يه مدت بود قصد داشتم جايى رو بزارم که کمى ازادانه تر باشه
يه جا براى گفتگوى ازاد اعضا حرف زدن و بحث هاى خودمونى و نزديک تر شدن به هم
چون فرماندهی کل سایت مهرنوش خانم گفته چند مورد رو جدی اعلام کنم
قوانىن
اين تاپيک مستمع و ازاده
توهين ندارىم
پست زير دو خط پاک ميشه
دعوا نکنيد
بحث سياسى عقیدتی و دینی ممنوع هست و فورا پاک میشه
درهر مورد ديگه اى صحبت و گفتگو مجاز ميباشد
نکته
قانون اسپم شامل اين تاپيک کمی سبک تر خواهد بود یعنی کمتر سخت میگیریم اما معنیش این نیست که سو استفاده کنید و بشه چت باکس
براى معرفى اعضا ونقد فيلم توى تاپيکهاى خودش اقدام کنيد وگرنه پاک ميشه
دیگه اینکه فرماندهی کل سایت گفتن که اگه دوست دارین اینجا بمونه سو استفاده نکنین قشنگ و مهربانانه در مسیر قوانین بیاین هرچی دلتون میخواد بگید فقط تهدید به بستن هم کرده از من گفتن بود ايشون به طور جدى به حرفهاش عمل ميکنه.
تاحالا شده عذاب وجدان بگیرید اونم برای چیزی که هیچ ارتباطی به شما نداره؟
خب من نگرفتم
دیروز بعد از ظهر خواهر بزرگ مهربانم سر خود رفته برا خانواده بلیط سینما گرفته. و بدین ترتیب برنامه همه خانواده به شرح زیر کنسل شد.
آمدن عمه جان عقب افتاد. مهمان عصر امروز کنسل گشت. کلاس برادر عزیز پیچانده شد و ...همگی آماده شدیم که بریم سینما که یهو دینگ دینگ
بله دیگه خاله جان تشریف اوردن
خاله جان یه خانم مسن هستند که خب به سبب سن بالاشون علاقه ای به تلفن و موبایل ندارن و احتمالا تنها فرد فامیل هستن که بی خبر تشریف میارن.
حالا برنامه سینما کنسل گشت:21: البته بنده از اولش گفتم سینما نمیام الان خواهر جان میگه تقصیر توئه تو ذوق کردی:22::22::22::22::22: یکی نیست بگه عزیز جان اگه یه دقیقه گوشی مبارک رو برمیداشتی میپرسیدی که اهل خانه شما اصلا از این فیلم خوشتون میاد؟ یا اصلا وقت دارید بیاید زندگی ما اینجوری بهم نمیریخت خب:105:
خدایا دقیقا از این همه باد و طوفانی که در مشهد بود چه قصدی داشتی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حداقل چند تا قطره بارون هم میومد قبول بود .
آی گفتی.
یعنی باد میومد در حد طوفان نوح
درختا رو خم میکرد
اسمون سیاه دریغ از یه قطره بارون
خدایا ببین من تنها شاکی قضیه نیستما:22:
حتما حکمتی در کار بوده بوک پیج|انجمن دوستداران کتاب
چندین نقطه حادثه دید بوک پیج|انجمن دوستداران کتاب
برق خونه ما هم یک ساعت قطع بود ! بوک پیج|انجمن دوستداران کتاب
تلفنمون هم همین طور بوک پیج|انجمن دوستداران کتاب
حالا نمیشه بی حادثه بارون بیاد؟
به به ميبينم كافه كارش گرفته ها!
خب اون ميكروفونو بدين منم حرف بزنم.
اول از هرچيزي اين چند وقت خيلي سختي كشيدم اگه كمتر تو سايت بودم ببخشيد و يك خبر ديگه داستان جديدم با تم ترسناك با براه اندازي پورتال سايت اپلود ميشه باور كنيد خودم كه با خواندنش خيلي حال مي كنم.
داستان دنياي موازي و موجواتي كه قصد ترك دنياي ويران شده خودشون و وارد شدن به دنياي موازي ما را دارن.خب ديگه چي بگم؟
اها يه خاطره قديمي.
بچه ها يكي از مديراي سايت هست از اين بنفش ها يكم باهاش مشكل دارم،مشكل قديمي شايد بگم خيلي قديمي، به تازگي هم پي به اين مشكل بردم. خودش هنوز نميدونه!
كاربري با شماره 333 .
خب دوست داريد بدانيد كيه؟ Harir-Silk
خب شايد تعجب كنيد و بگيد چه مشكلي يا چطور؟
اميدوارم حرير از دستم ناراحت نشه ولي خب دوست دارم بگم.
همانطور كه ميدونيد من و حرير هم شهري هستيم،تا اينجا كه مشكلي نيست مثل خيلي از افراد ديگه كه در يك شهر زندگي مي كنند و همديگه را نديدن ما هم داشتيم زندگي مي كرديم تا اينكه عكس بچگيش را تو پروفايلش ديدم!!!
بچگيش منو ياد بچگيم انداخت و مهد كودكي كه ميرفتم!
شايد باورتون نشه ولي من و حرير به كودكستان ميرفتيم گرچه خودشم نمي دونه، من رفتم عكس هاي كودكستانم را بررسي كردم و اونو ديدم.خيلي هم تعجب كردم اولش و بعد ياد ضرب المثل دنيا گرده افتادم.
ولش ...
خب چي مي گفتم؟
اها
مشكلمون.
راستشو بخوايد اين دختره با من خيلي لج بود شايد هم من با اون لج بودم درست يادم نيست ولي تا جايي كه يادمه خيلي ازش بدم مي امد و اگه سر يه ميز ميشستيم سر اسباب بازيا دعوا مي كرديم حتي يكي دوبار هم گيس و گيس كشي كرديم!!! بچه بودم خب!
اخرش زهر خودشو بهم ريخت، من دوست داشتم برم گروه تئاتر ،تئاتر خرگوش زبل و لاكپشت مكار !!! بود اين دختره هم نقش لاكپشت داشت و لج كرد گفت اين تو گروه باشه بازي نمي كنم و اينا و اخرش مجبور شدم برم گروه شعر و يه اهنگ دسته جمعي تو روز اخر خوانديم.
روز اخرمون دقيق يادمه يه سن بزرگ بود فكر كنم توي يه سالن نمايش بود لباس قرمز داشتم و شعر اي ايران را مي خواندم.
يادش بخير ولي هيچ وقت فراموش نمي كنم حرير چه ظلمي بهم كرد .
اي بابا حالم گرفته شد،ببخشيد ناراحتتون كردم،تا بعد.
حرير انگار از همون دوران طفوليت علاقه خيلي خاصي به اذيت كردن مردم داشتي 🙂
خب از اينا بگذريم حالا كه آدم ياد كاراش توي مهدكودك ميوفته خندش ميگيره......
حرير (خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ) لاكپشت
چه قدر اسكل بوديم بخدا ........ واقعا الان كه يادم ميوفته تو گروه سرود شعر ما گل هاي خندانيمو ميخوندم چه قدر مضحك بودم(عخيييي...مامانم چه ذوقي ميكرد من تو گروه سرود مهدكودك بودم)
شوخی میکنی؟
چند درصد این حرفا راسته حسین؟
صد در صد
اين حرير ظلم زيادي به من كرده بوده اون زمان به خونش تشنه بودم گرچه الان ديگه گذشته و خب حلالش كردم.
ديگه اينكه دوستان براون ارزوي موفقيت دارم ،گفتم پست ارزشي نباشه!!!
تکذیب می کنم!!!آقا تکذیب،خانوم تکذیب!!!!!
حسین نذار بگم ها!
با این حرفت فقط گل به خودی میزنی!
فرض می کنیم که توی یه کودکستان بودیم.:22:
بازم فرض می کنیم که با هم جنگ و دعوا داشتیم.:22:
و فرضضضض می کنیم نمایشنامه خرگوش زبل و لاک پشت مکار قرار بوده اجرا شه!:22:
با این وجود و با توجه به اختلاف سنی ما،زمانی که من شیش سالم بود و کودکستانی بودم تو باید حداقل شونزده سالت می بود.:22:
فرض می کنم تا این سال تو کودکستان رفوزه می شدی.باشه قبول می کنیم اصلا امکان رفوزه شدن توی کودکستان هست!:22:
ولی این چی که در اون سن سر ایفای نقش لاک پشت مکار با یه دختر شیش ساله دعوا می کردی؟:24:
و من الله توفیق!ببینم جوابت چیه ژنرال!
تا حالا شده با خودت درگیر شی ؟...
تا حالا شده از حرفیکه زدی پشیمون شی؟...
و تا حالا شده که بخوای برگردی به گذشته و .... رو که زدی جمع و جور کنی؟...
تا حالا شده خودتو مسول کاری بدونی که در حین بی ربط بودنش بهت مربوطه؟...
تا حالا تو دوزخی که برای خودت درست کردی ، گیر کردی؟...
هییییییی.........
ناراحت شدن دوستام برام سنگینه و سنگین تر اینه که خودم ناراحتشون بکنم...
با حرفی که میزنم ..........
امشب حالم خرابه ، داغون به معنای واقعی کلمه ........
فقط ازم ناراحت نباشین ، همین............
میدونید جای چی خالیه این رووزا؟
هرکی گفت؟
حریررررررررررررررررررررررر
بعله فالگیر سایت نیستش
اصلا جای خالیش یه جورایی شبیه سیاه چاله شده وسط سایت
دیگه سینا رو ملت ول کردن هی می پرسن حریر کجاس:8:حریرررررررررررررررررررررررررررر
یه سوال میگم میشه اینجا بحث مدیریتی کرد؟
راستی من زهر مار میخوام
کسی داره؟
:دی
یه سوال میگم میشه اینجا بحث مدیریتی کرد؟
راستی من زهر مار میخوام
کسی داره؟
:دی
نه اينجا نميشه امير جان....
بحث هاي مديريتي تاپيك مخصوص خودش رو داره كه الحمدولله كسي هيچي نميگه توش....
با سفارش تو فهميدم منو كافي شاپ ناقصه....حتما اضافش ميكنيم.....شايد هم يه بخش شد تو منو
مثلا:
زهر انار
زهر گردو با بابونه
زهر مار افعي
زهر مار زنگي
.
.
.
.
🙂
نه اينجا نميشه امير جان....
بحث هاي مديريتي تاپيك مخصوص خودش رو داره كه الحمدولله كسي هيچي نميگه توش....
با سفارش تو فهميدم منو كافي شاپ ناقصه....حتما اضافش ميكنيم.....شايد هم يه بخش شد تو منو
مثلا:
زهر انار
زهر گردو با بابونه
زهر مار افعي
زهر مار زنگي
.
.
.
.
🙂
خوب من زهر مار گلاسه میخوام:دی
راستی ببخشید کسی از سرنوشت کتاب بانو پروتی(بانو سمیه)خبر دارد؟
پادشاهی وحشت
امروز روز عجیبی بود برام :22:
بر سر یک چیزی دعوام شد !! :18:
یک نفر من رو تونست بزنه :22:
و من زیاد نتونستم از خودم دفاع کنم خیلی ازم قوی تر بود :29:
اگر دوستام نرسیده بودن الان باید بیمارستان روی تخت میبودم :42:
یک استکان چای لطفا ....:53:
امروز روز عجیبی بود برام :22:
بر سر یک چیزی دعوام شد !! :18:
یک نفر من رو تونست بزنه :22:
و من زیاد نتونستم از خودم دفاع کنم خیلی ازم قوی تر بود :29:
اگر دوستام نرسیده بودن الان باید بیمارستان روی تخت میبودم :42:
یک استکان چای لطفا ....:53:
یه سوال برام پیش اومد ....
فازت چیه تو ؟ :102:
یه سوال برام پیش اومد ....
فازت چیه تو ؟ :102:
خودم هم نمیدونم فقط امروز واقعا حالم بده !
امروز روز عجیبی بود برام :22:
بر سر یک چیزی دعوام شد !! :18:
یک نفر من رو تونست بزنه :22:
و من زیاد نتونستم از خودم دفاع کنم خیلی ازم قوی تر بود :29:
اگر دوستام نرسیده بودن الان باید بیمارستان روی تخت میبودم :42:
یک استکان چای لطفا ....:53:
چرا به من نگفت بيام من هم بزنمت 🙂 (فقط يه شوخيـــــــــــــــــــــــــــــــــــــه البته از قديم ميگن كدوم شوخيه كه نصفش جدي نباشه :)) )
حالا كه چيزيت نشده شكر خدا....
يه بار كتك خوردي....
پير مرد ميشي يادت ميره :ا