سلااام به دوستان بوک پیجی
از شما دوستان دوستدار کتاب ، معذرت می خواهم که قرار گیری نقد دو جلسه گذشته همراه با نقد این هفته شد . :دی
خب از نقد پندراگون شروع می کنیم کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه خودتون مشاهده اش می کنین -__-
افراد حضوریافته :
حمید، تانوس ،پروتی ، حمید ؛ ایاد
«میدونم دوتا حمید هستش الان شبه زداییش میکنم :دی
یکیش که با حمید2 مینویسمش هست h.a.m.i.d
اون یکیو فقط میدونم اسمش حمید هستش »
حمید حرفشو با یه سوال شروع کرد : به نظرتون روایت پندراگون اول شخصه یا سوم شخص چون از نگاه مارک و به صورت سوم شخص روایت میشه ولی اصل کتاب نامه های پندراگونه که اول شخص نوشته
تانوس : اممم پندراگن یکی از اولین کتاب های ژانر تلفیقیه به وضوح عناصر فانتزی قهرمانی رو داره اما حماسی نیست دقیقا عنصر جادو تو این کتاب پایینه
پروتی : حماسی؟ اصلا در حد حماسه نیست به نظر من خب به نظر من پندراگون رو نمیشه فانتزی هم دونست .بیشتر داستان سرایی هستش.از یه موضوع تکراری شروع کرده. یه بچه که یهو میفهمه کل زندگیش دروغ بوده و با یه دایی عجیب و غریب وارد زندگی متفاوت میشه
تانوس : ظاهر سبک حماسی رو نداره اما چند تا ویژگی هاش رو داره قدرت قلم نویسنده فوق العاده است اولین کتابی بود که زبان اصلی خوندم و موضوع اصلی کتاب تا جلد اخر مخفی می مونه
حمید2: این دایی های عجیب غریب،توی کتابای زیادی استفاده شدن مثل الکس رایدر یا خیلیای دیگه اما نثر نویسنده جذابه و شخصیت ها هم توی یه چارچوب خاص خودشون حرکت می کنن
پروتی : شاید بشه گفت جلد اول قوی ترین جلد بود چون پایه های داستان داخلش گذاشته شد اما در کتابهای بعدی شما فقط تکرار رو میبینید روزنوشته های بابی که به دست دوستانش میرسه و رفتن بابی به سرزمین هایی که تقریبا هیچ چیز تازه ای ندارن برای مقابله با سنت دین نثرش خوبه درش شکی نیست اما اصل داستان یه مقدار تکرار رو داره
تانوس : روند کلی یکیه مثل خیلی کتاب های خوب دیگه مثل دلتورا ، نایت ساید اما تو هر جلد نحوه چالش فرق می کنه و شخصیت اصلی بی ثباته گاهی خیلی خنگ گاهی باهوش گاهی شجاع گاهی بزدل و جالبه که یه نکته مهم رو شخصیت اصلی هرگز درک نکرد در مورد نقاط عطف هیچ موقع نفهمید که نقطه عطف یه اتفاق خاص نیست همیشه دنبال یه وا قعه مهم بود و تو جلد چهارم که اولین بار شکست خورد
حمید 2 : خب این همه کتاب نوشته شدهه نمیشه توقع داشت که دوباره ایده ی جدید خلق کرد نایت ساید هم از درسدن فایلز و کسنتانتین کپی کرده یکی از موارد خوب کتاب این بوده که شخصیت اصلی یه فرد قدرتمند با یه پیشگویی از قبل نیست میشه گفت یه بچه ی معمولی همین باعث میشه ارتباط برقرار کردن راحت تر باشه البته برای سنین نوجوان شخصیت های مونث خوبی هم توی کتاب بود ه می شد یه کم بوی رمنس رو حس کرد منتهی جهت این بود نامعلوم بود که خودش یکی از عوامل پیش برنده ی داستانه یکی از کلیشه ها هم وجود سنت دینه یه بد ثابت بدون تغییر
تانوس : حالا داشتم می گفتم تو جلد چهارم که اولین بار شکست خورد تصور کرد نقطه عطف رو **** فهمیده در حالیکه اصلا نقطه عطف در کار نبود
حمید 2 : البته این نقطه ی عطف یکم از هیجان کار کم می کرد
روند مستقیم و منظم توی کتابای فانتزی واقعا خسته کنندس اگه بخوام کل کتاب رو به طور جمع و جور وصف کنم : یه کتاب جذاب،مناسب برای سنین پایین با پیچیدگی کم و داستان سرراست که مطمئنا ارزش خوندن رو داره
سمیه : برای سنین پایین شاید
حمید 2 : گفتم که سنین پایین برای سن بالاتر داستانش زیادی سادست
ایاد : داستان كلا شبيه داستان های ده هشتاده و علمي تخيلي هاي ١٥ سال پيش خيلي دمده است
حمید : یه سوال دیگه سنت دین به دفعات میتونست بابی و دوستاش رو بکشه، شکست بده و همشون رو نابود کنه اما رفتار منطقی نداشت خیلی به بازی کردن باهاشون علاقه داشت حتی اگه باعث شکست خوردنش میشد چرا؟ این رفتار منطقی نیست
حمید 2 :هومم تا جلد چند خوندی؟
حمید : تا اون جایی که مردم باهوش سرزمینش پلنگ و انسان بودن و پلنگ ها انسان ها رو به بردگی گرفته بودن
حمید 2 : منتهی سنت دین احتمالا مثل جوکر
خب اینجا نقد تموم میشه
پیش به سوی نقد کتاب بارتیمیوس افراد حضور یافته : حریر ، سمیه ، سین استار ، من وشمیم
من : خوب کتاب بارتیمیوس از نظر من مناسب بچه های پونزده به پایینه چون سن شخصیت اصلی کتاب هم تو همین رنجه از نظر سبک جالبه و استفاده از جن و اینجور چیزا به عنوان خدمتکار ایده جالبی بوده، اتفاقات درون کتاب هم از نظرم جالب بودش
حریر:من جلد اول رو خوندم،دوست نداشتم.البته کتاب به اندازه کافی جذاب بود،ولی به نظر من وقتی نویسنده یه دنیا و محیط خلق میکنه باید بیشتر روش کار کنه،و یه کاری کنه که با توضیحات کم هم خواننده محیط رو درک کنه.الان به نظر من محیط خیلی ناشناخته و مبهم بود....شاید این مسئله توی جلد های بعدی درست بشه ولی حس می کنم اون جن یه پیشینه ای داشت که اشاره بهش خالی از لطف نبود.در کل زیاد ارتباط برقرار نکردم باهاش.
سمیه : کاملا تايىد میشه من تا وسط جلد يک خوندم ارتباط برقرار نکردم اصلا
سین استار : جلد (یک ، فکرکنم چون ننوشته بود کدوم جلد ) بیشتر پیش درآمدی بود از داستان اصلی، مثل خیلی از کتاب های دیگه و ساختار جهان داستان از جلد دو شروع شد البته شیوه نگارش جذاب بود ولی به طور کلی کتاب روند یکنواختی داشت که کمی قابل پیشبینیش میکرد درکل قوی ترین قسمت ها خلاقیت نویسنده در مطرح کردن یک سیستم دولتی مثل سیستم های دولتی در فانتزی شهری بود که از اونجایی که نوع کتاب متفاوت بود از این سبک جالب بنظرم رسید
حریر : سبکش جالب بود قبول دارم،ولی حس می کردم از اونجایی که یک فضای غریبه رو داره معرفی میکنه به توضیح و ترسیم بیشتری نیازه.البته همونطور که شما گفتی ممکنه جلد بعدی مسائل بیشتری رو بگه
من : بارتیمیوس اونقدرا هم جذب نکرد منوو گفتم ک بیشتر مناسب بچه های کمتر از پونزده است
حریر : منم(موافقت با جذب نشدن)
سین استار : بله مخصوصا که شخصیت اصلی وارد دولت میشه بعلاوه در جلد بعد شخصیت هم بزرگتر میشه هم میبینم که به سمت واقع گرایی میره و رویاها رو کنار میگذاره کلا این کتاب برای کسی که اثر قوی ادبیات فانتزی میخواد مناسب نیست بیشتر برای افرادی که خط داستانی جالب و طنز میخوان خوبه
حریر :تا حدی موافقم،ولی جدا طنزه؟من مدت ها پیش جلد اولو خوندم درست خاطرم نیست.
سین استار : آره خوب تیکه هایی که از قول بارتیمیوسه توش طنز داره
حریر : حالا که فکر می کنم راست میگی...
شمیم : بارتیمیوس جلد یکشو که خوندم یه مقدار ناامید شدم سن های پایین تر عموما بیشتر میپسندن خیلی هم مهم نیست برام. من کتاب ساوی هم که برای رنج سنی خیلی پایین تره خوندم ولی بارتیمیوس چندتا مشکل اساسی داشت به نظرم مثلا اینکه اومده بود یه دنیایی خلق کرده بود که عین دنیایی بود فقط جادوگرم توش بود.بعد اصلا توضیح نداده بود جایگاه این جادوگرا رو.اصلا معلوم نبود مردم عادی خبر دارن؟ندارن؟؟قضیه چیه؟؟ کلا یکم رو هوا بود هری پاترم دنیای جادویی داره ولی دنیای جادویی خوب توصیف میکنه و فضاسازی خیلی قوی تری داره جوری که ادم با محیط داستان ارتباط برقرار میکنه اما بارتیمیوس اصلا اینطور نبود به نظرم تنها نقطه قوت های داستان شخصیت جالب بارتیمیوس و ایده ی جالب بود بقیه چیزاش یا معمولی بود یا بد
بلههههههههههههههههههههههههه نقد کتاب بارتیمیوس اینقدر شد
این شما و این نقد کتاب طالع نحس
افراد حضور یافته : تانوس ، مستر امیر، سمیه ، حریر ، پارادایس ، سین استار ، نادر ( اسم پروفشو عوض کرده بود یه ساعت طول کشید که بفهمم چی نوشته )
تانوس : کتاب خوبیه اما واقعا وحشت نیست نویسنده یه محیط وحشتناک خلق نتونسته بکنه رفته سراغ اسطوره های کتاب مقدس و خب یه کم بی منطقه یه چیز کاملا ماورایی رو خواسته با تکنولوژی ارتباط بده همون قضیه فیلم دوربین ها و خطوط سیاه به نظر من یه عنصر کاملا خارجی بود که برای جذابیت تو داستان باشه
مستر امیر : ژانرش مگه وحشته
تانوس :اره طالع نحس وحشت اعلام شده
مستر امیر : خوب از این نظر واقعا یه چیزی کم داره اگه وحشته اصلا وحشتناک نبود کتاب جالبیه البته شاید چون برای من این افسانه های کتاب مقدس تازگی داره جالب به نظر میرسه من تا الان کتابی این جوری نخونده بودم از اخرشم خوشم نیومد اگه دیمین چاقو خورد خوب پس باید بمیره دیگه چه فرقی میکنه کجا بخوره
سمیه : نه چاقوها باید هر هفت تا به صورت صلیب و تا دسته در بدنش فرو میرفت
تانوس: برعکس من مطمئن بودم نمی میره یکی از چاقو ها گم شده بود یه نقطه ضعف دیگه این بود که پسر شیطان خیلی قوی نشون داده شده بود تو کتاب مقدس پسر شیطان همتای پسر خداست اینجا طرف مذهبی واقعا ضعیف نشون داده شده بودن
مسترامیر : طرف مذهبی که مسیح نبود
تانوس : طرف مذهبی کلیسا و خدا بود اون اخرش تا می خواد پسره رو بکشه طوفان می یاد همینکه پلیس می یاد بهش تیر می زنه طوفان می خوابه
مستر امیر : مسیح قدرتش با این یکیه نه این یارو خودش شخص پسر شیطان بود پس شخص مسیحم همتاش میشه دیگه مسیحم که نبود تو داستان
تانوس : نگفتم بود منظورم اینه طرف شیطان قوی نشون داده شده بود
مستر امیر: خوب پس دنبال همتا میگردی؟ برا اینکه طرف کلیسا نقش اصلیشو نداشت
تانوس : نه منظورم اینه از طرف خدا باید از کلیسا حمایت می شد
مستر امیر :عزیز قرار نیس که پسر شیطان به دست یه ادم معمولی و یه کشیش کشته بشه در اصل این یارو بزرگ میشه یه مدتم جهان رو میترکونه بعد مسیح میاد دیگه
تانوس : سه بار کشته شده بود چرا بار چهارم نه؟ در کل به نظرم داستان جالبی بود اما به حد زیادی بی منطق و با پایان بد
مستر امیر : نمیدونم شاید چون میخواست اخرش خوف تموم شه یا تا سه بازی بوده بعد سه جدی شده؛)
حریر : دوباره میگم،من از کتاب هایی که از مذهب استفاده می کنن زیاد خوشم نمیاد. نه همشون،فقط اونایی که حالت نصیحت گرانشون قویه. مثل این یکی.
سمیه : من از کتابش خوشم اومده بود.برخلاف حرف دوستان یه جورایی از افسانه های دینی مسیحیت استفاده خوبی کرده بود.البته منم مثل شما با این مسئله مشکل دارم اما آرماگدون و یه جورایی ضد مسیح به این صورت کاملا استفاده میشه توی داستانهاشون مثل اکثر فیلمهای هالیوود خب تونسته بود خیلی خوب از گروههای ضد مذهبی که نفوذ میکنن و شیطان پرستها استفاده کنه در مسیر داستانش.
پارادایس : فقط یک مسئله دیگه اینجا ناگفته بود این کتاب طالح نحس تک جلدی نیست
سمیه : بله اما ما جلدهای دیگشو نداشتیم بعدشم یه جلد یه جلد معمولا نقد میکنیم
سین استار : بنظرم نویسنده خیلی دید بازی داشته تونسته خارج از محدودیت هایی که مسیر داستان بوجود میاره عناصر مختلف دینی رو توی داستانش جا بده
پارادایس : بله و من هم در کل ندیدم جلد دیگه ای از این کتابو متاسفانه تا جایی که اطلاع دارم پنج جلد هست این مجموعه اگه درست گفته باشم که فقط اولین جلد ترجمه شده من هم ندیدم بجز فیلمش اصلا بحث درباره کتابش ندیدم این جلد هم اولین جلد و قدیمی ترینه که شاید چون فیلمش شهرت داره شناخته شده و ترجمه شده
سمیه : یه چهار تا مترجم خوب میخواد برا ترجمه چون ندیدم تو سایتهای ایرانی ترجمه شده باشه
موافقم همون مسیر داوینچی کد رو رفته با یه مایه هایی از فیلمهای اخرالزمانی(موافقت با حرف سین استار ) تو ایران دیگه اجازه نمیدن برا ترجمه اینجور کتابها توی چاپ به مشکل میخورن یه چیز دیگش هم خوب بود اینکه همه چیز رو بهم ربط داده مثلا از تولد نوزاد. دروغی که گفته میشه سو استفاده یک نفر از تاسون در ظاهر دوستانه برای رسیدن به هدف خودش و بقیه مسائل دیگه اینکه به صهیونیسم و نمادگرایی هم کار داره گروه ها و فرقه های مخفی یا به قول خودمون دستهای پشت پرده.... و بعد همه اینا رو ارتباط میده به اخرالزمان و شهر باستانی مسیحیان و آمیزه های دینی یهود و افسانه ی ضد مسیح
حریر : یه جای کتاب یه جمله قشنگ نوشته بود که توجه منو جلب کرد:چیزی نخواهد گذشت که درنده خویی آدمی،مهم ترین وجه تمایز او از حیوان خواهد بود. اینو خیلی دوست داشتم. وای،راز داوینچی رو بارها خوندم.من دوسش داشتم،حتی به عنوان یه داستان تخیلی.کاش اونم نقد کنیم.. من از ربط دادن الکی چیز ها خوشم نمیاد...دوست دارم حتی اگه نویسنده اینکارو میکنه اشاره کنه که این ازتخیلاتشه.
سمیه : فانتزی یه وجهش تخیله خب. اینکه بتونی یه چیز رو ببینی اما درپشت ظاهرش یه چیز دیگه تصور کنی و دیگران رو وادار کنی تصورت رو قبول کنن هنره کتابی که من خوندم صفحات اخرش توضیح داده بود و با عکس و تصویر و همه چی
حریر : اینو کاملا قبول دارم.ولی وقتی پای مذهب وس کشیده میشه نویسنده تلاش داره اونو به عنوان واقعیت قالب کنه. بعدا اینکار انجام شد.در زمان نشرش هیاهوی زیادی ایجاد شد.
سمیه: اره موافقم.دقیقا مثل یه سری سریالهایی که الان هست یه سری دیدگاهها تحریف میشن. به همین دلیل هم مخالفت با اینجور کتابها زیاد هست. مثلا کتاب ایات شیطانی رو اگه خونده باشید مسیرش همون مسیری هست که سوپرنچرال و امثالهم الان دارن میرن اما زمانی که اون کتاب اومد واکنشی رو توی مسلمونها میبینیم که توی اون سریالها نمیبینیم یعنی ده ساله دارن به نصف مذاهب توهین میکنن اما کسی کاریشون نداره( اگرچه من سریالشو دوست دارم خب) بیچاره مترجمش هنوز که هنوزه بعد چند سال که جلوی چاپ مجدد کتاب گرفته شده ناشر داره کتاب رو با عنوان چاپ اول چاپ میکنه و پولش رو میریزه تو جیب خودش و به اون طفلی هیچی نماسید
حریر : من حس می کنم همه نظرات و عقاید باید گفته بشن،تا بشه از بینشون یکی رو انتخاب کرد.
سین استار: درکل درمورد طالع نحس میتونم بگم نویسنده کتابی رو ارائه داد که در کنار فانتزی بودن حد منطقی ایی از واقع گرایی هم داشت و با استفاده از منابع موجود قبلی باعث شد که فضای داستان برای خواننده قابل لمس تر باشه
سمیه :موافقم. البته اون قضیه پیشگویی با عکس یه کم خالی بندی بود اما به جذابیت داستان اضافه میکرد فقط یه سوال برا من پیش اومده بود.هرکسی که توی اون عکسها قرار بود بمیره اون هاله رو داشت پس چرا این جناب سفیر روی عکساش چیزی نبود که مرگشو نشون بده بله اما گاهی این به سو استفاده میرسه.مثلا میگم تا قبل از اون کتاب شاید خیلی ها قداستی برای فرشتگان و امثالهم قائل بودن که کلا شکسته شد. همین چند ماه پیش در بزرگترین فستیوال کتاب و نشر دنیا مهمان ویژه سلمان رشدی بود. یه کتاب نوشت که سراسرش توهین به مقدسات و ادیان بود اما هنوز بعد سی سال دارن از ایده هاش استفاده میکنن. حالا درست که اون زمان ایرانی ها اومدن طرف رو خونش رو حلال اعلام کردن اما فعلا که زندس و ول میچرخه از طرفی اون پایه گذار کاری شد که الان غرب رسما داره ازش استفاده میکنه استفاده از علاقه مردم به فانتزی و کنجکاویشون درباره جهانهای دیگه مثلا توی سریالهایی مثل کنستانتین (لعنتی قشنگ بود چرا فقط یه فصل ساخته شد) یا سوپرنچرال...اما دیگه اون قبح سی سال قبل رو نداره وگرنه الان کل اکیپ این سریالها باید منفجر میشدن طالع نحس دست کم فقط به مقدسات مسیحیان گیر داده و اونم نه توهین بلکه افسانه های دینی مسیحیت رو اومده بست داده ضد مسیح چیزیه که توی خیلی از کتابها و فیلمها باهاش روبرو میشیم
حریر :نمیدونم چی بگم،ولی من حس می کنم اون چیزی که تو بهش میگی قبح در حقیقت مانعی برای تفکر حساب میشه.مثلا:خب از اونجایی که این توی مذهب ما هست پس کاملا درسته و اصلا و اصلا جای بحث نداره.دوست ندارم.
سمیه : نه اصلا اتفاقا من با تفکر مشکلی ندارم اما خب توی همه مذاهب مثلا به فرشتگان به عنوان یه موجود مقدس و قابل تکیه که حامی مردم هستن در شرایط سخت اشاره شده. بعد میایم تو داستان فرشته ها رو میبینیم مست که میکنن. ول میگردن هر گناه و کشتاری انجام میدن و حتی تجاوز هم انجام میدن...یه جورایی دوست ندارم اینو
حریر : آره یه سری از باورات رو شکسته...متوجه منظورت میشم.
سمیه :همین دیگه من عاشق فرشته ها بودم بعد میبینم یه فرشته میاد خائن میشه اون یکی میاد متجاوز میشه توی یه سریال فرشته ها هم رو میکشن تیکه پاره میکنن خیانت میکنن یه جورایی بعد اون پادشاه جهنمشون اونقدر دوست داشتنی و گوگولیه که کلا اگه یه قسمت نباشه ملت ناراحتی اعصاب میگیرن
نادر : شخصیت دیمین رو دوست داشتم و باهاش ارتباط برقرار کردم جذبم کرده بود... نسبتا زیاد
مستر امیر :شخصیتش چی داشت که جذبت کرد؟؛)
نادر : منو یاد شخصیت کلاوس تو بچه های بد شانس می انداخت کمی اون مرموز بودن اول داستان رو دوست داشتم اینکه دیمین چجوری میتونه اتفاقی...اتفاقی نباشه هرچند یه کم کار اون پرستاره برای دیمین ناشیانه بودخودکشی برای چنین چیز کوچکی؟ اتفافات ناشیانه و بی اساس دیگه ای هم افتاد که دوست نداشتم از پیشگویی ها خوشم میومد و شاید برای یه بار خوندن دوباره اونها داستان رو ادامه میدادم در اخر میگم که شروعش رو اصلا دوست نداشتم همون مقدمه ی بی سر و تهی که یه دفعه ستاره هه معلوم میشه از اینجور اغازها اصلا خوشم نمیاد
مستر امیر : اتفاقا من بخاطر شروعش جذب شدم چون ژانرشو نمیدونستم فکر کردم علمی تخیلیه جالب اینه که این مماشفات کلی حرف ضد و نقیض داره مثلا من تو فیلم کنستانتین دیدم که میگه که پسر شیطان رو زمین امپراطوری درست میکنه و از پدر خودشم بدتر میشه برا همین اخر داستان شیطان پسرشو بر میگردونه جهنم در حالیکه اینجا شیطان خودش پسرشو میفرسته
نادر : منم... ولی وقتی با ادامه دادن فهمیدم یه ژانر دیگه س.. خب, منزجر شدم و ی چیز شخصی از نوع نوشتاری و گرافیکش که اسکن بود خوشم اومد احساس میکردم که دارم کتاب واقعی میخونم و من به این امتیاز مثبت میدم توی خود داستان یه کم به فکر فرو رفتم و بعضی وقتها خوندن رو قطع میکردم
بعضی از جاهاش احساس میکردم به اعتقادات دینی م لطمه وارد میشه در کل از ده امتیاز من هشت امتیاز می دم .
سمیه : من از ديمين جز يه بچه که به کليسا و صليب الرژى داشت چىزى نديدم چى شو دوست داشتى شما
اره چرا فقط فانتزى؟به نظر من ژانر وحشت و فانتزى تقريبا موازى همن مسیرشون يکيه اما هرگز به هم نميرسن خب توى سوپرنچرال هم پسرشيطانى قرار بود يه جوراىى دنيا رو بهم بريزه اما اون مال بزرگساليه نه بچگيش دىمىن وقت داره کاش جلدهاى بعديشم بيابم
خب اون بىشتر با مذهب مسيحىت درگيرى داشت
نادر : من دوستش داشتم خو نه... من وقتی اوایل داستان مجذوب یه کاراکتر بشم، تا اخر اون علاقه با من میمونه حتی با اینکه فهمیدم شخصیت های خاص تر نسبت به دیمین هم وجود دارن ... خب اره ... ولی نویسنده نتونسته تعادل برقرار کنه به نظرم
سمیه :برقرار کردن تعادلش کار سختيه
و پایان :دی