|
:44::44::44::44::44::44::44::44::44::44::44::44::44:نخونده نظر نمی دم:32:
آها پس من اشتباه خوندم.
خب دوستان، فصل بعد می افته برای جمعه یا شنبه یا یکشنبه یا...
همون جمعه یا شنبه یا یکشنبه یا... میفرستم سایت. البته فکر کنم دیگه یادتون رفته قضیه از چه قراره
فصل آخر و خریدمو اما بازم سرمایه میخواد
سیستم امتیاز سایت بعضی وقتا میزنه به سرش.
حالا که دانلودش کردی داریش دیگه.
اگر هم فایلش رو نداشتی بگو درستش کنم.
دوستان. من الان درگیر کارمم، یکم طول میکشه روال کارها دستم بیاد. به محض اینکه یکم بفهمم این قالی بافی چیه قضیش می نویسم. ولی الان واقعا دارم اذیت میشم که آنقدر بلاتکلیفم
من همیشه از این جور کتاب ها که ترکیبی از جادو و تاریخه رو دوست داشتم. مخصوصا تاریخ ایران. چند صفحه اولشو که خوندم دیگه نفهمیدم کی شب شد و کی کتاب تموم شد. یک سری ایرادات خیلی کمی داشت که اصلا به چشم نمی اومد. در کل داستان خیلی جذاب بود.6. بی صبرانه منتظر فصل بعدیم.10.:moji:
فصل 19 دوباره اپلود شده؟ من ک یه بار سرمایه دادم!!!
فصل 19 دوباره اپلود شده؟ من ک یه بار سرمایه دادم!!!
نه دوباره آپلود نشده، سیستم امتیازی سایت بعضیوقتا به گل میشینه.
:65:.20..10..2. فصل جدید نداریم؟
کم کم دارم وسوسه میشم بنویسم. صحنه های که تو ذهنم هستن بدجور دارن سر و صدا میکنن.یکم درباره داستان نظر بدین، درباره خودش نه سبک و اینکه فکر میکنین چطور پیش میره.
نمیدونم چرا یه حسی بهم میگه فاردین با ارتام تنها کسانی میشن که می تونن از اون تپه عبور کنن. جبهه غربی. ولی خوب نامردیه و از طرفی فکر نمی کنم ارتام اجازه بده . شاید حتی دعواشون بشه. و شاید مجبورش کنه بره به یه تپه دیگه:دی ولی مشکل اینجاست که این پادشاهه نگهبان نیست. ولی... شاید اصلا هدف این نیست که پادشاهو بکشن. شاید فقط باید دورش بزنن یا یه جوری حواسشو پرت کنن.
یه احتمال دیگه هم هست. پادشاهه وقتی ارتام و سایبو می بینه خودشو می کشه عقب و به اونا ادای احترام می کنه و...شاید اصلا نیاز نباشه بجنگن:) و اینکه وقتی نگهبانو می بینه یه چیزهایی در مورد خانواده اصلیش بهش می گه...احساسم میگه مرگباز هم از دور نگاش می کنه:دی
و دیگه اینکه... زای و پارسا.. احتمالش هست که چون کوچیک هستن و همه فکر می کنن خواهند مرد، با استفاده از حواس پرتی بقیه به راحتی بتونن نگهبان رو با هم شکست بدن و برن بیرون
در مورد شهدخت نظری ندارم چون اصلا اشاره ای نشده بهش.
و اما اریو... اریو هم قطعا باید تبدیل میشده. پس چطور بهش اجازه دادن بره؟ این سوال ذهنمو در گیر کرده.
و یه سوال دیگه اینکه... اصلا حرفی از ملاقات مرگباز با ارتام زده نشده. در حالی که در چند موقعیت از اون لحظه یاد شده. شاید توی جنگ و شاید هم هنگام روبه رویی با نگهبان تپه زمان خوبی برای یادآوری ملاقاتشون و صحبت هایی که کردن باشه:دی
کم کم دارین وسوسه میشین که بنویسین!!!!!
ممنون واقعا:((( من فکر کردم نوشتین تموم شده دادین برای ویرایش:0086:.13.
دارم فک میکنم خودم یه داستان بنویسم خیلی وسوسه انگیزه از کتابی که خوندم یکم از این یکم از اون چه شود