بله خب قرار بود سه روز پیش این تاپیک رو بزنم
گروه جدید تلگرامی توسط یک عده از دوستان اهل مطالعه که اکثریت اعضای اینجا هم هستن تشکیل شده که درش به صورت هفتگی کتابی رو معرفی میکنیم.
این کتاب دو روز در هفته مطالعه میشه و در اخر هفته توسط اعضای گروه نقد میشه و دربارش صحبت میشه
خلاصه مباحث اون گروه رو همراه با لینک کتاب اینجا قرار میدم
این تاپیک ویژه دوستانی هست که دسترسی به تلگرام ندارن و دلشون میخواد در بحث ها شرکت کنند
کتاب اول
ليرا و قطب نماي جادويي نويسنده : فليپ پلمن
لينك پست و صفحه نقد داستان
http://btm.bookpage.ir/thread1258-2.html#post11026
كتاب دوم
استخوان هاي دوست داشتني: نويسنده آلیس زبالد
لينك پست و صفحه نقد داستان
http://btm.bookpage.ir/thread1258-2.html#post11583
كتاب سوم
صد سال تنهايي : نويسنده گابریل گارسیا مارکز
لينك پست و صفحه نقد داستان
http://btm.bookpage.ir/thread1258-3.html#post12491
كتاب چهارم
ميزبان : نويسنده استفني ماير
لينك پست و صفحه نقد داستان
http://btm.bookpage.ir/thread1258-3.html#post13044
كتاب پنجم
شمشبر حقيقت : نويسنده تری گودکایند
لينك پست و صفحه نقد داستان
http://btm.bookpage.ir/thread1258-3.html#post13494
دو روز دیگه این کتاب درگروه نقد خواهد شد
دوستانی که علاقه مند هستن که به گروه ملحق بشن با من یا مسئول گروه زهرا خانم تماس بگیرن
تلگرام نسخه پي سي هم داره و نيازي به داشتن گوشي هوشمند نداريد
ببحشید بانو اگه کسی تلگرام نداشته باشه باید چیکار کنه ؟ نمی تونه شرکت کنه ؟
ببحشید بانو اگه کسی تلگرام نداشته باشه باید چیکار کنه ؟ نمی تونه شرکت کنه ؟
هیچ مسئله ای نیست تاپیک به همین دلیل اینجا زده شده
شما میتونید هر هفته شنبه که کتاب اعلام میشه تا روز چهارشنبه بخونیدش چهارشنبه بیاید و تحلیل خودتون رو از کتاب اینجا بگذارید
این تاپیک دقیقا به همین دلیله که افرادی که دسترسی ندارن بتونن راحت شرکت کنن در بخش
فکر کنم تلگرام رو با پی سی هم بتونین وارد شین اینطور نیست؟
فکر کنم تلگرام رو با پی سی هم بتونین وارد شین اینطور نیست؟
چرا یاسی جان من الان خودم با پی سی هستم
بعضی وقتا با گوشی
خب،این کتاب هم تموم شد و برای کسایی که به تلگرام دسترسی ندارند،کتاب این هفته صدسال تنهایی اثر گابریل گارسیا مارکز هست.بخونید و لذت ببرید و بعد،نظراتتون رو توی این تاپیک بنویسید.
که منم جزوشون بودم همراه شده بود بالاخره صبح نقدو شروع کردیم و کی از همه پرکار تر بود و مشقشو انجام داد پروتی عزیز بود (بن نشم بن نشم بن نشم:77:) آهاند یه چیز یادم اومد حریر از اول اعتراف کرده بود که زیاد نخونده:19:
دیگه من از چندتا جملاتی که خوشم آمد یادداشت برداشتم « نسل های محکوم به صد سال تنهایی ، فرصتی دوباره روی زمین نداشتند .»
« سرهنگ آئورلیانو بوئندیا آرام و بی اعتنا به نوع تازه زندگی که به خانه هیجان می بخشی ، به این نتیجه رسیده بود که راز سعادت دوران پیری ، چیزی جز بستن پیمانی شرافتمندانه با تنهایی نیست»
"اگر عمر دوباره میافتم احتمالا همه آنچه را که به فکرم می رسید نمی گفتم، بلکه به همه چیزهایی که می گفتم فکر می کردم، ارج همه چیز در نظر من نه در ارزش آنها که در معنایی است که دارند، کمتر می خوابیدم و بیشتر رویا می دیدم چون می دانستم هر دقیقه که چشمانمان را بر هم می گذاریم شصت ثانیه نور را از دست می دهیم ، هنگامی که دیگران می ایستادند راه می رفتم و هنگامی که دیگران می خوابیدند بیدار می ماندم هنگامی که دیگران صحبت می کردند گوش می دادم و از خوردن یک بستنی شکلاتی چه حظی که نمی بردم!
"گابریل گارسیا مارکز
درباره صد سال تنهایی
در این رمان به شرح زندگی شش نسل خانواده بوئندیا پرداخته شدهاست که نسل اول آنها در دهکدهای به نام ماکوندو ساکن میشود.
ناپدید شدن و مرگ بعضی از شخصیتهای داستان به جادویی شدن روایتها میافزاید. صعود رمدیوس به آسمان درست مقابل چشم دیگران کشته شدن همه پسران سرهنگ آئورلیانو بوئندیا که از زنان در جبهه جنگ به وجود آمدهاند توسط افراد ناشناس از طربق هدف گلوله قرار دادن پیشانی آنها که علامت صلیب داشته و طعمه مورچهها شدن آئورلیانو نوزاد تازه به دنیا آمده آمارانتا اورسولا از این موارد است.
شخصیتها
سرهنگ آئورلیانو بوئندیا سرهنگ آئورلیانو بوئندیا (به اسپانیایی: Colonel Aureliano Buendía) پسر دوم اورسولا و خوزه آرکادیو است که قبل از سفر به ماکوندو به دنیا آمده است. این شخصیت فاقد هرگونه احساس عشق، نفرت، ترس، تنهایی و امید است. وی از کودکی تحت تأثیر برادر بزرگتر خود خوزه آرکادیوبوئندیا قرار دارد و در اوج داستان توسط برادرش که در نقطه مقابل دیدگاه سیاسی وی قرار دارد و به نوعی نماینده تمام نمای دشمنان او نیز به حساب میآید از اعدام نجات پیدا میکند.
وی بارها و بارها از مرگ میگریزد. نه جوخه اعدام و نه زخم و سم و خودکشی نمیتواند وی را بکشد. وی به نوعی نماد شخصیت کسی است که باید زنده بماند و عذاب بکشد تا پل بین سنت مدرنیته در شهر خیالی ماکوندو باشد.
وی در طول جنگهای داخلی در تمام جبهههای جنگ با زنان بیشماری خوابیده و ۱۷ پسر که همه نام کوچک وی و نام خانوادگی مادرانشان را دارند از وی بوجود آمدهاند. گویی که در در تمام مسیر پیشروی جبهه تخم جنگ را پراکنده است.
اما همه این ۱۷ پسر که یک کشیش روی پیشانی آنها علامت صلیب را با خاکستر حک کرده است به سرعت کشته میشوند. در نهایت سرهنگ در اوج تنهایی و فراموش شدگی میمیرد.
تفاوت شخصیتها
شخصیت اورسولا و پیلار ترنرا از بقیه افراد خانواده تفاوت دارد زیرا این دو نفر با حس ششم خود و گرفتن فال ورق میتوانند آینده افراد را پیش بینی کنند.
بعد از مرگ اورسولا این فرناندا دل کارپیو است که کنترل زندگی افراد خانواده را برعهده میگیرد و نظراتش را بر آنها تحمیل میکند. چون او از ارتباط دخترش رناتا رمدیوس با مائوریسیا بابیلونیا ناراضی ست و نمیخواهد مردم دهکده در جریان رابطه آن دو قرار بگیرند مرگ آن جوان را سبب میشود و دخترش را به یک صومعه پیش عدهای راهبه میفرستد تا در آنجا تا پایان عمرش بماند. وقتی راهبهای به خانه فرناندا میآید و نوه او که فرزند رناتا و مائوریسیا است را با خود میآورد با وجود آن که فرناندا در ابتدا قصد کشتن آن کودک را دارد اما از فکر خود منصرف میشود و آن بچه در آن خانه بزرگ میشود.
سبک صد سال تنهایی
داستان از زبان سوم شخص حکایت میشود. سبک این رمان رئالیسم جادویی است. مارکز با نوشتن از کولیها از همان ابتدای رمان به شرح کارهای جادویی آنها میپردازد و شگفتیهای مربوط به حضور آنها در دهکده را در خلال داستان کش و قوس میدهد تا حوادثی که به واقعیت زندگی در کلمبیا شباهت دارند با جادوهایی که در این داستان رخ میدهند ادغام شده و سبک رئالیسم جادویی به وجود آید.
در زبان فارسی
مارکز در سال ۱۹۹۹
این کتاب چندین بار توسط مترجمان گوناگون به فارسی ترجمه شدهاست که البته به جز نسخه کیومرث پارسای، بقیه از روی نسخه اسپانیایی (زبان اصلی) آن ترجمه نشدهاند.
- بهمن فرزانه. انتشارات امیرکبیر.
- کیومرث پارسایی. انتشارات آریابان.
- رضا دادویی. نشر آدورا.
- مریم فیروزبخت. انتشارات حکایتی دگر. تهران.
سمیه ببین درسته یا نه، ام اگه بد بود درستش کن
کدوم کتاب استفنی میخواین نقد کنین؟
تنها کتابی که ازش اقتباس کردن و عالی شد ارباب حلقه ها و گیم اف ترون بوده
کدوم کتاب استفنی میخواین نقد کنین؟
تنها کتابی که ازش اقتباس کردن و عالی شد ارباب حلقه ها و گیم اف ترون بوده
:دی
خوب گفتي.
كتاب "میزبان " كه البته به نظر من به درد نمي خوره ولي خب هر كسي نظري داره ديگه.
خب،سلام به همگی!!!!دیشب نقد کتاب میزبان انجام شد و چون پروتی و ویزارد نتونستن،من نقد رو اینجا میزارم.متاسفانه باز هم افراد کمی شرکت کردند و درواقع فقط من و پروتی در نقد حضور داشتیم.آخه چرا؟یه فعالیتی،چیزی!اینبار هم می گیم اشکال نداره و فقط امیدوارم دفعه ی بعد چندین نفر منتقد فعال داشته باشیم.
__________________________________________________________________________________________________________________________
پروتی:خانمها آقایون ساعت نه هستش اما قبل از اینکه بریم سراع کتاب گفتم یه خلاصه از وضعیت کتاب رو بگذارم اینجا اول اینکه کتاب میزبان نسبت به کتاب قبلی استفانی میر که همون کتابهای گرگ و میش هست جایگاه بهتری رو در ادبیات داستانی آمریکا و دنیا داره.یه جورایی آبرومندانه تره. پس نباید توقع شاهکار رو ازش داشته باشیم اما به هرحال یه کتابه و ما هم دنبال کتابی هستیم که قابل نقد باشه نه شاهکارهای داستایوفسکی که همش ازش تعریف کنیم.
پروتی:البته من نظرم اینه که کتاب رو نقد کنیم بعد بریم فیلمش رو ببندیم به رگبار
پروتی:ابرو ریزی بود اون فیلم
حریر:درسته.به نظر من هم شاهکار نبود ولی قطعا ارزش خوندن رو داشت.
پروتی:موافقم
پروتی:کسی نبود؟ شروع کنیم؟
حریر:فیلمش از همه چیزش زده بودن،حتی گاهی اوقات توی فهم داستان مشکل ایجاد می کرد.
پروتی:اوف اون فیلم اصلا مایه ابرو ریزی بود
حریر:آره واقعا.
پروتی:خب خلاصه کتاب: داستان میزبان در برهه ای از تاریخ کره زمین می گذرد که در آن بیگانگان علاوه بر اینکه بر زمین قدم گذاشته اند، دخل و تصرفی هم بر آن داشته اند. این بیگانگان ، با به تسخیر در آوردن بدن انسانها و کنترل ذهن آنها ( هنگامی که بدن تسخیر می شود، چشمها روشن می شود و خاطرات هم پاک یا دستخوش تغییر میشود ) ، به نوعی می توان گفت که کنترل زمین را بر دست گرفته اند و تنها عده ای از انسانهای واقعی باقی مانده اند که در حال مبارزه برای بازپس گیری هویتشان هستند.
پروتی:در این میان، دختری جوان به نام میلانیمشغول زندگی طبیعی خودش می باشد و بسیار هم از آن راضی است. اما بزودی به دلیل اینکه او هم کماکان انسان باقی مانده، مورد هجوم بیگانگان قرار میگیرد و آنها پس از دستگیری وی ، سعی میکنند یک انگل ( نمی دانم به موجودی که به بدن فرستاده می شود و روح و جسم را تسخیر کند چه میگویند، به همین جهت استفاده از کلمه " انگل " به نظرم قابل قبول تر هست ) به نام واندرر (در گفتگوها بصورت خلاصه شده به آن واندا می گویند ) را به بدن ملانی انتقال دهند تا ذهن و روح او را به تسخیر خودشان در آورند. اما روح پاک ملانی مقاوم تر از آن است که بطور کامل تحت سیطره یک موجود فضایی باشد، به همین جهت واندا و ملانی همواره با یکدیگر درگیر هستند و هیچکس نمی تواند بر دیگری چیره شود. این در حالی است که دوست پسر ملانی به نام جرد نیز در عضویت گروه قرار دارد و ملانی امیدوار است بتواند عشقش را به او هدیه کند. اما مشکل اینجاست که واندا ( همان موجود فضایی که بخشی از بدن ملانی3 را تسخیر کرده ) بر خلافِ ملانی، عاشق پسری به نام ایان شده است و...
پروتی:خب این خلاصه کپی شده داستانه
پروتی:همونطور که میبینیم بازم خانم میر برگشته به مسئله مورد علاقه خودش یعنی مثلث عشقی
پروتی:این تیکش یه مقدار من رو به شکلک سبز یاهو علاقه مند میکنه
حریر:یک نکته ی دیگه که اینجا ذکر نشده بود اینه که روح ها ذاتا موجودات پاک و نازنینی هستند.نمی تونن عصبانی یا بی ادب یا...بشن.
پروتی:بله خب روح ها ذاتا خوبن اما در هر حال در مسیر زندگیشون مجبورن یه موجود دیگه رو تسخیر کنن این یعنی گرفتن زندگی و اراد ه یک موجود برای حیاط و همونطور که توی داستا ن مشخصه بدون این کار اونها میمیرن بنابراین شروع میکنن به تسخیر کهکشان برای حیات و بقای خودشون
پروتی:اما یه چیز دیگه هم هس
پروتی:نشون می ده ادمها موجوداتی اند که هر چی هم پاک و اخلاق گرا باشند حاضرن به خاطر کسی که دوستش دارن دورغ بگن, دزدی کنن و حتی آدم بکشن . کارایی که آواره (واندا) با وجود روح بودنش به خاطر جرد و جیمی انجام داد.
حریر:واینکار رو لطف به اون افراد میدونن.به انسات ها.
حریر:درسته...و اینکه انسان ها به قدری احساساتشون قویه که حتی روی روح ها هم تاثیر میزاره.
پروتی:بریم سر سیر داستان. ملانی بعد از اینکه بدنش توسط واندا گرفته میشه به دلیل همین وابستگی سردرگم میشه و بلاخره خودش رو در حالی پیدا میکنه که تسلیم اراده ملانی برای پیدا کردن خانوادش شده و سر به بیابون گذاشته
پروتی:به نظرم این ایده رو میتونست خیلی خوب باز کنه نویسندش یعنی میشد ازش بهتر استفاده کرد اما واندا توی داستان خیلی زود از دنیای روح ها کنده میشه و وارد محیط غار میشه جایی که همه ی افراد انسانهایی هستند که به نوعی با اون دشمنی دارن و اون رو دشمن خودشون میدونن چرا که در حقیقت اون بدن ملانی رو دزدیده
حریر:شاید می خواسته روی حقیقت اینکه انسان ها با وجود تمام بدی هاشون چطور هستن تمرکز کنه.
پروتی:درسته خب ما همه جور انسانی رو در این محیط داریم
پروتی:از جب که یه جورایی رئیس و بزرگ جمعه تا جیمی کوچیک که بین خواهرش و واندا گیر کرده و البته احساسات جرد که تکلیف خودش رو نمیفهمه
پروتی:از این لحاظ میتونم بگم داستان یه جورایی جالب عمل کرده حتی اگه اون بحث تکراری مثلث عشقی رو در نظر نگیریم
حریر:جیمی از همه بیشتر تفاوت اون دونفر رو درک کرد و هردوشون رو به یه شکل جدا دوست داشت.
حریر:من فکر می کنم کتاب کل هدفش این بود که هرچقدر بدی گسترده باشه انسان ها با مهر و محبت خنثی می کننش.
پروتی:شاید به این دلیل که یه بچه بود اما مثلا جرد اول کار دقیقا کارش حمله به قصد کشت بود و حتی ایان با وجود اون روحیه ای که بعدا ازش میشناسیم برای دفعه اول تقریبا به واندا حمله کرد
حریر:و البته این که امید هیچوقت از بین نمیره.
حریر:صحنه ی آخر کتاب خیلی جالب بود.
حریر:آره همینطوره...
پروتی:خب این که واندا جذب نوع زندگی و افراد محیط اطرافش میشه بیشتر به نظر من تحت تاثیر احساسات ملانی هست در اول کار . اما بعد میبینیم که به تدریج که احساسات انسانها به اون تغییر میکنه احساسات واندا هم شکل میگیره و اون یه جورایی خودش رو بخشی از این افراد حساب میکنه جوری که به خاطرشون خودش رو به خطر میندازه تا براشون نیازهاشون رو تامین کنه و با این کار به اون حس واقعی روح بودنش که صداقت و درستی هست پشت میکنه
پروتی:یا وقتی به خاطر جیمی عمدا به خودش آسیب میزنه
پروتی:اره واقعا جالب بود
حریر:درست میگی...اوایل کار از شدت هجوم احساسات نا آشنا و قوی کنترلش رو ازدست داد.
پروتی:خب کار به جایی میرسه که واندا باید بین بودن در کنار خانواده جدیدش و رها کردن مل انتخاب کنه و اون خصوصیات روحی درونیش باعث میشه که تصمیم بگیره مل رو به جرد و جیمی برگردونه حتی با اینکه میدونه این مسئله چه تاثیری روی ایان داره و انتخاب میکنه که به جای برگشت به سیاره ای دیگه بمیره تا در کنار اونها باشه
حریر:یه جاهایی برای خواننده هم این حس دست میده
پروتی:از طرف دیگه ما میبینیم این حس فقط در یک روح وجود نداره در واقع خانواده اون هم برای اون میجنگن تا بتونن اون رو پیش خودشون نگه دارن و در واقع اون رو به عنوان یکی مثل خودشون قبول میکنن
هفته ی دیگه کتاب شمشیر حقیقت اثر تری گودکایند نقد میشه.منتظرتونیم!!!!
افراد حظور یافته به شرح زیر می باشند
حریر ، پروتی ، تانوس، حسین ژنرال ، نوید (sinner ) ، ایاد از هزار تو و پدرام از گود لایف سابق و دریم رایز جدید و حمید
« اينك نقد اثر بصورت كامل!
البته من فقط چيزي كه به ذهنم ميرسه را ميگم وگرنه نه نقاد هستم و نه نويسنده.ساختار و روند داستان جالب بود
بايد اعتراف كرد چنديست نويسنده ها به سرزمين هاي كنار هم علاقه مند شدن،سرزمين هايي كه در يكي جادو هست و در ديگري نيست و بي شك شخصيت اول تمام اين كتاب ها افرادي پر قدرت هستند كه از قدرتشان خبر ندارن و در سرزمين بي جادو زندگي مي كنند و به هر دليلي و ناگهان وارد سرزمين جادويي ميشن و ...
اينو ميشود در پادشاهي كهن،شمشير حقيقت و چندين كتاب ديگر مشاهده كرد!
نويسنده در اين داستان به خوبي توانسته خودش را از بين اين اثار بالا بكشد و جايگاه خوبي پيدا كند.
نويسنده به كل شيطان و خدا را كنار گذاشته تا وارد مسائل ديني نشود و يا شايد به جهاني اشاره مي كند كه انسان خودش خير و شر را ايجاد كرده و منبع قدرت ارواح هستند،جهاني كه ميشود گفت با تكامل ايجاد ميشود و خالقش هم توانايي كنترل ان را نداره،منظورم پير مرد جادوگر است كه با تمام توانايي و ايجاد مرز بين سرزمين ها توانايي كنترل سرزمين را نداره، سرزميني كه توسط نيروي خير بعد از جنگي طولاني ايجاد ميشود ولي به گونه اي اداره ميگردد كه ساكنانش ارزو دارند شخصي منفي و خونخوار بر انها حكومت كند .
اتفاقات داستان و روند انها جالب است و خب در هر فصل با موضوعي هيجان انگيز روبرو ميشويم تا اين موضوعات انتهاي داستان را تشكيل دهند البته بايد به هوش و ذكاوت شخصيت اصلي داستان شك كرد، در جايي انچنان باهوش ميشود كه كسي فكرش را نمي كند و در جايي انچنان نادان كه باعث حوادث گردد ،در جايي مهربان و در جايي خشمگين! شخصيت اصلي ثباتي دائم ندارد.
مشود انفعالي بودن شخصيت ها را در هرجا ديد، حتي در اژدهايي خونخوار كه تن به بردگي انسان ميدهد تا تخمش را نجات دهد و زماني كه مي تواند براي هميشه نجات يابد به خواست خود تبديل به وسيله حمل و نقل ميشود كه با توجه به شخصيت پردازي او بعيد به نظر ميايد.
در جايي مي بينيم كه او براي فرار از درد كشيدن تن به بردگي مي دهد در حالي كه مي تواند درد را تحمل كند و تن به بردگي ندهد تا جان ديگران را نجات دهد و در جايي انچنان شجاع ميگردد كه در برابر درد مي ايستد! كدام وجه او را بايد باور كرد؟
داستان داراي توصيفات بسيار زيادي است البته نه در همه جا ،ميشود گفت توصيفات در جايي كه بايد باشد كمتر است و در جايي كه لازم نيست زياد،يك درخت را چندين صفحه شرح مي دهد و مرگ شخصيت منفي را در نيم صفحه خلاصه مي كند! به نظر من اين كار زياد جالب نيست و از هيجان داستان مي كاهد اما همانطور كه گفته شد،من نه نويسنده هستم و نه نقاد پس فقط نظر شخص خود را به عنوان خواننده مي گويم.
داستان در جاهايي به سوي ارباب حلقه ها ميرود و انگار كه نويسنده متوجه اين موضوع شده باشد انرا مسكوت گذاشته و از كنارش مي گذرد به عنوان مثال مي توان به ساموئل صاحب پيشين شمشير اشاره كرد كه مشخص نشد از كجا امد و در كجا محو شد!
البته به نظر من در جاي جاي كتاب نويسنده بدون توجه به قبل مطالب جديد اضافه مي كرد كه قبلش زمينه سازي نداشت،نمي خوام داستان را لو بدم تا از زيباييش براي افرادي كه هنوز نخواندن كم بشه.
در كل اثري جالب بود و در جاهايي خواننده را مجبور مي كند بي درنگ حوادث را دنبال كند و خب در جاهايي خواننده رادلسرد مي كند بطوري كه دوست دارد پراگراف ها را خلاصه بخواند و از ان بگذرد.
خب بايد جلد دو را خواند تا نظر را كامل كنم
نقد جلد دوم
من فقط چيزي كه به ذهنم ميرسه را ميگم وگرنه نه نقاد هستم و نه نويسنده.
نويسنده در ابتدا شخصيتي وارد داستان كرد كه تا يكي دو فصل اخر هيچ اثري از او نبود و در انتها همچون يك قهرمان از ناكجا اباد سر براورد و او كسي نمي توانست باشد جز يك غيب بين، بله نويسنده با استفاده از يك غيب بين و ارائه خلاصه اجمالي از داستانش كار را شروع كرد تا بتوانند خواننده را تشنه توجه و دانستن كند و تا اخر داستان با خود همراه سازد ولي ايا در كارش موفق بود؟
اصولا نويسنده هايي دست به اين كار مي زنند كه از محبوبت داستان خود اطمينان نداشته باشند و بخواند كاري كنند خواننده داستان را در فصل هاي ابتدايي رها نكند، با توجه به اين موضوع ايا اين كتاب هم جز داستان هاي كسل كننده است؟ خب به جرات مي توان گفت در پنجاه فصل ابتدايي داستان اينگونه است، بارها تصميم بر اين گرفتم داستان را رها كنم و كتابي ديگر به دست بگيرم اما بنا به دلايلي از كار خود صرف نظر كردم و خوشحالم كه كتاب را كنار نگذاشتم،بيست فصل انتهايي داستان ارزش مطالعه را داشت.
نويسنده در جلد دوم خالق را وارد داستان كرد و در مقابل با محافظ قرار داد اما خالق و محافظ داستان چيزي كه ما ميشناسيم نيستند، خالق، هم قدرت محافظ است و چيزي از خلق شدن محافظش به دست خالق مطرح نميشود بلكه دو قدرت در كنار هم هستند كه لازمه و ملزوم يكديگر شده اند ، خالق داستان نقشي مانند تماشاچي به خود گرفته و بارها توسط نويسنده مورد حمله و هجمه قرار گرفته است و طرفدارهاي خالق را در مواردي همچون طرفدارهاي محافظ معرفي مي كند.
شخصيت اصلي داستان با تاكيد بر ارواح خوب انرا برتر از خالق معرفي مي كند تا جايي كه همين ارواح پيوند دو شخصيت اصلي داستان را ايجاد مي كنند. دوست ندارم وارد بحث دين و ... شوم اما پر واضحه است كه نويسنده با علم كامل و نه از روي سطحي نگري دست به اين نوع نگارش زده است.
تا اوسط داستان نويسنده به توضيحات و توصيفات زياد مي پردازد درست همانند جلد يك داستان اما در بيست فصل انتهايي انگار كه متوجه شده باشد اگر اينگونه ادامه دهد هم خوانندگان را از دست خواهد داد و هم داستانش بيش از 1500 صفحه ميشود ،روند اتفاقات را سرعت داده و روايت را به خلاصه اي ضمني تبديل مي كند به طوري كه در جاهايي خوانندگاني كه با روند يك جلد و نيم گذشته عادت داشته اند گيج ميشوند.
تزلزل در شخصت هاي داستان باز كاملاً نمايان است ، افرادي كه در جاي جاي داستان در مورد قدرتشان توصيفات چندين صفحه اي نوشته شده است به راحتي شكست مي خورند، يكي از اين شخصيت ها مادر اعتراف گير كه در همه جاي دو جلد از قدرت بينظيرش و تغيير دادن سلسله ها حرف به ميان امده بود، به راحتي شكست خورد، خب اگر به همين راحتي ميشد انها را شكست داد چرا از ابتدا انها را شكست ندادند و يا انقدر بزرگشان كردند؟ خب نويسنده مي خواست خواننده به هيجان بياييد شكي در اين نيست.
شخصيت ريچارد هم همانند جلد قبل گاهي باهش بطوري كه همگان را شگفت زده كند و گاهي انقدر نادان كه حوصله خواننده را سر ببرد ، نمي دانم چرا نويسنده يك شخصيت ميانه ايجاد نكرد تا اينگونه فردي دو شخصيتي را خلق نكند. كليه شخصيت هاي ضعيف به ناگاه قهرمان هاي بزرگي مي شوند و شخصيت هاي قوي همچون موجودي به عرضه شكست مي خورند.
ديگر چيزي كه باز در اين داستان به چشم مي امد يك شكنجه واحد براي افراد صد البته زنان است! بله اولين چيزي كه مطرح است هيچ مردي در داستان شكنجه نميشود، غير از يك مورد كه ان هم ناچيز است و شكنجه به حساب نمي ايد،انگار نويسنده فقط از شكنجه تجاوز را ميشناسد و ان هم فقط براي زنان چون هيچ مردي را گرفتار نديدم. نويسنده با وارد كرد اين مسائل قصد داشته خوانندگان را بيشتر با خود همراه سازد و حس انسان دوستي انها را تحريك كند اما ايا در اين مورد هم موفق شد؟ من نه نويسنده هستم و نه نقاد به همين دليل پاسخي به سوالاتي كه مطرح كردم نميدهم.
نميدانم چرا در اين داستان هميشه بايد در دقيقه نود همه چيز درست شود؟ امداد هاي غيبي بي نظير از ناكجا اباد از راه ميرسد،گروه ها و جادوها براي كمك مي ايند كه اسمي از انها مطرح نيست تا شخصيت اول نجات يابد انگار كه تمام كتاب جدا نوشته شده و يكي دو فصل اخر جدا، تمام مشكلات در يكي دو فصل اخر رفع ميشوند و همه به خوبي و خوشي به زندگي خود بر مي گردند البته به غير از شخصيت هاي منفي داستان كه تا فصل هاي اخر يكه تازي مي كنند و در اخر به راحتي شكست مي خورند، به طوري كه نويسنده اي كه چندين صفحه توصيف مي نويسند در يكي دو پراگراف كوتاه شخصيت هاي منفي را نابود مي كند.
البته بايد اعتراف كرد در مواردي هم خواننده تحت تاثير قرار مي گيرد البته نه كشته شدن شخصيت منفي بلكه از ايده جالبي كه به ناگهان وارد داستان شد.
جلد دو تقريباً شباهت هايي به كتاب پادشاهاي كهن داشت البته بسيار ناچيز بود و نويسنده در اين جلد سعي داشت داستانش را از كتاب هايي چون ارباب حلقه ها،پادشاهي كهن، وراثت و ... جدا كند و هرگونه ابهام به شباهت هايي كه داستانش به اين داستان ها داشت را از ميان بردارد،باز هم سوال اين است ايا موفق شد؟ خب من كه زياد موافق نيستم.
همانطور كه چندين بار اشاره كردم من نويسنده يا نقاد نيستم كه بخواهم اثري را نقد كنم اينها بيشتر مطالبي بود كه به نظرم رسيد.
صد البته داستان زيبايي است اما من بيشتر سعي كردم نكات منفي را مطرح نمايم
جلد سه به شدت تكراري
و مزخرف و ضعيف بود
به شكلي كه همان اول ولش كردم
حتي خلاصه خوانيش حالمو بد كرد»
اهمم، داشتم می گفتم_ و تانوس با امممممممممم طولانیش ، ادامه داد :«نقد من از شمشیر حقیقت ، کتاب حماسیه ، اما حماسه کلاسیک ، پر از کلیشه ، زیر ژانرش شمشیر و جادو است و نویسنده جهان بینی خاصی داره.....
که یهو بنیامین گفت :«کلا هرچی بدیم دستت اینو میگی:- »
خوب تانوس هم محلش نذاشت و به ادامه نقدش پرداخت :«تا حد زیادی منفی ، و از زن ها استفاده ابزاری زیادی میکنه ، با این حال عنصر امید بیشتری داره نسبت به کتابی مثل گیم او ثرون و به همین دلیل اون قدر دارک به نظر نمیرسه .....
و با ورود سمیه نقد رونق گرفت و این شما و نقد چند ده هزار کلمه ای دوستان البت به طور خلاصه
پروتی :این رو کاملا موافقم «موافقت بانو سمیه با سخن تانوس در مورد استفاده ابزاری زنان »
حمید :جهان بینی نویسنده رو توضیح بیشتری در موردش میدی؟
پروتی :کلا کتاب رو دوست نداشتم البته به جز چند فصل اخر جلد اول... .روند داستان کند و کاملا قابل حدسه.
تانوس : برای مثال اونجایی که زد در مورد زیبایی درخت ها با ریچارد حرف می زنه رو ببین
می گه اساس جهان بر پایه قتله و درختان زیبا تر رو به قتل درختان دیگه متهم می کنه
پروتی : کلا با خدا هم مشکل داره نویسندش
تانوس :نه تو جلد اول اینطور به نظر می یاد ولی تو جلد دوم نه
حریر :من کتاب هایی رو که توش اثری از خدا نیست رو دوست دارم.باعث میشه تعصب مذهبی روی دید ما اثری نذاره.
پروتی :خب من اصلا متعصب مذهبی نیستم اما مسیر رو کلا ضد مذهب چیده توی شش جلدی که من خوندم
حریر :خالق؟توی اونجا هم باهاش موافق نبوده.این علاقه خواهران نور به خالق رو زیاده روی و بیهوده میدونست.
پروتی : و اخرش هم خواهران نور نصفشون ادم بده در اومدن روی هم رفته روند داستان قابل حدسه و فقط کشش داده
پدرام : یک نظام اقتصادی-سیاسی است مبتنی بر مالکیت خصوصی ابزار تولید که در آن وظیفه حکومت محدود به حمایت از حقوق افراد در مقابل تجاوز میباشد. این حمایت در مقابل دیگر افراد، دول خارجی و از همه مهم تر خود دولت را شامل میشود. قانون اساسی، تفکیک قوا و مکانیزم چک و اصلاح، حقوق بشر و حق نگهداری و حمل سلاح به منظور دفاع از خود، حمایت از حقوق فردی در مقابل دولت را ممکن میکند. در سیستم لسه فر دولت تنها شامل نیروی پلیس، دادگاههای قانونی و تشکیلات دفاع ملی است که با کسانی که اعمال خشونت میکنند مبارزه کرده و آنان را شناسایی میکند و نه بیشتر.لسه فر از مبانی فکری اقتصاددانان کلاسیک است که معتقد به عدم دخالت دولت در ساز و کار طبیعی اقتصاد میباشند.این توضیح سیستم سیاسی هست که تو کتابا سعی در تبلیغش داره
این هم اصول فلسفی کتاب هست
واقعیتی مستقل از خودآگاهی وجود دارد.
انسانها از طریق ادراک حسی به طور مستقیم با واقعیت در ارتباطند.
دانش عینی از ادراک، از طریق فرایند شکلگیری مفاهیم و منطق استقرایی به دست میآید.
هدف زندگی اخلاقی مناسب، پیگیری خوشحالی خود (یا خودپرستی عقلایی) است.
تنها نظام اجتماعی منطبق بر این اخلاقیات، احترام کامل به حقوق فردی از طریق سرمایهداری لسه فر است.
و نقش هنر در زندگی انسان تغییر ایدههای متافیزیکی از طریق تکثیر گزینشی واقعیت به یک فرم فیزیکی خاص (یک اثر هنری) است، که انسان میتواند از طریق احساسات آن را درک کرده و به عنوان واکنش نشان دهد.
حریر :خب من حس می کنم این همون نظام کلاسیکه چند صد سال پیشه که متناسب زمان خودش بوده...گرچه نویسنده کمی هم مطابق میل خودش مدرنیتش کرده.
پدرام :در رده بندی جلدهای کتاب بین کل مجموعه جلد یک و دو جزو قویترین ها بودن
جلد سه ضعیفترین جلد کل مجموعه شناخته شده
پروتی : جلد سه افتضاح بوداما من از جلد پنج هم زیاد خوشم نیومد
اومدن ازش سریال هم ساختن البته سریالش رو هم حرف نزنیم ازش بهتره یه اقتباس مزخرف بود که حتی به کتاب هم وفادار نموند چند قسمتش رو دیدم خوشم نیومد اصلا
پدرام : سریال اصلا در حدی نبود که بشه در موردش صحبت کرد
خیلی ضعیف
ومن یهو وارد میشوم :خوب کتاب شمشیر حقیقت از معدود کتابای فانتزی بود که خوشم اومد ازش ، و شخصیت ریچارد و کیلان جالب بودن هرچند کیلان تو بعضی از جاها یه شخصیت ترسو میشه و ریچارد تو مبارزه و اینا
حریر : سریالش خیلی بد بود موافقم.حقیقتش من قبل کتاب سریالو دیدم ولی خوشبختانه سنی که دیدمش اونقدر ها نکته سنج نبودم و ازش یه خاطره خوب برام به جا مونده بود.
پروتی : اصل داستان جلد یک جذابیتش در ماجرای عشق ریچارد و کیلان بود که ببینیم چه اتفاقی میوفته و هویت مادر اعترافگیر.اما بعد از اون توی جلد دو عملا فرق میکنه . من با یه چیز تو جلد سه مشکل داشتم ریچارد قبلا با دارکن رال مشکل داره اما خیلی راحت قبول میکنه که پسرشه قبول میکنه جانشینش باشه و بدتر از اون به موردسیت ها که اون بلاها رو سرش اوردن کلا توی زندگیش نقش میده
حریر : کتابی بود که شخصیت منفیش شخصیت اغراق شده ای نبود،یک فرد زشت چشم قرمز که عاشق سیاهی و تاریکیه...از زیبایی ها خوشش میومد ولی درونش نابود بود.که اونم به خاطر تربیتش بود.
پدرام : دلیل این که قبول میکنه به موردسیت ها نقش بده اینه که میخواد ظلم پدرش رو به اونا جبران کنه و اونا هم چون آزادی بدست میارن تصمیم میگرن به لرد رال خدمت کنن
قبول کردن دارکن رال به عنوان پدرش
پروتی : من کلا برام قابل قبول نبود که اون سمت رو قبول میکنه
از طرف دیگه کل کتاب به نظر من مشکل داره دید نویسنده به زن و استفاده ای که از زن در کتابش کرده به طرز فجیعی روی اعصابه
تمرکزش در هر اتفاق میرسه به مسائل جنسی
پدرام : اگه الان بعد از کلی فشار بگن کل دنیایی که می شناسی قراره برده بشه قبول نمی کنی فرمانده بشی؟
این توجه خالص به زن نویسنده رو هیچ جور نمیشه توجیه کرد
کلا شخصیت نویسنده شیب داره
پروتی : شیب رو رد کرده اصلا
هر جا کم میاره به همین مسئله میرسه
حریر : نه یک حقیقتی رو گفته.در اون دوره تعداد افرادی که به زن به دید مناسبی نگاه کنن کم بودن.اینجا نگاهش درست بوده و بیان کرده که خیلی بده چون ریچارد اینطوری نبود.
پروتی : هیجان داستان کم میشه یه زن رو میاره وسط
پدرام : در مورد مقایسه این کتاب و وام گیری هاش هست
به خصوص از کتاب هایی مثل چرخ زمان که اتهام اصلی رو به تری گودکایند وارد میکنه
یعنی ایده هاش رو از اونا گرفته
هر جا تو نت بزنین چرخ زمان و شمشیر حقیقت
این بحث شدید بین طرفدارای دو کتاب وجود داره
میگن کل کتاب شمشیر یه کتاب اریجینال نیست
بیشتر یه کتاب با جمع آوری ایده های کتاب های دیگه و زن ها برای نمایش دیدگاه خودشه
این نوع اتهام رنگ جدیتری در مورد شمشیر گرفته
و بحث های زیادی در این مورد وجود داره
حریر : نمی دونم چرا باهاتون موافق نیستم...من سبک کتاب رو خیلی دوست داشتم.جادوگریشخیلی خوب توی جنگاوری تنیده شده بود و کلی نکات مثبت دیگه داشت.دیدش نسبت به زن ها بد نبود،ولی خب در اون دوران زن ها به شکل کالا و برده ی جنسی بودند و تازه این کتاب به نسبتنغمه آتش و یخ خیلی ملایم ترش کرده.
پروتی : مسئله مقایسه کتاب با نغمه نیست هرچند که اصلا قابل قیاس با اون کتاب نیست سبک و قدرت نوشتش مسئله اینه که کتاب شاید درباره اون زمان نوشته شده باشه اما حرفی رو زده که امروز تو سر نویسندس ضمن اینکه در تاریخ اروپا وضع زنان اصلا اینجوری نبوده حداقل یه سری چیزها اصلا عادی نبوده در جامعه شون و الان عادی شده
حریر : نه اصلا قصد مقایسه نداشتم مجبوری
بازم نقد ادامه داشت در اخر در مورد کیلان صحبت شد که در مسایل سیاسی شجاع میشه و نظر من این بود که تو بعضی از جاها کند تصمیم میگیره و ...
اگه ادامه بدم یه نه صفحه دیگه نیازه:2:
جدا ممنون از دوستانی که کتابو خوندن و نقد کردن :22:
جلسه این هفته شنبه برگزار میشه و نقد این هفته کتاب نایت ساید هستش
دوستانی که مایل به عضویت در گروه تلگرام نیستن یا ندارن میتونن نقدهای خودشونو این جا بزارن
هفته ی بعد چه کتابی گذاشته میشود؟
طرح خیلی خوبیه و امیدوارم ادامه پیداکنه.