سلام دوستان
بايه تاپيك باحال در خدمتتونم
خوب من هميشه تو ذهنم بود كه يه تاپيك اين مدلي بزنم و حالا ميخوام عمليش كنم
همون طور كه ميدونيد و از اسمش پيداست اگه مايل بوديد ميتونيد درباره ي فانتزي هايي كه توي مغزتونه با ما حرف بزنيد.
اين كار به نوعي ميتونه به قدرت تفكر و خلاقيتتون در نوشتنتون هم كمك كنه
سلام دوستان
بايه تاپيك باحال در خدمتتونم
خوب من هميشه تو ذهنم بود كه يه تاپيك اين مدلي بزنم و حالا ميخوام عمليش كنم
همون طور كه ميدونيد و از اسمش پيداست اگه مايل بوديد ميتونيد درباره ي فانتزي هايي كه توي مغزتونه با ما حرف بزنيد.
اين كار به نوعي ميتونه به قدرت تفكر و خلاقيتتون در نوشتنتون هم كمك كنه
آرمان جان اگه ممکنه خودت یه نمونه بزار
من که دقیق متوجه نشدم:22:
سلام دوستان
بايه تاپيك باحال در خدمتتونم
خوب من هميشه تو ذهنم بود كه يه تاپيك اين مدلي بزنم و حالا ميخوام عمليش كنم
همون طور كه ميدونيد و از اسمش پيداست اگه مايل بوديد ميتونيد درباره ي فانتزي هايي كه توي مغزتونه با ما حرف بزنيد.
اين كار به نوعي ميتونه به قدرت تفكر و خلاقيتتون در نوشتنتون هم كمك كنه
منم نفهمیدم یعنی چی
منظورش اینه که ایده های فانتزی که توی ذهنتون هست ولی یا وقت یا مهارت روی کاغذ آوردنش رو ندارید رو اینجا بگید تا با هم روش فکر کنیم و اینا
آرمان جان اگه ممکنه خودت یه نمونه بزار
من که دقیق متوجه نشدم:22:
يه نمونه خودم ميزارم متوجه بشيد:
يكي از فانتزي هاي من تو دوران كودكي اين بود كه وقتي ما ميخوابيم مسواك ها با هم حرف ميزنن.بخاطر همين شب ها مسواك ها رو جلو هم ميگرفتم شايد حرف بزنن
من از اولین روزی که با کیبورد آشنا شدم دلم میخواست یه برنامه باشه ( یا بنویسم) که وقتی مثلا بجای سلام مینویسم sghl به یه کلیک درستش کنه بارها چند خط همینجوری تایپ کردم بعدیدم زبان کیبودم اشتباه بوده یعنی نا بود شدم
.
.
واقعاً کسی به ذهنش نرسیده چنین برنامه ای بنویسه؟
فقط من از این مشکلات دارم؟
اینم فانتزیه من دارم؟
يكي از فانتزي ها رو مي خوام براتون بگم:
بارون نم نم مي بارد و نسيم ملايمي ميوزد....
دستانم را باز ميكنم و در دشتي مملو از گل هاي شقايق قدم ميزنم....
نفس هاي عميق ميكشم تا بوي بوي باران را بيشتر حس كنم.....
لباس هايم خيس مي شود و احساس مي كنم كه انگار جاني دوباره به من داده اند.....
كم كم باران شدت ميگيرد و احساس ميكنم پايم دارد در گل فرو ميرود...
و حال اين فانتزي من در رويايي در ذهن شما زنده مي شود.....
فانتزی که من دارم، یه نوع فانتزیه که نصف برو بچ دارنش! والا بخدا راست میگم. چه بسا همه زمانی که بچه بودن این فانتزی اصلی ترین فانتزیشون بوده باشه.
صبح که از خواب بیدار میشدم، یهو یادم میومد که دیشب مردعنکبوتی رو دیدم! بعد پنج دقیقه تمرکز میکنم روی مچ دستم، یه نگاه به دیوار میندازم، یه نگاه به مچ دستم، یهو دستمو پرت می کنم.!
اگه گفتین به چه امیدی؟؟؟
خب معلومه به امید اینکه شب که خواب بودم، همون عنکبوته که پیتر پاکر رو مردعنکبوتی کرد ، نصف شبی منم نیش زده باشه! بعد میدیدم هیچی نمیشه، یهو می زدم زیر گریه. حالا کل خونه باید میومدن منو جمع کنن. از حق نگذریم هنوز هم فانتزیمه.:45:
منتهی منظورم سری اول مردعنکبوتی بود. این شگفت انگیزش یه مقدار معقولانه تره دیگه از اون خیالا ندارم روش!:44:
تنهايي هايم را با تاريكي هايم تقسيم ميكنم تا ديگر در تاريكي احساس تنهايي نكنم
جمله رو داشتي؟؟؟؟؟
عجب ذهن خلاقي دارم من
من از اولین روزی که با کیبورد آشنا شدم دلم میخواست یه برنامه باشه ( یا بنویسم) که وقتی مثلا بجای سلام مینویسم sghl به یه کلیک درستش کنه بارها چند خط همینجوری تایپ کردم بعدیدم زبان کیبودم اشتباه بوده یعنی نا بود شدم
.
.
واقعاً کسی به ذهنش نرسیده چنین برنامه ای بنویسه؟
فقط من از این مشکلات دارم؟
اینم فانتزیه من دارم؟
برید بگید احمد بد:5:
قوی ترین فانتزیم این بود که همیشه تابستون باشه تا هر شب با صدای کولر بخوابم
و چه میدانید که صدای کولر چیست. اصا کار قرص خوابو میکنه :8:
من همیشه دلم میخواست حس سقوط از یجای بلند رو حس کنم. از بچگی همیشه اطراف جاهای بلند یه حالت وسوسه انگیزی بهم دست میداد که دلم میخواست بپرم پایین. چندین بار هم خواب سقوط ازاد رو دیدم
من همیشه دلم میخواست حس سقوط از یجای بلند رو حس کنم. از بچگی همیشه اطراف جاهای بلند یه حالت وسوسه انگیزی بهم دست میداد که دلم میخواست بپرم پایین. چندین بار هم خواب سقوط ازاد رو دیدم
یکی از آشناهامون هم همین طوری مثل تو علاقه به ارتفاع داشت از یک کوه پرید پایین و مرد ! :20:
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
منم یکی از فانتزی های ذهنم رو دارم مینویسم همیشه دلم میخواست نظامی باشم :دی :9:
یکی از فانتزی هام اینه که شب بارون بیاد و فرداش هم امتحان ریاضی یا فیزیک داشته باشیم و تعطیل بشه، حجمشم زیاد باشه.
یکی دیگه از فانتزی هامم اینه که شب بشیشنم از صبح تا شب درس بخونم بعد فرداش معلم امتحان لغو شد یا بگه یادم رفته سوال طرح کنم.