خو این کتاب یکی از بهترین کتاباییه که من خوندم
نخونی از دستت رفته
|
خلاصه : جاناتان هارکر وقتی وارد قصر کنت دراکولا می*شود با برخورد مودبانه و احترام آمیز او مواجه می گردد. بر اساس یادداشتهای هارکر جناب کنت دراکولا کتاب خواندن را بسیار دوست دارد و دارای یک کتابخانهٔ بسیار بزرگ و غنی از کتوب با ارزش و کهن است، به گفتهٔ خود دراکولا: کتابهایش بهترین دوستانش هستند و در هر شرایطی او را یاری کرده اند . کنت دراکولا موجودی بسیار تنها است و خود او می گوید: به علت از دست دادن عزیزان بیشماری از سالها قبل، با شادی و شادمانی وداع گفته و در حال حاضر در دنیای تاریکی از غم و اندوه زندگی می کنم که خوشی و خوشحالی در آن جایی ندارد. درباره کتاب و نویسنده ان : بلکه اشراف زاده ای تنها و مرموزی است که همهٔ اطرافیان خود را از دست داده. هم چنین یکی از شخصیتهای داستان به نام جاناتان هارکر وقتی وارد قصر کنت دراکولا می*شود با برخورد مودبانه و احترام آمیز او مواجه می گردد. بر اساس یادداشتهای هارکر جناب کنت دراکولا کتاب خواندن را بسیار دوست دارد و دارای یک کتابخانهٔ بسیار بزرگ و غنی از کتوب با ارزش و کهن است، به گفتهٔ خود دراکولا: کتابهایش بهترین دوستانش هستند و در هر شرایطی او را یاری کرده اند . کنت دراکولا موجودی بسیار تنها است و خود او می گوید: به علت از دست دادن عزیزان بیشماری از سالها قبل، با شادی و شادمانی وداع گفته و در حال حاضر در دنیای تاریکی از غم و اندوه زندگی می کنم که خوشی و خوشحالی در آن جایی ندارد. شخصیت دراکولا مشهورترین خون*آشام در ادبیات و سینما است و در آثار بسیاری که پس از کتاب برام استوکر به وجود آمده*اند ظاهر شده*است. فیلم دراکولای برام استوکر به کارگردانی فرانسیس فورد کاپولا بر پایه همین رمان ساخته شده*است. اگه پسورد خواس اینم پسوردش : |
رعنا من نمیخوام مخالفت کنم
ولی نظرتو که می خوندم یه چیزی به ذهنم رسید
اینکه اولین بار یکی توی خون اشاما عشق دیده جالبه، نو هستش
بعد هم، این عشقا
خیلی هاشون مال زمان حیات ومپایرا بوده. یعنی زنده بودن عاشق یکی بودن
بعد مردن و خوناشام شدن
هنوز خاطرات عشق اولیه تو سرشون هست
یکی که شبیه اون ادمه حالا به لحاظ ظاهری یا رفتاری
عشق پیشین رو براشون زنده می کنه
و ...
من با نظر رعنا موافقم. در افسانه های قدیمی از خون آشام ها به عنوان موجوداتی فوق العاده خونخوار ، بی رحم و عاری از هرگونه احساس یاد شده. همچین موجودی نمیتونه عاشق بشه. اگرم یه وقت این اتفاق افتاد، مطمئنا عشقش در حد رومئو و ژولیت نیست (متاسفانه این عشق رومئو و ژولیت همون چیزیه که نویسنده های جدید این ژانر سعی دارن نشون بدن.) به نظر من وقتی یه نویسنده داره در مورد چیزی که خودش خالق اون نیست می نویسه، باید بیاد ویژگی های اصلی اونو تقویت کنه، نه اینکه با دادن یه سری ویژگی های دیگه اونا رو نقض کنه.
اینطور که مشخصه، خون آشامان از خرافات مردم اروپا بودن، ولی اشکالی نداره که یک نویسنده بخواد دید متفاوتی نسبت به چیزی داشته باشه، شاید دلیل شما برای ناراضی بودن اینه که در سطح مقبولی نوشته نشدند.
حتی برای شخصیتی مثل فاوست هم برخی نوشته ها راه برگشتی نهادن، شخصیتی که با شیطان معامله میکنه.
چیزی که من دستگیرم شد اینه که همه باخون آشام عاشق پیشه شل و ول مشکل دارن و خون آشام اصیل رو دوس دارن
یهنی خون اشام عاشق پیشه یکی دوتا نه این که صدتا. یکی یا دوتا رو ادم میتونه بگه تنوعه نوآوریه اما بقیش تقلیده و تکرار
من با نظر رعنا موافقم. در افسانه های قدیمی از خون آشام ها به عنوان موجوداتی فوق العاده خونخوار ، بی رحم و عاری از هرگونه احساس یاد شده. همچین موجودی نمیتونه عاشق بشه. اگرم یه وقت این اتفاق افتاد، مطمئنا عشقش در حد رومئو و ژولیت نیست (متاسفانه این عشق رومئو و ژولیت همون چیزیه که نویسنده های جدید این ژانر سعی دارن نشون بدن.) به نظر من وقتی یه نویسنده داره در مورد چیزی که خودش خالق اون نیست می نویسه، باید بیاد ویژگی های اصلی اونو تقویت کنه، نه اینکه با دادن یه سری ویژگی های دیگه اونا رو نقض کنه.
میدونی امیر جان؟
من اولشم گفتم که با رعنا موافقم
من اونقد دراکولا رو دوست داشتم که هم کتابشو خوندم ، هم فیلمشو دیدم، هم دلم خنک نشد انگلیسیشو خوندم.
ولیییییییییییییییی
خوناشاما، تا روزی که اولین عشق توشون پدید بیاد، همه خونخوار و این جورا بودن. خوب؟ اون اولین کسی که فکر کرد بین گرگ و بره دوستی بوجود بیاره آدم کمی نبوده. بگذریم که با چه کیفیتی اینو پدید اورده.
نویسنده خیلی قائم به ذاته. اگه یکی به خود من ناچیز بگه از کارت خوشم نمیاد و خیلی چرتی - نه اینکه نقدم کنه و بگه این عیبته و این طوری باشی بهتر می شیا-، بهش می گم برو نوشته اونی رو که دوست داری بخون عزیزم. نویسنده صاحب دنیا شه. میتونه بسازه، ویران کنه، بکشه، زنده کنه، دوباره بکشه و ...
حرف شما کاملا درسته خوناشاما کم کم دارن توحششونو که همانا مایه جذابیتشون بود رو از دست می دن. اما گمان کن توی مرور زمان واقعا ومپایرا با ادما دوست بشن و اعتماد همه رو جلب کنن. بعد یکی به پا خیزیده کنه. یعنی انقلاب کنه و مردم رو در حالتی که بهشون اعتماد داشتن، یعنی توی بد ترین حالت از نظر دفاعی به خاک و خون بکشن. یا چه میدونم ! یکی شون دروغگو و خائن از آب در بیاد یا عاشق باشه ولی اخر داستان نتونه جلوی خوی خشنشو بگیره. بزنه عشقشو لت و پار کنه. بعد عذاب وجدان بگیره از هم نسلاش متنفر بشه و ...
داستان که نباید همیشه روی یه فرم بچرخه! اگه همیشه خوناشاما حمله کنن بکشن و بعد یه اتفاقایی بیافته که کسل کننده می شه.
یه عالمه فیلم روح روحی دیدیم. خدایی The others از کدومشون کم بود؟ زیادم ترسناک نبود ولی آدمو میگرفت چون نو بود. شایدم ایراد از منه که به نویی گرایش دارم.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
خوب نظرت برام مهترمه عزیزم اما باید بدونی که طبیعت خون اشاما چیزی جز پلیدی سیاهی قتل و خاطره های بد نیس اصن وجود یه ومپایر با این چیزا ساخته میشه روحشون توام با ایناس . یه ومپایر با خون زندگی میکنه و یه موجود عاشق نمیتونه خونریزی به وجود بیاره چون اون قدر روحش با احساسات گرم تحریک شده که دیگه نمیتونه یه احساس سرد مثه خونریزی یا قتلو تحمل کنه و اینکه عشقو علاقه هم حدی داره اینم رمانا شورشو در اوردن تازه یه ومپایر وقتی احساس عذاب وجدان نداره به خاطر قتل هاش ینی در این حد بی احساسه نمیتونه عاشق بشه یا حتی چیزی رو دوست داشته باشه یه خون اشام هاشق و دل رحم مثه گرگ گیاه خوار و خرگوش دوست میمونه تازه من فک میکنم عاشق شدن برای یه ومپایر مثه یه نقطه ضعف میمونه قاعدتا باید اون نقطه ضعف از بین بره در پایان ومپایر یه موجودیه که با مرگ دیگران زنده میمونه به نظر تو عادیه که یه همچین موجودی حتی احساس کنه چه برسه به عاشق شدن و حتی شیدا شدن مثه این یارو ادوارد کالن تو توایلایت
اگه لحنم یه ذره تند بود ببخشید- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
خوب نظرت برام مهترمه عزیزم اما باید بدونی که طبیعت خون اشاما چیزی جز پلیدی سیاهی قتل و خاطره های بد نیس اصن وجود یه ومپایر با این چیزا ساخته میشه روحشون توام با ایناس . یه ومپایر با خون زندگی میکنه و یه موجود عاشق نمیتونه خونریزی به وجود بیاره چون اون قدر روحش با احساسات گرم تحریک شده که دیگه نمیتونه یه احساس سرد مثه خونریزی یا قتلو تحمل کنه و اینکه عشقو علاقه هم حدی داره اینم رمانا شورشو در اوردن تازه یه ومپایر وقتی احساس عذاب وجدان نداره به خاطر قتل هاش ینی در این حد بی احساسه نمیتونه عاشق بشه یا حتی چیزی رو دوست داشته باشه یه خون اشام هاشق و دل رحم مثه گرگ گیاه خوار و خرگوش دوست میمونه تازه من فک میکنم عاشق شدن برای یه ومپایر مثه یه نقطه ضعف میمونه قاعدتا باید اون نقطه ضعف از بین بره در پایان ومپایر یه موجودیه که با مرگ دیگران زنده میمونه به نظر تو عادیه که یه همچین موجودی حتی احساس کنه چه برسه به عاشق شدن و حتی شیدا شدن مثه این یارو ادوارد کالن تو توایلایت
اگه لحنم یه ذره تند بود ببخشید
رعنا به خدا نمی خوام رو حرفم پا فشاری کنم
خودم هم عین تو خوناشامای خشنو بیشتر دوست دارم
ولییییییییییییی
گرگ گرگه، هیچ وقت ادم نبوده. ولی ومپایر نصفش هیولاست. نصفش انسانه. بعدشم کی گفته وقتی عاطفه داری نمی تونی بکشی؟
میدونی؟ گفتن و شنیدنش هر دو آزار دهنده ست ، اما خیلی وقتها شده که یه مادر بچه شو می کشه. همین چند وقت قبل، یه پدری از سر فقر شیر گاز رو شب باز گذاشته بود که خود کشی دسته جمعی کنن. یا زیاد خوندیم که یه نفر عاشق کسی بوده و زده ترکونده تش. این اسید پاشی ها رو که یادته؟
این احساسات مریض و مسمومنا. خدای نکرده فکر نکنی من از این وحشی بازیا حمایت دارم می کنم. ولی کی گفته احساس یه خوناشام خیلی پاک و مقدسه.
ببین من وقتی یه سالم بود، مامان بزرگم بهم پنیر می ده. من خوشم نمیاد و بالا میارم. باورت می شه من نمیدونم پنیر چه مزه ایه؟
هیچ وقت دیگه تجربه ش نکردم. همین حسو خانمها بعد از زایمان دارن. به یه عطری ویار دارن، سالها بعد که اون بو و می شنون حالشون به هم می خوره.
حالا تصویر یه احساس توی یه موجود نیمه ادم مونده. اون کسی که به این فکر کرده، اونم برای اولین بار از طرف من آفرین داره.
میتونستن خیلی متنوع ترش بکنن. ولی متاسفانه به ایده جذاب اولیه گند زدن و شد این آشی که می بینی. گاهی منم فکر میکنم خوبه ادم یه بی اف خوناشام داشته باشه. آخه چقد جذاب، رمانتیک، با شعور، شخیص و ...
:دی