Header Background day #19
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

دانلود قدرت ذهن (سفیر کبیر) + کاور جلد 2: آوای مرگ

517 ارسال‌
108 کاربران
1403 Reactions
117.2 K نمایش‌
Snap
 Snap
(@snap-61682)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 499
شروع کننده موضوع  
تالارگفتمان 1

سفیر کبیر - جلد اول: قدرت ذهن


   
MelowRis, AliM, Fighter_Blade and 134 people reacted
نقل‌قول
ahmaad
(@ahmaad)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 765
 

موهای خشایار مثل رشته های قدرت عمل می کرد. من فکر کردم که این یک قدرت ذهن پرداز هاس. پس چرا آلفرد اینطور نیست؟!

موهای خشایار ربطی به نژادش نداشت، فقط به خاطر تمرین زیاد به این نوع قدرت رسیده بود. سینا این رو قبلا گفته بود..

پس چرا رگالاس نفهمید ؟!!!!!

احتمالا چون تازه بیدار شده بود هنوز خواب تو چشاش بوده:دی
موجودات جزیره میتونستن تشخیصش بدن. آبراکسیس میتونست. وانیا که دیگه ربطی به این دنیا نداشت هم میتونست. این نگهبانا نمیتونستن :دی

آلفرد، ذهن پردازه، مکندس، و شبیه سازه. بازمانده ی سه قوم، پس چرا توی پیش گویی ها گفته می شد بازمانده ی دو قوم؟!!!

شاید برای این هست که ذهن پرداز ها نمونه محدود شده شبیه سازها هستن، زمانی که قدرتش به عنوان شبیه ساز فعال شده، میتونست از همون طلسم های ذهن پرداز هم استفاده کنه. شایدم اینا کلا ربطی نداشته باشه.

یعنی اینکه شبیه سازها خیلی قدرتمندتر از ذهن پردازها هستن

یادم نمیاد کدوم قسمت رو میگی ولی یادمه آخراش خشایار گفت دلیلش برای مخفی کردن ماهیت آلفرد فقط این بوده که شبیه ساز بودن آلفرد به گوش شیطان نرسه و برای آلفرد شر نشه. (اگر درست یادم باشه) وگرنه ذهن پرداز ها همون نمونه محدود شده ی شبیه ساز ها هستن.

آره درسته که اون موقع ما فهمیدم شبیه ساز وجود داره، اما فهمیدم چیه؟ کارش چیه؟! چه کاری میتونه انجام بده؟! فقط آلفرد یک طلسم اجرا کرد، یه ماه درست کرد، که خب فکر کنم، آره از روی این بشه فهمید چه کاری میتونن بکنن، اما توضیح خاصی داده نشد واقعا!

هنوزم نفهمیدیم کارش چیه. اون قسمتی که که آلفرد داره گوی تعادل رو با قدرت ماه مصنوعیش از نابودی نجات میده لباس یه حرف عجیب میزنه. بخونش.
ظاهرا آلفرد بین شبیه ساز ها هم غیر عادی محسوب میشه.

خب چرا این اتفاق برای مکندگان نیفتاد؟! مکندگان و ذهن پردازها که هر دو از یک نفر بودن!

(این قسمت درست یادم نیست، شاید حرفام همه اشتباه باشه.)
قدرت الندر و همسرش به پسر و دخترشون به ارث رسید. یکی قدرت مادر و یکی قدرت پدر. ولی واقعا این قدرت رو از کجا آورد؟اگر رشته ها از همسر الندر به پسرش رسیده، ممکنه نسلی از شیاطین با قدرت رشته های قدرت وجود داشته باشه؟ یچیزی مثل ذهن پرداز ها در برابر شبیه ساز ها
راستی من دقیق یادم نیست، توی اون نامه ای که پسر الندر آخر کتاب سرخ نوشته بود و آلفرد اون رو میخوند،‌گفته شده که خواهرش که ذهن پرداز بوده میتونسته از رشته های قدرت استفاده کنه؟

تسخیر جسد خشایار رو از کجا آوردی؟

مقدمه جلد دوم رو بخون.

یادتونه یه قسمت فردریک به آلفرد میگه پدرش رو ملاقات کرده و آدامز مدتی پیشش زندگی کرده و یه مدت بعد یه دروازه به دنیای شیاطین باز کرد و به اونجا رفت؟
از یه طرف هم خشایار خودش میگه به زمین اومد تا فرزند ۵ شیطان که ظاهرا از نسل ذهن پرداز ها هست رو پیدا کنه که در نهایت اون شخص به دنیای خودش برگشت.
این دوتا از نظر زمانی به هم میخورن؟

راستی اینکه اگه نسل جدید شیاطین از آدامز باشن اون نسل همه میشن خواهر برادرای آلفرد رو خیلی خوب اومدی، بهش توجه نکرده بودم، حق با شماست، خیلی بعیده این ایده

بیشتر هیجان انگیزه. آلفرد در برابر این هیولاهای هم خون. همینجوریشم حریف انسان هایی که طلسم شبیه سازی اجرا میکردن نمیشن (چقدر مضحک! انسان عادی قدرت و قابلیت اجرای پیشرفته ترین طلسم های شبیه سازی داشته باشه. نژاد ذهن پرداز ها و شبیه سازها برن خودشونو به خدا پس بدن)
غیر از اینکه دست به کار بشه و قدرت های خانواده مادریش رو برای بچه ها فعال کنه تا بتونه لشکر قدرتمند خودشو در برابر اون ذهن پرداز ها بسازه. فکرشو کن :19:


   
reza379, milad.m, nilay and 2 people reacted
پاسخنقل‌قول
Death Bringer
(@death-bringer)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 130
 

reza379;14901:
خیلی خب، حالا این بحث که کامل کامل به نتیجه ای نرسید. من یه سوال جزئی دیگه دارم. اونو واسه دوباره باز شدن بحث میگم.

درباره ی جادوی جاندار، و جادوی ذهنه!
واقعا من نمی فهمم! تفاوتی بینشون حس نمی کردم، اما آخرای داستان، و همچنین توی اون شهر هزاردروازه، آلفرد دوباره یه کاریو که فراموش کرده بود (قدرت ذهن، سرمنشأ جادو) انجام داد. من تا اون موقع فکر می کردم که اون کاری که کرد، همون که وارد فضای ذهنش شد، و رنگا و اینا رو از هم جدا کرد و یه طلسم ساخت، همون طلسم جانداریه که هر دفعه اجرا میکنه! همیشه اجرا میکنه! واقعا واسم عجیب بود که چطوره که این اون نیست. آخه شباهت های خیلی زیادی به هم داشتن. هیچ کس نمیتونست اونارو ببینه، این بارزترینشونه.
ولی خب، یه مقدار هم درسته، درسته که نامیرا خیلی موجود کهنیه، اما خب اون فکر نکنم در حدی باشه که بتونه سرمنشأ جادو رو تشخیص بده! چون اونجا توی غار، آلفرد که جادوی جاندار اجرا کرد، گفت پس هنوز هم از این طلسم ها وجود داره و بعد خوردش! یا فکر کنم حتی اون عنکبوت ها هم تونستن احساسش کنن. خب اینجا یه دلیلیه که اون دوتا با هم دیگه فرق دارن. ولی آیا واقعا فرق دارن؟؟؟
من بازم به همون کاری که توی شهر هزار دروازه کرد اشاره میکنم.

ظاهرا این دو تا هر دو از ذهن هستن در واقع جادوی جاندار با جادوی ذهن زیاد فرق نداره، جادوی جاندار ب ذرات جادو یه برنامه میده ک فلان کار را بکنین مثلن از بچه ها محافظت کنید و کسی هم نمیتونه اونا رو ببینه، جادوی ذهن هم همینطور بود یعنی تو ذهنش میخواست ک جادو یه کاری رو انجام بده و بسته به کاری ک میخواست ذرات از هم جدا میشدن و اون کارو انجام میدادن مثلن میخواست یکی رو محدود کنه و جادو این کارو میکرد فقط تو شهر هزار دروازه وقتی با جادوی ذهن میخواست سپر وانیا رو سوراخ کنه فکر میکنم اون ذرات وقتی طلسم رو ساختن واسه همه مرئی شدن :/ ضمنن آخر جلد یک خود آلفرد وقتی فهمید ک خشی ذهنش رو محدود کرده بوده گفت ولی من هنوز هم میتونستم از جادوی جاندار استفاده کنم، من از این حرفش اینطور نتیجه گرفتم ک جادوی جاندار زیر مجموعه جادوی ذهنه :دی

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

ahmaad;14907:
ظاهرا آلفرد بین شبیه ساز ها هم غیر عادی محسوب میشه.

اینجوری باحالتر میشه 😉

ahmaad;14907:
قدرت الندر و همسرش به پسر و دخترشون به ارث رسید. یکی قدرت مادر و یکی قدرت پدر. ولی واقعا این قدرت رو از کجا آورد؟اگر رشته ها از همسر الندر به پسرش رسیده، ممکنه نسلی از شیاطین با قدرت رشته های قدرت وجود داشته باشه؟ یچیزی مثل ذهن پرداز ها در برابر شبیه ساز ها

بهش فکر نکرده بودم، میتونه درست باشه، الزامن رشته ها از حاکم دنیاها بهشون نرسیده

ahmaad;14907:
راستی من دقیق یادم نیست، توی اون نامه ای که پسر الندر آخر کتاب سرخ نوشته بود و آلفرد اون رو میخوند،‌گفته شده که خواهرش که ذهن پرداز بوده میتونسته از رشته های قدرت استفاده کنه؟

آره میتونسته و گفته شد رشته های خواهرش سیاه بودن

ahmaad;14907:
یادتونه یه قسمت فردریک به آلفرد میگه پدرش رو ملاقات کرده و آدامز مدتی پیشش زندگی کرده و یه مدت بعد یه دروازه به دنیای شیاطین باز کرد و به اونجا رفت؟از یه طرف هم خشایار خودش میگه به زمین اومد تا فرزند ۵ شیطان که ظاهرا از نسل ذهن پرداز ها هست رو پیدا کنه که در نهایت اون شخص به دنیای خودش برگشت.این دوتا از نظر زمانی به هم میخورن؟

اونجا اصلن مشخص نبود دروازه به کدوم دنیا بوده و آلفرد به تیامت گفت در موردش تحقیق کنه و آخر هم به جواب نرسید :(در مورد زمانش فکر کنم به هم میخورهف دقیق یادم نیست ولی اگه درست باشه احتمال اینکه آدامز فرزند پنجم شده باشه زیاد میشه 🙁 ولی من هنوز هم میگم آدامز فرزند هفتمه :دی


   
reza379, ahmaad, milad.m and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
nilay
(@nilay)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 158
 

منم میگم آدامز فرزند هفتمه چون تازه 10،15سال از رفتنش میگذره پس اگه فرزند شیطان باشه از نظر زمانی به هفتمی بیشتر میخوره تا پنجمی تازه از قدرتای هفتمی هم کسی خبر نداشته و میگفتن قدرتای خفنی داره


   
پاسخنقل‌قول
ahmaad
(@ahmaad)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 765
 

تکه ای از پیشگویی خننتا:

نفرین زدگان به فرمان هشتمین فرمانروای محبوس در بدن آزاد خواهند شد و...

اول فکر کردم شاید روحی باشه که در بدن آلفرد محدود شده. (ولی ظاهرا در لحظه ی بلوغ حسابش رو رسیدن)
شایدم روحی باشه که جسم خشایار رو تسخیر کرده؟
یا شاید هم ربطی به این دو نداره.
----------------------
منظورش یکی از فرمانروایان کهن که نیست؟(چه شود) :دی
اصلا این قسمت پپیشگویی خوبه یا بد؟(انگار خیلی بده):106:


   
reza379 reacted
پاسخنقل‌قول
حسین
(@hossein-72)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 760
 

ahmaad;15234:
تکه ای از پیشگویی خننتا:

اول فکر کردم شاید روحی باشه که در بدن آلفرد محدود شده. (ولی ظاهرا در لحظه ی بلوغ حسابش رو رسیدن)
شایدم روحی باشه که جسم خشایار رو تسخیر کرده؟
یا شاید هم ربطی به این دو نداره.
----------------------
منظورش یکی از فرمانروایان کهن که نیست؟(چه شود) :دی
اصلا این قسمت پپیشگویی خوبه یا بد؟(انگار خیلی بده):106:

حساب روحی که داخل بدنش بود رو رسید؟؟؟؟؟؟
کی؟؟؟؟
چرا من یادم نیست؟؟؟؟؟؟
یه کم توضیح بده!!!!!


   
reza379 reacted
پاسخنقل‌قول
ahmaad
(@ahmaad)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 765
 

H.O.S.S.E.I.N;15241:
حساب روحی که داخل بدنش بود رو رسید؟؟؟؟؟؟
کی؟؟؟؟
چرا من یادم نیست؟؟؟؟؟؟
یه کم توضیح بده!!!!!

فصلای آخر رو بخون
خشایار میگه دو زمان برای نابودی روح وجود داره(حالا نابودی یا بیرون انداختن از جسم، یادم نیست)
اگر اشتباه نکنم اولین راه برای زمانی هست که روح وارد جسمِ شخص میشه و راه دوم برای زمانی هست که آلفرد داره به بلوغ میرسه. (ظاهرا یکی از دلایلی بود که اون سالن معروف رو ساختن و گفته بود در لحظه بلوغ باید آلفرد در سالن باشه)
فصل اولِ جلد دوم رو بخون. از ظاهر داستان اینطور بر میاد که نقشه ی خشایار گرفته و آلفرد تونسته از شر روح راحت شه. (مخصوصا که گوینده ی فصل اول، احساسات و شرایطِ دوران بلوغِ آلفرد رو درک میکرده)


   
حسین reacted
پاسخنقل‌قول
seatmon
(@seatmon)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 54
 

و اینکه راوی فصل اول جلد دوم میتونه اون روح آزاد شده از جسم آلفرد باشه که هم احساسات آلفرد رو درک میکنه هم گرفتاریهاش و. به نظر من این میتونه منطقی باشه


   
حسین reacted
پاسخنقل‌قول
حسین
(@hossein-72)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 760
 

ahmaad;15244:
فصلای آخر رو بخون
خشایار میگه دو زمان برای نابودی روح وجود داره(حالا نابودی یا بیرون انداختن از جسم، یادم نیست)
اگر اشتباه نکنم اولین راه برای زمانی هست که روح وارد جسمِ شخص میشه و راه دوم برای زمانی هست که آلفرد داره به بلوغ میرسه. (ظاهرا یکی از دلایلی بود که اون سالن معروف رو ساختن و گفته بود در لحظه بلوغ باید آلفرد در سالن باشه)
فصل اولِ جلد دوم رو بخون. از ظاهر داستان اینطور بر میاد که نقشه ی خشایار گرفته و آلفرد تونسته از شر روح راحت شه. (مخصوصا که گوینده ی فصل اول، احساسات و شرایطِ دوران بلوغِ آلفرد رو درک میکرده)

داخل داستان خشایار گفت که دو راه برای بیرون انداختن روح وجود داره ولی آلفرد موقع بلوغش برای این که از همه ناامید شده بود و قدرت بیشتری میخواست خودش رو به روح داخل بدنش سپرد.
اگر درست یادم باشه آخرای جلد وقتی آلفرد خودش رو به روح سپرد ، گفت از دور یه نور میبینه ولی خیلی دوره هست و اون (آلفرد) به طور کامل داخل سیاهی فرو رفت و همچنین داخل فصل اول از جلد دوم هیچ کجا مستقیماً اعلام نشد که آلفرد تونسته باشه اون روح رو از بدنش بیرون انداخته باشه یا محارش کرده باشه!!
(به این نکته هم توجه کنید که ما هنوز نمیدونیم راوی فصل اول جلد دوم کی هست)


   
پاسخنقل‌قول
حسین
(@hossein-72)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 760
 

seatmon;15245:
و اینکه راوی فصل اول جلد دوم میتونه اون روح آزاد شده از جسم آلفرد باشه که هم احساسات آلفرد رو درک میکنه هم گرفتاریهاش و. به نظر من این میتونه منطقی باشه

تو باید دو تا چیز رو هم در نظر بگیری :

01. اگر اون روحه بر فرض محال به آلفرد پیوسته باشه با توصیفاتی که داخل جلد اول ازش شد و ویژگی هایی که داره نمیتونه مقامش از فافینور کمتر باشه و همون طور که خشایار گفت یکی از ویژگی های این روح این هست که خودش رو میتونه سریع با شرایط تطبیق بده ولی داخل فصل اول از جلد دوم میبینیم که فافینور به خاطر طرز کارش بهش گوشزد میکنه.

02. اگر ما قبول کنیم که اون روح به آلفرد پیوسته باشه ، چه جوری میخوان بدینی براش پیدا کنن که توان نگهداری روحش رو داشته باشه؟؟؟ موضوع مارکوس رو یادت هست؟؟؟ اون روح خیلی از مارکوس قویتر هست و دلیل اصلی ساخت بعد سوم دنیای مردگان همین روح داخل بدن آلفرد هست. (باید این جنبه ها رو هم درنظر بگیری)


   
reza379 reacted
پاسخنقل‌قول
ahmaad
(@ahmaad)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 765
 

seatmon;15245:
و اینکه راوی فصل اول جلد دوم میتونه اون روح آزاد شده از جسم آلفرد باشه که هم احساسات آلفرد رو درک میکنه هم گرفتاریهاش و. به نظر من این میتونه منطقی باشه

روح قرار بوده در زمان بلوغ آلفرد نابود بشه.
روحی که هر بار آلفرد رو تحریک میکرد خرخره یکی از نزدیکان و افراد خانواده رو بجوه، حالا بهش خدمت میکنه؟اتالارگفتمان 2

(به این نکته هم توجه کنید که ما هنوز نمیدونیم راوی فصل اول جلد دوم کی هست)

راوی تیامت هست، واضح تر از این نمیشه.
به خاطر نژادش و حرفایی که درباره قربانیانش میزنه و اینکه یه جای جلد دوم میگه

این دنیا اینک واقعاً سیاه شده بود. در دنیایی که من میشناختم
تنها زیبایی وجود داشت

پس حتما قبلا اونجا زندگی میکرده؟ مثل تیامت
یه قسمت هم میگه

به یاد خواب امروز صبح و خاطراتم افتادم، چه افکار بیهودهای؛ برای خواهران و برادرانم تنها هفت روز از
زمان رفتم گذشته بود و این مدت به اندازه ای برای من سخت گذشته بود که هرگز فکرش را هم نمیکردم.

پس یکی از محافظانی هست که آلفرد به زندگی برگردونده و یجورایی با آکشا و تالیا و... پیوند خواهر و برادری داره.
دلیل دیگه هم این هست که خشایار رو میشناسه و درباره مجمع سفرا اطلاعات داره.
محکم ترین دلیل هم:

آنها بر تاریکی حکم فرمایی میکردند و ارباب واقعی آنها یکی از قدرتمندترین اربابان شیطانی بود که هیچ اهمیتی برای شیطان بزرگ
قائل نبود؛ و در یک کالبد انسانی سکنی گزیده بود، ظاهری که بعضی از اربابان شیطانی برای خود برگزیده
بودند. اما او متفاوت بود، از زبان جناب خشایار شنیده بودم که من به طریقی -که حتی خودم هم
نمیدانستم – با او همخون بودم. برای همین میتوانستم درون هر تاریکی را ببینم، از زمانی که خاطراتم
را به یاد آورده بودم
و با اتفاقاتی که در زمان تولد عالیجناب افتاده بود، من به دنبال چگونگی پیدایش نسل
خود بودم

و دلایلِ دیگه که دیگه گفتن نداره.
----------------------

- یعنی او هم اینقدر عذاب میکشه؟

این جمله ای که بعد از بیدار شدن گفت، من رو گیج کردهتالارگفتمان 3
----------------------
چیزی از فرمانروایان کهن یادم نیست.
اون تیکه از پیشگویی خننتا یادآوره فرمانروای کهن هست.(برای من)
فکر کنم غیرممکن باشه، خشایار گفت روح از روح شیطان هم ضعیف تره(از طرفی قرار بود در لحظه بلوغ نابود بشه)تالارگفتمان 4

یالا یکی نظریه بده! هیچکس اینجا سفیر کبیر نمیخونه؟ :0184:


   
پاسخنقل‌قول
ahmaad
(@ahmaad)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 765
 

h.o.s.s.e.i.n;15247:
داخل داستان خشایار گفت که دو راه برای بیرون انداختن روح وجود داره ولی آلفرد موقع بلوغش برای این که از همه ناامید شده بود و قدرت بیشتری میخواست خودش رو به روح داخل بدنش سپرد. اگر درست یادم باشه آخرای جلد وقتی آلفرد خودش رو به روح سپرد ، گفت از دور یه نور میبینه ولی خیلی دوره هست و اون (آلفرد) به طور کامل داخل سیاهی فرو رفت و همچنین داخل فصل اول از جلد دوم هیچ کجا مستقیماً اعلام نشد که آلفرد تونسته باشه اون روح رو از بدنش بیرون انداخته باشه یا محارش کرده باشه!!

در زمان بلوغ به خاطر قدرت زیاد و عدم تعادلِ قدرت های آلفرد، روح، جسمش رو تسخیر میکرد(به نظر خودم اجتناب ناپذیر بود) و خشایار این رو میدونست برای همین هم طبق گفته های خشایار، آلفرد باید در زمان بلوغ در تالار حضور داشته باشه(چون خشایار اونجا برای روح برنامه داشته)، پس تا پایانِ جلدِ اول همه چیز طبق نقشه خشایار پیش رفته(مخصوصا که خشایار توی خاطرات آلفرد هم گفته بود که برای روح نقشه ای داره)

احتمالِ زیاد چند دقیقه بعد از رسیدنِ به بلوغ و تسخیر شدن توسطِ روح، در همون تالار روح به فنا میره (شایدم نابود نشده و اتفاقات عجیب غریب بیفته) اما انتظار نداشتی که در پایانِ جلد اول نابودی روح به تصویر کشیده میشد؟ میدونی نویسنده با این پایان چه هیجان و اشتیاقی رو از خواننده (برای خوندن جلد بعد) دریغ میکرد؟
----------------------

ولی با همه ی این ها خودم هم درباره روح، به یه چیز مشکوکم:39:

نویسنده خوب بلده چطور فکرتو درگیر کنه:105:

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

اون روح خیلی از مارکوس قویتر هست و دلیل اصلی ساخت بعد سوم دنیای مردگان همین روح داخل بدن آلفرد هست.

هان؟؟ :23:


   
پاسخنقل‌قول
mehr
 mehr
(@mehr)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 839
 

يعني شماها با چ دقتي اين داستان رو خوندين ها!!!!! خط به خط، كلمه به كلمه!!!!


   
پاسخنقل‌قول
حسین
(@hossein-72)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 760
 

ahmaad;15251:
در زمان بلوغ به خاطر قدرت زیاد و عدم تعادلِ قدرت های آلفرد، روح، جسمش رو تسخیر میکرد(به نظر خودم اجتناب ناپذیر بود) و خشایار این رو میدونست برای همین هم طبق گفته های خشایار، آلفرد باید در زمان بلوغ در تالار حضور داشته باشه(چون خشایار اونجا برای روح برنامه داشته)، پس تا پایانِ جلدِ اول همه چیز طبق نقشه خشایار پیش رفته(مخصوصا که خشایار توی خاطرات آلفرد هم گفته بود که برای روح نقشه ای داره)

احتمالِ زیاد چند دقیقه بعد از رسیدنِ به بلوغ و تسخیر شدن توسطِ روح، در همون تالار روح به فنا میره (شایدم نابود نشده و اتفاقات عجیب غریب بیفته) اما انتظار نداشتی که در پایانِ جلد اول نابودی روح به تصویر کشیده میشد؟ میدونی نویسنده با این پایان چه هیجان و اشتیاقی رو از خواننده (برای خوندن جلد بعد) دریغ میکرد؟
----------------------

ولی با همه ی این ها خودم هم درباره روح، به یه چیز مشکوکم:39:

نویسنده خوب بلده چطور فکرتو درگیر کنه:105:

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

هان؟؟ :23:


اینایی که میگی همش حدس و گمان هست ، هنوز هیچیزی مشخص نیست که برای روحی که آلفرد رو تسخیر کرد چه اتفاقی افتاده باشه ، تا اینجای کار قطعی هست که روه آلفرد رو تسخیر کرده و الفرد نتونسته این روح رو شکست بده یا از بین ببره (پس جایی نگید که این روح از به دس آلفرد شکست خورده)
و برای راوی جلد دوم هم به شخصیت و طرز رفتار و تفکر راوی دقت کن ، این طرز تفکر و رفتار تسامت نیست!!


   
reza379 reacted
پاسخنقل‌قول
ahmaad
(@ahmaad)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 765
 

H.O.S.S.E.I.N;15254:

اینایی که میگی همش حدس و گمان هست ، هنوز هیچیزی مشخص نیست که برای روحی که آلفرد رو تسخیر کرد چه اتفاقی افتاده باشه ، تا اینجای کار قطعی هست که روه آلفرد رو تسخیر کرده و الفرد نتونسته این روح رو شکست بده یا از بین ببره (پس جایی نگید که این روح از به دس آلفرد شکست خورده)

کجاش حدس و گمان هست؟ تالارگفتمان 4
دیگه واضح تر از این که همون لحظه ی بلوغ، جلد تمام شد؟ معلوم هست که اگر داستان چند خط و پاراگرافِ دیگه ادامه پیدا میکرد، طبق نقشه خشایار روح نابود میشد.
یه قسمت از داستان گفته شد دو روح در یک جسم نمیتونه باشه(اگر درست یادم باشه). مخصوصا تو این شرایط که روح کاملا بیدار شده. پس کلا فکرش رو نکن که توی بدن آلفرد بمونه. از طرفی خشایار گفت دو راه بیشتر برای نابودی روح نیست. پس به جز زمان بلوغ راه دیگه ای وجود نداره. غیر از اینکه بگیم سینا هندی بازی در آورده قوانین داستان رو تغییر داده و از غیب، راه سومی گذاشته تو داستان که یا روح تو بدن آلفرد باقی بمونه یا اینکه بفرستش به یه جسم دیگه(که غیر ممکن میزنه)
منم نمیگم که روح به دست آلفرد شکست خورده چون آلفرد با شرایطی که داره نمیتونه شکستش بده، روح به دست خشایار شکست خورده/میخوره.
ولی اینم بگم خودم هم درباره یه موضوع این وسط مشکوک هستم.

و برای راوی جلد دوم هم به شخصیت و طرز رفتار و تفکر راوی دقت کن ، این طرز تفکر و رفتار تسامت نیست!!

نه پس لازم شد بقیه دلایل رو هم بیارم(به چه کارایی که آدمو وا نمیداری)تالارگفتمان 2
یه مرور:
طبق دلایل پست قبل، اون جاسوس در زمان خیلی دور در دنیای سیاه زندگی میکرده، مثل تیامت.(این رو قبول داری؟نه؟ دلیل بیار.)
طبق دلایل پست قبل ، اون جاسوس هفت سال در دنیای سیاه بوده و این زمان در زمین هفت روز بیشتر نبود برای همین میگه که دلش برای برادران و خواهراش تنگ شده(قبول داری که اون جز محافظین آلفرد بوده که توسط خود آلفرد روحش به جسمش برگردونده شده مخصوصا که از آکشا هم حرف میزنه؟قبول نداری؟ دلیل بیار.)
در فصل اول، راوی درباره خشایار و مجمع صحبت میکنه.(چطور ممکنه شخصی غیر از محافظینِ اصلی آلفرد، درباره خشایار و مجمع سفرا اطلاع داشته باشه؟)
طبق دلیلِ پست قبل، جاسوس نژادش به نژاد شیاطین برمیگرده(که دلیل دیگه ای هم برای اثباتش، هست) و تا جایی که گفته شده هیچکس جز تیامت نژادش به شیاطین نمیرسه.(نه؟دلیل؟)
طبق آخرین دلیل پست قبل، راوی خاطراتش رو به تازگی بیاد آورده بود و از اتفاقات دوران بلوغ آلفرد هم خبر داشت.(این که دیگه کاملا نشونه ی تیامت هست.نه؟ دلیل بیار؟)
--
دلایلِ بعدی:

از زمانی که روحم به جسم برگشته بود

این جمله اشاره داره به کاری که آلفرد با راوی و خواهر ها و برادرانش انجام داد تا به زندگی برگردن.(نه؟ دلیل؟)
--
قسمتی از فصل اول میخونیم که اون شیطان از راوی میپرسه چرا هیچکس از مخالفین رو زنده دستگیر نکردی و کشتی.
(من)فکر میکنم اگر واقعا کشته باششون، با قدرتی که از تیامت در جلد اول سراغ داریم، روحشون رو به بردگی خودش در آورده چون هیچ راه دیگه ای برای تفسیر این کشت و کشتار وجود نداره(نه؟ دلیل بیار؟)
این موضوع رو بیشتر هم میشه باز کرد.
--
یه قسمت میگه دل تنگِ نوشیدنی های ماریلا شده، پس صد در صد از محافظین اصلی هستش.
ماریلا که به همه نوشیدنی نمیده.
--
دلیل دیگه اینکه تونسته شرایط دوران بلوغ آلفرد رو خواب ببینه. پس رابطه نزدیکی با آلفرد داره.(از محافظینِ اصلی آلفرد هست)
--

فهمیده بودم که من شباهتهایی از نظر قدرت به عالیجناب دارم و اینکه قدرتهای من به خاطر نزدیکی به او فعال شده است.

خب... بین تمام محافظینِ آلفرد،کدومشون شانس بیشتری داشته تا قدرت هاش شباهتی به آلفرد داشته باشه؟( کسی که با نژاد شیاطین و دنیای سیاه مربوط باشه=تیامت)
--
بعضی دلایل رو کنار هم بزاری به این نتیجه میرسی راوی از محافظینی هست که توسط آلفرد به زندگی برگشته.
و بقیه دلایل رو که کنار هم بچینی به این نتیجه میرسی تنها کسی که ممکنِ بوده باشه فقط تیامت هست. (غیر از اینکه ثابت کنی همه اشتباه هستن)
-------
دوتا نکته رو هم دقت نکردی

اگر قبول کنی راوی تیامت هست، این تغییر رفتار کاملا عادی هستش. هرچی نباشه الان جاسوس هست و هویت متفاوتی داره.(گرچه بازم رگه هایی از اون رفتار خشک و سرد رو داره)

از طرفی، تیمی (همون تیامتتالارگفتمان 2) بعد از بدست آوردن خاطراتش در جلد اول، شخصیت و رفتارش تغییر میکنه. اواخرِ داستان(در چند قسمت مختلف) رفتار هایی میبینیم که از تیامت بعید هست.
شوخی، خنده، بحث کردن با آلفرد(حالت طنز) و حتی شوخیه بی جا! به حدی که تالیا هم اعتراف میکنه تیامت شخصیت متفاوتی داره که با یاداوری خاطراتش، براش زنده شده.

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

mehr;15253:
يعني شماها با چ دقتي اين داستان رو خوندين ها!!!!! خط به خط، كلمه به كلمه!!!!

برای من سرگرمیه دوره ای هستش. تا پیچ و مهره هاشو وا نکنم دنبال سرگرمی دیگه ای نمیرم:دی
امتیازی چیزی نداره؟ همین کارا رو میکنین فرار مغزها میشه دیگه:45:

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

راستی فصل اول رو بخونید. انگار تیمی گلوش پیش یکی گیر کرده:دی
کی میتونه باشه؟ :16:


   
پاسخنقل‌قول
s4m
 s4m
(@s4m)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 418
 

ahmaad;15260:
کجاش حدس و گمان هست؟ تالارگفتمان 4
دیگه واضح تر از این که همون لحظه ی بلوغ، جلد تمام شد؟ معلوم هست که اگر داستان چند خط و پاراگرافِ دیگه ادامه پیدا میکرد، طبق نقشه خشایار روح نابود میشد.
یه قسمت از داستان گفته شد دو روح در یک جسم نمیتونه باشه(اگر درست یادم باشه). مخصوصا تو این شرایط که روح کاملا بیدار شده. پس کلا فکرش رو نکن که توی بدن آلفرد بمونه. از طرفی خشایار گفت دو راه بیشتر برای نابودی روح نیست. پس به جز زمان بلوغ راه دیگه ای وجود نداره. غیر از اینکه بگیم سینا هندی بازی در آورده قوانین داستان رو تغییر داده و از غیب، راه سومی گذاشته تو داستان که یا روح تو بدن آلفرد باقی بمونه یا اینکه بفرستش به یه جسم دیگه(که غیر ممکن میزنه)
منم نمیگم که روح به دست آلفرد شکست خورده چون آلفرد با شرایطی که داره نمیتونه شکستش بده، روح به دست خشایار شکست خورده/میخوره.
ولی اینم بگم خودم هم درباره یه موضوع این وسط مشکوک هستم.

نه پس لازم شد بقیه دلایل رو هم بیارم(به چه کارایی که آدمو وا نمیداری)تالارگفتمان 2
یه مرور:
طبق دلایل پست قبل، اون جاسوس در زمان خیلی دور در دنیای سیاه زندگی میکرده، مثل تیامت.(این رو قبول داری؟نه؟ دلیل بیار.)
طبق دلایل پست قبل ، اون جاسوس هفت سال در دنیای سیاه بوده و این زمان در زمین هفت روز بیشتر نبود برای همین میگه که دلش برای برادران و خواهراش تنگ شده(قبول داری که اون جز محافظین آلفرد بوده که توسط خود آلفرد روحش به جسمش برگردونده شده مخصوصا که از آکشا هم حرف میزنه؟قبول نداری؟ دلیل بیار.)
در فصل اول، راوی درباره خشایار و مجمع صحبت میکنه.(چطور ممکنه شخصی غیر از محافظینِ اصلی آلفرد، درباره خشایار و مجمع سفرا اطلاع داشته باشه؟)
طبق دلیلِ پست قبل، جاسوس نژادش به نژاد شیاطین برمیگرده(که دلیل دیگه ای هم برای اثباتش، هست) و تا جایی که گفته شده هیچکس جز تیامت نژادش به شیاطین نمیرسه.(نه؟دلیل؟)
طبق آخرین دلیل پست قبل، راوی خاطراتش رو به تازگی بیاد آورده بود و از اتفاقات دوران بلوغ آلفرد هم خبر داشت.(این که دیگه کاملا نشونه ی تیامت هست.نه؟ دلیل بیار؟)
--
دلایلِ بعدی:

این جمله اشاره داره به کاری که آلفرد با راوی و خواهر ها و برادرانش انجام داد تا به زندگی برگردن.(نه؟ دلیل؟)
--
قسمتی از فصل اول میخونیم که اون شیطان از راوی میپرسه چرا هیچکس از مخالفین رو زنده دستگیر نکردی و کشتی.
(من)فکر میکنم اگر واقعا کشته باششون، با قدرتی که از تیامت در جلد اول سراغ داریم، روحشون رو به بردگی خودش در آورده چون هیچ راه دیگه ای برای تفسیر این کشت و کشتار وجود نداره(نه؟ دلیل بیار؟)
این موضوع رو بیشتر هم میشه باز کرد.
--
یه قسمت میگه دل تنگِ نوشیدنی های ماریلا شده، پس صد در صد از محافظین اصلی هستش.
ماریلا که به همه نوشیدنی نمیده.
--
دلیل دیگه اینکه تونسته شرایط دوران بلوغ آلفرد رو خواب ببینه. پس رابطه نزدیکی با آلفرد داره.(از محافظینِ اصلی آلفرد هست)
--

خب... بین تمام محافظینِ آلفرد،کدومشون شانس بیشتری داشته تا قدرت هاش شباهتی به آلفرد داشته باشه؟( کسی که با نژاد شیاطین و دنیای سیاه مربوط باشه=تیامت)
--
بعضی دلایل رو کنار هم بزاری به این نتیجه میرسی راوی از محافظینی هست که توسط آلفرد به زندگی برگشته.
و بقیه دلایل رو که کنار هم بچینی به این نتیجه میرسی تنها کسی که ممکنِ بوده باشه فقط تیامت هست. (غیر از اینکه ثابت کنی همه اشتباه هستن)
-------
دوتا نکته رو هم دقت نکردی

اگر قبول کنی راوی تیامت هست، این تغییر رفتار کاملا عادی هستش. هرچی نباشه الان جاسوس هست و هویت متفاوتی داره.(گرچه بازم رگه هایی از اون رفتار خشک و سرد رو داره)

از طرفی، تیمی (همون تیامتتالارگفتمان 2) بعد از بدست آوردن خاطراتش در جلد اول، شخصیت و رفتارش تغییر میکنه. اواخرِ داستان(در چند قسمت مختلف) رفتار هایی میبینیم که از تیامت بعید هست.
شوخی، خنده، بحث کردن با آلفرد(حالت طنز) و حتی شوخیه بی جا! به حدی که تالیا هم اعتراف میکنه تیامت شخصیت متفاوتی داره که با یاداوری خاطراتش، براش زنده شده.

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

برای من سرگرمیه دوره ای هستش. تا پیچ و مهره هاشو وا نکنم دنبال سرگرمی دیگه ای نمیرم:دی
امتیازی چیزی نداره؟ همین کارا رو میکنین فرار مغزها میشه دیگه:45:

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

راستی فصل اول رو بخونید. انگار تیمی گلوش پیش یکی گیر کرده:دی
کی میتونه باشه؟ :16:

سلام میخواستم بگم که دوست عزیزم تیامت نیست .
اون یکی محافظ هست که اوایل به اسماشون اشاره شده بود اگه دقت کنی در روند داستان یکیشون در دنیای شیاطین جاسوسی میکرد و عنصرش هم آتش بود . و نمونه های مدارکی برای آلفرد ارسال میکرد .


   
reza379 reacted
پاسخنقل‌قول
صفحه 25 / 35
اشتراک: