به نام خدا
دیاکو
#diako
#roman_diako
مقدمه
آنگاه که متولد شود پس زمین و آسمان زانو خواهند زد. تلاطم برای لحظه ای دم استراحت میابد . سپس طوفان نویدش را میدهد و میغرد : نامش... دیاکو بن اریض ...است . و هر آنچه سر راهش باشد را با خود میبرد .
سلیمانکان ما را از آن زمان به دور دارد.
آمین
ساحر الهادی......سال اول پیدایش
■.....................■
http://s9.picofile.com/d/8353169018/2062f05f-bb0d-46da-a310-910aa308b4e1/%D8%AF%DB%8C%D8%A7%DA%A9%D9%88_%D9%81%D8%B5%D9%84_%D8%A7%D9%88%D9%84%DB%B1%DB%B1.pdfفصل اول
■.....................■
http://s8.picofile.com/d/8353192884/6116613c-3707-4956-98f1-e525fcbb6f10/diako_2.pdfفصل دوم
■.....................■
موسیقی مرتبط با فصل دوم: تقریبا ۱۱ مگابایته...:
http://s9.picofile.com/d/8353193018/ebd3af9c-4a5d-4725-b500-b6fd120d20fe/Beredak_ya_khaleqi_umm_kulthum.mp4امالکلثوم
■.....................■
http://s8.picofile.com/d/8353354118/2f8bd63f-c282-417c-9b4c-06199f58a43d/diako_3.pdfفصل سوم
■■●●
http://s8.picofile.com/d/8354451026/4867bb2a-d050-4be1-b247-8aa9dc6a1e35/diako_4.pdfفصل چهارم
راستش دوستان جمعه آزمون داشتم و مشاوره پشتیبان هم تقریبا تا شب طول کشید . تو رو خدا ببخشید زیاد به بد قولی عادت ندارم ولی مشکل پیش میاد دست آدم نیست.
سلام.
فدا سرت برادر.
سرت سلامت مشکلات همیشه هست.
خودتو عشق است. همین که احساس بدی داری از سر مام زیاده.
راحت باش وقتم ازاده الان بفرست
شرمنده م دوست من
مطمئنا تقصیر از جانبه منه دیروز باید داستانو میزاشتم ولی هنوز فصل ویرایشش تموم نشده و الان ویرایش فصل دوم رو تموم کردم ولی سعی خودمو میکنم تا فردا حتما فصل سوم رو آماده کنم.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
فصل اول و دوم با ویرایش نهایی قرار گرفت و نقد دوستان رو که گفته بودن جزئیات داستان کمه هم استفاده کردم و مطمئنم داستان بهتر شده امیدوارم بتونم تا آخر داستان بازم با نقداتون بهتر ویرایشش کنم.
راستی یه حالت موسیقی مانند هم به فصل دو اضافه کردم امیدوارم از آهنگش لذت ببرین:53:
سلام.این دوفصل مسائا زیادی رو مطرح کرد.امیدوارم فصل سوم توضیحات بیشتری بدی مخصوصا شروع داستان رو.
اگر ویرایش میخوای بکنی یه دور کلا بعد از اینکه کلش رو کذاشتی این کار رو بکن . خواننده خسته میشه که هی بخواد یه فصل رو بخونه .
دوستان فصل سوم رو اگرچه با تاخیر ولی بلاخره گذاشتم :43: شما با بزرگی خودتون ببخشید. اینم لینکش
http://s8.picofile.com/d/8353354118/2f8bd63f-c282-417c-9b4c-06199f58a43d/diako_3.pdfفصل سوم
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
اگر ویرایش میخوای بکنی یه دور کلا بعد از اینکه کلش رو کذاشتی این کار رو بکن . خواننده خسته میشه که هی بخواد یه فصل رو بخونه .
خوب راستش اگه بگم ویرایش آنچنانی که نه فقط گفتگو هارو هدفمند تر کردم وگرنه مطمئنا موضوع اصلی داستان دست ورزی نشده و خواننده لازم نیست دوباره داستان رو بخونه ولی حتما این حرف شما رو گوش میکنم چون خودمم متوجه شدم که وقتی داستان تموم شد میتونم بهتر ویرایشش کنم:53:
دوستان فصل سوم رو اگرچه با تاخیر ولی بلاخره گذاشتم :43: شما با بزرگی خودتون ببخشید.
همیشه گفتم دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است .
فصل جالبی بود . خوشم اومد . فقط چرا حقیقت رو درمورد پدر و مادرش بهش نگفته ؟ اون نشونه های روی لباس روی تنش قرارگرفتن ؟ سلیم میدونست که چه چیزی اونجا قرار داره ؟ برای همون فرستادس اونجا یا اون اتفاق تصادفی بوده ؟
فصل خیلی خوبی بود و عالی
یه سوال داشتم چطور به جایی سیرالطریق میشه که اصلا اون جارو قبلا ندیده باشه
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
در جادو فقط میتونی به جایی جابجا بشی که عمیق به مکان اون جا فکر کنی
اون اصلا از پشت ابشار خبری نداشت و از جزئیات اون جا تخیل دقیقی نداشت
خوب شد گذاشتی چون من برا یه جنگ داشتم اماده میدم
خب خدارو شکر :78:
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
همیشه گفتم دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است .
فصل جالبی بود . خوشم اومد . فقط چرا حقیقت رو درمورد پدر و مادرش بهش نگفته ؟ اون نشونه های روی لباس روی تنش قرارگرفتن ؟ سلیم میدونست که چه چیزی اونجا قرار داره ؟ برای همون فرستادس اونجا یا اون اتفاق تصادفی بوده ؟
خب سلیم هم حقیقتی در مورد پدر و مادر دیاکو نمیدونه ولی سیر اتفاقات در فصلایه بعدی پدر و مادرش معلوم میکنه.
بله نشانه ها رو تنش حک میشن.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
فصل جالبی بود, با خوندن این فصل امیدوار ب یه داستان پر هیجان شدم,فقط در مورد خصوصیات ظاهریش هیچ توضیح ندادی,,من هیچ تصوری از چهره و شخصیتش نداشتم,امیدوارم توی فصلهای اینده مد نظر داشته باشی,
حتما:77::53:
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
فصل خوبی بود داره رفته رفته بهتر میشه ولی اگه میشه تعداد صفحاتو زیاد کن خیلی کوتاهه
راستش خودمم میدونم کوتاهن و سعی کردم طولانی ترش کنم ولی از اونجایی که یکم این فصل رو دیر کردم فرصت نکردم درست حسابی متنم رو واسه یه فصل جدا کنم ولی قول میدم فصلایه بعدی طولانی تر باشه
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
فصل خیلی خوبی بود و عالی
یه سوال داشتم چطور به جایی سیرالطریق میشه که اصلا اون جارو قبلا ندیده باشه- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
در جادو فقط میتونی به جایی جابجا بشی که عمیق به مکان اون جا فکر کنی
اون اصلا از پشت ابشار خبری نداشت و از جزئیات اون جا تخیل دقیقی نداشت
خب در مورد سیر الطریق تو فصلایه دیگه بیشتر بحث میشه ولی اینجوری میتونم توضیح بدم که یجور انرژی ذره ای که منتقل نمیشن با سرعت جابه جا میشن البته قول میرم ابهامات کامل برطرف میشه