سلام خدمت دوستان گرامی
با کمی تاخیر جلد جدید و اوردم که البته از شخصیت های جلد اول خبری نیست ولی یه حرفایی هست . خودتون بخونید بهتره . حجم جلد جدید به طور کلی شاید بیشتر از جلد اول باشه ولی سعی میکنم تعداد فصل ها کم تر و حجمشون بیشتر باشه
همچنین نقض های گذشته رو دارم جبران میکنم. شخصیت پردازی فکر کنم توی این جلد پیشرفت بزرگی باشه .
یه موردی رو بگم که بعدا مشکل نشه . تاریخ شروع درست مثل یک هیولا 1394/3/12بود و پایان 1394/3/16 بود . یعنی سر جمع پنج روز طول کشید وقایع درست مثل یک هیولا.
-------------------------------------------------------------------------------------------------
|
|
توجه توجه
اگر نگران عوض شدن فاز ناگهانی داستان هستید ، منظور سفردر زمان و موجودات جدیدی مانند اجنه هستید ، باید بگویم که این ها فقط مختص این جلد هستند. در جلد دوم همان فضای جلد اول را می بینید . این جلد فقط جهت میسر سازی راه جلد دوم نوشته شده است.نگران نباشید.
محمد جان
باید بگم ایده ی جالبی بود،و خیلی جذاب،از نوشته های قبلیت به نظرم بهتر بود،شاید چون لحن داستان جدی بود.قبلا حس می شد یه مقدار شوخ طبعی تو داستانت هست.
با این فصل که خوب ارتباط برقرار کردم منتظر بعدی هستم.
این همونی نبود ک بم گفتی فلانه و فلان؟ برم بخونم ببینم حرف حسابت چیه.
خب ، اومدم.
الان فصل میزارم و پست و ویرایش می کنم
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
اقا هرکی خونده بیاد نظرش و بده دیگه ...
سلام ممنون بخاطر فصل جدید خوندم میام نظر می دم.
امیدوارم اون موارد بد نباشه
در ضمن اون نواردیم که تو نقدا گفتم اگر خواستی عمل کن
خواستیم نکن @سورن@
دستت درد نکنه .
حتما ازش استفاده می کنم
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
محمد جان
باید بگم ایده ی جالبی بود،و خیلی جذاب،از نوشته های قبلیت به نظرم بهتر بود،شاید چون لحن داستان جدی بود.قبلا حس می شد یه مقدار شوخ طبعی تو داستانت هست.
با این فصل که خوب ارتباط برقرار کردم منتظر بعدی هستم.
ممنون از اینکه خوندی . فصل اول و گذاشتم.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
این همونی نبود ک بم گفتی فلانه و فلان؟ برم بخونم ببینم حرف حسابت چیه.
الان خوندی ؟ بگو ببینم حرف حسابم چیه ؟؟
داستانت سریع بود
ورودش مبارزه زندانی شدن ازاد شدن پشت سر هم وبدون توضیح بود
داستانت سریع بود
ورودش مبارزه زندانی شدن ازاد شدن پشت سر هم وبدون توضیح بود
کجاش سریع بود ؟
بابا چه توضیحی ؟! وقتی خود شخصیت هیچی نمی فهمه چه توضیحی میخوای ؟
بیشتر توضیح بده ببینم جریان چیه
داستانت سریع بود
ورودش مبارزه زندانی شدن ازاد شدن پشت سر هم وبدون توضیح بود
احتمال 99 درصد جلد قبلو نخوندی
هیچ نیازی ب توضیح نداشت اگر جلد قبل رو میخوندی.
اگرم خوندی و نفهمیدی مشکل از خودته.
احتمال 99 درصد جلد قبلو نخوندیهیچ نیازی ب توضیح نداشت اگر جلد قبل رو میخوندی.
اگرم خوندی و نفهمیدی مشکل از خودته.
:6::6::6::6::41::41::41::41:
افرین به بنیامین .
بله درسته
نیاز به توضیح نداشت.:16:
بنیامین نظرت در مورد فصل اول چیه ؟!
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
سلام ممنون بخاطر فصل جدید خوندم میام نظر می دم.
هنوز نخوندی ؟؟!
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
ملت همه دان کردید ، قربون دستتون بیایید نظر بزارید بفهمیم چی به چیه
فصل دوم بزارم نزارم ؟
اگه الان پنج تا نظر اومد فصل دوم و هم میزارم
ببینم چی میشه
تا اخر شب فرصت دارید
من فصل جدید رو خوندم
باید بگم که خوب بود و از نثر خوبی استفاده کرده بودی.داستانت به سرعت قبل پیش نمیرفت و خوب بود.ایدت هم خوب بود نوید اتفاق های جالبی را در اینده میداد.
ولی چند تا مشکل:
1-مگر شخصیت اصلی ات بی احساس نیست؟پس چرا اینقدر شوخه؟کسی که بی احساسه از یک سنگم کمتر حرف میزنه و هیچ شوخیی نداره.حتی محض تحقیر.یک ربات
2-ببین تو یه جورایی خواستی داستانت رو به روز ارائه بدی و از المان هایی مثل الفاظ خاص کلش بازان استفاده کردی.ولی زیاد خوب نیست.برای اینکه یک:همه کلش باز نیستند.دو:کلش کمی لوس است و زیاد به درد این داستان جدی نمیخورد.
3-به نظرم خیلی عجیب شخصیت اصلیت این وقایع رو قبول کرد.
4-یکی از مشکلاتت بلد کردن(پررنگ کردن)یک سری کلمات بود.ببین بلد کردن تقریبا یک تکنیکه که واس موقعیت های خاص مثل مثلا خوندن داستان در داستان یا فریاد زدن استفاده میشه.
5-ببین یکسری توضیحات کتاب وار در کتابت راجع به تجلی گری دادی.خوب بود و لی کاش لحنش بهتر بود.
ولی خوب بود.مخصوصا ایده ی زمانت و این که خوانند کمی کنجکاو میشد که آیا این بشر ضد قهرمان آرسین است خیلی خوب بود.بی احساس بودنش هم جالب بود.نثرت هم فوقالعاده پیشرفت کرده بود و همچنین توصیفاتت.لحن روایی داستان نسبتذ منطقی بود ولی در پیرنگ تقریبا یک بدی وجود داشت و آن هم این بود که کاش کمی داستان را طول میدادی و به جای اینکه مثلا سه اتفاقفمسافر زمان،دزدیده شدن،بازجویی و مواجهه با سربازان صفوی را در یک فصل قرار دهی.مثلا در سهفصل قرار میدادی.
در پایان باید بگم که ولی تجربه ی کششش دار خوبی بود.
به نقد هاییم که کردم خواستی عمل کن نخواستی هم نکن.
یا علی سورن@
من فصل جدید رو خوندم
باید بگم که خوب بود و از نثر خوبی استفاده کرده بودی.داستانت به سرعت قبل پیش نمیرفت و خوب بود.ایدت هم خوب بود نوید اتفاق های جالبی را در اینده میداد.
ولی چند تا مشکل:
1-مگر شخصیت اصلی ات بی احساس نیست؟پس چرا اینقدر شوخه؟کسی که بی احساسه از یک سنگم کمتر حرف میزنه و هیچ شوخیی نداره.حتی محض تحقیر.یک ربات
2-ببین تو یه جورایی خواستی داستانت رو به روز ارائه بدی و از المان هایی مثل الفاظ خاص کلش بازان استفاده کردی.ولی زیاد خوب نیست.برای اینکه یک:همه کلش باز نیستند.دو:کلش کمی لوس است و زیاد به درد این داستان جدی نمیخورد.
3-به نظرم خیلی عجیب شخصیت اصلیت این وقایع رو قبول کرد.
4-یکی از مشکلاتت بلد کردن(پررنگ کردن)یک سری کلمات بود.ببین بلد کردن تقریبا یک تکنیکه که واس موقعیت های خاص مثل مثلا خوندن داستان در داستان یا فریاد زدن استفاده میشه.
5-ببین یکسری توضیحات کتاب وار در کتابت راجع به تجلی گری دادی.خوب بود و لی کاش لحنش بهتر بود.
ولی خوب بود.مخصوصا ایده ی زمانت و این که خوانند کمی کنجکاو میشد که آیا این بشر ضد قهرمان آرسین است خیلی خوب بود.بی احساس بودنش هم جالب بود.نثرت هم فوقالعاده پیشرفت کرده بود و همچنین توصیفاتت.لحن روایی داستان نسبتذ منطقی بود ولی در پیرنگ تقریبا یک بدی وجود داشت و آن هم این بود که کاش کمی داستان را طول میدادی و به جای اینکه مثلا سه اتفاقفمسافر زمان،دزدیده شدن،بازجویی و مواجهه با سربازان صفوی را در یک فصل قرار دهی.مثلا در سهفصل قرار میدادی.
در پایان باید بگم که ولی تجربه ی کششش دار خوبی بود.
به نقد هاییم که کردم خواستی عمل کن نخواستی هم نکن.
یا علی @سورن@
1-شخصیت اصلی بی احساسه ، ولی ادم که هست . دوما این که شوخ نیست ، متلک میندازه . بین ادمای عادی بزرگ شده . پس مثل اونا رفتار میکنه . خلاصه اینکه ربات نیست.
2- اره دیگه ادامه اش نمیدم . خودم هم خوشم نیومد.
3-اگه تو فردی بی احساس باشی ، هر شب که میخوابی کابوس ببینی و کلا سر تا پات عجیب باشه از اول ، با این اتفاقا کنار نمیای ؟ بعدش هم گفتم که یه مدتی توی گیجی بود و کلا از رفتارش مشخص بود که هنوز گیجه و درست نفهمیده چی شده ولی دنبال روحشه . ولی خب اینا توی دو فصل بعدی پر رنگ تر میشه
4-بلد کردن مشکل نیست که ، کلماتی که اهمیت بالایی دارن و تاکید دارن رو بلد می کنم. شاید باید راهنما بزارم ؟!
5-کتاب وار ؟! بعدا بیشتر توضیح میدم.
ببین اگه اطلاعات و اینا کمه ، بخاطر اینه که راوی نیست. خود شخصیته ، و اون بدبخت هم هیچی نمی دونه . ارسین یه کتاب داشت ، یه دوست داشت که هر اطلاعاتی رو بهش می داد ولی این هیچی نمیدونه ، دقیقا هیچی . پس به مرور اطلاعات به دست می ارید
نه اگه میخواستم توی سه فصل جا بدم مسخره میشد. چون من یه روش فصل بندی برای خودم ابداع کردم. از روی اون پیش میرم.سرباز صفوی هم نه و مزدور مهتاب
دمت گرم اومدی نقد کردی ، فصلای بعدی هم بیا
مسئولین ، رسیدگی کنید. داستان من از داستان جدید به فصل جدید تغییر بدید .
وگرنه با خشم انتقادی من مواجه می شید . سه فصل گذاشتم
مسئولین ، رسیدگی کنید. داستان من از داستان جدید به فصل جدید تغییر بدید .
وگرنه با خشم انتقادی من مواجه می شید . سه فصل گذاشتم
رسیدگی شد سورن عزیز :6:
خب داستانت رو هم فصل یک و دو رو خوندم جالب بود ...
نثرش هم ویرایش و فونتش هم خوب بود . بیشتر از همه این ها ، داستانش هم با این که ایدش قدیمی بود ولی باز هم عالی بود :53:
منتظر فصل های بعد هم هستم :105:
بازم میگم شخصیتش افسرده و بی احساس نبود بیشتر شوخ طبع بود :39:
و من هم نفهمید راوی داشت داستانت یا خود نقش اصلی داشت توضیح میداد این هم در بعضی از جاهاش مبهم بود :104:
با حرفهای امیر هم موافقم :65:
موفق باشی .....:25::19: