سلام
طبق قولی که داده بودیم با داستان جدید اومدیم:1:
جریان اینه که مدتی بود که ما منتظر دوستان گل داستان گروهی بودیم و خب داستان گروهی کمی دیر شروع شد. از طرفی درگیری های ما هم تمامی نداشت و از طرف دیگه دلمون میخواست یه کار جدید رو روی سایت ارائه بدیم. بعد کلی تفکر به این رسیدیم که یه داستان دونفری بنویسیم.در موردنوع و ژانرش تا حدودی برامون تجربه جدیدی بود.یا حداقل برای خود من که تجربه جدیدیه.
اسم کتاب هست از اعماق
ایده این نوشته مال امیرحسین عزیز هست که در ابتدا توی یه داستان کوتاه پیاده کرده بودش و بعد دوتایی تصمیم گرفتیم که داستان ارزش بلند شدن رو داره و جا داره برای کار و این شد که بنده هم خودمو به زور جا کردم و دست به کار شدیم.
در نوع خودش چالش جالبیه چون با وجود اینکه خیلی از ایده هامون نزدیک به همه یه یه سری تفاوت ها و ایده پردازی ها هم کنارش هست که مکمل هم شده و شخصا از کار کردن رو این داستان به شدت لذت میبرم.
بخشی از داستان:
بسیار مشعوف شدیم که داستان جدید داریم
یه سوال این کامل شده و یا در حال نوشتن است ؟؟/
سوال بعدی وضعیت ارائه این داستان چه طوره ؟؟؟
و یه چیزی فقط کاور یعنی واقعا فقط کاور :106:فصل اولی ! مقدمه ای ! خلاصه ای
بسیار مشعوف شدیم که داستان جدید داریم
یه سوال این کامل شده و یا در حال نوشتن است ؟؟/
سوال بعدی وضعیت ارائه این داستان چه طوره ؟؟؟
و یه چیزی فقط کاور یعنی واقعا فقط کاور :106:فصل اولی ! مقدمه ای ! خلاصه ای
سلام
لینک مورد داشت اصلاحش کردم
مقدمه قرار گرفته
کتاب به صورت هفته ای یه فصل قرار میگیره
و اینکه خلاصش رو یادم رفت بذارم:17:
اِ اِ سمیه جان پس شروع کردین ؟ باز دم شما گرم
انشالاه در اولین فرصت مطالعه ش میکنم
خیلی از جلدش خوشم اومد
داستان هم معلومه پخته و جذابه
میرم بخونم
راستی شما این کاورهارو چ شکلی طراحی میکنید خیلی قشنگن واقعا میخوام بدونم...
جلد که عالیه
خلاصه هم عالیتر
منتظر فصل جدید هستم به شدت
امیدوارم نصفه رها نشه
ارزوی موفقیت برای نویسندگان داستان دارم چون از بهترین ها هستن
اوه
الان چطور شد؟ دختره زد پسره رو کشت! دختره یه جور اسیره؟ یعنی برای این اربابش آدم میکشه؟
خب پس بلاخره ارائه داستان شروع شد.
باید بگم از اینکه در کنار نویسنده توانایی چون سمیه مینویسم بسی خوشحالم. این داستان به نظرم ، داستانی متفاوت از کار در بیاد که کمتر در داستان های ایرانی شاهدش هستیم. وقتی میگیم نویسنده اش خانم نجاتیه انتظارات بالا میره و منتظر یه داستان عالی در حد نوشته های ایشون هستیم .
امیدوارم از خواندنش لذت ببرید.
اِ اِ سمیه جان پس شروع کردین ؟ باز دم شما گرمانشالاه در اولین فرصت مطالعه ش میکنم
مطالعه بنما
من و حسین هر دو منتظر نظرات و انتقاداتیم
خیلی از جلدش خوشم اومدراستی شما این کاورهارو چ شکلی طراحی میکنید خیلی قشنگن واقعا میخوام بدونم...
معلومه دیگه جفت امیرحسین ها کاوریستای خوبین
برای کاورها هم تیم داریم اینورا
جلد که عالیهارزوی موفقیت برای نویسندگان داستان دارم چون از بهترین ها هستن
ممنون
عجب مقدمه ی خفنی بود. امیدوارم همینطوری ادامه بدید.
بدون شک
اوه
الان چطور شد؟ دختره زد پسره رو کشت! دختره یه جور اسیره؟ یعنی برای این اربابش آدم میکشه؟
صبر داشته باش بشر توی دو سه تا فصل اول همه چیز دستگیرت میشه
خب پس بلاخره ارائه داستان شروع شد.
باید بگم از اینکه در کنار نویسنده توانایی چون سمیه مینویسم بسی خوشحالم. این داستان به نظرم ، داستانی متفاوت از کار در بیاد که کمتر در داستان های ایرانی شاهدش هستیم.
امیدوارم از خواندنش لذت ببرید.
جناب آقای نویسنده اگه فکر کردی اینجوری میتونی سر من گول بمالی کور خوندی ها :19:
به هرحال بنده از بخش ژنرال نویسش بیشتر لذت میبرم فصل چهارم رو بده:9:
درود
1) کاور بسی عالی! بسی از دختره خوشمان آمد :15: حسین خودت کشیدی واقعا؟! دمت گرم :1:
2) توی کاور دومی یه ایرادی دیدم. « آنها وارد شد. » "وارد شدند" بهتر نیست؟
3) "از اعماق اومدن" بسی خفنناکه! آخه پیشتر سابقه داشته از بالا اومدن! :39:
4) حرف دیگه ای ندارم فقط....
5) پیروز باشید :48:
پیرو صحبت های بالا آیدا
میگم به جای دانه به دانه منقرض شدند ، یک به یک بهتر نبود :1:
من واقعا و به شدت منتظر ادامه داستانم واقعا زیبا بود و اینکه نظرم رو جلب کرد برای خوندن ادامه
ممنون
واو!داستان ژنرال و بانو پروتی!چ شودددددد!
باید خوانده شود!
کاور قشنگه.
خسته نباشید میگم!
میگما، تو کاور دومی آنوبیسه وحشی شده؟ نکنه اتوبان زدید به افسانه های مصر؟ :23: چرا من دیروز هر چی نگاه کردم نفهمیدم چیه؟!:65:
زیادی خفنش نکنید من درس دارم نمیتونم بخونم :دی یا زود زود فصل ندید :107:
کاور رو من هم دوست داشتم
خاص بود. و فکر کنم توی کاور یه چیزی دیدم. یه دختر که احتمالا باید همین دختر باشه دوتا مرد و یه شهر که منهدم شده . دختره رو که دیدیم اسیر شده یعنی قبلش یه جنگ بوده
اما تو کاور دومی دوتا چیز هست سمت راست یه شهر تاریک و احتمالا همون شهر بالایی رو از بالا نشون داده. سمت چپشم یه گرگ یا به قول دوستمون آنوبیس هست. آنوبیس یه جور خدای مرگه تا جایی که میدونم و مصریه پس کنجکاوم بدونم اونجا چیکار میکنه؟
خوشحالم که فضایی نیستن و محض تنوع هم که شده از پایین اومدن