اول از همه معذرت میخوام که نتونستم روی قولم بمونم و تمام کتاب رو قرار بدم و
بعد اینکه فصل هایی که بود رو حذف کردم
دلیلی که باعث این کار شد
یک احساس کردم چیزی که من می خوام با چیزی که نوشته شده زمین تا آسمان فرق داره
خیلی از نکات داستان تو نوشته هام نیومده بود و خلاء به شدت وحشتناکی داشت
نمی دونم چیزی که قراره ارائه بشه چقدر میتونه قوی شده باشه یا چقدر ضعیف
اما تمام تلاشم رو کردم تا بهتر بشه و برگرده
چند روز دیگه از اول شروع می کنم قصل ها رو گذاشتن
کسایی که خوندن فصل ها رو اگر دوباره بخونن ممنون میشم
و فکر می کنم متوجه تفاوت های داستان باشید و در کل تغییرات کلی ای به وجود نیومده
ممنونم که تحمل می کنید
سلام
لینک ها اصلاح شد
سلام بازم نمیتونم دانلود کنم
میزنه دسترسی به این سایت امکان پذیر نیست
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
میشه داخل تلگرام برام بفرستی
ایدیم Sorna0_0
سلام بازم نمیتونم دانلود کنم
میزنه دسترسی به این سایت امکان پذیر نیست- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
میشه داخل تلگرام برام بفرستی
ایدیم @Sorna0_0
باشه الان برات میفرستم
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
این فصل هم خیلی خوب بود . فقط بعضی از جمله های این فصل یه جوری بود . بعضی از قسمت ها رو باید چند بار میخوندم تا بفهمم چی شده .
خوش حال میشم جاهایی که به نظرت معیوبه رو بهم بگی
باشه الان برات میفرستم- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
خوش حال میشم جاهایی که به نظرت معیوبه رو بهم بگی
مثلا اونجایی که از خواب بیدار میشن بعضی از جملات رو با دفعه اول خوندن نتونستم بفهمم کی داره این جمله رو میگه یا بعضی از کار هایی که شخصیت ها توی اون قسمت داشتن انجام میدادن رو اولش متوجه نمیشدم که کی داره این کار رو انجام میده ، آگاون یا رستار . بجز اون مشکلی نداشت و خوب بود .
و همین الان یه سوال برام پیش اومد . چرا رفتار ایرسا با رستار توی این فصل اینجوری بود ؟ توی فصل اول که بنظر بهتر میومد . اصلا برای چی رستار رو مقصر میدونست ؟
سلام دوست عزیز
خیلی با نوشتنت و ایده داستانت کیف کردم. ایدش واقعا پتانسیل بالایی برای تبدیل شدن به یک داستان خوب رو داره و خوب هم شروع کردی. فقط یکی دو نکته که ممکنه کمکت کنه بنظر من البته
فکر میکنم داستان داره انسجامشو از دست میده یعنی با یه مضمونی شروع شد خوب رفت جلو و یکهو سرعت داستان زیاد شد. پرش هاش زیاد شد و از کنار کلی مسئله مهم دیگه رد شد. فکر کنم دلیل این اتفاق نداشتن نقشه مکتوب برای نوشتنه. چون جاهای غیر هیجان انگیز هم به اندازه هیجان انگیز مهمه
بخوام مثال بزنم مثل تسبیحی که نخش اتفاقات معمولی و روند عادی داستانه و دانه هاش اتفاقات جذاب و هیجان انگیز میشه اگر فقط دانه باشه که دیگه تسبیح نمیشه. اولش همه چیز درست بود اما الان ارتباط بین نوشته خیلی کم رنگ شده. فکر میکنم این موضوع رو اگر رعایت کنید نتیجه بسیار متفاوت میشه. چون احساس میکنم با اینکه قلمت به نوشتن آشنایی نداره ولی با استعداد هست. داری خیلی خوب مینویسی. ترکیب جملات و کلمات بدون مشکله و انگار راحت مینویسی و مطمئنم خیلی زود خودتو پیدا میکنی. فقط روی خودت حساس باش و متنتو با متن نویسنده های معروف مقایسه کن. خودبخود مشکلات حل میشن.
امیدوارم روحیه بگیری و قوی تر ادامه بدی تا از خوندن یه داستان عالی محروم نشیم
اینم بگم. اگر بی پرده نظرمو گفتم فقط بخاطر این بود که از قلمت خیلی خوشم اومد و دوست دارم بهتر بشی بنظرم تا حدی شخصی آدمها از سبک نوشتنشون معلومه و من احساس خوبی به قلمت دارم.
موفق باشی و خدا قوت
سلام عزیز.
من فقط 3 صفحه از مقدمه کتابت رو خودندم و واقعا ازش خوشم اومد،خیلی عالی و گیرا هست فقط دوست ندارم ادامه بدم خوندن رو چون میدونم بعد از رسیدن به پایان فصل پنج باید منتظر موند برای داستانت و این خودش سخته.
امیدوارم ادامه بدی ارائه رو و تموم کنی کتاب رو.
بعد از خوندن داستان،اگر عمری باقی بود،میام و نظر کلی رو میگم بهت،نقد نمیکنم چون هم داستان میره لای چرخ گوشت بعد از نقد و هم خودم هیچ لذتی از خوندن نمیبرم :8:
پست اول رو یه ویرایش کن؛خلاصه داستان بزار،بگو چه روزایی فصل ارائه میدی و اگر تونستی بعضی وقتا به بچه ها کادو (فصل جدید خارج از برنامه) بده :1:
سلام دوست عزیز
خیلی با نوشتنت و ایده داستانت کیف کردم. ایدش واقعا پتانسیل بالایی برای تبدیل شدن به یک داستان خوب رو داره و خوب هم شروع کردی. فقط یکی دو نکته که ممکنه کمکت کنه بنظر من البته
فکر میکنم داستان داره انسجامشو از دست میده یعنی با یه مضمونی شروع شد خوب رفت جلو و یکهو سرعت داستان زیاد شد. پرش هاش زیاد شد و از کنار کلی مسئله مهم دیگه رد شد. فکر کنم دلیل این اتفاق نداشتن نقشه مکتوب برای نوشتنه. چون جاهای غیر هیجان انگیز هم به اندازه هیجان انگیز مهمه
بخوام مثال بزنم مثل تسبیحی که نخش اتفاقات معمولی و روند عادی داستانه و دانه هاش اتفاقات جذاب و هیجان انگیز میشه اگر فقط دانه باشه که دیگه تسبیح نمیشه. اولش همه چیز درست بود اما الان ارتباط بین نوشته خیلی کم رنگ شده. فکر میکنم این موضوع رو اگر رعایت کنید نتیجه بسیار متفاوت میشه. چون احساس میکنم با اینکه قلمت به نوشتن آشنایی نداره ولی با استعداد هست. داری خیلی خوب مینویسی. ترکیب جملات و کلمات بدون مشکله و انگار راحت مینویسی و مطمئنم خیلی زود خودتو پیدا میکنی. فقط روی خودت حساس باش و متنتو با متن نویسنده های معروف مقایسه کن. خودبخود مشکلات حل میشن.
امیدوارم روحیه بگیری و قوی تر ادامه بدی تا از خوندن یه داستان عالی محروم نشیم
اینم بگم. اگر بی پرده نظرمو گفتم فقط بخاطر این بود که از قلمت خیلی خوشم اومد و دوست دارم بهتر بشی بنظرم تا حدی شخصی آدمها از سبک نوشتنشون معلومه و من احساس خوبی به قلمت دارم.
موفق باشی و خدا قوت
ممنون که خوندی و توجه کردی سعی می کنم هر روز بهترش کنم
البته این نوشته ها مال خیلی وقت قبله و کامل شده سعی کردم تا حد ممکن خوب باشه سعی می کنم این مشکلات رو تا حد زیادی بر طرف کنم
و پرش هایی که میگی بی ربطی بعضی ها جاها رو تو کامل شدن داستان معنی و مفهمومش بیشتر نمود پیدا می کنه که امیدوارم به بهتر شدن داستانم کمک کنه
متشکر که وقت گذاشتی
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
اگر صحنه های قتل رو توصیف میکردی خیلی عالی میشد ، داخل همون 3 صفحه اول یه قتل بود،اگر توصیفش میکردی عالی بود.اگر خواستی داخل تل بهم پیام بده تا حرف بزنیم.
H0ss3in@
سعی کردم بهترش کنم ولی خوب فکر کنم نشد بهتر از این بشه حداقل الان ایده ای برای توصیف پیدا نکردم متاسفانه
مچکر که وقت گذاشتی و خواندی
ممنون که خوندی و توجه کردی سعی می کنم هر روز بهترش کنم
البته این نوشته ها مال خیلی وقت قبله و کامل شده سعی کردم تا حد ممکن خوب باشه سعی می کنم این مشکلات رو تا حد زیادی بر طرف کنم
و پرش هایی که میگی بی ربطی بعضی ها جاها رو تو کامل شدن داستان معنی و مفهمومش بیشتر نمود پیدا می کنه که امیدوارم به بهتر شدن داستانم کمک کنه
متشکر که وقت گذاشتی- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
سعی کردم بهترش کنم ولی خوب فکر کنم نشد بهتر از این بشه حداقل الان ایده ای برای توصیف پیدا نکردم متاسفانه
مچکر که وقت گذاشتی و خواندی
برای ایده فک کنم بتونم یه کاریی برات کنم،خواستی بهم پیام بده.
خیلی خوب بود
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
لطفا زودتر فصلای جدید تر هم بزارید
این سه فصل هم خیلی خوب بودن . فقط یه چندتا سوال : این سبز پریک ها از قبل از رستار هم از انسان ها بدشون میومده یا اینکه این رفتارشون به خاطر رستار هستش ؟
این آسالوهی از رستار میترسه ؟ آخه بعد از اینکه رستار شمشیرش رو غلاف میکنه یه نفس راحت میکشه .
میدونیداز اول رمان تاحالا فکر میکردم آسالوهی زن هستش . شکه شدم وقتی مرده گفت من آسالوهی هستم .
ماهی مزه دار ، یاد برتی بات با طعم همه چیز توی هری پاتر افتادم .