اسطورهشناسی
اسطورهشناسی دانشی است که به بررسی روابط میان اسطوره ها، و جایگاه آنها در دنیای امروز میپردازد.
اسطوره نماد زندگی دوران پیش از دانش و صفت و نشان مشخّص روزگاران باستان است. تحوّل اساطیر هر قوم، معرّف تحول شکل زندگی، دگرگونی ساختارهای اجتماعی و تحول اندیشه و دانش است. در واقع، اسطوره، نشانگر یک دگرگونی بنیادی در پویش بالا روندهٔ ذهن بشری است. اساطیر، روایاتی است که از طبیعت و ذهن انسان بدوی ریشه میگیرد، و برآمده از رابطهٔ دوسویه این دو است.
ریشهٔ واژهٔ اسطورهاین واژه که جمع شکسته عربی آن به گونه اساطیر بیشتر بکار میرود، منشأ هندواروپایی داردنیازمند منبع]. در زبانهای هندواروپایی نیز مشتقاتی دارد. در سنسکریت Sutra به معنی داستان است که بیشتر در نوشتههای بودایی بکار رفتهاست. در یونانی Historia به معنی جستجو و آگاهی، در فرانسه(فرانسوی) Histoire، در انگلیسی به دو صورت Story به معنی حکایت، داستان و قصهٔ تاریخی، و History به معنی تاریخ، گزارش و روایت بکار میرود.
تعریف اسطوره«اسطوره را از ديدگاه هاي گوناگون مي توان مورد بررسي قرار داد. جامعه شناسان، دين شناسان و روان شناسان و... هر يك به نوعي از اسطوره ها براي بيان شناخت خاستگاه تفكر و عاطفه بشر و آرزوهاي آدمي بهره جسته اند. انسان های جوامع كهن پيچيدگي هاي جهان بيروني خود را در روايتهاي ساده براي خويش بازگشايي ميكردند. اسطوره با ادبيات، فلسفه و دين همواره پيوندي نزديك داشتهاست. اسطوره هاي ملل مختلف با همه اختلافاتي كه در جزئيات با هم دارند در ساختار داراي يك سرنمون و روايت شبيه به هم مي باشند.
- فريزر و تايلر اسطوره را حاصل تلاش انسان آغازين براي شناخت جهان مي دانند.
- لوي برول اسطوره را گونه ای از شناخت برآيند ذهن پيش منطقي انسان آغازين مي داند.
- اکساندر کراپ اسطوره را روایتی از خدایان می دادند که توجیهی از پدیده طبیعی است.
- از ديد ماركس مولر اسطوره گونه اي تبديل مفاهيم استعاري به شبه واقعي است.
- در نظريه كاركردگراي برونیسلاو مالینوفسکی اسطوره پاسخي است به پرسشهاي فلسفي انسان ابتدايي و واقعيتي است كه در شكل عقايد و تصعيد اين عقايد و در قوانين كاركردي رفتار يعني اخلاق پديدار مي شود.
- لوي استروس در نظريه ساختارگراي خود اسطوره را لايه ژرف انديشه انساني ميداند و ازديد او معني هر اسطوره براساس شكل آن تغيير مييابد وبدينسان معني اسطوره چند لايه و در هر زمان معني خاصی دارا است و نزد هر فرد و در هر جامعه برداشتهاي متفاوتي ازآن وجود دارد. و این برداشت ها می توان به ساختار و الگوی ناخودآگاه قومی یک جامعه پی برد.
- ميرچا الياده با توجه به نگرش آيين گراي خود اسطوره را خميرمايه دين مي داند.
- دومزیل بر خلاف روش تحلیلی فروید دنبال یک عامل ثابت انسان شناختی نیست بلکه در اسطوره ها روایات مختلف و نسخه های بدل یک اسطوره را از نظر ساختار قیاسی و تطبیقی بررسی می کند. و بیش از هر چیز به جزئیات نظر دارد.
- پل رادين اسطوره را از ديدگاه اقتصادي آن بررسي ميكند و بر آن است كه در شناخت اسطورهها بايد به ساختار زير بنايي آن پرداخت.
- ..........
آن دسته از کسانیکه چه در گذشته و چه امروزه به پژوهش و واکاوی و شناخت اسطورهها اشتغال دارند، تا کنون برای اسطوره تعریف مشخص، دقیق و پذیرفتنی برای همگان نیافتهاند، بلکه هریک به میل و اشتیاق و وابستگیهای اجتماعی خویش آن را تعریف کردهاند. گهگاه در تعریف متخصصان از اسطوره اشکالاتی دیده میشود، علت آن این است که آنها به اسطوره از سر اعتقاد و ایمان مینگرند. آنان دنبال این اندیشهٔ اشتروس که «برای درک اندیشهٔ وحشی باید با او و مثل او زندگی کرد،» نه تنها به ساختار، بلکه به عمل کرد جادویی اسطوره درجامعه، و در واقع، به اعجاز آن در ایجاد همبستگی قومی و عقیدهای ایمان میآورند و به همین دلیل برای آنها اسطوره یا نهاد زنده بسیار مهمتر از نهادهای کهن است. میرچا الیاده دین شناس رومانیایی اسطوره را چنین تعریف میکند:
اسطوره نقلکنندهٔ سرگذشت قدسی و مینوی است، راوی واقعهایست که در زمان نخستین، زمان شگرف بدایت همه چیز رخ دادهاست. به بیان دیگر: اسطوره حکایت میکند که چگونه به برکت کارهای نمایان و برجستهٔ موجودات فراطبیعی، واقعیتی، چه کل واقعیت، یا تنها جزیی از آن پا به عرصهٔ وجود نهادهاست. بنابراین، اسطوره همیشه متضمن روایت یک خلقت است، یعنی میگوید چگونه چیزی پدید آمده و هستی خود را آغاز کردهاست. اسطوره فقط از چیزی که براستی روی داده و به تمامی پدیدار گشته، سخن میگوید. شخصیتهای اسطوره موجودات فراطبیعی اند و تنها بدلیل کارهایی که در زمان سرآغاز همه چیز انجام دادهاند، شهرت دارند. اساطیر کار خلاق آنان را باز مینمایانند و قداست یا فراطبیعی بودن اعمالشان را عیان میسازند.
در مقابل هستند عده دیگری که به اسطوره صرفاً از سر انکار مینگرند. این گروه اسطوره را یکی از الگوهای تاریخی یا سازوارهای کهنه و از کار افتاده میبینند که بیشرفت بشر آن را از رده خارج کردهاست. در نظر یونگ و فروید اسطورهشناسی دانشی است که از فرافکنی نمادین تجربیات روانی نوع بشر به وجود آمدهاست.
اسطوره، قصهایست با خصلتی خاص، یعنی نقل روایتی که در آن خدایان یک یا چند نقش اساسی دارند .اسطورهشناسی علمی است که کارش طبقهبندی و بررسی مواد و مصالح اسطورهشناختی بر حسب روش تحلیل و وارسی دقیقی که در همه دیگر علوم تاریخی معمول است.
به عبارت دیگر، اسطوره تلاشی برای بیان واقعیتهای پیرامونی با امور فراطبیعی است. انسان در تبیین پدیدههایی که به علتشان واقف نبوده به تعبیرات فراطبیعی روی اورده و این زمانی است که هنوز دانش بشری توجیه کننده حوادث پیرامونی اش نیست. به عبارت دیگر، انسان در تلاش ایجاد صلحی روحی میان طبیعت و خودش اسطورهها را خلق کردهاست. «از دیدگاه انسان به اصطلاح ابتدایی، اسطوره تاریخ است. از دیدگاه انسان مدرن، اسطوره و تاریخ دو چیز متمایز و کاملا متفاوت اند.»
«با آن چه دانشمندان اسطورهشناس به آن پرداخته اند به تعريفي كامل ولي چند وجهي از اسطوره می رسیم و می توان از لوي استروس نقل قول كرد كه: «... ارزش اسطورهاي اسطوره، حتا از خلا بدترين ترجمه ها و برگردان ها نيز حفظ مي شود. ذات و مفهوم اسطوره نه در سبك و سياق آن و نه در موسيقي كلامي يا تركيبي است كه با اجزا ايجاد مي كند، بلكه ارزش اسطوره در قصهاي است كه مي گويد...» و از اين رو اسطورهها با همه تفاوت در جزئيات، ساختار و سرنموني شبيه به هم دارند:
- ۱.رويدادي كه در زمان هاي اوليه اتفاق مي افتد.
- ۲.سامانی متفاوت با واقعیت های تجربی دارد.
- ۳.دغدغه ها و شناخت انسان اوليه از جهان است.
- ۴.سرگذشت و زندگي خدايان و ابر انسان هاست.
- ۵.در حافظه مردم می ماند و از محدوده دنیای واقعی فراتر می رود.
- ۶.دنیایی آرمانی برساخته از واقعیت ها را نشان می دهد.»
منبع : از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد