منتظرم با انتظاری زیاد!(گرچه قول خواندن نمیدهم!)
ولی واسه حمایت از نویسنده
هوریا!
هوم ممنون.
من از خیلی چیزا الهام گرفتم ولی تغییرات زیادی داخلشون انجام دادم.
و بعله توصیفاتم کم بود.
جلوتر که برین میبینین هدف از این کار چیه.درواقع فصل یک رو داخل هاله ای از ابهام قرار دادم چون بعدا خیلی باهاش کار دارم.
و ممنون.شما هم موفق باشی:5:
ممنون بانو نفیسه.
نقد های شما مثل پله های ترقی میمونه.
میتونه قلمم رو ارتقا بده.
ولی اگه فشار زیاد باشه میشکنه قلمه ها:2:
جالب بود، خوب بود، حتی سرگرم کننده بود! باعث خوشحالیه اینقدر نویسنده جدید هست! نظر دادن از یه فصل برای یه داستان کار سختیه!
اثر خوبیه، امیدوارم نویسنده دلسرد نشه و ادامه بده! تنها اگه بتونه رو نثرش کار کنه خیلی بهتر میشه، گاهی شیوه نثر با شیوه بیان و انتخاب کلمات نمیخونه! یه ویرایش اساسی هم لازمه.
نوشته خوبی بود ولی انگار هول هولکی نوشته شده بود! کمی وقت بذاری خیلی بهتر میشه، ایده جالبیه، انگار روی دنیاش هم فکر شده، البته به نظرم بهتره چهارچوب این دنیا رو برای خودت مشخص کنی، که اگه تو آینده مشکلی وجود داشت به اون چهارچوب مراجعه کنی!
حتما کتاب خوبی میشه
و یه چیز دیگه! به عنوان کسی که تجربه کرده، سعی کن داستان رو بنویسی و تموم کنی، در بین راه که قلمت به یه بلوغ و پختگی رسید بعدا میتونی برگردی و اون فصل های اول رو درست کنی! از همون اول لازم نیست همه چیز عالی باشه.
موفق باشی!
به به...
ممنانتم رضا جان.و بعله هول هولکی شد چون متاسفانه ویرایشش خراب بود.
جلوتر که رفتم بر میگردم و درست میکنم(به توصیه شما و با دیدن کتاب افراد دیگه که همین کارو کردن(سفیر کبیر)).
و بعله.
دنیاش رو ساختم و طبق برنامه هم پیش میرم.روال داستان مشخصه و خودم میدونم فقط(جلد دو و سه رو هم مشخص کردم.البته اونا فقط اول و آخر مشخص دارن).
ایدهی قشنگیه به نظرم، باریکلا!
این مدل ایدهها که قهرمان یه نیروی ناشناختهای پیدا میکنه بدون اینکه بدونه چیه و بعد میافته توی یه مسیری که خودش سر در نمیاره ازش، بعد در طی این مسیره هم خودش و هم نیروش بالغ میشن، به نظرم داستانای جذاب و هیجانانگیزی ازشون در میاد.
حالا برای نظر دادن روی پلات یه کم زوده. ایشالا فصلای بعدی که بیاد میایم نظر مفصل میدیم.
منتها دو تا چیز کوچولو بگم، که حالا یه مقدار زیادیش سلیقهای باشه شاید.
یکیش در مورد استفاده از کلمههایی مثل متر و سانتیمتر و ثانیه و آشپزخونهی اُپن ئه که به نظرم یه کم تضاد داره با فضای داستان. حالا خیلی هم شاید مهم نباشه، ولی تا اینجای داستان به نظر میاد که تو دنیای جادویی/باستانیای غیر از دنیای خودمونیم. استفاده از کلمههایی که مختص دنیای مدرن خودمونه یه کم یه جوریه تو داستان. حالا البته شاید بابت سلیقهی من باشه و بقیه مشکلی نداشته باشن باهاش. شایدم بریم جلوتر ببینیم دنیای مدرنه D:
مورد دوم این پختگی زبانه که رضا اون بالا گفت.
حالا شایدم غر زدن الکی باشه یه مقدار، ولی چندتا نمونه که به چشم خورد رو میگم:
«میز ناهار خوری را با حالتی مستگونه دور زد» مستگونه رو وقتی میشه به کار برد که طرف مست نیست ولی مست به نظر میرسه. وقتی که مسته، میشه گفت تلو تلو خوران، یا نامتعادل، یا همچین چیزی مثلاً.
«حال آن عضلههای سنگمانند شدل شده بودند تا درد بیشتری را به بدن من منتقل کنند» درد بیشتری را به بدن من منتقل کند یه جور عجیبیه. شما میتونید بگید عضلههاشو شل کرده تا بتونه محکمتر بزنه، یا ضربههاش دردناکتر شه.
«در شوک فوت پدرم بودم» فوت پدر یه مقدار عجیبه. یعنی انگار تو بیمارستان بودن و دکتر اومده گفته «پدرت فوت شده» نه اینکه به طور جادویی پرت شده و به سیخ کشیده شده.
حالا منم شاید یه کم گیر الکی میدم در این موارد. ولی مثلاً داستان رو که یه دور از روش بخونید برای ویرایش، میتونین جملههای اینجوری که یه کم عجیبن یا ثقیلن یا تو دهن نمیچرخن رو پیدا کنین و ببینین چهجوری میشه صاف و صوفشون کرد.
منتظر قسمتهای بعدی هستیم D:
ممنون علی جان.
من دنبال نقد هستم تا کتابو بهتر کنم و نظراتون خیلی مفیده.
و نه.
اونجوری نیست که یه نیروی ناشناخته یه دفعه به دست بیاره.
حالا من دیگه وارد جزئیات نمیشم تا داستان لو نره و خودتون بخونید.
تا فصل سه برسید که ببینید قالب دنیا چیه.
بازم چیزایی هست که نمیتونم بگم...
اینکه چرا کلمات مدرن آوردم...
در رابطه با کلمه مست گونه،حق با شماست.
یه پیشنهاد،شما چرا نمیای تو تیم نقد؟من نقداتونو دیدم و شما خیلیخوب نقد میکنید.نسبتا حرفه ایه نقدتون.
سلام دوست نویسنده من قلمت خوبه ولی به نظرم از مسائل داری راحت رد میشی مثلا به نظرم باید وقت بیشتری واسه توصیف افرادو محیط کنی ولی داستانش به نظرم جالبه منتظر فصل جدیدتم
سلام دوست نویسنده من قلمت خوبه ولی به نظرم از مسائل داری راحت رد میشی مثلا به نظرم باید وقت بیشتری واسه توصیف افرادو محیط کنی ولی داستانش به نظرم جالبه منتظر فصل جدیدتم
ممنونم از تعریفت وحید جان.
همونطور که یکی دیگه از دوستان گفتن،به مرور که پخته تر شدم بر میگردم و درست میکنم همه چیز رو.نمیدونم توی کتاب گفتم یا نه ولی چهار پنج بار تا فصل چهار پنج نوشتم و پاک کردم و حالا حالا ها نمیتونم برگردم و درست کنم.
خودم که فکر میکنم فصل شیش هفت به نسبت بهتره.
حالا بازم نظر شماهاست که مهمه و شیرفروش نمیگه شیرش ترشه.
نوزده نفر دانلود کردین یه تشکر زیر پست نویسنده نیست؟
پیوستنتون رو به جمع نویسندگان خوش امد میگم امیدوارم یه کار خوب دیگه رو توی سایت ببینم
دانلود میکنم
دستتون مرسی.
و نظر یادتون نره.