بله اینم دسته این آلفرد دیگه گندشو در آورده هر جا میره یه قدرت جدید به دست میاره
حتما یه سری از قدرت هاش رو از دست میده دیگه.
چون ظاهرا بعضی قدرت هاش رو از روحی که در وجودش داشت به دست آورده بوده و الان اون روح رو بیرون کردن.
بعضی قدرت ها هم که از برکت مقام سفیری داره( خدا رو چه دیدی؟ شاید سینا از این قسمت هم یه بلایی سر آلفرد آورد)
جدای از این ها، آلفرد قراره با افرادی مثل شیطان، ملکه سیاه، حامی ملکه سیاه، خشایار(این یکی واسه خودش"غول مرحله آخر"یه!) و حتی شاید نگهبانان جادو و … دست و پنجه نرم کنه.
شاید قدرت فعلیش برای بعضی دشمناش قابل قبول باشه ولی هنوز راه زیادی داره و در برابر علم بیشتر دشمنانش هم حرف چندانی برای گفتن نداره.
(اونم توی دنیایی که جونیور بدون هیچ مقامی، به راحتی تئودور رو با اون مقام و حتی علم بالاش، کله پا میکنه)
ولی من با این قسمتش مشکلی ندارم مشکل من اینجاست که این با اینهمه قدرت چرا بازیچه دیگرانه
هرکی میاد هرچی بهش میگه اینم میگه چشم
خب چکار کنه طفلک؟ یه خشایار و سامانتا بیشتر داشت؟ مجبور بود بهشون اعتماد کنه:دی
حتما یه سری از قدرت هاش رو از دست میده دیگه.
چون ظاهرا بعضی قدرت هاش رو از روحی که در وجودش داشت به دست آورده بوده و الان اون روح رو بیرون کردن.
بعضی قدرت ها هم که از برکت مقام سفیری داره( خدا رو چه دیدی؟ شاید سینا از این قسمت هم یه بلایی سر آلفرد آورد)جدای از این ها، آلفرد قراره با افرادی مثل شیطان، ملکه سیاه، حامی ملکه سیاه، خشایار(این یکی واسه خودش"غول مرحله آخر"یه!) و حتی شاید نگهبانان جادو و … دست و پنجه نرم کنه.
شاید قدرت فعلیش برای بعضی دشمناش قابل قبول باشه ولی هنوز راه زیادی داره و در برابر علم بیشتر دشمنانش هم حرف چندانی برای گفتن نداره.
(اونم توی دنیایی که جونیور بدون هیچ مقامی، به راحتی تئودور رو با اون مقام و حتی علم بالاش، کله پا میکنه)خب چکار کنه طفلک؟ یه خشایار و سامانتا بیشتر داشت؟ مجبور بود بهشون اعتماد کنه:دی
والا تا جایی که به خاطر میارم، آره ، بعضی از قدرت هاش به خاطر اون روح سیاه بود، و خب الندر بودن گفته شد که لازمش سیاهی وجود هم هست، و اون روح هم گفت که من بخشی از الندرم، پس اگر اون نباشه، میتونم تقریبا بگیم که برای آلفرد و الندر بد میشه. و ما مطمئن نیستیم که آیا واقعا اون روح توی جریان بلوغ از بین میره، یا شایدم اصلا قدرت بیشتری بگیره و آلفرد باز هم قوی تر بشه!
من خودم دوست دارم تو بدن آلفرد بمونه، چون قدرتمنده، اما از طرفی دو روح توی یه بدن، اختلال ایجاد میکنه، در واقع دوتا روح نمیتونن باهم کنار بیان، مگه اینکه ترکیب بشن، و دیگه اون روح توی مخ آلفرد ور ور نکنه!
والا تا جایی که به خاطر میارم، آره ، بعضی از قدرت هاش به خاطر اون روح سیاه بود، و خب الندر بودن گفته شد که لازمش سیاهی وجود هم هست، و اون روح هم گفت که من بخشی از الندرم، پس اگر اون نباشه، میتونم تقریبا بگیم که برای آلفرد و الندر بد میشه. و ما مطمئن نیستیم که آیا واقعا اون روح توی جریان بلوغ از بین میره، یا شایدم اصلا قدرت بیشتری بگیره و آلفرد باز هم قوی تر بشه!
من خودم دوست دارم تو بدن آلفرد بمونه، چون قدرتمنده، اما از طرفی دو روح توی یه بدن، اختلال ایجاد میکنه، در واقع دوتا روح نمیتونن باهم کنار بیان، مگه اینکه ترکیب بشن، و دیگه اون روح توی مخ آلفرد ور ور نکنه!
جااان؟؟؟ روح گفت بخشی از الندره؟ این که نمیشه:23:
آدرسشو میدی؟
آلفرد به خودی خود هم قسمت سیاه داره و هم سفید. ربطی به روحی که درون بدنش هست نداره.
روح در قسمت قدرت سیاه آلفرد زندانی بود و جوری نقش بازی میکرد که انگار داشت از طرف قسمت سیاه آلفرد حرف میزد.( نقش بازی میکرد)
پس در صورت نیاز به قدرت های سیاه برای رسیدن به مقام الندر، نیازی به روح نیست.
از طرفی شیطان روح رو میشناسه و هواشو داشته پس این روح نمیتونه خیری برای آلفرد داشته باشه.
طبق فصل اول(جلد دوم)حتما از جسم آلفرد بیرونش کردن وگرنه باید فاتحه آلفرد رو خوند و داستان همینجا به بدی و ناخوشی تمام میشه:65:
جااان؟؟؟ روح گفت بخشی از الندره؟ این که نمیشه:23:
آدرسشو میدی؟
آلفرد به خودی خود هم قسمت سیاه داره و هم سفید. ربطی به روحی که درون بدنش هست نداره.
روح در قسمت قدرت سیاه آلفرد زندانی بود و جوری نقش بازی میکرد که انگار داشت از طرف قسمت سیاه آلفرد حرف میزد.( نقش بازی میکرد)
پس در صورت نیاز به قدرت های سیاه برای رسیدن به مقام الندر، نیازی به روح نیست.
از طرفی شیطان روح رو میشناسه و هواشو داشته پس این روح نمیتونه خیری برای آلفرد داشته باشه.
طبق فصل اول(جلد دوم)حتما از جسم آلفرد بیرونش کردن وگرنه باید فاتحه آلفرد رو خوند و داستان همینجا به بدی و ناخوشی تمام میشه:65:
چرا؟؟ اگر مهارش کنن، خیلی هم سود داره. و در ضمن هیچ جا هم نگفت که تحت کنترل شیطانه! شیطان فقط ازش خبر داره، و همین! حاضرم بگم، که حتی نمیدونه چیه! ولی خب سیاهی آلفرد، به نظرم به پای سیاهی اون روح نمیرسه. یادته؟ گفته شد که تیامت سیاهی خیلی زیادی رو توی آلفرد دیده که ازش خوشش اومده! سیاهی یک مکنده،! من که همچین احتمالی نمیدم. تیامت، شاهزاده ای از دنیای سیاه! خب مطمئنا یه قدرت سیاه عادی جذبش نمیکنه. البته هرچند مال آلفرد هم عادی نیست. حتی انقدر عادی نیست که عصای هادس هم انتخابش کرده! خب واقعا نمیدونم چی بگم، اما مهار شدنش، و استفاده ازش میتونه خیلی خوب باشه! والا آدرسش یادم نمیاد. اما یکی از زمان هایی که اون صدا باهاش حرف میزد اگر شانباه نکنم، بهش گفت تو کی هستی، و اون گفت که من الندرم! با توحه به شناخت از الندر از این چه برداشتی میشه داشت آیا؟؟//
چرا؟؟ اگر مهارش کنن، خیلی هم سود داره. و در ضمن هیچ جا هم نگفت که تحت کنترل شیطانه! شیطان فقط ازش خبر داره، و همین! حاضرم بگم، که حتی نمیدونه چیه!
منم نگفتم تحت کنترل شیطان هست. میگم احتمالا شیطان میشناسش وگرنه زمانی که روح شیطان از جسم آلفرد خارج میشد، میتونست جسم رو نابود کنه ولی با احساس حضور روح، این کار رو نکرد.
یه حفره هم که توی سیستم دفاعی ذهن آلفرد ایجاد کرد که روح راحت از همه چیز باخبر بشه. احتمالا میشناسش وگرنه این همه نوشابه وا کردنِ بی دلیل، معنی نداره.
ولی خب سیاهی آلفرد، به نظرم به پای سیاهی اون روح نمیرسه.
اجداد آلفرد هم یجورایی به نسل تیامت میرسه، از نسل مکندگان هم هست. این که هر دوشون لبریز از سیاهی باشن عجیب نیست. از طرفی آلفرد از چندین نسل مختلف هست و یک استثناء، سیاهیش هر دلیل دیگه ای ممکن هست داشته باشه. مخصوصا که «روح» از روح آلفرد ضعیف تر هست (حتی از روح شیطان هم ضعیف تره) و نمیتونه از قدرت سیاهش بالاتر باشه.
تازه خود آلفرد نمیتونست وجود روح در بدنش رو حس کنه، چجوری دیگران قدرت روح رو حس میکردن؟
راستی روح میتونست از قدرت سیاه آلفرد تغذیه کنه؟
تیامت، شاهزاده ای از دنیای سیاه! خب مطمئنا یه قدرت سیاه عادی جذبش نمیکنه
قدرت سیاه یه مکنده در حد آلفرد، عادی نیست.
حتی انقدر عادی نیست که عصای هادس هم انتخابش کرده!
خودت جوابتو دادی دیگه.
قبل از همه اینها عصا و لباس انتخابش کرده بودن.
بهش گفت تو کی هستی، و اون گفت که من الندرم!
یکی از قدرت های روح تطابق با قدرت آلفرد بود از طرفی به ذهن آلفرد راه داشت و از اتفاقات با خبر بود پس عجیب نیست که خودش رو الندر معرفی کنه.
با همه این ها. اگر وجود روح لازم بود، خشایار کمر به نابودیش نمی بست. حداقل خودش که اینجوری گفته.
مهارش کنن؟ روحی که تقریبا علم آلفرد رو داره و سعی داشت اطرافیانش رو به کشتن بده و بعدها میخواست تسخیرش کنه؟ غیر از اینکه به زنجیر ببندنش وگرنه هیچ اعتباری بهش نیست که بخواد به آلفرد خدمت کنه و امنیت همه در نابودیش هست.
منم نگفتم تحت کنترل شیطان هست. میگم احتمالا شیطان میشناسش وگرنه زمانی که روح شیطان از جسم آلفرد خارج میشد، میتونست جسم رو نابود کنه ولی با احساس حضور روح، این کار رو نکرد.
یه حفره هم که توی سیستم دفاعی ذهن آلفرد ایجاد کرد که روح راحت از همه چیز باخبر بشه. احتمالا میشناسش وگرنه این همه نوشابه وا کردنِ بی دلیل، معنی نداره.اجداد آلفرد هم یجورایی به نسل تیامت میرسه، از نسل مکندگان هم هست. این که هر دوشون لبریز از سیاهی باشن عجیب نیست. از طرفی آلفرد از چندین نسل مختلف هست و یک استثناء، سیاهیش هر دلیل دیگه ای ممکن هست داشته باشه. مخصوصا که «روح» از روح آلفرد ضعیف تر هست (حتی از روح شیطان هم ضعیف تره) و نمیتونه از قدرت سیاهش بالاتر باشه.
تازه خود آلفرد نمیتونست وجود روح در بدنش رو حس کنه، چجوری دیگران قدرت روح رو حس میکردن؟
راستی روح میتونست از قدرت سیاه آلفرد تغذیه کنه؟قدرت سیاه یه مکنده در حد آلفرد، عادی نیست.
خودت جوابتو دادی دیگه.
قبل از همه اینها عصا و لباس انتخابش کرده بودن.یکی از قدرت های روح تطابق با قدرت آلفرد بود از طرفی به ذهن آلفرد راه داشت و از اتفاقات با خبر بود پس عجیب نیست که خودش رو الندر معرفی کنه.
با همه این ها. اگر وجود روح لازم بود، خشایار کمر به نابودیش نمی بست. حداقل خودش که اینجوری گفته.
من با تمام حرفات موافقم. کاملا درست گفتی. هر چند باید اینو بگیم کهخ اینا در صورتی درسته که داستان روند عادیه یه داستانو طی کنه، اما این داستان که همیشه مارو تعجب زده کرده. همیشه یه چیزی اونطور که فکر می کردیم پیش نرفته. البته یه چیزی که ... همش.
ولی قسمت آخر حرفت. خشایار درسته، گفته بود که می خواد نابودش کنه، اما اصلا همیتی بهش داد؟ تا جایی که من فهمیدم خیلی سر سری از کنارش گذشت. انگار نه انگار
آقا سلام سلامهمه یه جورایی با بعضی از قسمتهای داستان سینا موافقن و مخالف و ایراداتی میگیرن ولی ناموسن بزرگترین اشکالی که این داستان داره بدقولی سیناست نه چیز دیگه والسلام
ببین سینا واسه این فصل دهی رو شروع نمیکنه چون از بعدش میترسه . سینا یه آدم شاغل هست و داره از وقت خودش میزنه تا داستان رو بنویسه و روش نوشتن همزمان با توضیع رو داخل جلد اول در پیش گرفت که خودش هم عواقبش رو تحمل کرد و دیگه نمیتونه اینجوری بنویسه ، اگر سینا بگه فلان روز من فصل 15 داستان رو میدم و یه روز او اون روز مورد نظر گذشت من و شما و خیلی های دیگه هی رو مُخش رژه میریم که فصل چی شد و... و در عرض کمتر از یه روز تاپیک چند صفحه جلو میره که متن تمام پستها هم اینه که آقا چرا بدقولی میکنی و فصل رو نمیدی بخونیم و... من با این کاری که سینا الان داره انجام میده موافقم ، سینا باید نوشتن داستان رو تموم کنه و بعدش موقع ارائه داستان سه فصل جلوتر رو ویرایش شده داشته باشه هم اینجوری اعصاب سینا خط خطی نمیشه و هم خواننده ها برای دریافت فصل جدید منتظر نمیمونن ، از نظر خودت اینجوری بهتر نیست؟؟
من این مورد رو با شما موافقم که نوشتن جلد دوم داستان خیلی طول کشیده و باید خیلی زودتر از اینا تموم میشد ولی سینا آدمی هست که تا حسش نباشه دست به قلم نمیشه.
آخیش بالاخره تموم شد
خوندن این تاپیک رو میگم :دی دو روزه دارم میخونم، چقدر بحث میکنین :دی خیلی خوشم اومد با حال بود 😉
من بار سومه ک دارم کتاب رو میخونم، پس کو جلد دوم ؟!! :دی من با اونایی ک میخواستن برن سینا رو خفت کنن و کتاب رو ازش بگیرن موافقم، بریم به زور کتابو بگیریم خودمون مرتبش کنیم :دی
از شوخی گذشته، آقا سینا ممنون بابت داستان قشنگ و پشت کاری ک تا اینجا داشتی و خواهی داشت، خسته نباشی، به شدت منتظر کتابت هستم، شاد و موفق باشی
میشه یکی بگه فالاتریم کی بود و کی به دیدن آلفرد اومده بود و تغظیم هم کرده بود 😮 من هیچ جور یادم نمیاد 🙁
میشه یکی بگه فالاتریم کی بود و کی به دیدن آلفرد اومده بود و تغظیم هم کرده بود 😮 من هیچ جور یادم نمیاد 🙁
سلام
فالاتریم که بود و چه کرد...
یاد درسای راهنمایی «نبخیر» :105:
فالاتریم یک اسب تک شاخ(قوی ترینشون) و سردسته اسب های تک شاخ در دنیای مردگان بود.
زمانی که آلفرد وارد شهر آرزو شد (در دنیای مردگان) با اون ملاقات کرد.
ممنون دوست عزیز، حالا یادم اومد :دی
تو این تاپیک یه پست بود ک گفته بود خلاصه ای از جلد دو را سینا داده یا یه همچین چیزی !!! ولی من هر چی سرچ کردم چیزی پیدا نکردم 🙁 کسی میدونه کجا میشه اون رو پیدا کرد ؟!! راستش از فصل اول جلد دو احساس بدی پیدا کردم ک قرار نیس تو این جلد داستان کامل مربوط به آلفرد باشه !!! یه جورایی حالم گرفته شد 🙁
ممنون دوست عزیز، حالا یادم اومد :دیتو این تاپیک یه پست بود ک گفته بود خلاصه ای از جلد دو را سینا داده یا یه همچین چیزی !!! ولی من هر چی سرچ کردم چیزی پیدا نکردم 🙁 کسی میدونه کجا میشه اون رو پیدا کرد ؟!! راستش از فصل اول جلد دو احساس بدی پیدا کردم ک قرار نیس تو این جلد داستان کامل مربوط به آلفرد باشه !!! یه جورایی حالم گرفته شد 🙁
منم باهات موافقم ، از نظر منم اگر داستان کامل از طرف آلفرد روایت میشد خیلی بهتر بود.:12:
ولی نمیدونم سینا میخواد چه جوری جمعش کنه داستان رو ، چون پایه داستان اینه که آلفرد داره خاطراتش رو تعریف میکنه ، راهایی هست که بشه این محدودیت رو دور زد ولی باید صبر کرد و دید که سینا چه راهی رو براش در پیش میگیره.:53:
يعني من هيچ وقت اين تاپيكو باز نميكنم!!!!! چقدر همه هنوز حرف براي زدن درباره اين داستان دارن! دمتون گرم! خسته نباشيد!!!! من به شخصه نصف اين افرادي ك عنوان كردين يادم رفته! اما عمرا بشينم دوباره بخونمش! داستان سينا هنوز يه عالمه اش مونده شايد يك چهارمش كامل شده! و تا انتهاش خيلي مونده! بياين اميدوار باشيم برسه و بتونه بنويسه!