از اسمش معلومه ديگه
بياين مشاعره كنيم
سعديا مرد نكونام نميرد هرگز
ادامه بدين
الان با اخرين حرف شعر بالا يه شعر بنويسين و همينجورى نوبتى ادامه بدين
قوانين
هر كاربر در هر صفحه فقط حق دو ارسال دارد.
تشكر
دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع / گرچه دربانی میخانه فراوان کردمحافظ
منت هیچ کس نخواهم خورد****نان بازوی خویش خواهم خورد
شاید این جمعه بیاید، شاید**پرده از چهره گشاید، شاید**رضا آقاسی
دریاب کنون که نعمتت هست به دست ............کاین دولت و ملک میرود دست به دست
دریاب کنون که نعمتت هست به دست ............کاین دولت و ملک میرود دست به دست
تو بر مایه ی دانش خود مایست*که بالای هر دانشی دانشی است* فردوسی
تو بر مایه ی دانش خود مایست*که بالای هر دانشی دانشی است* فردوسی
تویی بهانه ی آن ابرها که میگریند ................بیا که صاف شود این هوای بارانی
تحفه را هر سحری باد صبا از سر لطف * بوی زلف تو به گلزار بگردانیده
اوحدی مراغه ای
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
تویی بهانه ی آن ابرها که میگریند ................بیا که صاف شود این هوای بارانی
یا رب چه بلا که عشق یارست * زو عقل به درد و جان فکارست
انوری
ترسم این قوم که بر درد کشان میخندند
بر سر راه خرابات کنند ایمان را
حافظ
از اسمش معلومه ديگه
بياين مشاعره كنيم
تشكر دوست عزيز.
بي زحمت يك سري قوانين هم براي تاپيكت بزار از جمله :
هر نفر در يك صفجه بيش از دو ارسال نداشته باشه. :wh1:
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
ای عشق همه بهانه از توست
من خامشم این ترانه از توست
ابتهاج
تو میدانی که میدانند آن دم که میدانی نمیدانی........
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
آفرین به خودم
الان شعر بود این؟
و با "ی " تموم شد؟
عجب :d فکر کنم جدی یه سری قوانین نیاز داره تاپیک
یار بیگانه نگیرد هر که دارد یار خویش
ای که دستی چرب داری پیشتر دیوار خویش
شاه بدان صید چنان صید شد.....................کش همگی بسته آن قید شد.
مخزن الاسرار-فریدون بااهو(دادشم گفت حالا بیاین ادامه بدین!)
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بعدی...
دردم نهفته به از طبیبان مدعی / باشد که از خزانه ی غیبش دوا کنند
نمیدونم درست نوشتم یا نه ولی از حافظه
دانی که چه وقت مرا ز خود میکردی
آن لحظه که دزدکی نگاهم کردی
نفر بعدی ی بده
یکی قطره ای باران ز ابری چکید...........................خجل شد چو پهنای دریا بدید