|
|
امیدوارم خوشتون بیاد.
با تشکر
و من الله توفیق
کاور از بازی دارک سولز
لینک دانلود |
آلگاناساد |
امير حسين داستانت يه داستان ماجراجويانه جذابه و روزبه مدام از مكاني به مكان ديگه سفر مي كنه و طنز و ايده هاي خوبي رو هم درون خودش قرار داده.آفرين!
فقط يه سري نقد :
1) در وعده اول فراموش نكن كه تو داري يه داستان مي نويسي، بايد ادبي باشه.سلحشور آتش خيلي خيلي عاميانه ست و كتابي نيست.يه جورايي انگار داري به يه نفر اس ام اسم ميدي و داستان رو بازگو مي كني.ساده و بامزه داستان رو بيان مي كني ولي ادبي نه.
2) چرا اسم هر يك از فصل هاي داستانت، اسم يكي از فيلم هاي مورد علاقته؟! بهتر نبود از خودت خلاقيت به خرج بدي و اسم هايي انتخاب كني كه به داستانت هم مربوط باشه؟!
3) بهتر بود كه خودت رو ( نويسنده) توي داستان نشون نمي دادي. بار ها و بار ها حرفهايي زدي كه نويسنده رو نشون ميده.
4) هر از گاهي شخصيت باذن كمي بچه گانه به نظر ميرسه، و اون شخصيت بالغ و عاقلي كه بايد حامي روزبه باشه به چشم نمياد.
5) خيلي وقت ها بيخودي و بيش از حد توي داستان فحش ديده ميشه.
6) جملاتي مثل باذن رفت از انبار تخم مرغ بياورد، تا ساعت 8 خوابيديم، با هم صبحانه خورديم، كوله خود را برداشتم، شمشير را در غلاف گذاشتم و . . .. خيلي تو داستان تو زياد هستند و خوندن چنين كلماتي براي تمامي خواننده ها عاديه. تو خيلي راحت مي توني ماجرا رو خلاصه تر و فكر شده تر و دقيق تر پيش ببري.
7) ايده هات توي هر فصل يه مقدار كم بودند.سعي كن به هر قسمت از داستانت پر و بال بدي و ايده هاي بيشتري براي خواننده ها داشته باشي.
يه داستان هيجان انگيز و سراسر ايده!
الوعده وفا . . .البته با كمي تاخير.
اميرحسين جان، هيچ نقد و جمله اي رو ازت پنهان نكردم تا يه روز موفقيتت رو ببينم.
هر چند كه الان هم داستان خوبي داري.
اميدوارم كه از حرف ها و گفته هام ناراحت نشده باشي.
سبکت خوبه بنظرم این دیواره چهارمو بیشتر بشکون چون سبک جالبی میشه البته همراه با طنز.
موفق باشی.
من یادمه این آلگاناساد رو چند وقت پیش که گذاشتی خوندمش. تقریبا قشنگ بود. توی اون جنگ آخر تقریبا به یاد میارم که داشت با یه موجودی می جنگید. و تو یه جورایی می خواستی تمام اتفاقات رو توضیح بدی. و بنظر من توی جنگ ، البته جنگی که کوتاه باشه و زیاد طول نکشه، چیز جالبیه. یعنی در واقع کار دست همینه. یادم میاد که مثلا نوشته بودی ، همانور که روی زمین افتاده بود چرخید و پایش را به قفسه سینه .... کوبید. اما یه جورایی مثلا همون صحنه ی جنگ و تقریبا بعضی از حخرکات و کارهایی که انجام میدادن مثل برنامه کودک ها بود. مگه نه؟ :21: آره تقریبا همچین چیزی بود دیگه. مثلا اون تمساحه ( تمساح بود فکر کنم) پرید رو حالا همینطور دور میخورد دور خودش و شمشیرهاش رو به صورت چرخش وار به طرف آلگاناساد میزد. مثل این فیلم چینیا. ژاپنیا ، کره ایها ، چمیدونم بابا همین چش بادمیا دیگه. راستی اسمش ابداعی خودت بود؟ آلگاناساد. قشنگه! بعد وقتی هم که این جمله رو در وصفش می نویسی: {آلگاناساد، قدیسی غق در عذاب.} خیلی خیلی با ابهت میشه:105:
من یادمه این آلگاناساد رو چند وقت پیش که گذاشتی خوندمش. تقریبا قشنگ بود. توی اون جنگ آخر تقریبا به یاد میارم که داشت با یه موجودی می جنگید. و تو یه جورایی می خواستی تمام اتفاقات رو توضیح بدی. و بنظر من توی جنگ ، البته جنگی که کوتاه باشه و زیاد طول نکشه، چیز جالبیه. یعنی در واقع کار دست همینه. یادم میاد که مثلا نوشته بودی ، همانور که روی زمین افتاده بود چرخید و پایش را به قفسه سینه .... کوبید. اما یه جورایی مثلا همون صحنه ی جنگ و تقریبا بعضی از حخرکات و کارهایی که انجام میدادن مثل برنامه کودک ها بود. مگه نه؟ :21: آره تقریبا همچین چیزی بود دیگه. مثلا اون تمساحه ( تمساح بود فکر کنم) پرید رو حالا همینطور دور میخورد دور خودش و شمشیرهاش رو به صورت چرخش وار به طرف آلگاناساد میزد. مثل این فیلم چینیا. ژاپنیا ، کره ایها ، چمیدونم بابا همین چش بادمیا دیگه. راستی اسمش ابداعی خودت بود؟ آلگاناساد. قشنگه! بعد وقتی هم که این جمله رو در وصفش می نویسی: {آلگاناساد، قدیسی غق در عذاب.} خیلی خیلی با ابهت میشه:105:
رضا جان دادا درست اومدی ادرسو؟
امروز عجب روز عجیبیه
نکنه من توهم زدم؟
الله و اکبر
ولبی ممنون
بعد از مدت ها نظر خوبی بود
آفرین آفرین، به تو میگن یه نویسنده خوش قول! داستانت که خوبه ولی بیشتر به خاطر زود و بموقع فصل دادنت ممنون.
راستی جلد اول که روبه اتمامه، جلد دو هم داره؟ همچنان در ادامش میذاری؟
آفرین آفرین، به تو میگن یه نویسنده خوش قول! داستانت که خوبه ولی بیشتر به خاطر زود و بموقع فصل دادنت ممنون.
راستی جلد اول که روبه اتمامه، جلد دو هم داره؟ همچنان در ادامش میذاری؟
کتاب اول که فعلا رو به اتمام نیست
راجع به کتاب دوم..............
حس و انگیزه میخواد.
انگیزهه که هست
ولی حسه.........
فک نکم
رضا جان دادا درست اومدی ادرسو؟
امروز عجب روز عجیبیه
نکنه من توهم زدم؟
الله و اکبر
ولبی ممنون
بعد از مدت ها نظر خوبی بود
آره بابا من درست اومدم. توهمم نیست. من واقعیه واقعیم. هیچ طوریم ا دسم خلاص نمیشی. حالا جواب سوالو بده. اسم آلگاناساد. تو نظر قبلی بود
فصل پنجم:بایوشاک اینفینایت
اگه از روی واژه ی infinite برداشتید؛ تلفظش اینفینیت هست :1:
داستان تون فقط 20 فصل داره؟ تموم که شد لینک کلی رو میذارید دیگه؟
مطمئنا نويسنده پرهيجاني هستي و حداقل مي دونم كه توي نوشتن هيجان زيادي داري. اين يك وجه مهم براي نويسنده ست كه بايد از اون بهره ببره. تو هم حسابي از هيجانت استفاده كن و بهترين ها رو بنويس.
طنز و شوخي پيوسته توي داستان ديده ميشد و اين يكي از نكات مثبت داستان سلحشور آتشه.
همچنين اتفاقات، درگيري ها، فضاي داستان و شخصيت ها همگي خوب بودند و بايد اين موارد رو هم به نكات خوب داستانت اضافه كنيم.
اما در حال حاضر بهترين حرف خواننده به تو اينه كه نگاهت رو نسبت به داستانت باز كنه و كم و كاستي ها رو نشونت بده.
مثلا
1. ايده و محتواي چندان خاصي در فصل 14 نبود. خواننده از يك داستان فانتزي انتظار فانتزي بودن داره. خواننده فانتزي هيجان مي خواد، كشمكش مي خواد و عجيب بودن.
2. واقعا مزش عالي بودش. اين جمله يعني چي؟ ادبي بنويس و نه به زبان گفتاري.
3. در داستان از واژه هايي استفاده شده كه هيچ گونه رابطه اي با ادبيات فارسي ندارند و كاملا بيگانه مي باشند.مثل اكي و دهنش سرويش شد و . . .
4. گفتن بيش از حد جزييات در داستان كه نبود اونها داستان رو سرگرم كننده تر مي كنه. مثال:
روزبه سري تكان داد و به سرعت از لاي جمعيت به طرف پلكان حركت كرد و به طرف طبقه دوم رفت، طبقه دوم به طور كامل خالي بود ومانند وقتي كه به طبقه ي سوم رسيد. در طبقه سوم به سرعت حركت كرد و وارد اتاقشان شد. همه جا را به سرعت نگاه كرد و شمشير را در گوشه اي از اتاقش يافت. به سرعت آن را برداشت.
نيازي به اين همه جزييات نيست.
5. بارها نسبت به خصوصيات و درونيات شخصيت هات بي توجه بودي. شخصيت ها گاها بچه گانه حرف مي زنند از جمله باذان كه نقش يك پشتيبان و راهنماي مجرب رو ايفا مي كنه.هر شخصيت بايد خودش باشه و اون موقعست كه ميشه شخصيت.
در آخر يك سوال باقي مي مونه. دليل نام داستان؟ سلحشور آتش چه كسيه؟ اين اسم اشاره به فرد خاصي داره؟
بعيد مي دونم كه قدرت آتشيني توي داستان نباشه و حتما موجب هيجان بيشتر داستانت ميشه پس منتظر ادامه داستانت هستم.
نمي خواستم يه جمله كليشه اي معروف رو بهت بگم (( موفق باشي)) ، اين ها رو بهت گفتم تا واقعا موفق باشي.:53:
مطمئنا نويسنده پرهيجاني هستي و حداقل مي دونم كه توي نوشتن هيجان زيادي داري. اين يك وجه مهم براي نويسنده ست كه بايد از اون بهره ببره. تو هم حسابي از هيجانت استفاده كن و بهترين ها رو بنويس.
طنز و شوخي پيوسته توي داستان ديده ميشد و اين يكي از نكات مثبت داستان سلحشور آتشه.
همچنين اتفاقات، درگيري ها، فضاي داستان و شخصيت ها همگي خوب بودند و بايد اين موارد رو هم به نكات خوب داستانت اضافه كنيم.اما در حال حاضر بهترين حرف خواننده به تو اينه كه نگاهت رو نسبت به داستانت باز كنه و كم و كاستي ها رو نشونت بده.
مثلا
1. ايده و محتواي چندان خاصي در فصل 14 نبود. خواننده از يك داستان فانتزي انتظار فانتزي بودن داره. خواننده فانتزي هيجان مي خواد، كشمكش مي خواد و عجيب بودن.
2. واقعا مزش عالي بودش. اين جمله يعني چي؟ ادبي بنويس و نه به زبان گفتاري.
3. در داستان از واژه هايي استفاده شده كه هيچ گونه رابطه اي با ادبيات فارسي ندارند و كاملا بيگانه مي باشند.مثل اكي و دهنش سرويش شد و . . .
4. گفتن بيش از حد جزييات در داستان كه نبود اونها داستان رو سرگرم كننده تر مي كنه. مثال:
روزبه سري تكان داد و به سرعت از لاي جمعيت به طرف پلكان حركت كرد و به طرف طبقه دوم رفت، طبقه دوم به طور كامل خالي بود ومانند وقتي كه به طبقه ي سوم رسيد. در طبقه سوم به سرعت حركت كرد و وارد اتاقشان شد. همه جا را به سرعت نگاه كرد و شمشير را در گوشه اي از اتاقش يافت. به سرعت آن را برداشت.
نيازي به اين همه جزييات نيست.5. بارها نسبت به خصوصيات و درونيات شخصيت هات بي توجه بودي. شخصيت ها گاها بچه گانه حرف مي زنند از جمله باذان كه نقش يك پشتيبان و راهنماي مجرب رو ايفا مي كنه.هر شخصيت بايد خودش باشه و اون موقعست كه ميشه شخصيت.
در آخر يك سوال باقي مي مونه. دليل نام داستان؟ سلحشور آتش چه كسيه؟ اين اسم اشاره به فرد خاصي داره؟
بعيد مي دونم كه قدرت آتشيني توي داستان نباشه و حتما موجب هيجان بيشتر داستانت ميشه پس منتظر ادامه داستانت هستم.نمي خواستم يه جمله كليشه اي معروف رو بهت بگم (( موفق باشي)) ، اين ها رو بهت گفتم تا واقعا موفق باشي.:53:
نمیدونم من توهم زدم،سایت خرابه،چیه که یه چند نفر توی این تاپیک نظر میدن.کسی دکتر سراغ نداره؟
در ضمن از شوخی گذشته بابت نقدت خیلی خیلی خیل خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی ممنونم.
در مورد شخصیت پردازی باید بگم که واقعا حق داری من باید بیشتر کار کنم.یه چندتا ترفند بگی ممنون میشم.
در مورد نکات گرامری هم باز هم شما حق دارید،ولی خوب باید بگم که به نظر خودم زیاد منافاتی با زبان فارسی ندارد و به نظرم لزومی به خیلی ادبی نوشتن نیست.
واقها دمت گرم احسان که نظر دادی.هر نظری توی این تاپیک باعث دلگرمیه.
خدا بخواد اشباح که بیاد کم به قصد کشت نقدش میکنم.
با سلام.
کاهش غلط های املایی و جمله بندی مناسب و پرداختن به درونیات شخصیت ها همه از ویژگی ها مثبت این فصل بودند.
پیشرفتت در نوشتن به خوبی نسبت به فصل های قبل معلوم بود.
موفق باشی.