوب بود را در باشگاه بدون دادن شهریه ثبت نام می کردم زیرا دوست نداشتم آنها نیز مانند من در آرزوی فوتبالیست شدن بمیرند .
پایان
پایان
شروع کننده موضوع 1394/05/24 17:54
آفرين......كارت واقعا عاليه......فقط يه چيز.......ايده ات تكراريه.....
اگه مي خواي كارت بيشتر به ديد بياد دنبال ايده هاي نو باش
آرمان جان یعنی هیچ ایده تکراری تو سایت وجود نداره که این رو گفتی ؟
milad.m واکنش نشان داد
1394/05/24 18:24
یه خورده بیشتر شاخ و برگش میدادین بهتر بود......داستان نتیجهی خوبی داشت ..........
milad.m واکنش نشان داد
1394/05/25 00:11
سلام
نتیجه جالبی داشت:41:،منتها روند داستان خیلی تند بود،حتی به عنوان یه داستان کوتاه،یادمه یک بار یکی از بچه ها سایت گفت،داستان کوتاه تکه ای از زندگی یه آدمه،یه اتفاق توصیف می کنه،نه اینکه کل زندگی بیای تو چند خط بگی.
بیشتر به خلاطه کتاب می خوره.
منتظر کار های بعدیت هستم.