به نام خدا.
خب این داستان دومین داستانیه که به طور جدی دارم می نویسم و تصمیم دارم در کنار نواده که در فصول آخرش به سر می بره این داستان رو هم بنویسم . ایده این داستان از نواده سرچشمه میگیره ولی خودش کلا تو یه جهان دیگه هست و شخصیتاش جدا هست.
چون تو مقدمه نویسی ضعیف هستم مقدمرو بعد فصل سوم که قلمم راه افتاد می نویسم . البته این داستان رو تمام سعیم رو کردم که بنا به میل خوانندگان گرامی حداقل تعداد صفحه رو سیزده قرار بدم تا خوانندگان لذت بیشتری از داستان ببرن.
فصل اول نوشته شده و پس از امتحانام قرارش میدم و از پشت همین تریبون هم اعلام میکنم تا پایان خرداد نواده اژدها هم پایان می یابد و من با حماسه هشت قلمرو در خدمتتون هستم.
خلاصه داستان: داستان در قاره ای خیالی به نام هشت قلمرو اتفاق بیفته که از هشت قلمروی مجزا تشکیل شده و این هشت قلمرو با هم دیگه چند صد سال هست که با صلح زندگی می کنن. اما پادشاه جوان و نورسیده بزرگترین قلمروی انسان ها دست به یورش به قلمروهای دیگه میگیره و این نظم رو بر هم میزنه و در این بین پسری به نام آرتور(شاید به آلفرد تغییر نام پیدا کنه) که با یک اژدها زندگی می کنه درگیر این جنگ میشه و اتفاقات هیجان انگیزی رو برای خودش و دیگران رقم میزنه.
ژانر: فانتزی، عاشقانه،جادویی
فصل اول ویرایش شده
فصل دوم
سلام
یه سوال
آرتور که می تونست از حلقه آتش برا جابه جایی یا همون غیب و ظاهر شدن تو یه جای دیگه استفاده کنه اصلا چرا از اول تو جنگل سرگردان شده بود؟؟؟؟
نمی خواستم اینو اینجا بگم و میخواستم تو روند داستان بهش برسید ولی محدودیت تو جادوگری از قدرت خیلی بیشتره. اگر آرتور همون بار اول از جادوش استفاده میکرد دیگه نمیتونست ازش استفاده کنه.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
خب داداش فصل اول رو خوندم باید بگم که خیلی پیشرفت کردی و معلوم اینبار وقت بیشتر و خیلیم با حوصله تر مینویسی .
فقط یچیزایی واسم گنگ بود اگه ارتور میتونست خودشو آتیش بزنه یه جای دیگه ظاهر شه چرا اولش اینکارو نکرد و اینکه اژدها زیادی زود پا داد به نظرم یکم نسبت به تلخ شدنش سخت گیری میکردی بهتر بود و یه قسمت هایی بیش از حد توضیح داده بودی به نظرم داستان میتونست تو ۱۲ صفحه هم تموم شه و در آخر باید بگم این نطرات رو به عنوان یه خواننده در نظر بگیر چون تخصصی نمیتونم نظر بدم پس اگه بین نقدام اشتباهاتی بود بدون نطر شخصیمه با تشکر:11:
سلام امید جان . خیلی ممنونم که داستانوخوندی و نظر دادی. من نظرات همه خواننده ها برام اهمیت داره و نقد های شما هم خیلی بجا و وارد بود. دلیل جادو آرتور رو توضیح دادم تو جواب دوست دیگمون. اژدها هم که گفتم رو مخ خودم رفته و ویرایش میکنم اون قسمتو. توضیح بیش از حد بعضی جاهاهم چون وقتی میخوام بنویسم مثل یه فیلم سینمایی تو ذهنم دارمش بعضی جاهاش طولانی تر میشه.
سلام.
آقا واقعا همون که@sirena گفت. خیلی بهتر شده. بازم همون که خودش گفت اژدها آخرش خراب کرد.;)
ولی یه پیشنهاد دارم. اگه بتونی این تیکه پروندن آرتور رو تغییر بدی به یه جور بیان شرایط که باعث بشه اژدها تحریک یا مجبور به کمک بشه.
مثلا (البته نمیدونم میشه این کارو کرد یا نه چون داستان توئه ولی ...) آرتور به اژدها بگه که این میتونه اولین قدم برای صلح بین اژدهاها و انسان ها باشه.( حداقل اینجوری خرش کن:))
خب حالا ک شما یه نظر دادی منم یچیزایی در اینباره بگم امیدوارم امیرجان بهش برنخوره چون هیچ قصد و غرضی ندارم باش داداشی:8:
نطرم اینه ک آرتور میتونه با تله احساسی اژدها رو به کمک واداره مثلا اژدها اولش قبول نکنه ولی آرتور از سر احساس به مردم دهکده کنارشون وایمیسه و تو اخرین لحظه از جنگ ک سپاهیان دشمن وارد دهکده میشن اژدها نمیتونه آرتور رو تنها بزاره و نمایان می شه و همشون به آتیشش میکشه:21:
خب حالا ک شما یه نظر دادی منم یچیزایی در اینباره بگم امیدوارم امیرجان بهش برنخوره چون هیچ قصد و غرضی ندارم باش داداشی:8:
نطرم اینه ک آرتور میتونه با تله احساسی اژدها رو به کمک واداره مثلا اژدها اولش قبول نکنه ولی آرتور از سر احساس به مردم دهکده کنارشون وایمیسه و تو اخرین لحظه از جنگ ک سپاهیان دشمن وارد دهکده میشن اژدها نمیتونه آرتور رو تنها بزاره و نمایان می شه و همشون به آتیشش میکشه:21:
نه بابا این چه حرفی دادا ، چه ناراحت شدنی؟ من همیشه از نظرات استقبال میکنم و حتی به دوستام میگم که تعوریاشون رو درباره داستان بگن یا بگن که اگه ایاجورامیشد بهتر بود. ایده شما هم ایده خوبیه و قصد بکارگیریش تو فصول آیندرو دارم ولی نه به این شکل.
به نام خدا.خب این داستان دومین داستانیه که به طور جدی دارم می نویسم و تصمیم دارم در کنار نواده که در فصول آخرش به سر می بره این داستان رو هم بنویسم . ایده این داستان از نواده سرچشمه میگیره ولی خودش کلا تو یه جهان دیگه هست و شخصیتاش جدا هست.
چون تو مقدمه نویسی ضعیف هستم مقدمرو بعد فصل سوم که قلمم راه افتاد می نویسم . البته این داستان رو تمام سعیم رو کردم که بنا به میل خوانندگان گرامی حداقل تعداد صفحه رو سیزده قرار بدم تا خوانندگان لذت بیشتری از داستان ببرن.
فصل اول نوشته شده و پس از امتحانام قرارش میدم و از پشت همین تریبون هم اعلام میکنم تا پایان خرداد نواده اژدها هم پایان می یابد و من با حماسه هشت قلمرو در خدمتتون هستم.خلاصه داستان: داستان در قاره ای خیالی به نام هشت قلمرو اتفاق بیفته که از هشت قلمروی مجزا تشکیل شده و این هشت قلمرو با هم دیگه چند صد سال هست که با صلح زندگی می کنن. اما پادشاه جوان و نورسیده بزرگترین قلمروی انسان ها دست به یورش به قلمروهای دیگه میگیره و این نظم رو بر هم میزنه و در این بین پسری به نام آرتور(شاید به آلفرد تغییر نام پیدا کنه) که با یک اژدها زندگی می کنه درگیر این جنگ میشه و اتفاقات هیجان انگیزی رو برای خودش و دیگران رقم میزنه.
ژانر: فانتزی، عاشقانه،جادویی
فصل اول
سلام
داستان خوبیه امید وارم ادامه پیدا کنه .. 🙂
سلام . خب اول از همه یه تشکر کنم از دوستانی که تو این مدت پیگیر داستان بودن و از من هی می پرسیدن کجایی؟ کی فصل میزاری؟ و ... . راستش این پروژه رو ول کرده بودم که یه اتفاقی افتاد تا دوباره برگردم به پروژه. فصل اول رو ویرایش کردم و فصل دوم هم نوشتم و فقط یه سری ریزه کاری داره.
به زودی با خبر های جدید میام...
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
سلام
ببخشید میشه بپرسم شما تا الان جند تا رمان رو نوشتید یا در حال نوشتن هستید ؟
اخه رمان های شما واقعا ادم رو کنجکاو میکنه 0_0
من خیلی داستان های شما رو دوس دارم ...:)
عالی هستن 🙂
سلام.
نظر لطفتونه.
من دو سه تا نوشتم ولی کاغذی هستن. جز نواده و حماسه یه پروژه دیگه هم هست که تو یه سایت دیگه میزارمش.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
فصل دوم و نسخه ویرایش شده فصل اول قرار گرفت.
نظر فراموش نشه!!!
صرفا جهت بالا اومدن تاپیک
«نظر بدید تشکر بدرد نمیخوره»:22:
این چرا اینقدر کم بوود:20::17:
شجاعت ارتور قابل تحسینه ولی نمی تونه واقعا فکر کنه که می تونه همه رو راضی کنه:|
این قسمت اول نواده اژدهاعه؟ یا تصادفی از اسم ارتور استفاده شده؟
این چرا اینقدر کم بوود:20::17:
شجاعت ارتور قابل تحسینه ولی نمی تونه واقعا فکر کنه که می تونه همه رو راضی کنه:|
این قسمت اول نواده اژدهاعه؟ یا تصادفی از اسم ارتور استفاده شده؟
ممنونم که داستان رو خوندید و نظر دادید. قول میدم فصل بعد بیشتر باشه و همچنین مهیج تر.
خیر ربطی به نواده نداره ؛ یعنی قرار بود داشته باشه و وقتی پیلوتش رو نوشتم قرار بود اسپین آفش باشه ولی منصرف شدم و کلا ساختارشو عوض کردم ولی برخی چیزهاش مثل اسم آرتور رو گذاشتم بمونه.
منتظر فصل جدید باشید.
اسم فصل جدید: نبرد نیلز
خوب من فکر کردم تو فصل یک اژدها رو راضی کرده به نظر میومد به نقشه آرتور علاقه داره ولی خوب اینجوری که نوشتی بهتر شده
در مورد جادوگرا برام سوال شده که همه جادوگرا فقط یه عنصرو می تونن کنترل کنن یا نه چون آرتور فقط میتونه آتیشو کنترل کنه و محدودیتش به خاطر کنبود دانشه ؟؟
داستانی که برای خدایانش درست کردی رو دوست دارم ایده جالبی بود اما تو کتابت هشت قلمرو هست ۱_اژدهایان ۲_انسانها ۳_دورف ها۴_الف های غرب ۵_الف های جنوب(ا البته اگه الف هارو یه قلمرو حساب نکردی)۶_موجودات تاریکی پس دونژاد دیگه چی ؟؟
خوب من فکر کردم تو فصل یک اژدها رو راضی کرده به نظر میومد به نقشه آرتور علاقه داره ولی خوب اینجوری که نوشتی بهتر شده
در مورد جادوگرا برام سوال شده که همه جادوگرا فقط یه عنصرو می تونن کنترل کنن یا نه چون آرتور فقط میتونه آتیشو کنترل کنه و محدودیتش به خاطر کنبود دانشه ؟؟
داستانی که برای خدایانش درست کردی رو دوست دارم ایده جالبی بود اما تو کتابت هشت قلمرو هست ۱_اژدهایان ۲_انسانها ۳_دورف ها۴_الف های غرب ۵_الف های جنوب(ا البته اگه الف هارو یه قلمرو حساب نکردی)۶_موجودات تاریکی پس دونژاد دیگه چی ؟؟
سلام. مرسی که داستان رو خوندید و نظر دادید.
راضی شدن اژدها همونطور که بچه ها گفتن داستان رو آبکی میکرد و ابهت اژدها رو پایین میاورد برا همین عوض کردم پایان فصل اول رو.
راستش نمیتونم در مورد جادوگرا توضیح بدم چون اسپویل داره و فقط در این حد بگم که بستگی به نژاد جادوگر داره و اینکه هرکسی جادوگر نمیشه و در داستان من 5 تا جادوگر وجود داره که همشون میتونن عنصر رو کنترل کنن و علاوه بر اون قدرت های دیگه ای هم هست.
قلمرو با نژاد فرق داره دوست عزیز. انسانها یک نژاد هستن ولی سه قلمرو . پس شمارشتون درست شد.
ممنون که به سوالام پاسخ دادی درمورد قلمرو بهتر نیست هشتا نژاد باشه بعد بعدا بگی که دو تا نژاد دیگه نابود شدن یا در حال انقراضن و قلمرو شون توسط انسان ها تصرف شده مثلا تو جنگ بر روی تصاحب قلمرو ها (سعی کن طرف شیطانی نژاد انسان هم به تصویر دربیاری که چقدر حرس و طمع دارن از خود خواهی نجیب زاده ها هم قافل نشو اینکه در زمان نبرد اصلا به رعایا اهمیت نمیدن و... خودت بهتر میدونی که)