Header Background day #22
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

در جستجوی عدن- فصل چهارم

56 ارسال‌
21 کاربران
199 Reactions
19.6 K نمایش‌
Lady Joker
(@lady-joker)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 553
شروع کننده موضوع  

سلام به همه ی عزیزان

اولین تلاش من در به قول دوستان ترکیب بومی نویسی ( ایرانی و فارسی نویسی) + فانتزی نویسی این داستان بلنده که فکر می کنم دو سه جلد برسه اگر انگیزم رو برای نوشتنش از دست ندم و شما یاریم بدین

توضیحاتی در مورد لحن شخصیت ها و گفتگو نویسی :

زبان شخصیت ها و لحنشون نشون دهنده ی نوع شخصیتشون هست. من سعی کردم از زبان نوشتار و ادبی برای شخصیتهایی که در جامعه مقام بالاتری دارن مثلاً اشراف زاده هستن یا پست حکومتی دارن، استفاده کنم و از زبان معمولیِ کوچه بازاری برای مردمی که سطح سواد پایینتری دارن.

توضیحات کلی در مورد داستان و فضای آن :

نکته ای که در مورد اثر باید بدونین اینه که در یک سرزمین کاملاً تخیلی اتفاق می افتاده و شخصیت ها گرچه ممکنه شباهت اسمی با برخی شخصیت های برجسته ی تاریخی داشته باشن اما کاملاً ساخته ی ذهن خودم هستن. داستان، نقل واقعه ی تاریخی نیست و صرفاً به خاطر بعد حماسی که قراره این داستان کنار بعد فانتزیِ خودش داشته باشه، از مباحثی مثل جنگ با دشمنان خارجی، خیانت داخلی، تفرق و اتحاد بین نیروهای مردمی و پیدایش یک قهرمان و ناجی، سخن به میان اومده. باز هم می گم حوادث کتاب برگرفته از هیچ برگه تاریخی یا حقیقت نداره و صرفاً تخیلات نویسنده هست و حتی زمانش موازیِ زمان حال ماست. حوادث در سرزمین خیالی به نام قلمرو کیانی شکل میگیره و گسترش پیدا می کنه.

زمان داستان ایران باستان یا زمان گذشته نیست بلکه زمان، زمانه حاله... چه بسا آینده باشه... اما دنیای داستان موازیِ دنیای ماست. بزارید اینطور براتون بگم شما فیلم سینمایی Thor رو دیدین ؟ در دنیای Thor، تور و اودین در دنیایی زندگی می کنن به اسم آزگارد، اونجا شمشیر دارن و اسب اما زمانِ آزگارد مترادف یا به نوعی موازیِ دنیای امروز ماست! همونطوری که اگر فیلم رو دیده باشین وقتی تور به زمین میاد با تکنولوژیِ امروزی رو به رو میشه. الان هم این داستان دنیاش موازیِ دنیای ماست. 4 دنیا توی این داستان هست. بهشت یا ایلیسیوم یا دنیای رویی. دنیای میانی که در حقیقت همون دنیایی که من و شما داریم توش زندگی می کنیم، دنیای کهن که میشه دنیای این داستان و ایرینیون یا جهنم یا دنیای زیرین.

پس مهمه که بدونین زمان داستان قدیم نیست که برخی واژه ها استفاده نشه یا حتی بعضی وسایل و ابزار آلات وجود نداشته باشه. چه بسا در فصول آینده با یه سری ارابه های پرنده یا ماشین های پرنده رو به رو میشین تالارگفتمان 1 پس نکته ی خیلی مهم اینه که فضای داستان کاملاً فانتزی و تخیلیه. تنها کاری که باید بکنیم اینه که خودمون رو از محدودیت ها و چهارچوب ها بیرون بیاریم و ذهنمون رو بسپریم به قضای داستان. همه ی پیشینه هایی که توی ذهنتون هست رو دور بریزین اینکه اسب و شمشیر فقط مختصِ زمانِ گذشته بوده و یا قلعه و قرص مال ایران باستان بوده ! توی این داستان اینطور نیست اینجا در کنار شمشیر و اسب، انواع سلاح های مدرن و عجیب و غریب هم هستن. برای همین لحن ها هم لحن زبان حال هستن.

برنامه ی ارائه ی فصول :آپدیت دو هفته ای یکبار

کاور به زودی...

نام داستان :در جستجوی عدن
نویسنده : آتوسا. الف. لام
ژانر: فانتزی، ماجراجویی
زبان: فارسي
ويرايش: Ida Lee
نسخه : PDF
سایت مرجع: بوك پيج

در سنگ نوشته های آخشیج* آثاری از پنج کلید نیرومند وجود دارد که زمانی به فرمان اهوره ها ( خدایان نیکو سرشت) در شهری کهن در زیر زمین، مدفون گشته است. شهری که امروزه همگان از آن به عنوان افسانه ی عدن یاد می کنند، اولین اجتماعی که در ابتدای خلقت توسط اهوره ها شکل گرفت، مکانی مقدس که دیوان هرگز نتوانند پای در آن نهد. هر که این افسانه را حقیقت شمرد و در جستجوی عدن به دنبال پنج کلید افسانه ای رود، قدرتی فراسوی تفکر بشر بدست خواهد آورد. قدرتی که به واسطه ی آن نه تنها زمان را تحت سلطه ی خویشتن در می آورد بلکه می تواند بر همه ی 4 دنیای موازی از پردیس* گرفته تا آتشگاه* حکومت کند.


مقدمه

فصل اول

فصل دوم

فصل سوم

فصل چهارم

قسمت هایی از مقدمه

سورن به برق شمشیرِ او که آسمان تیره را درید و در قلب مهاجم فرو رفت، نگریست. با اینکه عرق از سر و رویش جاری شده بود اما دستها و پاهایش یخ کرده بودند. اولین باری بود که در جنگی شرکت می کرد. بیست سال بیشتر نداشت و پیش از این تصوری متفاوت، از شجاعت ها و دلیری های بیشمار در جنگ ها داشت. امروز پی برده بود که جنگ، آنطوری که او فکرش را می کرد نیست. ترسیده بود، هر چند دوست نداشت کسی از این قضیه بویی ببرد.

شیرخون ردای پوست بزش را عقب راند، یک دستش را بر روی دسته ی شمشیر گذاشت و دست دیگر را جلو برد، بازوی جوان سپید مویی را که روی زمین افتاده و لباسهایش گلی شده بود، گرفت و همانطور که کمک می کرد روی پاهایش بایستد، پرسید : " اسمت چیه ؟ "

"همه ی ما مثل شما قهرمان متولد نشدیم... همه ی ما شیرخون فرزندِ رُهام نیستیم که وقتی به دنیا اومد، سیمرغ با پری از بهشت سرنوشت قهرمانانه ای رو براش رقم زد... ماها پسرهای مرد و زن های گمنامی هستیم که سرنوشتمون رو با دستهای خودمون می سازیم... "

قسمت هایی از فصل اول

خاک صحرای سه تپه... به طرز عجیبی به سرخی گرویده بود. در آن بیابان حتی سراب ها هم جور دیگری بودند. به جای آنکه منظره ای از چاهی پر آب را به رخ بکشند، پرده ای از دریاچه ای خونین را به رهگذران می نمودند و تا چشم کار می کرد، زمین های عریان و تشنه به قطره ای آب بود.


صدای بع بع بزی او را وادار کرد تا پلکهای لرزانش را به آرامی باز کند. هنوز هم دید واضحی نسبت به اطراف نداشت و چشمانش تار می دید اما به طرز معجزه آسایی گلویش دیگر خشک نبود و دهانش مزه ی خون نمی داد.


هیرمان آهی کشید و گفت : " پسرجون اگر فقط پنج سال به عقب برمیگشتم، اونوقت می فهمیدی رویا چیه... از گله ی چند صدتایی گوسفند و بز من فقط همین یکی مونده... بقیه تلف شدن... آدم فکر می کنه جنگ و کم آبی فقط جون آدما رو میگیره... اما گل و گیاه و حیوون هم از بین میرن... بعضی وقتا میگم خوشا به حال اونا که تو جنگ مردن... تموم شد... جاشون دیگه اون دنیاس اما ماها ؟ ماها موندیم تا شاهد از دست رفتن دارایی هامون باشیم و بچه هامون جلوی چشمامون از گشنگی و تشنگی تلف شن. "

قسمت هایی از فصل دوم

پایتخت قلمرو کیانی، مزدیسنا، شهری بود که از جنوب به خلیج پارسیان، از شرق به صحرای بزرگ سه تپه، از شمال به مرغزارهای قرقاول و از سمت مغرب به جنگل‌های بارانیِ وانَک می‌رسید.


با ‌دستش کشتیِ بزرگی با بدنه‌‌‌ی چوبی را نشان داد که بر روی تنه‌‌‌ی آن یک عقاب حک شده‌بود. ریما نیز به نرده‌ها تکیه داد، دستانش را زیر چانه‌اش گذاشت و به کشتی چشم دوخت. بادبان‌های شیری رنگ داشت که همچون بال‌های سیمرغ گسترده بودند و دکل بلندی که در دل آسمان نارنجیِ رنگ غروب نفوذ ‌‌‌می‌کرد.
نیو با لبخند ادامه داد‌‌:‌‌‌ یه روز‌‌‌ یکی از اینا ‌‌‌می‌خرم... اون‌وقت هر دومون از ‌‌‌این‌جا می‌ریم... می‌ریم‌‌‌ یه جای دور... جایی که آزاد باشیم... رها از همه‌چیز و همه‌کس. »


ارابه کم‌کم به زمین نزدیک شد و آهسته در میدان، میان حلقه‌ای از سربازان، نشست. مردی که در ارابه ایستاده‌بود، موهای مجعد و مشکیِ بلندی داشت و جلیقه و شلوار چرمِ به رنگ شب پوشیده و پوتین‌های ساق بلند به پا کرده‌بود. در تاریکی شب، اگر آن شنل قرمز رنگ را به تن نکرده‌بود، به‌سختی ‌‌‌می‌شد میان سایه‌ها تشخصیش داد.

قسمت هایی از فصل سوم

در نگاه پسرک، سرسرای کاخ، همچون یک بهشت کوچک بود. بوی خوش گل های تازه نیز هوا را معطر کرده و فضا را دل نشین تر می ساخت. نگاهی به خودش انداخت. به پوتین های ساق بلند و کثیفش، به شلوار خاکی و پیراهن آردیش. او یک وصله ی ناجور برای چنین مکان بی نقصی به حساب می آمد. با این حال، اکنون زمان افسوس خوردن نبود.

قسمت هایی از فصل چهارم

لحن شاهین تاریک و اگر نیو اشتباه نمی‌کرد، تا حدی غمزده بود. ولی پسرک نمی‌توانست بفهمد برای چه یک دزد دریایی باید به چنین مسائلی اهمیت بدهد. یک دزد دریایی آزاد از هفت دولت بود. برای او نباید فرقی می‌کرد که چه کسی بر قلمروی کیانی حکومت کند و باز هم... نیو به چهره‌ی سبزه‌ی شاهین نگاهی انداخت و فکر کرد، آدم‌ها پیچیده‌تر از آنی هستند که بخواهد اینطور قضاوتشان کند.

دوستان میتونند لینک دانلود کتاب رو داخل هر سایت یا وبلاگی که تمایل داشتند قرار دهند ولی لطفاً منبع این لینک رو ذکر کنید.


کلمات * دار :

آخشیج : عنصر، در اینجا به معنی چهار عنصر، هوا، آب، خاک، آتش

آتشگاه : جهنم

پردیس : بهشت


   
faezeh، proti، andromeda و 30 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
Lady Joker
(@lady-joker)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 553
شروع کننده موضوع  

MAMmad;10713:
هممم رو مقدمه ظاهرا لینکی قرار نداره
نمیتونم دان کنم
میشه یه نگاه بندازین؟:20:

در دست ویراسته مقدمه :دی امشب می زارمش اگر ویراستار بهم تحویل بده :دی

پ.ن : تقصیرِ منه انقدر به خاطر این داستان هیجان زده بودم که ویراستارش منو نکشه خدا بخیر کنه :دی

سعی می کنم تا آخر امشب بزارم لینک مقدمه رو 😉


   
********، ida7lee2، milad.m و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
captainlevi13772
(@captainlevi13772)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 80
 

یه چیزی بهتر نیست اول جدا مانده رو ارایه اش رو تموم کنین و بعد روی پیش زمینه داستان تمرکز کنین؟:101:


   
faezeh، Lady Joker و ida7lee2 واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
reza379
(@reza379)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1063
 

اینطور که فهمیدم این داستان جدیدیه که قراره ارائه بشه. و دنباله ی یک داستان دیگست. باید بگم که من از کتاب یا کتاب های قبلی اطلاعی ندارم. برای همین میگم که اگر اون ها هم توی همین انجمن قرار دارن لینک تاپیک یا اون چیزی که به اونا مربوطه رو توی پست اول بزارید تا مثلا یه افرادی مثل من از اون ها هم مطلع بشن.


   
********، captainlevi13772، Lady Joker و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
ida7lee2
(@ida7lee2)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 630
 

آتوسا اول میای قول میدی تا شب تحویل میدی؛ بعد میای به خودم میگی ! مگه من میتونم بگم نه ؟! :21::21: :0133:

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

منم با مهدی موافقم، اول جدامانده رو تموم کن بده بخونیم بعد اینو ادامه بده
اینجوری بیشتر به آدم میچسبه :19: چون قبلاً جدامانده روخوندی و حالا که اینو میخونی و ابهاماتت برطرف میشن کلی ذوق میکنی :db459c4ae8a21f94ecc


   
********، captainlevi13772، Lady Joker و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Lady Joker
(@lady-joker)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 553
شروع کننده موضوع  

سلام

خب این داستان درسته که پیش زمینه س ولی به طور کلی مستقله و بومی سازی شدس، جدامانده از المان های غرب خیلی توش استفاده شده برای همین ممکنه تغییراتی بکنه که دوست دارم بعد از نوشتن این داستان تغییراتش رو اعمال کنم.

در حقیقت اینجا داستانی رو داریم که از مشرق زمین و سرزمین تحت عنوان قلمرو کیانی شروع شده و بعدها به غرب کشیده میشه.

جدامانده سرشار از گودالهای داستانی هست که با خوندن داستان به اون هم پی می برید. پس واقعن بهتره که اول این داستان خونده بشه. تا جذابیت اون یکی هم حفظ بشه :دی

با تشکر از آیدای عزیز بابت ویراست :p


   
faezeh، ********، milad.m و 3 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
barsavosh
(@barsavosh)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 150
 

بسی عالی. مقدمش که خیلی جالب بود.
اما داستان جدا مانده رو ندیدم. اون رو هم اینجا قرار دادید؟


   
********، ida7lee2، milad.m و 2 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Lady Joker
(@lady-joker)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 553
شروع کننده موضوع  

barsavosh;10735:
بسی عالی. مقدمش که خیلی جالب بود.
اما داستان جدا مانده رو ندیدم. اون رو هم اینجا قرار دادید؟

سپاس نه هنوز اینجا قرارش ندادم
می ذارم چند فصلی این داستان بره جلو و بعد اون رو هم قرار میدم

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

لینک مقدمه در پست اول قرار گرفت

ممنون و تشکر از آیدای عزیز دلم که با فشار فراوان من تونست امشب این فایل رو درست کنه

امیدوارم خوشتون بیاد و برای فصلهای آینده جذبتون کنه

منتظر نظرات ارزشمندتون هستم


   
********، ida7lee2 و milad.m واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
ابریشم
(@harir-silk)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 637
 

خیلی کار خوبی به نظر میرسه...حس می کنم مدت ها منتظر بودم که یک نفر همچین اثری رو بنویسه.فقط یک پیشنهاد،به نظر من دیگه فصل نده و بشین کاملش کن.ده فصل ده فصل دادن از نظر من خیلی بهتره اینطوری اگه به فصلی رسیدی و ایده ی جالب تری به ذهنت رسید می تونی به عقب برگردی و اصلاحش کنی.


   
faezeh، lord.1711712، ******** و 3 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
eregon2
(@eregon2)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 83
 

با سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده عزیز
ایشالا شاهد شخصیت پردازی و داستانی پر از جزئیات باشیم
خواهشی که ازتون دارم لطفاً به طور منظم و با برنامه، فصول ارائه بشه تا بچه ها بتونن داستان رو مرتب دنبال کنن
اگه بشه برنامه تون برای ارائه فصول رو بگین


   
********، ida7lee2، Lady Joker و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Lady Joker
(@lady-joker)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 553
شروع کننده موضوع  

خیلی ممنون بابت نظرات و پیشنهادات همه ی عزیزان و خواستم عارض شم خدمتتون که من خودم هم کم تجربه ام و همه اینجا هستیم تا از همدیگه چیز یاد بگیریم و اصلن برای همین این فروم ها وجود داره

در مورد ارائه ی فصول باید با آیدای عزیز ( ویراستار) صحبت کنم که اونم باید برنامه ش تنظیم باشه برای ارائه ی فصول برای همین فعلن نمی تونم برنامه ی منظمی رو ارائه بدم تا آخر این هفته ببینیم چی میشه

باز هم تشکر از همه ی عزیزانی که دانلود کردن، خوندن و نظر گذاشتن انشالاه که کار قشنگی بشه و ادامه پیدا کنه :105:


   
********، ida7lee2، arashsohrabi1972 و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
arashsohrabi1972
(@arashsohrabi1972)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 232
 

فقط یه چیز هست
اونم اینه که جزئیات داستان و توصیفاتش نباید بیش از اندازه بشه همیشه سعی کن تعادل تو نوشته هات در نظر بگیری
یادت باشه بعضی وقتا سادگی خود زیبایی هست پس زیاد روی جزئیات توصیفات بخشای مختلف داستان حساس نباش ولی روی چطور توصیف کردنت حساسیت بخرج بده
تو از جمله کسایی هستی که واقعا به نوشته هاش علاقه دارم و برات ارزوی موفقیت روزافزونو دارم


   
milad.m، Lady Joker، ******** و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Lady Joker
(@lady-joker)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 553
شروع کننده موضوع  

darklord4192;10774:
فقط یه چیز هست
اونم اینه که جزئیات داستان و توصیفاتش نباید بیش از اندازه بشه همیشه سعی کن تعادل تو نوشته هات در نظر بگیری
یادت باشه بعضی وقتا سادگی خود زیبایی هست پس زیاد روی جزئیات توصیفات بخشای مختلف داستان حساس نباش ولی روی چطور توصیف کردنت حساسیت بخرج بده
تو از جمله کسایی هستی که واقعا به نوشته هاش علاقه دارم و برات ارزوی موفقیت روزافزونو دارم

درسته اتفاقا دیشب هم فکر کنم با آیدا جون صحبت می کردیم در همین باره که خب من نویسنده هایی رو مثال زدم که به خاطر آوردن جزئیات زیاد تو کتاباشون مشهورن، معروف ترینشون تالکین و یا حتی دیوید گمل. فکر می کنم توصیفات و آوردن جزئیات فراوان بستگی به سبک نویسنده داره و گاهی وقتها بعضی خواننده ها هستن که از خوندن جزئیات لذت می برن و البته بعضی ها هم دوست دارن بیشتر با ذهن خودشون تصور کنن مقصود نویسنده رو

به هر حال سعی می کنم تعادل رو رعایت کنم تو فصلهای آینده.

از لحاظ فصل دهی. معمولا فصلهای من طولانی هستن بین 17-26 صفحه میشن بنابراین فکر می کنم دو هفته یکبار بتونم فصل جدید بزارم. البته سعی می کنم فصل اول رو تا آخر هفته بزارم تا خواننده های عزیزم رو از دست ندم اما از اون به بعد دو فصل که نوشتم فصل جدید رو ارائه میدم.

باز هم تشکر از همگی با این استقبال خودمم به این داستان خیلی امیدوار شدم و امیدوارم بتونم خواسته هاتون رو توش براورده کنم.


   
milad.m، arashsohrabi1972 و ida7lee2 واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Lady Joker
(@lady-joker)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 553
شروع کننده موضوع  

*HoSsEiN*;11065:
لينك فصل يك نيست؟
تصميم دارم كتابو بخوانم و نقدش كنم ولي بدون خواندن فصل يك اينكار امكان پذير نخواهد بود!

مرسی حسین عزیز فصل اول امروز گذاشته میشه ویراستار ما یکم دستش بند بود امروز گفت تا بعد از ظهر و عصر واسم می فرستم و من می ذارم رو سایت تا فصل سومش نوشته شده ولی خب تا بی نقص بیاد بیرون یکم زمان میبره

قول دادم که امروز تا قبل از 12 شب بزارم رو سایت و می زارم مطمئن باشین


   
arashsohrabi1972، ida7lee2، *HoSsEiN* و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Lady Joker
(@lady-joker)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 553
شروع کننده موضوع  

مقدمه برای بار دوم ویرایش و بر روی سایت قرار گرفت

فصل اول : پیشگویی روی سایت قرار گرفت

جا داره از آیدای عزیزم بابت این ویراستاریِ فوق العاده تشکر کنم :6:


   
reza379، ida7lee2 و milad.m واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
صفحه 1 / 4
اشتراک: