نام: شمشیرزن سیاه (جلد اول تیغههای جنگنده)
ژانر: فانتزی
مقدمه:
آکادمی تیغههای جنگنده
دوستان اینم جلد کتابه خواهشا هر مشکلی دیدید بگید تا رفعش کنم.
ردیف | لیست فصلهای داستان شمشیرزن سیاه |
۱ | Black Sword Master Ch 01 |
2 | Black Sword Master Ch 02 |
۳ | Black Sword Master Ch 03. |
۴ | Black Sword Master Ch 04 |
۵ | Black Sword Master Ch 05. |
سلام. داستان خوبیه ایده ی جالبی داره،
اما یک نکته که تو خوندن داستان اذیتم میکرد، حالت رباط گونه شخصیت اصلی بود! بنده خدا از بچگی تو یک خونواده خوشبخت زندگی کرده و جنگی رو از نزدیک ندیده، دوازده سالشه و تاثیر پذیر، با این وجود خیلی راحت با قضایا کنار اومد و رفت دنبال سرنوشتش؟! به شخصه نتونستم با این قسمتش ارتباط برقرار کنم، نمیگم شخصیتش رو ضعیف و مثل بچه های عادی جلوه بدی، ولی بهتر بود چالش های درونیش رو داخل داستانت به تصویر بکشی، بزرگی ضربه روحی ای که میخوره، اینکه بهش شوک وارد شده، و اینکه چطور و با چه تفکر و انگیزه ای تونسته خودش رو جمع و جور کنه و چه تاثیری روی شخصیتش میذاره. به نظرم روی این قسمتا اصلا مانور ندادی و مثل یک گزارش نوشتی، در واقع احساسی به من دست نداد.
با این وجود همونطور که گفتم ایده داستانت رو خوشم اومد تصمیم دارم دنبالش کنم و مطمئنم هر چی بیشتر بنویسی قلمت روون تر میشه و جذاب تر.
موفق باشی، منتظر بقیش هستیم
سلام. داستان خوبیه ایده ی جالبی داره،
اما یک نکته که تو خوندن داستان اذیتم میکرد، حالت رباط گونه شخصیت اصلی بود! بنده خدا از بچگی تو یک خونواده خوشبخت زندگی کرده و جنگی رو از نزدیک ندیده، دوازده سالشه و تاثیر پذیر، با این وجود خیلی راحت با قضایا کنار اومد و رفت دنبال سرنوشتش؟! به شخصه نتونستم با این قسمتش ارتباط برقرار کنم، نمیگم شخصیتش رو ضعیف و مثل بچه های عادی جلوه بدی، ولی بهتر بود چالش های درونیش رو داخل داستانت به تصویر بکشی، بزرگی ضربه روحی ای که میخوره، اینکه بهش شوک وارد شده، و اینکه چطور و با چه تفکر و انگیزه ای تونسته خودش رو جمع و جور کنه و چه تاثیری روی شخصیتش میذاره. به نظرم روی این قسمتا اصلا مانور ندادی و مثل یک گزارش نوشتی، در واقع احساسی به من دست نداد.با این وجود همونطور که گفتم ایده داستانت رو خوشم اومد تصمیم دارم دنبالش کنم و مطمئنم هر چی بیشتر بنویسی قلمت روون تر میشه و جذاب تر.
موفق باشی، منتظر بقیش هستیم
خیلی ممنون.
قول میدم حتما توجه کنم و بهترش کنم.
همینطور ادامه بده.مطئنن همه حمایتت می کنن
بابت حمایت همتون ممنون.
وقتی این نوشته ها رو میبینم، یه جون تازه میگیرم و دلم میخواد بیشتر بنویسم.
از همه ممنون.
سلام ایده داستانت خوبه در بعضی جاها اشکالاتی داشت که رفته رفته بهترم میشه و حتما سعی کن در نوشته هات از ارایه های ادبی استفاده کنی که باعث جذابیت نوشته میشه امیدوارم شاهد داستان خوبی باشیم و خواننده ها لذت ببرند:53:
خسته نباشی.یکی از چیزهایی که ملموسه نداشتن حس انتقام بخاطر کشته شدن خانوادشه...باید حس کشته شدن خانوادش رو بیشتر القا می کردی تا خواننده با شخصیت همذات پنداری کنه و درکش کنه و باهاش همراه بشه.بعد خیلی راحت با کشته شدنش کنار اومد بدون اینکه اینو در ادامه داستان توی حس وحالش نشون بده.
خوب بود ولی خیلی کم بود تعداد صفحات رو زیاد کن و توضیحاتم راجع به الفرد همین طور راستی فصل بعدی رو کی میزاری ؟موفق باشی
فصل بعدی رو احتمالا تا پنج شنبه هفته بعد بزارم.
وقتی قطعی شد تو پست اول مینویسم کی فصل چهارم میادش.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
خوب بود ولی خیلی کم بود تعداد صفحات رو زیاد کن و توضیحاتم راجع به الفرد همین طور راستی فصل بعدی رو کی میزاری ؟موفق باشی
ممنون بابت اینکه خوشتون اومد. قول میدم سعی خودم رو بکنم تا صفحاتش بیشتر بشه.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
خسته نباشی.یکی از چیزهایی که ملموسه نداشتن حس انتقام بخاطر کشته شدن خانوادشه...باید حس کشته شدن خانوادش رو بیشتر القا می کردی تا خواننده با شخصیت همذات پنداری کنه و درکش کنه و باهاش همراه بشه.بعد خیلی راحت با کشته شدنش کنار اومد بدون اینکه اینو در ادامه داستان توی حس وحالش نشون بده.
خیلی ممنون،
قول میدم حتما یکم حس انتقامش رو زیاد کنم و اینکه در فصل بعدی در مورد الفرد هم توضیح میدم و اینکه نیک در اصل از چه نژاد و خانواده ایه.
خیلی خوب بود . فکر میکنم در برابر صحبت های آلفرد خیلی خونسرد نشونش دادی ، انگار که یهجورایی انتظار یه همچین برخوردی. رو داشته . بهنظرم باید یکم بیشتر متعجب نشونش میدادی .
البته احتمال اینکه شخصیتش کلا اینجوری باشه که با همه چیز راحت کنار بیاد زیاده .
خیلی خوب بود . فکر میکنم در برابر صحبت های آلفرد خیلی خونسرد نشونش دادی ، انگار که یهجورایی انتظار یه همچین برخوردی. رو داشته . بهنظرم باید یکم بیشتر متعجب نشونش میدادی .
البته احتمال اینکه شخصیتش کلا اینجوری باشه که با همه چیز راحت کنار بیاد زیاده .
اره زدی تو خال. اون اینجوریه ولی تو فصل چهار بهتر میشه. منتظر باشید.
عالی بود این فصل یکم جو جادویی شو بیشتر کنی یا جدیت داستانو عالی میشا
عالی بود این فصل یکم جو جادویی شو بیشتر کنی یا جدیت داستانو عالی میشا
حتما، فصل چهارم بهتره تازه جو جادوییش هم زیاد میشه.
چون نیک تو این فصل در مورد خانوادش میفهمه.