Header Background day #08
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

ارباب یخ جلد یکم آوای مرگ

68 ارسال‌
23 کاربران
77 Reactions
17.5 K نمایش‌
amyr924122
(@amyr924122)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 153
شروع کننده موضوع  

سلام امروز میخوام کتابم رو بزارم،مقدمه:

متولد خواهند شد آخرینان
با قدرت و شکوهی مثال زدنی
کسانی که متولد شدند
برای کشتن و نابود کردن
سرانجام کشته میشود
نزدیکانشان
توسط شیاطین
آن هنگام است
که کینه و نفرت
وجود تک تکشان را پر میکند
قدرت هایی که سرکوب شدند
سر بر خواهند گرفت
دوران سیاهی و مرگ
جهان را در چنگال خود میگیرد
دوران قدرت ارباب یخ
فرمانروای راستین جهان های موازی
فرمانروایی که قدرت تنها از آن او خواهد بود

خب بلاخره بعد از دو ماه تونستم به اونجایی که میخواستم برسم، هر چند که دو ماه زمان زیادی برای نوشتن هفت فصل هست، اما پیشرفتی که بدست آوردم واقعا ارزشش رو داره، الان که نوشته های قبلی ای که روی سایت کذاشتم رو با نوشته های جدیدم مقایسه میکنم میبینم واقعا پیشرفت بزرگی کردم!!
اینم از فصل یک، راستی فصل دو رو سی خرداد آپلود میکنم
و یه عذر خواهی هم باید کنم بابت تاخیر یک ساعتم که اونم بخاطر قطعی اینترنت هستش :دی:

دانلود فصل اول]
دانلود فصل دو]
دانلود فصل سوم]
فصل چهار]

اطلاعیه:

یه مدت میخوام رو داستان کار کنم، برای همین ارائه کتاب متوقف میشه


   
Gaprix، girl.of.wind، morteza.57612 و 19 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
amyr924122
(@amyr924122)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 153
شروع کننده موضوع  

Philosophy;44617:
سلام فصل جدید اول رو خواندم نمیدونم چرا فکر میکنم داستان قبلی این شکلی نبود ، نمیدنم شاید چون خیلی وقت پیش خواندمش خب ادبیات کلی خوب بود و نشان دهندهمطالعه و اگاهی نویسنده در مورد رمان و داستان هست ادبیات کفتاری توی داستان هم قابل قبول بود فقط توی بعضی از زاختار ها یک سری موارد کوچک وجود داشت، احساس میکنم برای فصل اول یکم تند رفتی اخه هنوز درست با فضای داستان اشنا نشده زدی یکی رو کشتی فکر کنم همینا بود موفق باسید

سلام، همین شکلی بود داستان قبلی فقط یه خورده تغییرش دادم(البته یکم بیشتر از یخورده :دی)

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

phoenix sky;44619:
سلام.

دو تا نکته از لحاظ فنی وجود داشت:

1: یکی از اصول و قواعد ویراستاری، نوع فونتی است که برای داستان انتخاب می‌کنید که برای این منظور بهتر است نوع فونت خود را به B Nazanin و با اندازۀ 14 تغییر بدهید.
2: بهتره که برای داستانت(در صورت نبود صفحه آرا) حداقل یک قالب ساده انتخاب کنی و همچنین برای صفحات داستانت شماره گذاری داشته باشی.
مؤفق باشی.

سلام، فونت بی نازنین رو حتما انتخاب میکنم، اما چون تو ورد اندروید مینویسم برای قالبش کاری نمیتونم بکنم


   
پاسخنقل‌قول
Violet Jessica Aron
(@violet-jessica-aron)
Trusted Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 84
 

به به ورژن جدیدش بالاخره بعد از یه قرن امد :دی
بریم ببینیم چه کردی.
امروز میخونمش بعد میام نظرم رو میگم.:1:

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

خب خوندمش. میدونم خیلی سریع بود. نه؟ :دی

باید بگم که نسبت به قبلت فوق العاده پیشرفت داشتی و تونستی کاری کنی جذب داستانت بشم. ولی خودمونیما، خیلی فرق کرده بود!
درمورد نثرت، باید بگم که بهتره نثر کتابی بنویسی و عامیانه نوشتن رو فقط به دیالوگ ها محدود کنی. اینطوری ارزش ادبی کتابت بالاتر میره و قشنگ تر هم میشه.
یه کوچولو هم توصیفاتت کم بود. منظورم این بود که من انتظار داشتم چهره و ظاهر مادر هاریون و داریوش رو توضیح می دادی. البته در حد دو سه جمله هم کافیه. اگه توصیفاتت از حد خاصی زیاد بشه، بی مزه میشه. اما این به این معنا نیست که نباید چیزی رو توصیف کنی.
و یه چیز دیگه که اذیتم می کرد، این بود که اون پیرمرده کی بوده و چرا باید این قدر ناکهانی به قتل می رسید؟اگه بخوای خواننده به همچین چیزی اهمیت بده، باید یکم بهش زمان داد تا بتونه با دنیا و شخصیت های داستان خو بگیره. مثلا باید نشون می دادی که پیرمرده چه آدم مزخرفیه و چجوری با هاریون رفتار میکنه. و این که اصلا کی هست و چه شکلیه.
صرفا نباید انتظار داشته باشی با چندتا جمله که از زبون هاریون گفته میشه ما با دارین پیر آشنا بشیم. باید یکی دو فصل رو به نشون دادن دارین و دیالوگ هاش اهتصاص می دادی. و این که لطفا ویرایشش کن و بگو که بابای هاریون دقیقا چه کارس؟

خب، فعلا همین قدر به ذهنم رسید. داستان خوبی به نظر میرسه و منو به شدت جذب کرد. خیلی خوب بود. خسته نباشی.
اما باید به خاطر بسپری که جذابیت داستان فقط کافی نیست. نحوه ی بیان از هرچیزی مهم تره.
همین دیگه. منتظر فصل بعدیت هستم و هر وقت گذاشتی حتما میخونمش.
موفق باشی


   
sasa واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
amyr924122
(@amyr924122)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 153
شروع کننده موضوع  

Violet Jessica Aron;44621:
به به ورژن جدیدش بالاخره بعد از یه قرن امد :دی
بریم ببینیم چه کردی.
امروز میخونمش بعد میام نظرم رو میگم.:1:

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

خب خوندمش. میدونم خیلی سریع بود. نه؟ :دی

باید بگم که نسبت به قبلت فوق العاده پیشرفت داشتی و تونستی کاری کنی جذب داستانت بشم. ولی خودمونیما، خیلی فرق کرده بود!
درمورد نثرت، باید بگم که بهتره نثر کتابی بنویسی و عامیانه نوشتن رو فقط به دیالوگ ها محدود کنی. اینطوری ارزش ادبی کتابت بالاتر میره و قشنگ تر هم میشه.
یه کوچولو هم توصیفاتت کم بود. منظورم این بود که من انتظار داشتم چهره و ظاهر مادر هاریون و داریوش رو توضیح می دادی. البته در حد دو سه جمله هم کافیه. اگه توصیفاتت از حد خاصی زیاد بشه، بی مزه میشه. اما این به این معنا نیست که نباید چیزی رو توصیف کنی.
و یه چیز دیگه که اذیتم می کرد، این بود که اون پیرمرده کی بوده و چرا باید این قدر ناکهانی به قتل می رسید؟اگه بخوای خواننده به همچین چیزی اهمیت بده، باید یکم بهش زمان داد تا بتونه با دنیا و شخصیت های داستان خو بگیره. مثلا باید نشون می دادی که پیرمرده چه آدم مزخرفیه و چجوری با هاریون رفتار میکنه. و این که اصلا کی هست و چه شکلیه.
صرفا نباید انتظار داشته باشی با چندتا جمله که از زبون هاریون گفته میشه ما با دارین پیر آشنا بشیم. باید یکی دو فصل رو به نشون دادن دارین و دیالوگ هاش اهتصاص می دادی. و این که لطفا ویرایشش کن و بگو که بابای هاریون دقیقا چه کارس؟

خب، فعلا همین قدر به ذهنم رسید. داستان خوبی به نظر میرسه و منو به شدت جذب کرد. خیلی خوب بود. خسته نباشی.
اما باید به خاطر بسپری که جذابیت داستان فقط کافی نیست. نحوه ی بیان از هرچیزی مهم تره.
همین دیگه. منتظر فصل بعدیت هستم و هر وقت گذاشتی حتما میخونمش.
موفق باشی

سلام، راجب دارین پیر باید بگم که موضوع چندان با اهمیتی نبود و در ادانه متوجه میشی با توجه به خط سیر داستات عمرا بشه راجبش توضیح داد:دی
بابای هاریون هم فرمانده کل نیرو های مبارزه با شیاطینه که دومین فرد قدرتمند شهر هستش، بابای داریوش هم خود شهردار هستش، البته شهردار یکم متفاوت هست، اون تا آخر عمرش شهردار میمونه و به صورت موروثی به پسرش ننتقل میشه
در کل ممنون بابت نظرت، خیلی بهم روحیه داد:دی


   
Violet Jessica Aron و sasa واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
Violet Jessica Aron
(@violet-jessica-aron)
Trusted Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 84
 

هاریون;44622:
سلام، راجب دارین پیر باید بگم که موضوع چندان با اهمیتی نبود و در ادانه متوجه میشی با توجه به خط سیر داستات عمرا بشه راجبش توضیح داد:دی
بابای هاریون هم فرمانده کل نیرو های مبارزه با شیاطینه که دومین فرد قدرتمند شهر هستش، بابای داریوش هم خود شهردار هستش، البته شهردار یکم متفاوت هست، اون تا آخر عمرش شهردار میمونه و به صورت موروثی به پسرش ننتقل میشه
در کل ممنون بابت نظرت، خیلی بهم روحیه داد:دی

واو چه جالب!!! خب بهتر نیست این توضیحات درمورد شغل بابای داریوش و هاریون رو به فصل اول اضافه کنی؟ میدونم چیزایی که خودم هم قبلا مینوشتم این مدلی گنگ بودن اما به این نتیجه رسیدم زیاد خوب نیست. باید سعی کنیم خواننده با کتابمون زود دوست بشه. هدفمون از نوشتن هم همینه دیگه، نه؟:19:
چون داستان درمورد شیاطینه ایموجی شیطان گذاشتم:دی
راستی، نقش اولت خیلی خفن به نظر میاد. این خودش یه نقطه قوته که زیاد مهربون نیست و با زیر دستاش خشن رفتار میکنه. من یکی که از شخصیت های مهربون و احساساتی خسته شدم. این مدلی خیلی خوبه:101:
ولی حواست باشه احساسات و اهداف هاریون برای خواننده منطقی باشه. هرچی باشه راوی و نقش اول داستانه و اگه شخصیتش زنده از آب دربیاد، معرکه میشه.
بالاخره بعد از هفده سال زندگی به یه همچین شخصیتی هم رسیدم. خرابش نکنیاااا :دی


   
پاسخنقل‌قول
amyr924122
(@amyr924122)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 153
شروع کننده موضوع  

Violet Jessica Aron;44623:
واو چه جالب!!! خب بهتر نیست این توضیحات درمورد شغل بابای داریوش و هاریون رو به فصل اول اضافه کنی؟ میدونم چیزایی که خودم هم قبلا مینوشتم این مدلی گنگ بودن اما به این نتیجه رسیدم زیاد خوب نیست. باید سعی کنیم خواننده با کتابمون زود دوست بشه. هدفمون از نوشتن هم همینه دیگه، نه؟:19:
چون داستان درمورد شیاطینه ایموجی شیطان گذاشتم:دی
راستی، نقش اولت خیلی خفن به نظر میاد. این خودش یه نقطه قوته که زیاد مهربون نیست و با زیر دستاش خشن رفتار میکنه. من یکی که از شخصیت های مهربون و احساساتی خسته شدم. این مدلی خیلی خوبه:101:
ولی حواست باشه احساسات و اهداف هاریون برای خواننده منطقی باشه. هرچی باشه راوی و نقش اول داستانه و اگه شخصیتش زنده از آب دربیاد، معرکه میشه.
بالاخره بعد از هفده سال زندگی به یه همچین شخصیتی هم رسیدم. خرابش نکنیاااا :دی

هر چی خواستم اضافه کنم نشد یعنی بحث رو نمیتونستم به طرفی بکشم که نشون بده شغل پدرشون
اتفاقا خودمم دیگه حالم از شخصیت های مهربون بهم میخوره، بزار داستان وارد جلد دوم از سیزده گانه ارباب یخ بشه اون وقت حسابی با هاریون حال میکنی:دی


   
Violet Jessica Aron واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
Violet Jessica Aron
(@violet-jessica-aron)
Trusted Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 84
 

وای سیزده گانه!!!
قلبم:ea8e50cf4bbee9a1913


   
پاسخنقل‌قول
Fighter_Blade
(@mh-pharsi)
Estimable Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 199
 

داستان رو خوندم. روند خوبی داره و جزئیات به خوبی توضیح داده شده بودن. فقط تنها مشکلی که داشت این بود که لحن محاوره‌ای و کتابی یکم باهم قاطی شده بود که اونم با یه ویرایش حل میشه.
داستان قشنگیه منتظر ادامش هستم.


   
پاسخنقل‌قول
Violet Jessica Aron
(@violet-jessica-aron)
Trusted Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 84
 

Mh.pharsi;44626:
داستان رو خوندم. روند خوبی داره و جزئیات به خوبی توضیح داده شده بودن. فقط تنها مشکلی که داشت این بود که لحن محاوره‌ای و کتابی یکم باهم قاطی شده بود که اونم با یه ویرایش حل میشه و اینکه تو تو داستان آوردی که به مادرش می‌گفت:
انقدر گرسنه ام که می‌تونم یه گاو رو بخورم.
ولی در داستان خودش گفت که میلی برای خوردن نداره. به نظرم بهتره اونجا رو درست کنی.
داستان قشنگیه منتظر آرامش هستم.

این جمله رو مامان هاریون گفت نه خودش

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

هاریون;44624:
هر چی خواستم اضافه کنم نشد یعنی بحث رو نمیتونستم به طرفی بکشم که نشون بده شغل پدرشون
اتفاقا خودمم دیگه حالم از شخصیت های مهربون بهم میخوره، بزار داستان وارد جلد دوم از سیزده گانه ارباب یخ بشه اون وقت حسابی با هاریون حال میکنی:دی

نیازی نیست توی دیالوگ ها مطرحش کنی. اتفاقا خود هاریون باید توی توضیحاتش اینو بگه. برای مثال اون جا که میگه خونمون به خاطر شغل پدرم بزرگه. خواننده اون لحظه از خودش میپرسه خوب شغل باباش چیه که همچین خونه ای دارن؟
یه نکته ی دیگه که با دومین بار خوندن متوجهش شدم، این بود که هاریون یهویی در کمد رو باز میکنه و سریع میبندتش. اگه یه توضیحی درمورد نوع لباس ها و تعدادشون میدادی بهتر بود. اون جا حس کردم با یه لباس سوراخ طرفم. جای خالیش واقعا حس می شد. مثلا میتونه بگه من بیشتر مشکی می پوشم و از رنگ های روشن متنفرم و این حرفا.

ببخشید دارم زیادی نقدت میکنم. اخه میدونم نویسنده ها دوست دارن داستانشون نقد بشه و با توجه به پیشرفت چشمگیری که داشتی ذوق زده شدم :دی


   
sasa و Fighter_Blade واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
amyr924122
(@amyr924122)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 153
شروع کننده موضوع  

Violet Jessica Aron;44627:
این جمله رو مامان هاریون گفت نه خودش

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

نیازی نیست توی دیالوگ ها مطرحش کنی. اتفاقا خود هاریون باید توی توضیحاتش اینو بگه. برای مثال اون جا که میگه خونمون به خاطر شغل پدرم بزرگه. خواننده اون لحظه از خودش میپرسه خوب شغل باباش چیه که همچین خونه ای دارن؟
یه نکته ی دیگه که با دومین بار خوندن متوجهش شدم، این بود که هاریون یهویی در کمد رو باز میکنه و سریع میبندتش. اگه یه توضیحی درمورد نوع لباس ها و تعدادشون میدادی بهتر بود. اون جا حس کردم با یه لباس سوراخ طرفم. جای خالیش واقعا حس می شد. مثلا میتونه بگه من بیشتر مشکی می پوشم و از رنگ های روشن متنفرم و این حرفا.

ببخشید دارم زیادی نقدت میکنم. اخه میدونم نویسنده ها دوست دارن داستانشون نقد بشه و با توجه به پیشرفت چشمگیری که داشتی ذوق زده شدم :دی

خودمم خیلی تعجب کردم از پیشرفتم:دی


   
Fighter_Blade واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
saeed666
(@saeed666)
New Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 3
 

سلام وخسته نباشی
من هنوز شروع نکردم بخونم یعنی ادامه کتاب سفیر کبیره
و شما بجای اقا سینا ادامه میدی؟


   
Fighter_Blade واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
Fighter_Blade
(@mh-pharsi)
Estimable Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 199
 

saeed666;44634:
سلام وخسته نباشی
من هنوز شروع نکردم بخونم یعنی ادامه کتاب سفیر کبیره
و شما بجای اقا سینا ادامه میدی؟

نه عزیز این داستان یه داستان دیگست و هیچ ربطی به سفیر کبیر نداره. فقط الهامش از اونه.


   
saeed666 و mohammad002 واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
amyr924122
(@amyr924122)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 153
شروع کننده موضوع  

Mh.pharsi;44641:
نه عزیز این داستان یه داستان دیگست و هیچ ربطی به سفیر کبیر نداره. فقط الهامش از اونه.

الهام نمیشه گفت، فقط خوندن سفیر کبیر باعث شد دوست داشته باشم یه داستان از خودم داشته باشم، در واقع این کتاب متفاوت از سفیر کبیره


   
Fighter_Blade واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
Fighter_Blade
(@mh-pharsi)
Estimable Member
عضو شده: 4 سال قبل
ارسال‌: 199
 

هاریون;44644:
الهام نمیشه گفت، فقط خوندن سفیر کبیر باعث شد دوست داشته باشم یه داستان از خودم داشته باشم، در واقع این کتاب متفاوت از سفیر کبیره

خوب منظور منم همونه دیگه. اولش یه الهام شده که پاشی بنویسی.
منم درست مثل تو شدم. سفیر کبیر کتابی بود که باعث تکون خوردنم شد.


   
mohammad002 واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
mohammad002
(@mohammad002)
Prominent Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 919
 

سلام.

نویسنده‌ی عزیز اگر امکانش هست لطفاً اطلاعی درباره‌ی انتشار فصل دوم بدهید...


   
الهه آب واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
amyr924122
(@amyr924122)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 153
شروع کننده موضوع  

phoenix sky;44672:
سلام.

نویسنده‌ی عزیز اگر امکانش هست لطفاً اطلاعی درباره‌ی انتشار فصل دوم بدهید...

سلام متاسفانه صفحه آرایی کتاب یکم طول کشیده انشالله یکی دو روز دیگه تمومه


   
الهه آب و sasa واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
صفحه 3 / 5
اشتراک: