Header Background day #15
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

پیله‌ی دنیوی: مرگباز

157 ارسال‌
34 کاربران
173 Reactions
36.3 K نمایش‌
envelope
(@envelope)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 507
شروع کننده موضوع  

تالارگفتمان 1

نام داستان پیله‌ی دنیوی: مرگباز
نویسنده محمد.ج
کاوریست رضا عشقی


   
Athena97، paradise، JL_D و 39 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
envelope
(@envelope)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 507
شروع کننده موضوع  

دوست عزیز نظرات دوستان مال فایل قبلیه و زمانی که فصل یک ارائه شده بود اونم بدون ویراست.
ولی این هم ویراست و تقویت شده، هم فصل دو بهش اضافه شده.پس ممنون میشوم تا نظری بدید یا نقد

ببخشید من هی یادم میره بگم سلام و تشکر کنم بابت پشستون.


   
پاسخنقل‌قول
blacksnake
(@blacksnake)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 128
 

سلام.:دی

خب با عرض معذرت من تا الان فقط مقدمه رو خوندم.

اون چیزی که من از مقدمه فهمیدم این بود که آرگرت بزرگترین جادوگر دنیاست که یه شاگرد به اسم اولگ داره. توی مقدمه هم با جادوگری طرف شدن که با یه طلسم ذهنی تونست اختیار آرگرت رو در دست بگیره. القا کردن احساسات به طور مصنوعی هم واقعا ایده ی خلاقانه ای بود. اگه اشتباه نکنم آرگرت مرد و اولگ هم که کور شد.
این نه صفحه به عنوان مقدمه خیلی منو کنجکاو کرد که داستان رو ادامه بدم.

بعضی جملات و توصیفات هم خیلی خوب بودن. چطور بگم، خیلی خوب توی ذهن تصویر میشدن که منظورتون چیه مثل:

چشمان آبی و خسته ی پیرمرد هر لحظه بیشتر به سمت سفیدی پیش میرفتند. گویی بر روی چشمانش، تار عنکبوت بافته میشد.

فقط این غم بود که به ذهنش رسوخ میکرد. قلبش را پاره پاره میکرد. گویی هزاران بار همسر و فرزندانش را جلوی چشمانش بکشند و او کاری نتواند بکند.

یه قسمت هم یه اشکال کوچیک داشت اونم اینکه زاویه دید سوم شخص بود یه دفعه اول شخص شد و دوباره درست شد.

مثل این که ذهن شوخ طبع­ ام حتی در آن شرایط ول کن نبود.

البته نکته ی زیاد مهمی هم نیست.

در کل مقدمه که خیلی خوب بود. وقتی فصل اول و دوم رو هم خوندم نظر میدم.


   
پاکت واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
envelope
(@envelope)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 507
شروع کننده موضوع  

باش ممنون دوست عزیز(اسمتونو نمیدونم اگ بگید خیلی خوب میشه)

اون تغییر زاویه که عمدیه ولی آره ببخشید من منظورو بد فهمیدم.از زیر دستم در رفته اون جمله درستش میکنم.بازم ممنون منتظر نقد هات هستم.


   
پاسخنقل‌قول
هاموس
(@masoud)
Trusted Member
عضو شده: 3 سال قبل
ارسال‌: 80
 

سلام محمد جان خوبی؟؟؟محمد من الان نمی‌تونم دانلود کنم چرا؟؟؟ارور میده وقتی روی دانلود می‌زنم.


   
پاسخنقل‌قول
envelope
(@envelope)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 507
شروع کننده موضوع  

بیا داداچ درستش کردم.


   
پاسخنقل‌قول
blacksnake
(@blacksnake)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 128
 

Envelope;30384:
باش ممنون دوست عزیز(اسمتونو نمیدونم اگ بگید خیلی خوب میشه)

اون تغییر زاویه که عمدیه ولی آره ببخشید من منظورو بد فهمیدم.از زیر دستم در رفته اون جمله درستش میکنم.بازم ممنون منتظر نقد هات هستم.

اسمم حسینه. ::47::

فصل اول رو هم خوندم. پس اولگ شخصیت اصلی نیست. خب چطور شخصیتیه؟ یه شخصیت گذراست یا شخصیت مهمیه؟
این فصل رو که خوندم، حدس زدم شخصیت اصلی ( که اسمشو هم نمیدونیم!تالارگفتمان 2) هم توانایی کنترل ذهن رو داشته باشه. توصیف دنیای ذهن خیلی جالب بود. همینطور ارتباط عاطفی.
فقط من یه جاهایی رو درست متوجه نشدم، توی جنگل اون به ذهن خودش وارد شد؟ یا کشته شدن پدرش به دست خودش بود؟
این فصل هم به خوبی مقدمه بود. من ایراد خاصی نمیتونم ازش بگیرم چون سواد فنیم اونقدر نیست. تالارگفتمان 3

فقط یه جایی از متن توی ص 13، داخل پرانتز.

شاید ظاهر جنگل برای دیگران عجیب بود. ولی من که حوالی آن بزرگ شده بودم، برایم عادی بود. یوزهای دندان شمشیری از حیوانات خیالی داستان هستند.

من فکر کردم جمله ی آخر مال شخصیت داستانه! به نظرم لازم نبود جمله ی آخر گفته بشه. تالارگفتمان 3
یا مثلا اینجا صفحه ی 16 داخل پرانتز هم همینطور.

مثال: زمانی که زنگ خانه ای را میزدیم. همه مانند چیز فرار میکردند.

موفق باشین. تالارگفتمان 3


   
پاسخنقل‌قول
envelope
(@envelope)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 507
شروع کننده موضوع  

خخخخ ممنون دوست عزیز.
خودتو دست کم نگیر ای وی.
من که دیگه داستانتو خوندم دیدم چقد خوبه پس نگو سواد فنیت کمه.

و بله اون چیزهایی که گفتی، حق با شماس.
حتما درستشون میکنم.

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

خخخخ ممنون دوست عزیز.
خودتو دست کم نگیر ای وی.
من که دیگه داستانتو خوندم دیدم چقد خوبه پس نگو سواد فنیت کمه.

و بله اون چیزهایی که گفتی، حق با شماس.
حتما درستشون میکنم.
و یک توضیح کوتاه:

اولگ شخصیت گذرا نیس مهم هم نیس :دی

دی ذهن خودش که وارد نشد تو جنگل فقط خواسته خودش را با دیگر موجودات به اشتراک گذاشت و اونا هم پاسخ دادن.این یه روشه که مردم شمال اونو به کار میبندن.
کشته شدن پدرش دست خودش نبود.

ممنون واس نقد ننتظرم فصل دو رو هم نقد کنی داداچ


   
پاسخنقل‌قول
Bookbl
(@bookbl)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1697
 

خوندم و درکل خوب بود. حوصله ندارم مثل فصل قبلی نقد کامل بنویسم و نیازی هم نمیبینم ولی نثرت بهتر شده و صفحه آرایی هم خیلی خوبه.
البته تیکه کلام ها و افکار شخصیت رو جوری نوشته بودی که گاهی خیلی خیلی به افتضاح نزدیک بود ( الان از نظر زمان تو منگنه هستم امشب یا فردا کاملا توضیح میدم! اما برای نمونه وقتی اون خرسه ورداشتش افکار شخصیتت رو خیلی خوب ننوشته بودی! )


   
پاکت و bahani واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
هاموس
(@masoud)
Trusted Member
عضو شده: 3 سال قبل
ارسال‌: 80
 

با سلام خدمت دوست عزیزم محمد گل:8:
داستانی که انتخاب کردی برای نوشتن به نظرم ایده ی بسیار خوب و زیبایی و اگه به سرانجام برسونیش به نظرم جز معدود داستان های زیبای فانتزی میشه که نوشته شده،قلمت هم به نظرم خوبه فقط بعضی از اصلاحات رو که دوستان توی چت باکس بهت گفتن بهتره بکار نبری و اصلاحشون کنی به شخصه معتقدم داستان های فانتزی رو نمیشه با گفتن بعضی کلمات عامه گونه تبدیل به یه طنز ساده کرد...برای مثال کارآموز رنجر رو بخون اونجا هم قسمتای طنز زیادی درون داستان قرار داره اما با کلمات طنزگونه ادا نشده و با طعنه و کنایه و آرایه های ادبی بیان شده...در مورد شخصیت داستان یه نظری دارم که فقط نظر شخصیمه یجورایی دوست داشتم شخصیت داستانت یه دختر باشه هر چند میدونم که با توجه به داستان تو شخصیت محکم یه پسر بیشتر بدرد میخوره اما نمیخوام شخصیت اصلی داستانت همش با هری پاتر و بقیه شخصیت ها مقایسه بشه....در کل داستانت ایده آل و زیباست و امیدوارم به همین سرعت و با دقت ادامه بدی فصل به فصل قلمت پخته تر و جذابتر بشه... با آرزوی موفقیت برای دوست عزیزم


   
پاکت و bahani واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
youngnovelist752
(@youngnovelist752)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 30
 

خب باید بگم نسبت به چیزی که اول خوندم خیلی قوی تر و بهتره.چه از لحاظ محتوا و چه از لحاظ قلم.کاور و صفحه آرایی خوبی داشت.نشون دادی که قدرت خوبی توی توصیف داری و این برات هم نقطه ضعف و هم یه نقطه قوته.نقطه ضعف اینکه سعی میکنی همه چیزو توصیف کنی حتی مورچه ای که داره کف زمین راه میره.ولی این خوب نیست چون بعضی جاها باید ذهن مخاطبتو آزاد بذاری.من خودم واقعا بعضی جاها واقعا عصبانی میشدم که چرا من باید اون چیزی که تو میگفتی رو تجسم کنم و خودم حتی یکم آزادی نداشته باشم تو تصور متنی که میخونم.مسئله بعدی که باید بدونی اینکه صحنه های اصلی داستانت رو فدای توصیف محیط نکنی.مثلا صحنه ای که جادوگر به ذهن شخصیت اصلیت حمله میکنه.عملا توصیفات زیاد محیط باعث میشه که نتونم درست وسط صحنه اصلی داستانت قرار بگیرم.حتی تا اون حد که بعضی جاها واقعا از دستم میرفت که داره چی میشه.مجبور بودم برگردم و یکبار دیگه بخونم.بعضی تکیه کلام های داستان برای یه چنین قلم خوب و روونی مناسب نبودن و دقیق متوجه نشدم که بعضی خب ها صدای درون شخیصیت داستانته یا همون صدای ناشناس و مرموز.به نظرم یکم توصیفاتت رو کم کن و اونها رو از محیط بیار روی صحنه های اصلی داستانت که مهمن.مسئله ی بعدی نحوه توصیف پرتاب کردن تیر بود.حس کردم وسواس زیادی به خرج دادی و واقعا با تمام جزییات حرکات یه کماندار رو قبل از پرتاب تیر گفته بودی درحالیکه نیاز نبود اینقدر وسواس به خرج بدی چون همه میتونن تصویر یه کماندار رو بدون توصیف تجسم کنن.مسئله بعدی تاکید زیادت روی ویژگی های یک شکارچی و تکرار اون داخل چند صحنه داستان بود.یکی از جاهایی که واقعا خوشم اومد از توصیفت صحنه ای بود که اون میاد پایین اطرافو نگاه میکنه حاشیه دایره رو میگیره و ...اونجا واقعا خوب بود و توصیف عالی و در حد اعتدال بود.البته فرصت نکردم فصل دومو بخونم و این نقد فصل اوله...


   
AmbrellA، پاکت و bahani واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
envelope
(@envelope)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 507
شروع کننده موضوع  

نظرات دوستان بسیار عالی از همه تون تشکر میکنم.

بنیامین داش حتما رو اونا کار میکنم.حتما.

مسعود دایی من کلا با جنس مخالف مشکل دارم خودتم که میدونی. برا همین نمیتونم از دید یه فرد مونث به داستان نگا کنم. حتی فکر هم بهش میکنم مورمورم میشه ایی...

و ناولیست جان.

ببینید سایت ها و مراکز فرهنگی مجازی یا غیر مجازی پر منتقد با سلایق مختلف و نظرات متفاوته.
نفیسه خانوم از طرفی میگن توصیفات کمه.
حریر خانم میگه خوبه.
شما میگی زیاده.

خوب آدم یه جورایی گیج میشه که کدوم درسته و کدوم غلط پس من سعی میکنم خودم بنویسم، تا جایی که میتونم در حد اعتدال نگهش دارم.
من که دیدم اینجوری گفتی سعی میکنم این قضیه رو درستش کنم.
و یه چیز دیگه، شما که نباید تصویر سازی کنی.نویسنده مینویسه چیزی رو که میخواد خواننده ببینه. پس نظرتون غلط میشه دیگه.اگه قرار بود داستانا اینجوری باشن رسما همه صفحاتشون سفید و خالی می بود.

آها و ممنون بابت تعریفهاتون اگه همینطوری نظرات بیاد روی سایت مطمئنا روند فصل دهی من هم با حجم بیشتر و هم با سرعت بیشتر میشه.


   
L0rd LaTITude واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
youngnovelist752
(@youngnovelist752)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 30
 

در مورد توصیف باید بگم که یه نویسنده هیچوقت نمیتونه داستانی بنویسه که همه خوششون بیاد.منم به عنوان یه خواننده صرفا گفتم داستانایی رو بیشتر می پسندم که بزاره من تو فضای داستان بچرخم.و گرنه به قول شما با نویسندس که چطور می نویسه و تا چه حدی توصیف میکنه.


   
L0rd LaTITude واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
envelope
(@envelope)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 507
شروع کننده موضوع  

دقیقا و بعله و ممنون از درک شما.


   
L0rd LaTITude واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
blacksnake
(@blacksnake)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 128
 

فصل دوم رو هم خوندم بالاخره! تالارگفتمان 2 اگه بخوام یه مقایسه کوچیک بکنم با فصل اول و مقدمه، احساس کردم این فصل بهتر بود. به نظرم متن روانتر بود و توصیفات به اندازه تر بودن. تالارگفتمان 3

فقط محمد جان معذرت که اینو میگم، ولی بعضی قسمت ها، طنز داستان اصلا خوب از کار درنمیومد. مثلا اون قسمتی که آب یخ از روی شاخ و برگ درخت میریزه روی سرش. اما بعضی جاها هم خیلی خوب بود. ناخودآگاه یه لبخند روی لبم میومد. مثل اون قسمتی که با خرسه رو به رو میشه! تالارگفتمان 8 سوالایی که در همون حال از خودش میپرسه واقعا بامزه بودن.

این فصل هم خیلی خوب بود. خوب هم تموم شد. منتظر فصل های بعدی هستم. موفق باشین.

دی ذهن خودش که وارد نشد تو جنگل فقط خواسته خودش را با دیگر موجودات به اشتراک گذاشت و اونا هم پاسخ دادن.این یه روشه که مردم شمال اونو به کار میبندن.

آره اینو متوجه شدم که ارتباط عاطفی با جونورا برقرار میکنه. منظورم اون دست شش انگشتی بود. اون قسمتی که صفحه ی 18 گفت رنگ مرکز ذهنش نقره ایه، من فکر کردم شاید به ذهن خودش وارد شده. تالارگفتمان 9


   
L0rd LaTITude و پاکت واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
envelope
(@envelope)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 507
شروع کننده موضوع  

یکم گیج کننده به نظر میرسه. درسته که عاطفه در مغز هستش ولی دست یافتن بهش به صورت خود آگاه ...
فکر نمیکنم راحت باشه یا حتی امکان داشته باشه.
کلا دو مقوله ذهن و عاطفه رو جدا کردم که:102:
اون قسمت شوخی ها وجدانا خودمم خوشم نیومد ولی دستم رفت.

خلاصه اینکه دستت درد نکنه حسین جوووون. مرسی که خوندی و از این حرفا.

فصل سه تقریبا آمادس. یازده تا نظر دیگه باید برسه تا بذارمش.
البته فک نکنم خیلی افراد زیادی چشم به راه باشت.


   
L0rd LaTITude واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
صفحه 5 / 11
اشتراک: