سلام .اسم من امیر هست .راستش داشتم فن فیکیشن های هری پاتر رو مرور میکردم به فکرم رسید که چرا من هم یدونه ننویسم .این داستان ادامه ی جلد ششم هری پاتر هست و اینم خلاصش.
پسری به اسم جک در کوچه ی دیاگون با تعدادی مرگخوار درگیر میشه و با یک حرکت همرو نقش بر زمین میکنه جک به محفل دعوت میشه و اونجا در کنار هری پاتر با مرگخوار ها میجنگه و البته از یک نفر هم خوشش میاد که نمیگم کیه سنش هم 17 ساله هست .جک به زودی هویت واقعی خودش رو اشکار میکنه و ...
پنجشنبه های هر هفته یک فصل از داستان رو منتشر میکنم .
فن فیکشن تو بوک پیج؟
یه حرکت جدیده
به هرحال خوش امد میگیم بهتون و منتظر کارتون هستیم
راستیتش من تاحالا فن فیکشن نخوندم.
ولی چون یکی از نویسنده های سایت داره مینویسه حتما میخونمش.
موفق باشی
یه فن فیکشن هم قبلا بود فکر کنم تا بیشتر از بیست و نه فصل هم نوشته شد. چشم ققنوس بود هم اسمش فکر کنم.
یه فن فیکشن هم قبلا بود فکر کنم تا بیشتر از بیست و نه فصل هم نوشته شد. چشم ققنوس بود هم اسمش فکر کنم.
چشم ققنوس که فکر کنم نیمه کاره موند
شنل پوش
اینم از فصل چهارم بخاطر کمبودنش هم متاسفم ذهنم به هم ریخته بود گفتم زودتر فصل رو بنویسم تا یوقت فراموش نکنمش.
فعل هات خیلی تکراری بودن(سه یا چهار بار فعل بود آوردی)
مستند گونه تعریف کردی.این اومد،اون رفت.اینجوری شد...
اصلا فضاسازی نداشت.من چطور باید تصور کنم که وسط خیابان چطوری ظاهر شدن؟
از آماج طلسم ها گفتی ولی واکنش مردم رو ذکر نکردی.
توصیفات کم بودند.شمشیر را در زمین فرو کرد.خب...هیچ بازخوردی؟هیچ واکنشی؟مثلا زمین اطراف شمشیر ترک نخورد؟صدا نداد؟برخورد شمشیر با زمین جرقه ای ایجاد نکرد؟
به جای آنهارا هلاک میکرد بهتر بود بنویسی به آنها برخورد و آنها را خشک میکرد.
و تکرار اسم های کامل اونم سه تا،خسته کننده نیست؟میگفتی اسنیپ و مالفوی و لسترنج.
به قول آقا ممد کسی که خودش ایراده نباید ایراد بگیره ولی خب من خودم دلم میخواد همه نقدم کنن و عیبای نوشته امو بگن.پس میخوام مفصل به نوشته ات برسم تا بتونی خوب ویرایشش کنی.
خب دو نفر میام و ندیده و نشناخته میگن میای به مغازه ما؟جک هم قبول میکنه؟یکم غیر طبیعیه.
اگه مثلا میگفتن تو کی هستی یا اسمت چیه یا میتونیم باهم آشنا بشیم خیلی بهتر بود.
میدونی برای من که تاحالا کتاب های رولینگ رو نخوندم،چه برسه به فن فیکشن،اینکه کلمه آپارات رو بکار بردی گیج کنندس.حالا من تو فیلم دیدم چیه.ولی بهتره توصیفش کنی(بالاتر گفتم که توصیفاتت کمه)
یه بیماری وجود داره،خودم اسمشو گذاشتم.خیلی سعی کردم بهش غلبه کنم ولی نشد.اسمش(ولع اوج).
ینی نویسنده سریع میخواد برسه به قسمت اصلی ماجرا.خوب این درسته که خواننده رو سرگرم میکنه،ولی از طرفی داستانت هم کوتاه میشه و کیفیتش خیلی افت میکنه.
فکر کنم تا نصفه داستانت رو بررسی کردم و این نقد من بود(هنو نصفس.از دستم در نری).
فعل هات خیلی تکراری بودن(سه یا چهار بار فعل بود آوردی)
مستند گونه تعریف کردی.این اومد،اون رفت.اینجوری شد...
اصلا فضاسازی نداشت.من چطور باید تصور کنم که وسط خیابان چطوری ظاهر شدن؟
از آماج طلسم ها گفتی ولی واکنش مردم رو ذکر نکردی.
توصیفات کم بودند.شمشیر را در زمین فرو کرد.خب...هیچ بازخوردی؟هیچ واکنشی؟مثلا زمین اطراف شمشیر ترک نخورد؟صدا نداد؟برخورد شمشیر با زمین جرقه ای ایجاد نکرد؟
به جای آنهارا هلاک میکرد بهتر بود بنویسی به آنها برخورد و آنها را خشک میکرد.
و تکرار اسم های کامل اونم سه تا،خسته کننده نیست؟میگفتی اسنیپ و مالفوی و لسترنج.
به قول آقا ممد کسی که خودش ایراده نباید ایراد بگیره ولی خب من خودم دلم میخواد همه نقدم کنن و عیبای نوشته امو بگن.پس میخوام مفصل به نوشته ات برسم تا بتونی خوب ویرایشش کنی.
خب دو نفر میام و ندیده و نشناخته میگن میای به مغازه ما؟جک هم قبول میکنه؟یکم غیر طبیعیه.
اگه مثلا میگفتن تو کی هستی یا اسمت چیه یا میتونیم باهم آشنا بشیم خیلی بهتر بود.
میدونی برای من که تاحالا کتاب های رولینگ رو نخوندم،چه برسه به فن فیکشن،اینکه کلمه آپارات رو بکار بردی گیج کنندس.حالا من تو فیلم دیدم چیه.ولی بهتره توصیفش کنی(بالاتر گفتم که توصیفاتت کمه)
یه بیماری وجود داره،خودم اسمشو گذاشتم.خیلی سعی کردم بهش غلبه کنم ولی نشد.اسمش(ولع اوج).
ینی نویسنده سریع میخواد برسه به قسمت اصلی ماجرا.خوب این درسته که خواننده رو سرگرم میکنه،ولی از طرفی داستانت هم کوتاه میشه و کیفیتش خیلی افت میکنه.
فکر کنم تا نصفه داستانت رو بررسی کردم و این نقد من بود(هنو نصفس.از دستم در نری).
اینو داده بودم نقد کنن تا عیباش رو بیابم .ممنون از نقد زیباتون لطفا بقیش هم نقد کنید تا عیباش رو بیابم. من قلمم نسبت به نقدم خیلی ضعیفه ینی خوب نقد میکنم ولی قلمم یه مقدار از نقدم ضعیف تره برا همین زیاد نقد میکنم
خوب بود، هر چند ایده ها نو نبودند، ولی برای شروع بد نبود، اگه از مسائل ویرایشی بگذریم و بی حوصله نوشته شدن داستان هم بگذریم چون واقعا از بعضی صحنه ها کاملا رد شده، و با توجه به بهم ریخته بودن ذهن نویسنده قابل انتظار بود و به نظرم من البته نمیشه درست درباره سبک نوشتن نویسنده نظر داد، مسئله مهم تر به نظر من اینه که انگار قوانین دنیای رولینگ رو با دست مچاله کردید انداختید دور و درسته که میشه تو فن فیکشن دنیای خودت رو از دنیای اون نویسنده اصلی در بیاری، ولی مسئله چیز دیگری هم هست، تو این فن فیکشن پنج جلد پشتوانه این داستانه، پنج جلد دنیا پردازیه، پنج جلد سیر اتفاقاته، تنها نمیشه این دنیا جدید رو روی دوش یکی انداخت. و به نظرم نکته سخت یک فن فیکشن نویسی خلق یک دنیاست از درون یک دنیای دیگر. متوجه که میشید، منظورم اینه که بتونید داستان رو به رویه ای برسونید که وجود شخصیت جدید شما یه معجزه نباشه، یه متغیر غیرقابل پیشبینی و خرابکار نباشه که زائد بر داستانی باشه که شما نویسنده اش هستید، تو این نظر نمیخوام قضاوت کنم و اصولا قضاوت کردن کار من نیست، یا نمیخوام بگم که شما این کار رو میکنید. تنها فکر کردم بیانش برای کمک به نویسنده مفید خواهد بود. این نوشته ای که نوشتید میتونه یه چهار چوب برای فصل یکتون باشه و امیدوارم یه فصل یک جدی رو بنویسید.
خوب بود، هر چند ایده ها نو نبودند، ولی برای شروع بد نبود، اگه از مسائل ویرایشی بگذریم و بی حوصله نوشته شدن داستان هم بگذریم چون واقعا از بعضی صحنه ها کاملا رد شده، و با توجه به بهم ریخته بودن ذهن نویسنده قابل انتظار بود و به نظرم من البته نمیشه درست درباره سبک نوشتن نویسنده نظر داد، مسئله مهم تر به نظر من اینه که انگار قوانین دنیای رولینگ رو با دست مچاله کردید انداختید دور و درسته که میشه تو فن فیکشن دنیای خودت رو از دنیای اون نویسنده اصلی در بیاری، ولی مسئله چیز دیگری هم هست، تو این فن فیکشن پنج جلد پشتوانه این داستانه، پنج جلد دنیا پردازیه، پنج جلد سیر اتفاقاته، تنها نمیشه این دنیا جدید رو روی دوش یکی انداخت. و به نظرم نکته سخت یک فن فیکشن نویسی خلق یک دنیاست از درون یک دنیای دیگر. متوجه که میشید، منظورم اینه که بتونید داستان رو به رویه ای برسونید که وجود شخصیت جدید شما یه معجزه نباشه، یه متغیر غیرقابل پیشبینی و خرابکار نباشه که زائد بر داستانی باشه که شما نویسنده اش هستید، تو این نظر نمیخوام قضاوت کنم و اصولا قضاوت کردن کار من نیست، یا نمیخوام بگم که شما این کار رو میکنید. تنها فکر کردم بیانش برای کمک به نویسنده مفید خواهد بود. این نوشته ای که نوشتید میتونه یه چهار چوب برای فصل یکتون باشه و امیدوارم یه فصل یک جدی رو بنویسید.
ممنون از نظر زیباتون حتما به توصیتون عمل می کنم و فصل یک رو هر وقت مشغله ذهنیم کم شد قطعا درست و حسابی مینویسم
فصل دوم هوکراکس ها جوانی با موهای قرمز قدی متوسط و هیکلی متوسط روبروی جک بود . پسر جوان چوبش را کشید و آماده هر گونه حرکت اضافی بود در همین هنگام زنی با موهای نسبتا فرفری قرمز رنگ جلوی در امد .زن گفت: تو کی هستی ؟...ساعد دستت هم بهمون نشون بده . جک خودش را معرفی کرد ولی ساعد دستش را نشان نداد .زن بلافاصله چوبش را کشید و با طلسمی جک را طنابپیچ کرد بعد در خانه را بست و جک را روی زمین انداخت شروع کرد با عصبانیت حرف زدن : ولی در این هنگام جک بدون هیچ زحمتی طلسم را باطل کرد بلند شد و گفت:
فصل دوم هوکراکس ها جوانی با موهای قرمز قدی متوسط و هیکلی متوسط روبروی جک بود . پسر جوان چوبش را کشید و آماده هر گونه حرکت اضافی بود در همین هنگام زنی با موهای نسبتا فرفری قرمز رنگ جلوی در امد .زن گفت: تو کی هستی ؟...ساعد دستت هم بهمون نشون بده . جک خودش را معرفی کرد ولی ساعد دستش را نشان نداد .زن بلافاصله چوبش را کشید و با طلسمی جک را طنابپیچ کرد بعد در خانه را بست و جک را روی زمین انداخت شروع کرد با عصبانیت حرف زدن : ولی در این هنگام جک بدون هیچ زحمتی طلسم را باطل کرد بلند شد و گفت:
این چی بود؟ :/
واقعا معذرت میخوام اشتباه شده الان فصل رو کامل میفرستم
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
خب اینم پایان فصل دوم امیدوارم خوشتون بیاد
داستان نویسی تخیلی و فانتزیتو ایران با فن فیکشن هری پاتر شروع شد. سمیه دوتا فن نوشته و سینا یکی حتی سفیرکبیرش هم میخواست ی جورایی فن باشه. فن نویسی خوبه، اما دوره اش تموم شده. اگه میتونید از هری پاتر خارجش کنید. درباره جادو بنویسید اما دنیای خودتون رو بسازید. یا ادامه ای بر جلد شش ننویس. از جلد هفت ب بعد بنویس. یه چیزی برای اون فاصله زمانی بیست ساله.
درهر صورت از اینکه دست ب نوشتن میبرید و شجاعتشو دارید افرین بر شما. موفق باشید.