خیلی وقته که می خوام این کتاب رو بزارم. تقریبا حدود یک سالی بود که برای گذاشتنش برنامه ریخته بودم، اما هر بار با یک سری مشکلات، مخصوصا تبلی مواجه می شدم. اما بالاخره با کمک بی نهایت چندتا از دوستان بالاخره موفق شدم تا فصل ها رو بزارم. فصل دهی رو در سایت زندگی پیشتاز شروع کردم و از فصل چهار به بعد اگر خدا بخواد فصل ها رو در بوک پیج و زندگی پیشتاز می زارم.
در همان ابتدا از تمامیه بچه هایی که توی تمام این مدت من رو همراهی کردن و با تشویق هاشون بهم امید دادن تشکر می کنم.
درباره ی کتاب: این یک مجموعه ی دوکتابه است، کتاب اول با عنوان نفرین ابدی و کتاب دوم با عنوان پیشگویان.
هنوز کاور اصلی رو روی فصل ها نزاشتم و قالبی که برای فصل استفاده شده، قالب اصلی کتاب نیست و اگر همه چیز خوب پیش بره، هر هفته و یا هر دو هفته یک بار یک فصل جدید گذاشته میشه.
چرخهایی که آغاز گشته پایان خواهد یافت.
فصل اول: دعوت
فصل دوم: مارتا
فصل سوم: اولین دیدار
فصل چهارم: اولین دردسر
فصل پنجم: مراسم تدفین
فصل ششم: بیان حقیقت
فصل هفتم: پیش به سوی شهر
امیدوارم از کتاب لذت ببرید و بی صبرانه منتظر نظراتتون هستم.
وووواااااااااووووووو دمت گرم! یعنی کلا ذهن خلاقی داری :دی :دی میگم موضوع داستان بعدی رو پیدا کردم :دی :دی
ولی جدا خیلی ایده ی خوبی بود! دمت گرم!!!!!!!
من ذهن خلاقی دارم؟؟؟؟:21::21: تا حالا کسی بهم نگفته بود!!:9::9:
خواهش میکنم
میتونی بزاریش برای جلد سوم داستانت !!! اونجا بعد از همه ماجرا ها مشخص بشه که این دو تا خواهر برادر نبودن (به شرط این که پسوند خونی برادر و خواهریشون داخل این 2 جلد زیاد مهم نباشه) :19::19:
سلام واقعا داستان خوبی نوشتید مدت ها بود که داستان قوی و جذابی مثل این رو نخونده بودم. راستش منم وقتی شباهت لوسی با عمش رو خوندم شک کردم اینا خواهر برادر نباشن، ولی امیدوارم این جوری نباشه یه جورایی داستان قابل حدس زدن میشه و داستانای زیادی هستن که یهو طرف میفهمه خواهر برادر نیستن یکم تکراری میشه .
به هر حال داستان عالی ای دارید منتظر فصل بعد هستم
با سلام بعداز خوندن 5 فصل بایدبگم داستانت عالیه یه جورایی تعادل رو توی داستانت تا اینجا رعایت کردی که این باعث خوشحالیه
من یکی که از طرفدارای پروپاقرص این داستان شدم
موفق باشی
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
با سلام بعداز خوندن 5 فصل بایدبگم داستانت عالیه یه جورایی تعادل رو توی داستانت تا اینجا رعایت کردی که این باعث خوشحالیه
من یکی که از طرفدارای پروپاقرص این داستان شدم
موفق باشی
صفحه 3 : اما با اتفاقی که برای لوسی اومده مطمئنا به اینجا میاد ؟اتفاقی که بر سر لوسی اومده !
اتفاقی که برای لوسی افتاده !
__________________________________فکر کنم یه تغییری توش بدی بهتر بشه بازم ممنون از فصل قشنگت
کاملا درسته! 🙂 تغییرش می دم مرسی که بهم گفتی اگه جای دیگه ای هم چنین اشکالاتی وجود داشت خوشحال میشم که بهم بگید تا بتونم درستش کنم.
این جوری که غزل خانم گفتند ، تا فصل ششم داستان روال ارائه داستان مشخص نیست و ممکنه بین ارائه فصول چن هفته ای وقفه بیفته (که همین جور هم شده) ولی بعد از فصل ششم به روالی که خودشون در نظر دارن ، داستان رو به صورت منظوم پخش میکنند.
خخخخخ درسته. خدا رو شکر الان یه کم روی قلتک افتاده امیدوارم از این به بعد جوری بشه که من هفته ای یک فصل بدم 🙂 باز هم شرمنده که تا الان این قدر طولانی شده.
ممنونم از همه ی عزیزان به خاطر نظرات و حمایت هاتون 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂
این هم از قصل ششم: بیان حقیقت
امیدوارم از این فصل خوششتون بیاد و بی صبرانه منتظر نظراتتون هستم.
سلام به همگی! از اونجایی که نمی خواستم این تاپیک همین طوری باز بمونه، اومدم بگم که فعلا فصل دادن رو متوقف می کنم. شرمنده که کنسلش می کنم و از همه ی همایت ها و زمانی که برای خوندن این چند فصل گذاشتید ممنونم. امیدوارم زودی بیام و کل کتاب رو برای خوندن بزارم. 🙂 باز هم ممنون
سلام به همگی! از اونجایی که نمی خواستم این تاپیک همین طوری باز بمونه، اومدم بگم که فعلا فصل دادن رو متوقف می کنم. شرمنده که کنسلش می کنم و از همه ی همایت ها و زمانی که برای خوندن این چند فصل گذاشتید ممنونم. امیدوارم زودی بیام و کل کتاب رو برای خوندن بزارم. 🙂 باز هم ممنون
تاپیک بسته شد.:53: