سلام میخواستم بگم که دوست عزیزم تیامت نیست .
اون یکی محافظ هست که اوایل به اسماشون اشاره شده بود اگه دقت کنی در روند داستان یکیشون در دنیای شیاطین جاسوسی میکرد و عنصرش هم آتش بود . و نمونه های مدارکی برای آلفرد ارسال میکرد .
سلام
عزیزم دلایلی که آوردم رو خوندی؟ :12:
اونی که میگی، اسمش فافنیر هست. یکی از برادران محافظانِ اصلی آلفرد که ظاهرا وظیفش نفوذ به دنیای سیاه به عنوان جاسوس بود. (احتمالا در دنیای سیاه فرمانده همه جاسوس ها باشه، مخصوصا از لحنی که با راوی صحبت کرد همچین برداشتی بدست میاد)
در آخرِ فصلِ اول، بالای سرِ راوی ایستاده و راوی اون رو به اسم صدا میزنه.
سلامعزیزم دلایلی که آوردم رو خوندی؟ :12:
اونی که میگی، اسمش فافنیر هست. یکی از برادران محافظانِ اصلی آلفرد که ظاهرا وظیفش نفوذ به دنیای سیاه به عنوان جاسوس بود. (احتمالا در دنیای سیاه فرمانده همه جاسوس ها باشه، مخصوصا از لحنی که با راوی صحبت کرد همچین برداشتی بدست میاد)
در آخرِ فصلِ اول، بالای سرِ راوی ایستاده و راوی اون رو به اسم صدا میزنه.
بله فوکوس با یه چیزی تو مایه های غرور که این مطلب رو کامل تر جلوه میداد ولی خوب این ها باید دقت کرد که همه نظریه هستند تنها کسی که میتونه به اینها جواب بده خود سینا هست در وبلاگ قدیم بنده کلی سوال طرح شد و جواب دادم الان با توجه به این که از آخرین باری که داستان رو خوندم 2 سالی میگذره جزییات زیادی یادم نمیاد ولی اگه شما بتونی به وبلاگ قدیم دسترسی داشته باشی و سوالات رو ببینی منظور بنده رو کامل متوجه میشی .
و این که روند کلی داستان دست نویسنده هست الان ما فقط میتونیم رو چیزهای منطقی و اتفاق افتاده داستان نظر بدیم نه آینده نگری و نظریه پردازی ولی خوب خیلی هم خوب خیلی خوشحالم از خیلی نظر ها و از نظری هم با خیلی از حرفهای شما موافقم معلومه که علاقه شدیدی به تیامت دارید .
امیدوارم لذت ببرید ولی بنده طرفدار کسی نیستم جر آلفرد در رابطه با شکست آلفرد باید بگم که راوی داستان خود آلفرده پس زنده اسنت و موجود رو شکست داده دلایل قابل قبولی هم برای شکست روح هست .
یکیش اینه که به توصیه خشایار باید آلفرد به جایی برده میشد موقه بلوغ و این که اون سکویی که خیلی باستانی بود هم ب احتمال خیلی قوی در این نقش کمک به سزایی داره .
امیدوارم موفق باشید . خیلی مفید بود واجب شد این داستان رو جلو جلو بخونم.... مگه میشه >؟ مگه داریم ؟
سینا سینا قرار شد این کتاب 900 ملیون فصل باشه نه ؟ :دی دلم تنگ شده ...
سینا این داستان رو ول کرده، بیخیال شین بچه ها، وقتی اینقدر در مورد داستان میپرسیم و هیچ چی نمیگه یعنی چه؟ خب معلومه ک اینو ول کرده 🙁
من ک هر چی پرسیدم اصلن ببخشید ولی پشم هم حساب نکرد 🙁
من ک ازش دلخورم، درسته ک به صورت رایگان داره یه کاری واسه بچه ها میکنه و اصلن هم مجبور نیس و وظیفه ش نیست ک وقت بزاره ولی اینکه هیچی نمیگه و سر کارمون گذاشته کار درستی نیس :/
لااقل میتونه بگه داستان رو مینویسه یا گذاشته کنار یا هر چیز دیگه ...
من چند بار ازش پرسیدم ک وضعیت این داستان چیه ولی احتمالن چون تازه عضو شدم و از اعضای قدیمی نیستم اصلن پستهام رو به حساب نمیاره ک بخواد به خودش زحمت جواب دادن رو بده
بله فوکوس با یه چیزی تو مایه های غرور که این مطلب رو کامل تر جلوه میداد ولی خوب این ها باید دقت کرد که همه نظریه هستند تنها کسی که میتونه به اینها جواب بده خود سینا هست در وبلاگ قدیم بنده کلی سوال طرح شد و جواب دادم الان با توجه به این که از آخرین باری که داستان رو خوندم 2 سالی میگذره جزییات زیادی یادم نمیاد ولی اگه شما بتونی به وبلاگ قدیم دسترسی داشته باشی و سوالات رو ببینی منظور بنده رو کامل متوجه میشی .
و این که روند کلی داستان دست نویسنده هست الان ما فقط میتونیم رو چیزهای منطقی و اتفاق افتاده داستان نظر بدیم نه آینده نگری و نظریه پردازی ولی خوب خیلی هم خوب خیلی خوشحالم از خیلی نظر ها و از نظری هم با خیلی از حرفهای شما موافقم معلومه که علاقه شدیدی به تیامت دارید.
تنها موضوعاتی که سینا میتونه بهشون جواب بده موضوعاتی هست که دربارشون اطلاعی نداریم و توضیحی داده نشده، نه موضوعاتی که مثل روز روشن هستن. (که اون هم عمرا جواب بده و داستانش رو خراب کنه)
غرور که نیست، دعوت به شرکت در بحث به شکل منطقی هست. آخه نمیشه هی دلیل بیارم و بدون اینکه دلایل با منطق رد بشه، بگید نه، راوی اون نیست:105:
فعلا تیامت هم برام مثل بقیه هست ولی ظاهرا بچه ها اینقدر از تیمی متنفرن که حاظر نیستن نقشش رو به عنوان جاسوس قبول کنن(اون هم بدون هیچ دلیلی) :دی
امیدوارم لذت ببرید ولی بنده طرفدار کسی نیستم جر آلفرد در رابطه با شکست آلفرد باید بگم که راوی داستان خود آلفرده پس زنده اسنت و موجود رو شکست داده دلایل قابل قبولی هم برای شکست روح هست .
منظورت اینه که راوی جلد دوم آلفرد هست؟ یا منظورت اینه که خود آلفرد داشته خاطراتش رو در جلد اول مینوشته پس زنده هستش؟
در زنده بودن آلفرد که شکی نیست. منم میگم احتمال زیاد روح در تالار و در لحظات اول بلوغ نابود شده.
ولی با تمام تعاریفی هم که قبلا درباره نابودی روح گفتم، آخره هر پست هم گفتم این وسط یه چیزی درباره روح هست که بهش مشکوک هستم و یک درصد احتمال میدم اتفاق دیگه ای هم افتاده باشه.
یکیش اینه که به توصیه خشایار باید آلفرد به جایی برده میشد موقه بلوغ و این که اون سکویی که خیلی باستانی بود هم ب احتمال خیلی قوی در این نقش کمک به سزایی داره .
هرچیزی که هست به همون تالار و محتویاتش مربوط هست.نمیدونم شاید اون سکو هم درش نقش داره.
امیدوارم موفق باشید . خیلی مفید بود واجب شد این داستان رو جلو جلو بخونم.... مگه میشه >؟ مگه داریم ؟
سینا سینا قرار شد این کتاب 900 ملیون فصل باشه نه ؟ :دی دلم تنگ شده ...
همچنین:5:
این داستان با بقیه کتابایی که خوندم فرق داره.
کاش حالا حالاها به پایان نرسه:دی
سینا این داستان رو ول کرده، بیخیال شین بچه ها، وقتی اینقدر در مورد داستان میپرسیم و هیچ چی نمیگه یعنی چه؟ خب معلومه ک اینو ول کرده 🙁
من ک هر چی پرسیدم اصلن ببخشید ولی پشم هم حساب نکرد 🙁
من ک ازش دلخورم، درسته ک به صورت رایگان داره یه کاری واسه بچه ها میکنه و اصلن هم مجبور نیس و وظیفه ش نیست ک وقت بزاره ولی اینکه هیچی نمیگه و سر کارمون گذاشته کار درستی نیس :/
لااقل میتونه بگه داستان رو مینویسه یا گذاشته کنار یا هر چیز دیگه ...
من چند بار ازش پرسیدم ک وضعیت این داستان چیه ولی احتمالن چون تازه عضو شدم و از اعضای قدیمی نیستم اصلن پستهام رو به حساب نمیاره ک بخواد به خودش زحمت جواب دادن رو بده
ای بابا. اینطور نگو. دیگه تو که داستان رو دوست داری نباید اینطور می گفتی!
آقا سینا، اینطور که من فهمیدم، مشغله ی خیلی زیادی داره، و این سایتی، که سایت خودش هم هست رو دیر به دیر مورد بازبینی قرار میده! تو دقت کن، اگر نمی خواست جواب بده، که اون داستان جدید رو هم نمی گذاشت. تازه اون طرف هم خو جواب نمیده! یعنی اینکه بچه ها رو پشمک هم حساب نمیکنه؟ نه اون رو که تازه شروع کرده، و جای کار داره، و مطمئنا دوست داره بیشتر روش کار کنه هم آنچنانی جواب های بچه ها رو نمیده! تا جایی که یادمه فقط داستانو گذاشت، و بعدش یه بار گفت که اگه به راحتی میشد فهمید اون پرنده چیه...
به هر حال اینطور نباید میگفتی. اون زندگی داره. مشغله داره. والا منم خودم مثل تو بودم :دی موقعیت میدادن بهم گلوی سینا رو از خرخره میجویدم. ولی خب، اینطور که شواهد نشون میدن، هیچ کس حق نداره به ایشون حرف خاصی بزنه!
الان ما خودمون که اینجا داریم همش بحث می کنیم، سینا که میتونه کمک کنه و خیلی هم دوست داره تو بحث شرکت کنه ( البته بیشتر وقتی شرکت کنه، بچه هارو بدتر در پهنای زمین پهن میکنه :دی ) نیستش. خب وقت نداره دیگه برادر من.
سینا این داستان رو ول کرده، بیخیال شین بچه ها، وقتی اینقدر در مورد داستان میپرسیم و هیچ چی نمیگه یعنی چه؟ خب معلومه ک اینو ول کرده 🙁
من ک هر چی پرسیدم اصلن ببخشید ولی پشم هم حساب نکرد 🙁
من ک ازش دلخورم، درسته ک به صورت رایگان داره یه کاری واسه بچه ها میکنه و اصلن هم مجبور نیس و وظیفه ش نیست ک وقت بزاره ولی اینکه هیچی نمیگه و سر کارمون گذاشته کار درستی نیس :/
لااقل میتونه بگه داستان رو مینویسه یا گذاشته کنار یا هر چیز دیگه ...
من چند بار ازش پرسیدم ک وضعیت این داستان چیه ولی احتمالن چون تازه عضو شدم و از اعضای قدیمی نیستم اصلن پستهام رو به حساب نمیاره ک بخواد به خودش زحمت جواب دادن رو بده
گلایه همیشگی:دی
سینا داستان رو ول نکرده فقط مشغله زیادی داره و داستان با سرعت کمتری نسبت به جلد قبل، جلو میره.
اگر نمیخوای داستانِ جلد دوم آبکی بشه بهتره صبر کنی تا نویسنده هر وقت حوصله داشت کتاب رو تمام کنه.
ظاهرا گفته مقداری از جلد دوم رو نوشته ولی تا تعداد فصل های نوشته شده به یه حدی نرسه، شروع به فصل گذاشتن نمیکنه. (تازه اونم احتمالا هفته ای یک فصل یا همچین چیزی :دی )
اگرم کلا منظورت اینه که چرا داستان جلد اول رو توضیح نمیده.
دلیلش مشخص هست. منم بودم داستان کتابم رو توضیح نمیدادم تا خواننده خودش به جواب برسه. (ولی یادمه چند باری توضیحات دست و پا شکسته ای درباره مضوعات مختلف داد)
ولی از من میشنوی از سینا توضیح نخواه. بیشتر گیج میشی :دی
تنها موضوعاتی که سینا میتونه بهشون جواب بده موضوعاتی هست که دربارشون اطلاعی نداریم و توضیحی داده نشده، نه موضوعاتی که مثل روز روشن هستن. (که اون هم عمرا جواب بده و داستانش رو خراب کنه)موضوع به این سادگی و با این همه دلیل و مدرک و منطق که قرار دادم، کجاش نظریه پردازی بود؟ :105:
غرور که نیست، دعوت به شرکت در بحث به شکل منطقی هست. آخه نمیشه هی دلیل بیارم و بدون اینکه دلایل با منطق رد بشه، بگید نه، راوی اون نیست:105:
فعلا تیامت هم برام مثل بقیه هست ولی ظاهرا بچه ها اینقدر از تیمی متنفرن که حاظر نیستن نقشش رو به عنوان جاسوس قبول کنن(اون هم بدون هیچ دلیلی) :دیمنظورت اینه که راوی جلد دوم آلفرد هست؟ یا منظورت اینه که خود آلفرد داشته خاطراتش رو در جلد اول مینوشته پس زنده هستش؟
در زنده بودن آلفرد که شکی نیست. منم میگم احتمال زیاد روح در تالار و در لحظات اول بلوغ نابود شده.
ولی با تمام تعاریفی هم که قبلا درباره نابودی روح گفتم، آخره هر پست هم گفتم این وسط یه چیزی درباره روح هست که بهش مشکوک هستم و یک درصد احتمال میدم اتفاق دیگه ای هم افتاده باشه.
هرچیزی که هست به همون تالار و محتویاتش مربوط هست.نمیدونم شاید اون سکو هم درش نقش داره.همچنین:5:
این داستان با بقیه کتابایی که خوندم فرق داره.
کاش حالا حالاها به پایان نرسه:دی
این هزار بار میگی یه احتمال مشکوک هم میدی. خو یکیتون ازش بپرسه این احتمال چیه! بابا من که جون به لب شدم. این فرضیه ات رو بگو ببینیم چیه.
بعدشم کی گفته بچه ها از تیامت متنفرن؟ ابهتی که تیامت داره، هیچ کس نداره. مخصوصا با اون تغییراتی که یهویی توی آخر داستان به وجود اومد، من که عاشقش شدم. واقعا :دی
ولی خب، این که تو میگی مثل روز روشنه، یک مقدار باید تجدید نظر کنی. همون یک درصد احتمال خودت اگر واقعی باشه، ممکنه همه ی این دلایل رو زیر سوال ببره. با راوی بودن تیامت کار ندارم. اون طور که تو دلیل آوردی من قبول کردم :22: واسه این روحه میگم. به نظرم این رو دیگه واقعا باید صبر کنیم تا ببینیم سینا چی میگه تو جلد بعد! درسته یه سری دلایل آوردی، اما خب ممکنه اونطور نباشه! مثلا روح به دلیل اینکه توی بدن آلفرده، و آلفرد هم صاحب اون تالاره، آسیبی بهش وارد نمیشه. کلا تالار طوری بود، که به تمامی افراد فشار وارد می کرد، بدتر از مرگ، اما خود آلفرد، دقیقا یادم نیست به چه دلیل، اما انگار همون جادوی افشاگر ازش مراقبت می کرد. یعنی نمیدونم ذرات جادویی اطرافش تغییر میکردن، اینو که گفت توی داستان.
ولی اگه نقشه ی خشایار عملی نشده باشه؟ این که آلفرد زندس خو خودت هم گفتی شکی درش نیست، اما از کجا معلوم که ضربه ای از طرف این روح بهش وارد نشده باشه؟ مثلا اینکه این روحه موقع مرگ، نمیدونم با استفاده از یه کاری، بلایی سر آلفرد آورده باشه. به نظر من که نابودی، واقعا گزینه ی بدی خواهد بود. یا داخل بدن آلفرد زنده میمونه، تا ببینیم تو جلد دوم چطور از دستش خلاص میشه، ( امکانش هست، آلفرد اختیاراتی داره که خشایار هیچوقت نداشت. و همچنین قدرت هایی هم داشت که خشایار هیچوقت نداشت. مخصوصا که اون روح، یک شبیه سازه، و آلفرد هم شبیه سازه!) بازم میگم، نابودی هیجان داستان رو پایین میاره. چرا یه همچین موجودی، با یه همچین سطح قدرتی، و اینکه میتونه مفید باشه توی فضای داستان، از داستان حذف بشه؟ یه موجودی که میتونه ماجراهایی هم به دنبال داشته باشه!
راستی میگم، اینو الکی میگم، اما یک بار یه ثانیه از ذهنم گذشت که شاید جونیور باشه، که به دلایلی که اون ها هم میتونن زیاد خوب نباشن، رد میشه! اما خب شما بگید. اون سرزمینی که جونیور بهش تعلق داشت از سرزمین های سیاه بود؟!
این هزار بار میگی یه احتمال مشکوک هم میدی. خو یکیتون ازش بپرسه این احتمال چیه! بابا من که جون به لب شدم. این فرضیه ات رو بگو ببینیم چیه.
بعدشم کی گفته بچه ها از تیامت متنفرن؟ ابهتی که تیامت داره، هیچ کس نداره. مخصوصا با اون تغییراتی که یهویی توی آخر داستان به وجود اومد، من که عاشقش شدم. واقعا :دی
فعلا هیچ فرضیه ای نیست. فقط یه موضوع هست که مشکوکه.
این جمله مال وقتی هست که راوی بیدار شده
یعنی او هم اینقدر عذاب میکشه؟
عجیب نیست؟ منظورش کی هست؟ اگر منظورش آلفرد هست، طبق نقشه های خشی تا اون موقع دیگه باید از دست روح راحت شده باشه.
کدوم یکی روشنی دقیقا منظورته؟؟ :دیولی خب، این که تو میگی مثل روز روشنه، یک مقدار باید تجدید نظر کنی. همون یک درصد احتمال خودت اگر واقعی باشه، ممکنه همه ی این دلایل رو زیر سوال ببره. با راوی بودن تیامت کار ندارم. اون طور که تو دلیل آوردی من قبول کردم :22: واسه این روحه میگم. به نظرم این رو دیگه واقعا باید صبر کنیم تا ببینیم سینا چی میگه تو جلد بعد! درسته یه سری دلایل آوردی، اما خب ممکنه اونطور نباشه! مثلا روح به دلیل اینکه توی بدن آلفرده، و آلفرد هم صاحب اون تالاره، آسیبی بهش وارد نمیشه. کلا تالار طوری بود، که به تمامی افراد فشار وارد می کرد، بدتر از مرگ، اما خود آلفرد، دقیقا یادم نیست به چه دلیل، اما انگار همون جادوی افشاگر ازش مراقبت می کرد. یعنی نمیدونم ذرات جادویی اطرافش تغییر میکردن، اینو که گفت توی داستان.
برای روح احتمالاتی که میدم این هست که طبق گفته های خود خشایار، در لحظات بلوغ نابود بشه. دلیل_خوده گفته های خشایار.
یا اینکه از جسم آلفرد بیرون کشیده و در جای دیگه حبسش کنن( احتمالش کم هست چون طبق نقشه خشایار قرار بود نابود بشه ولی خب یک درصد احتمال میدیم اتفاق دیگه ای بیفته). دلیل- هیچی ندارم، فقط ممکنه.
ولی اینکه توی بدن آلفرد باقی بمونه... این رو دقیق یادم نیست ولی یادمه که تو داستان خوندم دو روح نمیتونن تو یه بدن باقی بمونن. برای همین خیلی سخته احتمال بدی که روح تو جسم آلفرد باقی بمونه.
ولی اگه نقشه ی خشایار عملی نشده باشه؟ این که آلفرد زندس خو خودت هم گفتی شکی درش نیست، اما از کجا معلوم که ضربه ای از طرف این روح بهش وارد نشده باشه؟ مثلا اینکه این روحه موقع مرگ، نمیدونم با استفاده از یه کاری، بلایی سر آلفرد آورده باشه. به نظر من که نابودی، واقعا گزینه ی بدی خواهد بود. یا داخل بدن آلفرد زنده میمونه، تا ببینیم تو جلد دوم چطور از دستش خلاص میشه، ( امکانش هست، آلفرد اختیاراتی داره که خشایار هیچوقت نداشت. و همچنین قدرت هایی هم داشت که خشایار هیچوقت نداشت. مخصوصا که اون روح، یک شبیه سازه، و آلفرد هم شبیه سازه!) بازم میگم، نابودی هیجان داستان رو پایین میاره. چرا یه همچین موجودی، با یه همچین سطح قدرتی، و اینکه میتونه مفید باشه توی فضای داستان، از داستان حذف بشه؟ یه موجودی که میتونه ماجراهایی هم به دنبال داشته باشه!
راستی میگم، اینو الکی میگم، اما یک بار یه ثانیه از ذهنم گذشت که شاید جونیور باشه، که به دلایلی که اون ها هم میتونن زیاد خوب نباشن، رد میشه! اما خب شما بگید. اون سرزمینی که جونیور بهش تعلق داشت از سرزمین های سیاه بود؟!
خب اینها حدسیاتی هست که واقعا براشون هیچ مدرکی نداریم و فقط ممکن هستن. ولی چند درصد ممکنه؟
مثل اینکه من بگم تیامت ممکن هست در دنیای سیاه به یه منبع شگفت انگیز از قدرت برسه که با ملکه سیاه هم رده بشه.
یا اینکه بگم ممکن هست آکشا توسط یه دشمن قوی تسخیر بشه به دل سازمان نفوذ کنه و یکی یکی اعضا رو بکشه.
ممکن که هست ولی خیلی بعید به نظر میرسه. تازه حتما خشایار فکر اینجاش رو کرده که گفته این عذاب الهی رو تو لحظه ی بلوغ بندازید تو تالار که واسش برنامه دارم:دی
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
راستی گفتی روحِ یه شبیه ساز هست؟
یادته کدوم قسمت اینو گفته؟
من ک چیز بدی نگفتم، اگه یه بار دیگه پست قبلیم رو بخونید میبینید ک خودم هم گفتم سینا وظیفه ش نیس ک واسه ما کتاب بنویسه
اینکه داستان مینویسه واسمون یه لطفه ، این رو قبول دارم ولی ازش دلخورم چون چند بار ازش پرسیدم وضعیت این داستان چیه ، اینکه ادامه میده یا نمیده، ولی هیچ بار جوابی بهم نداده، شما بودین اصلن دلخور نمیشدین؟؟!!
فعلا هیچ فرضیه ای نیست. فقط یه موضوع هست که مشکوکه.
این جمله مال وقتی هست که راوی بیدار شدهعجیب نیست؟ منظورش کی هست؟ اگر منظورش آلفرد هست، طبق نقشه های خشی تا اون موقع دیگه باید از دست روح راحت شده باشه.
کدوم یکی روشنی دقیقا منظورته؟؟ :دی
برای روح احتمالاتی که میدم این هست که طبق گفته های خود خشایار، در لحظات بلوغ نابود بشه. دلیل_خوده گفته های خشایار.
یا اینکه از جسم آلفرد بیرون کشیده و در جای دیگه حبسش کنن( احتمالش کم هست چون طبق نقشه خشایار قرار بود نابود بشه ولی خب یک درصد احتمال میدیم اتفاق دیگه ای بیفته). دلیل- هیچی ندارم، فقط ممکنه.
ولی اینکه توی بدن آلفرد باقی بمونه... این رو دقیق یادم نیست ولی یادمه که تو داستان خوندم دو روح نمیتونن تو یه بدن باقی بمونن. برای همین خیلی سخته احتمال بدی که روح تو جسم آلفرد باقی بمونه.خب اینها حدسیاتی هست که واقعا براشون هیچ مدرکی نداریم و فقط ممکن هستن. ولی چند درصد ممکنه؟
مثل اینکه من بگم تیامت ممکن هست در دنیای سیاه به یه منبع شگفت انگیز از قدرت برسه که با ملکه سیاه هم رده بشه.
یا اینکه بگم ممکن هست آکشا توسط یه دشمن قوی تسخیر بشه به دل سازمان نفوذ کنه و یکی یکی اعضا رو بکشه.
ممکن که هست ولی خیلی بعید به نظر میرسه. تازه حتما خشایار فکر اینجاش رو کرده که گفته این عذاب الهی رو تو لحظه ی بلوغ بندازید تو تالار که واسش برنامه دارم:دی- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
راستی گفتی روحِ یه شبیه ساز هست؟
یادته کدوم قسمت اینو گفته؟
من کلا با حرفات موافقم ها! تازه استدلالاتی که میاری خیلی برام جالب و کارسازه. ولی یه چیزی اذیتم میکنه! هی میگی خشایار. خشایار میدونه! خشایار درست انجام داده. خشایار درستش میکنه. خشایار، خشایار، خشایار... . خشایار هم میتونه اشتباه کنه! میتونه بلد نباشه یه کاری رو انجام بده. میتونه موفق نشه توی یه کاری! اینا رو هم لحاظ کن!
دقیقا یادم نیست کجاهاش، اما فکــــــر کنم، فکــــــــــــــر کنم اوایل داستان بود :دی همونطور که گفتن اون گوی رو یه شبیه ساز ساخته، اون هم که توشه یه شبیه سازه! البته من فکر کنم ها. یه وقت دیدی این همینطوری الکی ا تو دهنم دراومده باشه:دی
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
من ک چیز بدی نگفتم، اگه یه بار دیگه پست قبلیم رو بخونید میبینید ک خودم هم گفتم سینا وظیفه ش نیس ک واسه ما کتاب بنویسه
اینکه داستان مینویسه واسمون یه لطفه ، این رو قبول دارم ولی ازش دلخورم چون چند بار ازش پرسیدم وضعیت این داستان چیه ، اینکه ادامه میده یا نمیده، ولی هیچ بار جوابی بهم نداده، شما بودین اصلن دلخور نمیشدین؟؟!!
دلخور؟؟؟؟؟؟ دلخور نمیشدیم؟؟؟
عزیز من اگه اینطور بود که تا الان من باید سینا رو ترور می کردم :22:
میدونی این بشر چقدر بی محلی کرده به این بچه ها؟؟؟ :24:
ولی خب من قبول دارم که به خاطر مشغلشه، وقت نداره، وگرنه که به نظر من اگر وقت داشت کاملا اینجا بود. پیش بچه ها. پس با این حساب اصلا من حق ندارم که از دستش ناراحت بشم. مثل بقیه ی نویسنده های سایت. که اون ها هم خیلیاشون وقت ندارن، و بچه ها هی انتظار بیشتر دارن ازشون!
من کلا با حرفات موافقم ها! تازه استدلالاتی که میاری خیلی برام جالب و کارسازه. ولی یه چیزی اذیتم میکنه! هی میگی خشایار. خشایار میدونه! خشایار درست انجام داده. خشایار درستش میکنه. خشایار، خشایار، خشایار... . خشایار هم میتونه اشتباه کنه! میتونه بلد نباشه یه کاری رو انجام بده. میتونه موفق نشه توی یه کاری! اینا رو هم لحاظ کن!
دقیقا یادم نیست کجاهاش، اما فکــــــر کنم، فکــــــــــــــر کنم اوایل داستان بود :دی همونطور که گفتن اون گوی رو یه شبیه ساز ساخته، اون هم که توشه یه شبیه سازه! البته من فکر کنم ها. یه وقت دیدی این همینطوری الکی ا تو دهنم دراومده باشه:دی
بلد که هست چون راه حلشو گفته. اگرم موفق نشه که دیگه راه سومی (به گفته خودش) باقی نمیمونه. برای هرکاری هم موفق بوده(لامصب هر جا که میبینی یه حرکتی زده).:دی
ولی برای همون دلیلی که آوردم، یک درصد احتمال میدم یچیزی این وسط درست نباشه:39:
دیگه خیلی بخوام شرلوک هلمز بازی در بیارم، یجای داستان یادمه وقتی آلفرد توی تالار بود و میخواست یه جادو روش اجرا کنه، به یاد میاره که ترکیب بعضی طلسم ها با هم باعث میشه ماهیتشون تغییر کنه. شاید این موضوع ربطی به کن فیکون کردن روح نداشته باشه، شایدم داشته باشه.
---------
آره فکر کنم گفتن یه شبیه ساز ساخته بودش. یادم نیست.
ولی اینکه اون روح یه شبیه ساز هست؟
اگه شبیه ساز باشه حتما یه شبیه سازِ دیگه همراه با قدرت خودش، اون تو چپوندتش؟
یا اینکه این همون بابایی باشه که قدرت ذهن پردازها رو ازش گرفتن؟ :7:
بلد که هست چون راه حلشو گفته. اگرم موفق نشه که دیگه راه سومی (به گفته خودش) باقی نمیمونه. برای هرکاری هم موفق بوده(لامصب هر جا که میبینی یه حرکتی زده).:دی
ولی برای همون دلیلی که آوردم، یک درصد احتمال میدم یچیزی این وسط درست نباشه:39:
دیگه خیلی بخوام شرلوک هلمز بازی در بیارم، یجای داستان یادمه وقتی آلفرد توی تالار بود و میخواست یه جادو روش اجرا کنه، به یاد میاره که ترکیب بعضی طلسم ها با هم باعث میشه ماهیتشون تغییر کنه. شاید این موضوع ربطی به کن فیکون کردن روح نداشته باشه، شایدم داشته باشه.
---------
آره فکر کنم گفتن یه شبیه ساز ساخته بودش. یادم نیست.
ولی اینکه اون روح یه شبیه ساز هست؟
اگه شبیه ساز باشه حتما یه شبیه سازِ دیگه همراه با قدرت خودش، اون تو چپوندتش؟
یا اینکه این همون بابایی باشه که قدرت ذهن پردازها رو ازش گرفتن؟ :7:
باز یه گالون مسئله جلو چشامون باز شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ای خدا. بابا گوژپشت نتردام هم انقدر مسئله ی پیچیده نداشت بخدا. د حالا بشین اینارو حل کن.
خب آره راست میگی همه جا یه حرکتی زده. ولی بالاخره دیگه رو اعصاب میره با این کاراش. هر چند من بدم نمیاد. اما به نظرم یه جاهایی دیگه نیازه مسیر داستان، درباره ی خشایار، از همه چیز دان بودن خارج بشه. جذابیت میره بالاتر.
اون ترکیب طلسم ها که عوض میشه، توی شهر هزار دروازه به این نتیجه هم رسید. همونجایی که داشت یک طلسم می ساخت و تمام تلاشش این بود که ذرات رو با هم دیگه ترکیب کنه! هر کدومشون یه ماهیت متفاوت داشتن!
فرضیه ی خوبی میتونه باشه که آیا قدرت رو از این گرفتن؟ ولی این که همش توی گوی زندانی بوده. طوری که ملکه ها گفتن این روح مدت هاست که اینجا زندانیه!
باز یه گالون مسئله جلو چشامون باز شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ای خدا. بابا گوژپشت نتردام هم انقدر مسئله ی پیچیده نداشت بخدا. د حالا بشین اینارو حل کن.
خب آره راست میگی همه جا یه حرکتی زده. ولی بالاخره دیگه رو اعصاب میره با این کاراش. هر چند من بدم نمیاد. اما به نظرم یه جاهایی دیگه نیازه مسیر داستان، درباره ی خشایار، از همه چیز دان بودن خارج بشه. جذابیت میره بالاتر.
:دی
اون ترکیب طلسم ها که عوض میشه، توی شهر هزار دروازه به این نتیجه هم رسید. همونجایی که داشت یک طلسم می ساخت و تمام تلاشش این بود که ذرات رو با هم دیگه ترکیب کنه! هر کدومشون یه ماهیت متفاوت داشتن!
منظورم این هست که با اضافه کردن یه طلسم به طلسمی که قبلا کار گذاشته شده، کاربرد طلسم قبلی عوض بشه. نه اینکه طلسمی با دو جادوی متفاوت ساخته بشه.
ولی این قسمت رو چون یادم نیست کجا بود و دقیقا چی گفت، فعلا چیزی دربارش نمیگم.
فرضیه ی خوبی میتونه باشه که آیا قدرت رو از این گرفتن؟ ولی این که همش توی گوی زندانی بوده. طوری که ملکه ها گفتن این روح مدت هاست که اینجا زندانیه!
خب به داستان هم میخوره دیگه. چون نسل شبیه ساز ها سالها قبل از ذهن پردازها و مکندگان به فنا رفته.
بچه ها لطفا یکی درباره الندر و همسرش توضیح بده. من به مشکل برخوردم و دقیق یادم نیست در کدوم قسمت باید دنبال جواب بگردم.
پسرشون مکنده شد و دخترشون ذهن پرداز
ولی چرا دخترشون هم رشته قدرت داره؟ این باعث نمیشه که اون هم مکنده به حساب بیاد و حتی بتونه قدرت مکنده ها رو فعال کنه؟
مگه مکنده ها همشون نیمه سیاه ندارن؟ پس ملکه هم باید در حالت عادی این رو داشته باشه؟
و اینکه چرا نسل های بعد از ملکه رشته قدرت ندارن؟
بعد... پسرِ الندر فقط مکنده بود درسته؟ و قدرت ذهن پرداز ها رو نداشت؟
یه قسمت تعریف میکنه که خواهرش، که قدرت مادرش؟ رو به ارث برده برای تصاحب تاج باهاش مبارزه میکنه؟
مگه قدرت ذهن پرداز ها توسط الندر به دخترش منتقل نشده بود؟ پس باید قدرت مکندگان توسط همسر الندر به پسرش منتقل میشد دیگه؟ ( و برای همین مکندگان یه نیمه سیاه دارن؟)
پس درستش این بود که خواهرش، وارث قدرت پدرش باشه و خودِ پسرِ الندر وارث قدرت مادرش باشه؟
اگر هرجای حرفام اشتباه هست تصحیح کنید.
بچه ها لطفا یکی درباره الندر و همسرش توضیح بده. من به مشکل برخوردم و دقیق یادم نیست در کدوم قسمت باید دنبال جواب بگردم.ذهن پردازها و مکنده ها، فرزندان الندر و ملکه دنیای سیاه(خالق دنیای سیاه ) هستن.
پسرشون مکنده شد و دخترشون ذهن پرداز
ولی چرا دخترشون هم رشته قدرت داره؟ این باعث نمیشه که اون هم مکنده به حساب بیاد و حتی بتونه قدرت مکنده ها رو فعال کنه؟
مگه مکنده ها همشون نیمه سیاه ندارن؟ پس ملکه هم باید در حالت عادی این رو داشته باشه؟
و اینکه چرا نسل های بعد از ملکه رشته قدرت ندارن؟بعد... پسرِ الندر فقط مکنده بود درسته؟ و قدرت ذهن پرداز ها رو نداشت؟
یه قسمت تعریف میکنه که خواهرش، که قدرت مادرش؟ رو به ارث برده برای تصاحب تاج باهاش مبارزه میکنه؟
مگه قدرت ذهن پرداز ها توسط الندر به دخترش منتقل نشده بود؟ پس باید قدرت مکندگان توسط همسر الندر به پسرش منتقل میشد دیگه؟ ( و برای همین مکندگان یه نیمه سیاه دارن؟)
پس درستش این بود که خواهرش، وارث قدرت پدرش باشه و خودِ پسرِ الندر وارث قدرت مادرش باشه؟اگر هرجای حرفام اشتباه هست تصحیح کنید.
قدرتهای ذهن پرداز ها و مکندهگان هردو مال الندر بودن که نصفش به پسرش و نصفش به دخترش رسیده
به خاطر همین دیگه الندری وجود نداشت چون لازمهی داشتن این مقام داشتن هردوی این قدرت هاست
همونطور که برای سفیر کبیری باید مکنده میبودن
و اون تاج توسط رشته های قدرت هفت رنگ فعال میشد که فقط الندر قبلی گیومرتا و الفرد اونو داشتن
رشته های قدرت ملکه سیاه بودنو نمی تونسته از تاج استفاده کنه