|
جا داره از ممدد عزيز كه به وجود مشغله زياد زحمت ويرايش اين داستان و رساندنش به دست شما دوستان را به عهده گرفت تشكر كنم.
ممد جون انشاالله بتوانم جبران كنم.
گروه نقد داستان بلند بوک پیج تقدیم میکند
پروژه سوم:
نقد فصل دوم
خب همون طور به به بقیه قول داده بودم این فصل رو هم نقد میکنم :22:
از اونجایی که فصل اول تا چهارم یک فایل پی دی اف هستش به صفحه آرایی و رنگاش کاری ندارم چون قبلا نقد کردم:22:
خب موضوع داستان خوب پیش میره و نویسنده خوب تونسته شخصیت پردازی کنه تو این فصل
در مورد پیرنگ هم بگم این فصل خوب بود و میشه ولی باز هم جای کار داشت مرگ و میر زیاد داشت که تو زوق میزد ولی باز هم خوب بود
تعداد صفحات فصل ها خوب هستش اما اگر بیشتر می بود خیلی بهتر بود ....
داستانی خوبه که سریع وارد موضوع اصلی بشه و من شخصا با این داستان هایی که ده فصل طول میکشه تا وارد موضوع اصلی بشن مخالفم .
و این داستان جزو اون هایی هستش که سریع وارد موضوع اصلی میشن که کاری بسیار عالی هستش .
ایده های داستان خیلی خوب هستش و واقعا یک شاهکار ایده ای رو به روی ماست .
نقد این فصل با فصل بعد خیلی متفاوت است چون اتفاقات جدید پیش روی ماست .
دیگه چیز دیگه ای به نظرم نمیرسه امیدوارم داستان با روالی خوب ادامه پیدا کنه و مشکلی براش پیش نیاد و ناقص نمونه !
حسین عزیز همیشه موفق باشی
یا علی
به دليل مشكلاتي كه اميدوارم براي هيچ كدامتون پيش نياد مدتي نبودم و خب نقد ها را هم نديدم.
قبل از هرچيزي بايد تشكر كنم از تيم نقد داستان بلند خوبمون كه زحمت نقد فصل به فصل داستان ها را به عهده گرفتن كه كاري بس سخته چون اگه داستاني را تا اخر نخواني نقدش خيلي سخت ميشه چون روند ،نثر و محتوا هنوز مشخص نيست. به همين دليل كارتون جاي بسي تقدير داره.
ممنون
خب میریم سراغ نقد : اول از همه صفحه آرایی کمی مشکل داشت رنگ حاشیه که صورتی بود تو زوق میزد ، رنگ آبی خیلی تو چشم میزد و فونتی که استفاده شده بود برای سر فصل ها زیاد جالب نبود وهمین طور رنگ قرمز برای منبع داستان گذاشته شده بود خیلی آزار می داد چشم آدم رو و باید فونتش هم آندلس می بود اون طوری خیلی بهتر بود.
نظر خاصي در مورد صفحه ارايي ندارم، ممكنه حق با شما باشه.
از اسم شهر زیاد خوشم نیامد با این که تو ایران هستش .
وقتي داستاني در خصوص ايران باستان نوشته ميشه بايد از اسامي شهر هاي باستاني استفاده كرد، نميشه بگم پاريس يا تهران ، اين مورد دلبخواهي نيست، گرچه ميشد از اسامي خودساخته استفاده كمك ولي دوست داشتم داستان بيشتر حول محور ايران باستان باشه.
!
توضیحات بسیار داشت خیلی خسته کننده بود کمتر می بود خیلی بهتر بود. نمیدونم شاید توصیفات زیاد باعث دل زدگی من بشه ولی بعضی ها این توصیفات رو دوست دارند . بیشتر برای همین است که داستان ها را کامل می خوانند حتی اگر هزاران صفحه باشد !
من توصيف را روح داستان ميدونم و خب اين نظر منه و ممكنه اشتباه باشه البته توصيف زيادي هم زياد پسنديده نيست،به نظر خودم كه زياد نبود كه ممكنه اشتباه كرده باشم.
دیالوگها مخلوطی از محاوره و گفتار خیلی جدی و رسمی بود و این خیلی به داستان لطمه میزد بهتر بود یکی از این دو روش رو انتخاب می کرد نویسنده عزیز و یا دوستان ویراستار در ویرایش هاشون دستی روش می کشیدند ...
اين مورد را قبول دارم،ممنون از تذكرت حتما در ويرايش نهايي مد نظر قرار ميدم
تصویرسازی و حس ترس خوب بود ولی باز هم بعضی جاها با مشکل رو به رو بودیم این که اصلا حس ترس رو نشون نمی داد وفقط نویسنده می خواست با توصیفات زیادش حس ترس رو در فرد ایجاد کنه که زیاد موفق نبود .
در مقدمه كه كلا قصد ايجاد حس ترس را نداشتم
اما فصل يك ،ترس با توصيف و اتفاقات ايجاد ميشه.
ميشه يكي داستان يك روح را تعريف كنه
مثلا بگه يك روح ديدم.
خب اينجا خواننده يا شنونده منتظر توصيفاتش هست و خب اگه نداشته باشه ترسي هم نداره.
صدا ها حركت ها سايه ها نور و ... اينها عاملين ايجاد ترس هستند.
اينكه زياد موفق نبودم را قبول ندارم.
اگر اسم های اشخاص داستان فارسی می بود خیلی بهتر بود.
اسامي كاملا ايراني بودن.
اينها اسامي ايراني كهن هستند و اگه احساس كردي خارجي يا عربي هستند ميتواني بررسي كني.
خب این هم از نقد من در مورد مقدمه و فصل اول هدیه شوم ،
حسین عزیز ببخشید اگر زیاد روی کردم این اولین نقدم بود
خب از نقدت ممنون جواب تعريف ها را ندادم و فقط اشكالات را بررسي كردم.
ممنون كه زحمت كشيدي و داستانو نقد كردي. منتظر ادامه نقد هات هستم.
نقد دوم :
خوب باید بگم که من تقریبا مثل همه کسانی که فایل اول این داستان زیبا را دانلود میکنند احتمالا از دیدن حجم عجیب100 صفحه ای آن متحیر و صد البته کمی از خواندن و ادامه دادنش نا امید شدم.
حالا از خواندن 100 صفحه پشيمان شدي يا نه؟
اين100 صفحه 4 فصل به همراه مقدمه بود
اگه بطور ميانگين در نظر بگيريم ميشه 20 صفحه هر فصل كه براي يه داستان بلند بد نيست،به ضخصه مي توانم كل ايده داستانو توي 20 صفحه خلاصه كنم ولي چيزي كه هيچ روحي نداره را نميشه اسمشو داستان گذاشت.
نقد مقدمه:
خوب اولین چیزی که در اینجا به نظرم به چشم هر فرد میاید کاور بسیار چشم نواز و صد البته جذاب آن است که به وسیله دست های توانا سینا فتحی خودمون طراحی شده. یک هدشات بی نقص، تقریبا هر چیزی که شما از جان داستان بخواهید در کاور پیدا میشود. فضایی تاریک، جدی، دیوانه وار و ترسناک با کمی ادویه ماوراءالطبیعه.
البته این عکس ها و کاور نیز در کنار خلاصه خوب آن بهتر نیز شده است. خلاصه ای که تقریبا عطش خاصی را برای شما می آفریند.
ولی به نظرم کاور کمی حالت کاغذی پیدا کرده است، یعنی تقریبا شفاف نیست و کمی چیز های برجسته در تصویر دیده میشوند.
البته شاید نظر نویسنده بر این بوده.
بگذریم.
به قسمت بعد که میرسیم صفحه آرایی است که واقعا خوب و خلاقانه انجام شده است ولی نکته ای که آزارم میدهد، فونت بد عنوان فصل ها و جاهایی که در آن داستان گذاشته میشود هستش که ای کاش بهتر میشد.
از قسمت های فنی که بذریم به خود داستان میرسیم.
نظر خاصي در مورد صفحه ارايي ندارم، ممكنه حق با شما باشه.
.
در مورد توصیفات داستان باید بگم که داستان توصیفات خیلی خیلی خوبی در مورد شخصیت ها، حرکت هاو حتی فضا دارد ولی خوب به نظرم اگر مثلا مکانی که قلعه درش بود رو بهتر توصیف میکرد بهتر میشد.مثلا میگفتی بیابونه یا توی جنگله و اینا.
قبول دارم. حق با شماست.
.
توصیف ها نیز که عالی بودند ولی باز هم به دلیل توصیف محطی بهتر شده بودند، البته در این بین توصیفات یکی دوتا لحظه معرکه هم داشتند مثل لحظه توصیف سر شوالیه یا اینکه حرکاتی که از شخصیت ها سر میزد.
در مورد شخصیت پردازی هم باید بگم که شخصیت پردازی مانی خوب انجام شده است ولی متاسفانه در مورد هامان به آن خوبی در نیامده است . باعث شده تا شخصیت هامان زیر سایه مانی قرار گیرد که به ظر من قسمتی از آن بر میگردد به نحوه روایت داستان که اول شخص است و در نتیجه ما میفهمیم که نمیشود زیاد روی شخصیت های دیگر مانور داد.
خب شخصيت اصلي ما مانيه و هامان يك شخصيت فرعي كه درسته در جلد دو بيشر حضور داره ولي توي جلد داستان بيشتر از دو فصل حضور نداره براي همين نخواستم زياد روش مانور بدم و خواننده را خسته كنم.
.
دوم اینکه به نظرم کمی رفتار های هامان غیر طبیعی بود، هم خیلی سرد رفتار میکرد و هم خیلی زیادی واکنش نشون میداد، سریع ناراحت میشد، سریع بغض میکرد سریع خوشحال میشد.
به نظرم نویسنده میتوانست با چند دیالوگ بهتر کار را بهتر کند.
درسته اينو قبول دارم گرچه اينو بيشتر ميشه به خاظر موجوديت هامان در نظر گرفت چون انسان نيست.
.
در ضمن امیدوارم نویسنده از نقد ما ناراحت نشود.
اختيار داريد، خيلي هم خوشم امد،ممنون كه وقت گذاشتيد و داستانو نقد كرديد.
جواب تعريف ها را ندادم و فقط اشكالات را بررسي كردم.
كارتون جاي تشكر و قدرداني داره.
منتظر نقد هاي فصل هاي بعدي هستن.
. باز هم ممنون
نقد سوم
در صحنه پیدا کردن کتابچه مقدمه چینی درستی از احساسات جولین نسبت به کشف دست نوشته به مخاطب داده نمیشه، چه خوب بود اگه نویسنده با مونولوگ این افکار رو ملموس تر و تاثیر ش رو بیشتر کنه.
قبول دارم
در زمان شناخت زبان توسط فیلیپ توصیف میتوانست کیفیت متن را افزایش دهد.
قبول دارم
در زمان روایت آغاز شده ماجرا، استفاده از سوم شخص به نظرم یکم نامناسبه خوب بازگو کردن داستانی به سوم شخص در مورد باستان از دید یک شخص در آنجا یکم غیر واقعی بنظر میاد و ناملموس البته میشه پذیرفت. اگه نویسنده میتوانست حالات مرد رو بیشتر بیان کنه و اضطراب و وحشتش رو بیشتر بیان کنه این روایت از گذشته جذاب تر و گیرا تر میشد
.
داستان سوم شخص نيست اما مقدمه به علت عدم حضور شخصت اول در ان زمان نميشه اول شخصش كنم مگر اينكه يه شخصيت براي مقدمه ايجاد بشه.
زمان بندی در مقدمه و همینطور ناقصه و گذر زمان احساس نمیشه.
شايئ، متوجه نشدم بايد بررسيش كنم ولي احتمالا حق با شما باشه.
شاید عطش سیری ناپذیری نسبت به کشتن انسان ها داشته باشد یا حتی بدتر یکی از آنها باشد.
استفاده اینطور از ضمیر ها باعث گیج شدن خواننده میشه مثلا خوب بود دور آنها گیومه بگذاری تا خواننده آنها را با انسان ها اشتباه نگیره
.
درسته حق با شماست.
اغراق های زیاد باعث شده از جدیدت داستان کم بشه و جذابیتش هم پایین بیاد.
اغراق در چي؟
نداشتن توصیفات مناسب بخصوص در مورد اشخاص.
توصيفات كه به گفته دوستان زياد هم بوده ولي ظخصيت پردازي كه فكر كنم در حد مقبول بوده باشه در غير اين صورت ضعف از نوشته من بوده.
این داستان با زبان احساسی نوشته شده ولی با این حال از کلمات و آرایه هایی استفاده میشه که متناسب بودنش کمی سخت هستن.
احساسي شده چون اول شخصه، ما با يك شخصيت روبرو هستيم كه همه چيزشو از دست داده و با عذاب وجدانش درگيره و فقط با يك هدف زندگي مي كنه،خب همين شخصيت داره داستانو روايت مي كنه پس نبايد انتظار داشت داستان خالي از احساس بشه. كافيه خود را جاي اون فرد قرار بديم.
مورد آخر نحوه روایت داستانه که گاهی تند و کند میشه. روایتی که باید کمی بیشتر بهش دقت بشه و پیشرف داده بشه. البته استفاده ی بهتر از الاعم نگارشی هم میتونه کمک کنه.
قبول دارم.
جواب تعريف ها را ندادم و فقط اشكالات را بررسي كردم.
كارتون جاي تشكر و قدرداني داره.
منتظر نقد هاي فصل هاي بعدي هستن.
. باز هم ممنون
****
به دليل مشكلاتي كه اميدوارم براي هيچ كدامتون پيش نياد مدتي نبودم و خب نقد ها را هم نديدم.
قبل از هرچيزي بايد تشكر كنم از تيم نقد داستان بلند خوبمون كه زحمت نقد فصل به فصل داستان ها را به عهده گرفتن كه كاري بس سخته چون اگه داستاني را تا اخر نخواني نقدش خيلي سخت ميشه چون روند ،نثر و محتوا هنوز مشخص نيست. به همين دليل كارتون جاي بسي تقدير داره.
ممنوننظر خاصي در مورد صفحه ارايي ندارم، ممكنه حق با شما باشه.
وقتي داستاني در خصوص ايران باستان نوشته ميشه بايد از اسامي شهر هاي باستاني استفاده كرد، نميشه بگم پاريس يا تهران ، اين مورد دلبخواهي نيست، گرچه ميشد از اسامي خودساخته استفاده كمك ولي دوست داشتم داستان بيشتر حول محور ايران باستان باشه.
!من توصيف را روح داستان ميدونم و خب اين نظر منه و ممكنه اشتباه باشه البته توصيف زيادي هم زياد پسنديده نيست،به نظر خودم كه زياد نبود كه ممكنه اشتباه كرده باشم.
اين مورد را قبول دارم،ممنون از تذكرت حتما در ويرايش نهايي مد نظر قرار ميدم
در مقدمه كه كلا قصد ايجاد حس ترس را نداشتم
اما فصل يك ،ترس با توصيف و اتفاقات ايجاد ميشه.
ميشه يكي داستان يك روح را تعريف كنه
مثلا بگه يك روح ديدم.
خب اينجا خواننده يا شنونده منتظر توصيفاتش هست و خب اگه نداشته باشه ترسي هم نداره.
صدا ها حركت ها سايه ها نور و ... اينها عاملين ايجاد ترس هستند.
اينكه زياد موفق نبودم را قبول ندارم.اسامي كاملا ايراني بودن.
اينها اسامي ايراني كهن هستند و اگه احساس كردي خارجي يا عربي هستند ميتواني بررسي كني.خب از نقدت ممنون جواب تعريف ها را ندادم و فقط اشكالات را بررسي كردم.
ممنون كه زحمت كشيدي و داستانو نقد كردي. منتظر ادامه نقد هات هستم.نقد دوم :
حالا از خواندن 100 صفحه پشيمان شدي يا نه؟
اين100 صفحه 4 فصل به همراه مقدمه بود
اگه بطور ميانگين در نظر بگيريم ميشه 20 صفحه هر فصل كه براي يه داستان بلند بد نيست،به ضخصه مي توانم كل ايده داستانو توي 20 صفحه خلاصه كنم ولي چيزي كه هيچ روحي نداره را نميشه اسمشو داستان گذاشت.نظر خاصي در مورد صفحه ارايي ندارم، ممكنه حق با شما باشه.
قبول دارم. حق با شماست.
خب شخصيت اصلي ما مانيه و هامان يك شخصيت فرعي كه درسته در جلد دو بيشر حضور داره ولي توي جلد داستان بيشتر از دو فصل حضور نداره براي همين نخواستم زياد روش مانور بدم و خواننده را خسته كنم.
درسته اينو قبول دارم گرچه اينو بيشتر ميشه به خاظر موجوديت هامان در نظر گرفت چون انسان نيست.
اختيار داريد، خيلي هم خوشم امد،ممنون كه وقت گذاشتيد و داستانو نقد كرديد.
جواب تعريف ها را ندادم و فقط اشكالات را بررسي كردم.
كارتون جاي تشكر و قدرداني داره.
منتظر نقد هاي فصل هاي بعدي هستن.
. باز هم ممنوننقد سوم
قبول دارم
قبول دارم
داستان سوم شخص نيست اما مقدمه به علت عدم حضور شخصت اول در ان زمان نميشه اول شخصش كنم مگر اينكه يه شخصيت براي مقدمه ايجاد بشه.
شايئ، متوجه نشدم بايد بررسيش كنم ولي احتمالا حق با شما باشه.
درسته حق با شماست.
اغراق در چي؟
توصيفات كه به گفته دوستان زياد هم بوده ولي ظخصيت پردازي كه فكر كنم در حد مقبول بوده باشه در غير اين صورت ضعف از نوشته من بوده.
احساسي شده چون اول شخصه، ما با يك شخصيت روبرو هستيم كه همه چيزشو از دست داده و با عذاب وجدانش درگيره و فقط با يك هدف زندگي مي كنه،خب همين شخصيت داره داستانو روايت مي كنه پس نبايد انتظار داشت داستان خالي از احساس بشه. كافيه خود را جاي اون فرد قرار بديم.
قبول دارم.
جواب تعريف ها را ندادم و فقط اشكالات را بررسي كردم.
كارتون جاي تشكر و قدرداني داره.
منتظر نقد هاي فصل هاي بعدي هستن.
. باز هم ممنون****
به نام خدا
اول از همه باید نویسند ی عزیز از شما تشکراتی ویژه به عمل بیاورم. برای اینکه حوصله به خارج دادید و به نقد ما بسیار ریز بینانه جواب دادید
و میتونم واقعا بگم که این واقعا خستگی ما را از بین برد.
امیدوارم وقتی پروژه شماره سه یعنی نقد داستان شما تمام شد، هم شما خوشحال شوید و هم خوانندگان.
امیدوارم نقد ها را دوست داشته باشید و جوری باشند که در روند داستان کمک کنند.
یا علی
به نام خدا
تیم نقد تقدیم میکند
پروژه شماره سه
داستان هدیه شوم
خوب داستان هدیه شوم، داستانی که فراز و نشیب های خوب و پر کششی داره، به همراه ماجرایی جذاب و نقطه اوج هایی گیرا، رنگ پردازی خوبی از ایده ها و اتفاقات. ولی خوب این داستان اشکالاتی هم داره :
۱- چگونگی روایت داستان، منظورم از نظر سیر و توالی اتفاقات نیست، موضوع روایت خود اتفاقه، روایت خود اتفاق در طول انجام شدن چندان گیرا نیست و این از معایب داستان هست، نحوه روایت اتفاقات چندان به ذهن خواننده نزدیک نمیشه.
۲- موضوع توصیفات انجام شده داخل داستانه، توصیفی که نویسنده از اشخاص یا محیط میده گاها باعث گیج شدن خواننده میشه، و قدرت اثر رو پایین میاره و هم چنین در توصیف اول لازمه یه تصویر کلی برای خواننده مجسم و بعد در جایی که لازمه به اون تصویر سمت و جهت بدیم. البته قابل قبوله ولی چندان مناسب نیست.
۳- زمان بندی داستان، متاسفانه این داستان در زمان بندی بسیار فقیره.
۴- استفاده از بعضی کلمات در مکان نامناسب که گاها باعث حشو شده یا معنی رو خراب کرده.
۵- روایت داستان، روایت کلی داستان، متاسفانه جاهایی در صحنه پردازی ها و نشان دادن اتفاقات با توصیفات اشتباه روایت داستان رو نابود کرده.
۶- برخی تناقضات در داستان وجود داره که یا صحنه پردازی ها مشکل داشته و اون اتفاقات رو به گونه ای دیگه در ذهن خواننده رقم زده یا قلم نویسنده در بیان رخداد مبهمه.
امیدوارم موفق باشید.
سلام دوستان
فصل دوازده خدمت شما دوستان
فصل سيزده كه اخريه خيلي زود در كمتر چند روز ديگه اينجا قرار ميگيره.
با تشكر از شما كه تا اينجا با ما بوديد.
خسته نباشي حسين جان
داستان فوق العاده جالبي بود و با خيال راحت ميتونم خوندن اين كتاب رو به دوستان توصيه كنم.
انشاالله هر چه زودتر پايان نامه اين كار رو با دادن فصل 13 تحويل بدي و اميدوارم يه پايان غافلگير كننده اي در انتظار خواننده ها باشه
تیم نقد داستان بلند بوک پیج با افتخار تقدیم میکند
پروژه شماره سه: داستان هدیه شوم
نقد نیم فصل اول و فصل سوم
باید بگم که داستان دارد کم کم وارد قسمت های اوج خودش میشود، مخصوصا در نیم فصل اول، که ما دیدیم که دنیایی که در داستان خلق شده است، به شدت در حال گسترش است. یعنی اینکه پادشاهی دارد، نژاد های محتلف از موجودات مختلف دارد و.... .
اما نکته ی دیگری که در نیم فصل اول به چشم میخورد، سوالات و ابهاماتی بود که در داستان به شدت در حال افزایش بودند و این خوب است. مثلا اینکه، قضیه آن دفترچه چیست؟ آیا چیزی که درون آن است مرتبط بادنیای این داستان است؟ این آدم ها کیستند؟ و.... .
ولی خوب به نظرم اگر این سوالات در راستای مهیج تر کردن داستان و همچنین ایجاد یک موتور محرک نیرومند برای افزایش تنش و همچنین کشش داستان باشد بهتر است. البته بگویم که منظور در اینجا این است که به آنها نظم بخشیده شود. به نظرم این ابهامات بیش از حد پراکنده اند(در عین حال که مفیدند)
از این قسمت که بگذریم باید بگویم که یکی از نکات جالب این داستان برای من نثر حرفه ای و پخته شده ی آن است که خدا رو شکر تا الان تغییر خاصی درش دیده نمیشود.
ولی اکنون میرسیم به پاشنه آشیل داستان.
پیرنگ.
داستان بسیار خوب دارد جلو میرود و لی پیرنگی که دارد زیاد جالب نیست.
بسیار تند قضایا احساسی میشوند، بدون اینکه ما حداقل کمی با شخصیت اصلی همراه شویم.(که این میتوانست توسط یک مقدمه چینی کوتاه حل شود.) مثلا ببینید واقعا انگیزه شخصیت اصلی بابت انتقام خوب از آب در نیامده است. ما خیلی سریع فهمیدیم که خواهرش کشته شده است، خانواده اش نابود شده و آبرویش رفته. و همین باعث میشود که شخصیت و انگیزه هایش برایمان جا نیفتند.
البته ببینید پیرنگ در خود اصلش بد نیست، ولی به خاطر اینکه بسیار سریع پیش میرود، ایده ها و خط های روایی و احساسی خراب شده اند. که همین پیرنگ تاثیر عمیقی بر روی شخصیت پردازی شخصیت اصلی گذاشته است.
مثلا ببینید در قسمت های اولیه واقعا شخصیت پردازی ثبات و آرامش داشت ولی در این فصل شخصیت اصلی خیلی سرگردان است، یکهو تغییر میکند، یکهو میکشد، یکهو میخندد. بدون اینکه دلایل قانع کننده ای راجع بهش داده شود.
از نظر توصیفی خوب، به نظرم در نیم فصل اول واقعا توصیفات خوبی داشتیم ولی در فصل سوم توصیفات محیطی به نظرم کمتر شده بودند.
در کل داستان خوبی بود گرچه از لحاظی اگر تصییح میشد میتوانست بهتر هم باشد.
نکته: من به دیگر اعضای محترم تیم نقد کاری ندارم، ولی این حرفهایی که «من» میگویم تنها یک نظر است و نویسنده مختار استعمل کند یا نکند.
یا علی
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
تیم نقد داستان بلند بوک پیج با افتخار تقدیم میکند
پروژه شماره سه: داستان هدیه شوم
نقد نیم فصل اول و فصل سوم
باید بگم که داستان دارد کم کم وارد قسمت های اوج خودش میشود، مخصوصا در نیم فصل اول، که ما دیدیم که دنیایی که در داستان خلق شده است، به شدت در حال گسترش است. یعنی اینکه پادشاهی دارد، نژاد های محتلف از موجودات مختلف دارد و.... .
اما نکته ی دیگری که در نیم فصل اول به چشم میخورد، سوالات و ابهاماتی بود که در داستان به شدت در حال افزایش بودند و این خوب است. مثلا اینکه، قضیه آن دفترچه چیست؟ آیا چیزی که درون آن است مرتبط بادنیای این داستان است؟ این آدم ها کیستند؟ و.... .
ولی خوب به نظرم اگر این سوالات در راستای مهیج تر کردن داستان و همچنین ایجاد یک موتور محرک نیرومند برای افزایش تنش و همچنین کشش داستان باشد بهتر است. البته بگویم که منظور در اینجا این است که به آنها نظم بخشیده شود. به نظرم این ابهامات بیش از حد پراکنده اند(در عین حال که مفیدند)
از این قسمت که بگذریم باید بگویم که یکی از نکات جالب این داستان برای من نثر حرفه ای و پخته شده ی آن است که خدا رو شکر تا الان تغییر خاصی درش دیده نمیشود.
ولی اکنون میرسیم به پاشنه آشیل داستان.
پیرنگ.
داستان بسیار خوب دارد جلو میرود و لی پیرنگی که دارد زیاد جالب نیست.
بسیار تند قضایا احساسی میشوند، بدون اینکه ما حداقل کمی با شخصیت اصلی همراه شویم.(که این میتوانست توسط یک مقدمه چینی کوتاه حل شود.) مثلا ببینید واقعا انگیزه شخصیت اصلی بابت انتقام خوب از آب در نیامده است. ما خیلی سریع فهمیدیم که خواهرش کشته شده است، خانواده اش نابود شده و آبرویش رفته. و همین باعث میشود که شخصیت و انگیزه هایش برایمان جا نیفتند.
البته ببینید پیرنگ در خود اصلش بد نیست، ولی به خاطر اینکه بسیار سریع پیش میرود، ایده ها و خط های روایی و احساسی خراب شده اند. که همین پیرنگ تاثیر عمیقی بر روی شخصیت پردازی شخصیت اصلی گذاشته است.
مثلا ببینید در قسمت های اولیه واقعا شخصیت پردازی ثبات و آرامش داشت ولی در این فصل شخصیت اصلی خیلی سرگردان است، یکهو تغییر میکند، یکهو میکشد، یکهو میخندد. بدون اینکه دلایل قانع کننده ای راجع بهش داده شود.
از نظر توصیفی خوب، به نظرم در نیم فصل اول واقعا توصیفات خوبی داشتیم ولی در فصل سوم توصیفات محیطی به نظرم کمتر شده بودند.
در کل داستان خوبی بود گرچه از لحاظی اگر تصییح میشد میتوانست بهتر هم باشد.
نکته: من به دیگر اعضای محترم تیم نقد کاری ندارم، ولی این حرفهایی که «من» میگویم تنها یک نظر است و نویسنده مختار استعمل کند یا نکند.
یا علی
خب باز هم ممنونم كه تيم خوب نقدمون باقي داستانو نقد كرد و خب به رسم ادب به نقد ها جواب ميدم
قبل از هرچيز بايد بگم به نكات مثبتي كه گفتن اشاره نمي كنم اين مورد نظر لطفشون بوده.
خب شروع مي كنيم،نقد اول :
مثلا اینکه فکر کنم دیگر آنقدر لازم نبود حرکات اسب توصیف شود.
شايد حق با شما باشه ولي من دوست دارم خواننده حركت هاي كوچك هك بتوانه در ذهنش تصور كنه البته ميگم كه من يكم زيادي به توصيف علاقه دارم.
پیرنگی که برای این فصل بود به نظرم زیادی بلند بود. و این فصل جایش نبود که این مرگ ها درش باشد. البته اشکالی ندارد ها ولی خوب اینقدر زود به نظرم کمی در ذوق خواننده میزند.
البته ایراد دیگرش به نظرم افشاگری زود هنگامش بود. افشاگریی که میتوانست در فصول آخر اتفاق بیفتد. من نمیگویم بد است ولی خوب اگر در فصل های بعد تر این دو اتفاقی که گفته شد اتفاق میفتاد، به نظرم تاثیر گذار تر بود.
ممكنه حق با شما باشه ولي دوست داشتم داستان با يك اتفاق هيجان انگيز و حماسي شروع بشه .
نکته ای که در این بین باید بگویم به نظرم این هستش که نویسنده برنامه ای دارد که ما ازش بی خبریم و شاید بر این اساس این گونه مرگ ها در داستان است.
اما یک نکته ی خاص در داستان که به نظرم جالب بود این بود که نویسنده گویی دارد بر عکس من سریع وارد جریان اصلی داستانش میشود. جریانی که برعکس من حدود دو فصل طول کشید تا مقدمه اش نوشته شود.(بنده شخصا حس میکنم سی فصل سلحشور آتشی که تا الان دادم، همش مقدمه بوده).
البته باید بگم که تا جایی که ذهنم یاری میدهد ایده هایی در این فصل در مورد آینده داستان معلوم شد که به نظرم پتانسیل ایده این داستان را بالاتر میبرد.
خب اين جلد يه مقدمه است براي جلد بعدي ، اساس داستان ،تمام مبارزات و جنگ ها و هر چه كه هست در جلد دوم ادامه پيدا مي كنه.
ممنونم منتظر نقد هاي بعدي هستم.
نقد دوم :
تعداد صفحات فصل ها خوب هستش اما اگر بیشتر می بود خیلی بهتر بود ....
خب ميلاد عزيز بيشتر تعريف كرده ،
در مورد صفحات خب بيشتر از اين خسته كننده ميشد.
نقد سوم :
خب سفيد عزيز كلا اين فصلو كوبيده كه مشكلي هم نداره،من موافق هر گونه نقدم.
۱- چگونگی روایت داستان، منظورم از نظر سیر و توالی اتفاقات نیست، موضوع روایت خود اتفاقه، روایت خود اتفاق در طول انجام شدن چندان گیرا نیست و این از معایب داستان هست، نحوه روایت اتفاقات چندان به ذهن خواننده نزدیک نمیشه.
متوجه منظورت نشدم،اگه از روايت منظورت راوي داستانه ،من سبك اول شخصو ترجيح ميدم و خب اين تمايل نويسنده است كه روايتشو چظور انتخاب كنه.
۲- موضوع توصیفات انجام شده داخل داستانه، توصیفی که نویسنده از اشخاص یا محیط میده گاها باعث گیج شدن خواننده میشه، و قدرت اثر رو پایین میاره و هم چنین در توصیف اول لازمه یه تصویر کلی برای خواننده مجسم و بعد در جایی که لازمه به اون تصویر سمت و جهت بدیم. البته قابل قبوله ولی چندان مناسب نیست.
در مورد توصيفات كلا باهات مخالفم، توصيف را خيلي بيشتر از حد لازم هم بيان كردم تا محيط به خوبي در ذهن نقش پيدا كنه و فكر كنم اولين نفري كه ميگي توصيف مشكل داره چون يكي از نقاط قوت نوشته هاي من توصيفات و احساسات افراده! حالا اگه بگي شخصيت پردازي باز يه چيزي،همه اين موارد از ديد يك نفره،چيزي كه او ببينه ما هم ميبينيد پس اگه يه تپه هست كه پشتش دشمنه،شخصيت اصلي و راوي داستان اونو نميبينه پس دليلي نداره چيزي در موردش مطرح كنه!
۳- زمان بندی داستان، متاسفانه این داستان در زمان بندی بسیار فقیره.
زمان بندي؟ يكم بيشتر توضيح ميدي؟
ولي اين يكي را گمان كنم حق با تو باشه البته اگه همون چيزي باشه كه من فكر مي كنم
۴- استفاده از بعضی کلمات در مکان نامناسب که گاها باعث حشو شده یا معنی رو خراب کرده.
كدام ها؟ مي خوام در ويرايش نهايي اصلاحش كنم.
۵- روایت داستان، روایت کلی داستان، متاسفانه جاهایی در صحنه پردازی ها و نشان دادن اتفاقات با توصیفات اشتباه روایت داستان رو نابود کرده.
برام بيارشون، من نميدونم در مورد كجاي داستان حرف ميزني، در صورت وجود اشكال بايد اصلاحش كنم
۶- برخی تناقضات در داستان وجود داره که یا صحنه پردازی ها مشکل داشته و اون اتفاقات رو به گونه ای دیگه در ذهن خواننده رقم زده یا قلم نویسنده در بیان رخداد مبهمه.
خب باز هم تكرار مي كنم متنو بيار يا صفحاتشو بگو ، من كلا نميدونم كجاي داستان مد نظرت بوده، اگه بدانم مي توانم بگم درست نوشتم يا اشتباه نوشتم.
اينطوري كل داستانو داري ميگي
در اخر باز هم ممنونم
داستان خون حرفه ای نیستم ولی این داستان فوق العاده برام جذاب بود
حسین فک کنم لینک فصل نهم مشکل داره
میشه چکش کنی؟
.............
با تشکر از برنامه خوبتون! :)))
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
داستان خون حرفه ای نیستم ولی این داستان فوق العاده برام جذاب بود
حسین فک کنم لینک فصل نهم مشکل داره
میشه چکش کنی؟
.............با تشکر از برنامه خوبتون! :)))
آقا درست بود ببخشید
امیدوارم فصل جدیدش زود تر برسه
من این داستانو خوندم و به نظرم خیلی جالب بود طوری که یه سره تا ته فصل خوندم. یکی از چیزایی که تو این کتاب نظرمو جلب کرد این بودش که من اصا هیچ ایده ای نداشتم ته این داستان چی میشه و الانم دارم میمیرم که آخرین فصلشو بخونم.مرسی از زحماتت لطفا هرچه سریعتر فصل جدیدو بزار تا من جوون مرگ نشدم:63:.خسته نباشی:1:
پروژه شماره سه تیم نقد
داستان هدیه شوم
نقد فصل چهار و نیم فصل دوم
خوب قبل از اینکه نقد رو شروع کنم باید حداقل از طرف خودم که یکی از اعضای کوچک تیم نقدمون هستم بگم که متشکرم از ایشون که به نقد هامون با کمال دقت پاسخ میدهند.
خوب در مورد این فصل باید بگم که اولین نکته ای که به چشم میاد، روون شدن نثر هستش. نثر این داستان در کل خوب هستش و خواننده رو اذیت نمیکنه، ولی توی این قسمت نثر یک مقداری روون تر شده بود. فصل های قبل درسته که کلمات قلمبه سلمبه رو مثل شکر تو چایی حل میکردند، ولی تو این فصل خیلی بهتر و بهینه تر شده.
البته یک جا بود که نویسنده به جای انرژی از کلمه ایرانی توان استفاده کرده بود که به نظرم بهتر بود نیرو استفاده میشد، کار درستی کردند که جایگزین فارسی گفتند، ولی اگر نیرو بود بهتر میشد. به نظرم عرف تره. گرچه الان انرژی بیشتر در این موقعیت ها استفاده میشه.
در مورد توصیف ها باید بگویم که داستان در این قسمت جهشی بزرگ از نظر توصیف فضا داشت. شما به طور خیلی زیبایی با محیط بیابان آشنا میشدید و همراه با داستان پیش میرفتید. من شخصا حس میکنم کل داستان یک طرف(تا نیم فصل دوم) و اون سه چهار کلمه راجع به بیابان در شب یک طرف، واقعا زیبا بود.
البته باید بگم که بعضی از اوقات کمی توصیفات خسته کننده بودند. مثلا خیلی به نظرم نویسنده به این میپرداخت که دقیقا حالات حرکتی فرد چی باشد. این زیاد توصیف گویی به نظرم کمی هم به داستان و همچنین نثر صدمه زده و حداقل برای من باعث کاهش پیرنگ شده.
در مورد شخصیت پردازی باید بگم که، در اینجا واقعا شخصیت ها دارند جا می افتند و این پیشرفت کاملا معلومه. مثلا ببینید صحنه های مرگ افروز چقدر جا افتاده تر شدند؟ یا اینکه مرگ همراهانش یا حتی اون اهریمنی که از جان وی گذشته بود. همه اینا خیلی بهتر شده بودند.
گرچه باز باید بگویم که به نظرم توصیف این همه ناتوانی در اوایل فصل اینقدر لازم نبود، گرچه جذابیت ها و زیبایی های خودش را داشت.
اما در مورد پیرنگ. در اینجا واقعا پیرنگ دارد در مسیر اصلیش پیش میرود و اوج میگیرد.
من تازه متوجه ترفند نویسنده واسه شروع داستان شدم،وی داستانش را از انتهای یک داستان دیگر شروع کرده بود. داستانی که در ابتدای رمان تمام شد! و این خودش خیلی خوب است. از آن به بعد ما شخصیت هایی را داریم که در صحرا در حال رفتنند. التبه بگویم که ضرباهنگ در این فصل بیسار خوب بوده، به نحوی که تعداد مناسبی ماجرا در یک فصل و صفحات محدود ذکر شده است، و خواننده را اذیت نمیکند.
البته یکی دو فصل دیگر به نظرم جا داشت که داستان ها بهم بیشتر پیوندب خورند. ولی شاید نیوسنده برنامه ای دارد که من ازش بی خبرم.
در ضمن داستان خیلی سریع دارد جریان اصلی را پیش میگیرد و این خودش خیلی جالب است، شخصا منتظر آن زن مو سبز هستم. به نظرم خیلی شخصیت خاصیه.
در ضمن اشتیاق خاصی برای فهمیدن ادامه داستان اجنه دارم.
یک چیز دیگر هم که در داستان بود و خیلی خوشمامد، خشونت کنترل شده اش بود. همانطور که میدانید و من از طرفداران خشونت در داستان هستم و خیلی خوشم اومد که اینجا خشونت خیلی کنترل شده ( نه به شکلی منزجر کننده و تهوع آور) ذکر شده که خیلی جالب است.
در مورد نیم فصل دوم باید بگم که توصیفات قلع عالی بودند. عالی.
پیرنگ نیز به خوبی روایت میشد و سوالات خوبی را در ذهن خواننده به وجود می آورد که موتور محرک وی در قسمت های بعد است.
در آخر خواستید بهحرف هایم عمل کنید، خواستید نکنید.
موفق باشید.
یا علی
به نام خدا
تیم نقد تقدیم میکند
پروژه شماره سه
خوب فصل چهار و نیم فصل دوم داستان هدیه شوم.
ما در این فصل شاهد آن هستیم که توانایی نویسنده از نظر ایده پردازی بیشتر شده و تلاش هایی هم برای گسترش شخصیت های داستان صورت گرفته بخصوص شخصیت اصلی داستان. داستان گسترش پیدا میکنه و جذابیتش برای خواننده بیشتر میشه و اتفاقات نویی که وارد داستان میشه بخصوص در نیم فصل ها باعث تقویت این جذابیت میشه. خوب داستان شکل و روند مشخصی داره و در بستر این روند اتفاقات پیش میره و شخصیت ها در هم گره میخورند که این هم خوبه ولی خوب متاسفانه در این فصل متاسفانه به درستی از محیط استفاده نمیشه، هر چند زمان بندی داستان که در ذهن خواننده رقم زده میشه پیشرفت کرده ولی کافی نیست. توصیفات این داستان اشکالاتی داره و اصولا به مقدار چندان مرتبط نیست، موضوع شیوه توصیف کردنه، شیوه توصیف کردن مناسب نیست، متاسفانه. خوب نحوه بیان و حالات شخصیت اصلی پیشرفت کرده بود در حالی شخصیت های دیگر داستان بیان قوی ندارند، و به عقیده بنده میشد بیان قوی تر و احساسی تری برای داستان استفاده بشه، منظورم از احساسی احساس قرار گرفتن در محیطه اگر نویسنده کمی فقط کمی بیشتر توجه میکرد و دقتش رو افرایش میداد میتوانست این توالی اتفاقات رو رو جالب تر بیان کنه، و توصیفات زنده تر و واقعی تری ارائه بده و زبان سوم شخص هم لازمه یکم قوی تر باشه. و در مورد ویرایش فک کنم یک مورد اشکال در مورد ضمیر ها دیدم اونجا که در رابطه با لاشخور ها بود.
امیدوارم منصفانه باشه، به هر حال این نظر شخصیه ممکنه درست نباشه که قطعا هم درست نیست، به هر حال، امیدوارم نویسنده ناامید نشه و داستان جدیدش بترکونه، این داستان دیگه آخراشه، خوب منتظر پاسخ نویسنده هستیم.
سلام
بعد از چيزي حدود چهار سال و فراز و نشيب هاي بسيار ،باز نويسي مجدد و تغيير راوي داستان از سوم شخص به اول شخص جلد اول داستان به پايان رسيد كه اين فقط با همراهي شما خواننده عزيز ميسر شد.
در بين جا داره از دوستان عزيزي كه با نظرات خود مرا در اين راه ياري رساندند تشكر كنم.
همچين زحمات بي دريغ و بي مزد ويرايشگران عزيز داستان كه با دقت سعي در رفع غلط هاي نگارشي و اشتباهات بسيار اينجان نمودند.
از افراد زير تشكر ويژه دارم :
محمد غلامی (ممد) عزيز ويرايشگر اصلي داستان
سركار خانم سميه نجاتي كه ميشه گفت نوشتن را از ايشان اموختم و حق استادي بر گردن بنده حقير دارد
سينا فتحي سازنده كاور داستان
و ديگر دوستاني كه در اين راه مرا ياري رساندند.
اگر اسمی یادم رفته عذر مرا بپذیرید.
در اخر این فصلو تقدیم میکنم به مرتضی عزیز بابت تولدش. دوست خوبم تولدت مبارک
امير افكاري
94/11/12
به نام خدا
تیم نقد تقدیم میکند پروژه شماره سه
خوب فصل پنجم داستان هدیه شوم.
نثر نویسنده روان تر شده، داستان قابل فهم تر شده، روایت داستان تقریبا هیچ ابهامی نداره، و کلا داستان پیشرفت کرده.
۱. کاش نویسنده تحقیق بیشتری میکرد و بیشتر آداب و رسوم و نوع زندگی لباس پوشیدن، گفتار، رفتار، جشن ها و... رو دقیق تر بیان میکرد.
۲. اغراق در تشبیهات ( البته این نظر شخصی خودمه) چندان جالب نیست، وقتی میخواهیم چیزی رو تشبیه کنیم و هم میخواهیم ذهن خواننده نقش هم داشته باشه بهتر یه تصویر کلی از اون مورد بسازیم و بعد جزییات رو با کلماتی مثل به نحو دلپذیری یا به شکل زیبایی و.... در ذهن خواننده وارد کنیم.
۳. برخی غلط های املایی
۴. در صفحه ی بیست و یکم، شعف معمولا معنی مثبت داره، شاید بهتر بود از کلمه منفی تری استفاده میشد.
۵. اگر میشد از کلام قوی تری استفاده میکردی، خصوصا در توصیف زشتی ها و وحشت و حالت های بدنی که به شخصیت اول داستان.