نویسنده: | @Amin_jalalian@ |
ویراستار: | momo jon M, baran |
تایپیست/ها: | sina ghoolami فصل 1-13 نیمه شب فصل 14-... هادی، DARK LORD، amir، yasinb |
طراح کاور و صفحهآرایی: | M.mahdi |
محل ارائه: | زندگی پیشتاز |
جدول دانلود در انتهای پست
درباره داستان : هزاران سال پیش مجمعی از خردمندان از تمام نژاد های هوشمند سرزمین اوراسا توانستند قدرت چشمه ی خورشید را مهار زنند و با آن قدرت ، بهشتی روی زمین بوجود آورند ، رها از هر گونه سیاهی و تباهی. اما زمزمه حتی در بهشت زمین هم بگوش طمعکاران میرسید. زمزمه ای که به شنوندگانش وعده ی خدایی میداد. پس طمعکارترینشان فریب زمزمه را خورد و پلیدی در نهان در وجودش رشد کرد و بلاخره دستانش را به خون یک به یک یارانش آلود. و زمانی که یگانه صاحب قدرت چشمه شد ، مانند خدایی خونریز در اوراسا طلوع کرد و در آنی بهشت خرم را به جهنمی از حرص و آز تبدیل کرد. پس آنگاه چهار سوار از جهنمی که خود ساخته بود بر علیهش شوریدند و به زیرش کشیدند ، زیرا که چشمه خورشید در دستان سیاهی پایدار نماند. آنگاه که روح چشمه از چنگال سیاهی آزاد شد ، پنج قفل استوار بر خود نهاد تا دوباره هرگز هیچ طمعکاری به قدرتش دست نیابد و همچنین پنچ کلید برای پنج قفل ساخت ، زیرا که قفل بدون کلید استوار نماند. چهار کلید به چهار سوار فاتح داده شد تا نماد پادشاهیشان باشد. کلید قفل اول ، جواهر سیاه به برادر بزرگتر، پانترا داده شد تا برایش خردمندی به ارمغان آورد. کلید قفل دوم ، جواهر سرخ به برادر کوچکتر ، گلارین داده شد تا زینت بخش شمشیرش باشد. کلید قفل سوم ، جواهر سبز ، نماد ارتباط ، به الریو داده شد باشد که برای صلح بکوشد. کلید قفل چهارم ، جواهر بنفش به دستان روکاروس سپرده شد تا رازهای اعماق را بر نژادش روشن گرداند. کلید قفل آخر ، جواهر آبی ، تنها جواهری که هنوز به روح چشمه متصل بود انتخاب شد تا در زمان سرگردان شود و در طلوع دوباره سیاهی به دنبال ناجی بگردد. باشد که هرگز پنج کلید در یک دست قرار نگیرند که صاحب آن دست تباه شود و تباهی به همراه آورد. |
12014
ویرایش reza379: دوستان نویسنده این داستان به شدت نقدپذیره. از همه تخریبگرهای گرامی تقاضا دارم که با تمام زورشون و البته با رعایت انصاف نه اغراق، لطف کنن و این داستان رو تخریب کنن. خوش بگذره 🙂
فصلی پر و پیمون....
الان خوندمش. اولش گفتم خب دیگه این یکی زیاده ولی زود تر از باقی فصلا تموم شد انگار:/ اصن توصیف جنگ و دعوا همیشه انگار مثه برق می گذره.
جمعبندی اینکه فصل بعدی رو زود بدین دیگه، آفرین :دی
پ.ن: فقط ی ذره سریع انگار از موضوع شاهزاده و اینا پرید ولی خب، من چه دانم تو ذهنت چیه :]
خیلی خوب میشه اگه اینکار رو بکنی.به نظر من این رمان اگه با این روند جلو بره میتونه مثل سفیر کبیر توی فانتزی های ایرانی یه کلاسیک بشه که به نظر من اوضاعشون واقعن خرابه(فانتزی های ایرانی رو میگم)
ولی خب من خودم یه جور احساس پارانوییدی نسبت به تمام رمانایی دارم که دارن منتشر میشن چون من خودم حتی یه رمان نمیشناسم که تموم شده باشه.نمونش همین سفیر کبیر.همشون بعد یه مدت متوقف شدن و الانم هیچ خبری ازشون نیست.
در کل به نظرم اگه ادامه بدی این رمانم طرفدارای خودش رو پیدا میکنه.خب من حرفام تموم شد امیدوارم موفق باشی.
شاید دلیل ادامه پیدا نکردن کتابا کمبود حمایت خواننده ها باشه
شاید دلیل ادامه پیدا نکردن کتابا کمبود حمایت خواننده ها باشه
راستش دوست عزیز من خودم در مورد نویسنده ها چیزی نمیدونم.و خب ممکنه دلیل بعضیاشون هم حمایت نکردن خواننده ها باشه.ولی این وضع برای رمانایی که با استقبال خوبی رو به رو شدن هم پیش اومد.سفیر کبیر و شمشیر سرنوشت اونایی هستن که من میشناسم و دیدم که خواننده های زیادی هم پیگیر شدن مخصوصا برای سفیر کبیر.خب دلیلش هرچی که هست امیدوارم از این به بعد این وضع پیش نیاد.رمان نوشتن کار آسونی نیست و این نویسنده هایی که تو کار اولشون همچین رمان های خوبی مینویسن مطمئنن آدم های با استعدادین و واقعا حیفه که این استعدادشون تلف بشه چون به نظر من اگه ادامه میدادن میتونستن الهام بخش نویسنده های دیگه ای هم باشن.
خدایی، شما کم خواننده دارین آقای جلالیان؟؟! حتی اگرم ده نفر بیشتر نباشن که از تعداد صفحه ها واضحه که نیست، ده نفر در حدی پیگیرن که حداقل هر هفته این تاپیک ی بار بالا میاد:/ بی انصافی نکنین دیگه ...
خب، ی ذره وقت اووردم الان مثه بچه های خوب بشینم بنویسم، بلکه هم شما راضی شی که حمایت هست و این چیزا( یه تنه حمایت! :] )
از اونجایی که فاصله بین فصلا (نه اونقدم ولی به حد خودش) زیاده چیز جزئی از فصل قبل یادم نمیاد، پس فعلا همین یه فصلو اونم در حد چند جمله نقد می کنم که خب نمیشه بهش گفت نقد چون یه بار و اونم سریع بیشتر نخوندمش '-'
اول از همه میرم سراغ موضوعی که بقیه سرش کامنت گذاشته بودن، اگه قرار بود این پارت از داستان حس بی اعتمادی و بد بودن میراندیر رو به من القا کنه نکرد. راستش، بیشتر باعث شد خانواده جان برام ضعیف به نظر برسن تا میراندیر. انجمن جادوگری برای مبارزه به قدیس احتیاج نداره، یه آدم می خواد که مغزش کار بکنه و همیشه هم قربانیهایی هست؛ خلاصه اینکه نظرم رو پدر جان مقدار زیادی برگشت( قبلا فکر می کردم مثل بابای هری باید باشه و خب، فکر کنم الانم تقریبا همونه فقط یه ذره ننر تر :دی )
دومین چیز ، این فصل منو خیلی یاد جومونگ انداخت. کلی جنگ و جنگ و جنگ ، که توصیفات خوب بودن به نظر استاد، و آخر کارم پایانش قشنگ به سبک جومونگی بود:/ نکنین آقا. ما که می دونیم جان باید چند فصل دیگه زنده بمونه(اونم البته به سبک خودت ربط داره. شایدم کشتیش :دی ) پس آخرش یهویی از این تیتراژا نکنین. عه
اینکه جان چقد برای دوستاش حاضره کار انجام بده قبول، ولی تو قدرت جانم دیگه زیادی غلو نشده بود؟ اون انگشترا و مادر و پدرش و و و ، می دونم همه اینا رو ، ولی هفت نفر؟؟ (حالا ۶ تا). بازم فرا طبیعیه حتی تو جادو (# پارادوکس) امیدوارم مثل ابرقهرمانیای مارول نشه فقط... لطف کن ازش یه شخصیت بی عیب و نقص که بعد از یه دوره شاگردی و چهل دقیقه اول ضعیف بودن تو گارد به الهه تبدیل میشه نساز، بقیه رو نمی دونم ولی من رو یکمی ناامید می کنه(حالا انگار چقد مهمم :دی)
آهان و اون تیکه الکس، یه ذره یهویی یادش نیوفتاد؟ چند فصل از آخرین باری که یادش کرد میگذره؟
و خب، خوابم میاد فعلا، شرمنده اگه زیادی کم و طبیعتا غیر حرفهایه، ولی همینی ک هست 🙂
پ.ن: اونجایی که گفتم مگه چقد مهمم، خب خیلی :/ آفرین دیگه، تکراری کار نکن.
راستش به نظر من به دوستای جان اونقدری که باید و شاید پرداخته نشده و راستش رو بگم به نظر من تا اینجا خیلی بیخاصیت بودن.خب به نظر من تا اینجای کار عیبی نداره چون شاید فرصت وجای کافی نبوده.به نظر من باید روی دوستاش بیشتر کار بشه یا از داستان کنار گذاشته بشن چون اگه اینجوری ادامه پیدا کنه که جان بخواد براشون دست به کارای ابلهانه بزنه مثل اونکاری که تو فصل 21 کرد داستانت نابود میشه قبلا زیاد از این موارد دیدم و نمیخوام این بلا سر این یکیم بیاد(خواهش میکنم این یکی نه)منظورم اینه که نقششون توی داستان چیزی بیشتری از دوست جان بودن باشه.
با وجود اینکه از فصل 21 خیلی خوشم اومد ولی واقعا دیگه نمیخوام صحنه ای مثل این ببینم.حرکت جان خیلی حساب نشده بود و خیلی شانس آورد خودش و بقیه رو به کشتن نداد.چند بار دیگه تکرار بشه از این صحنه ها داستان مشکلplot armor رو پیدا میکنه.در کل من خودم جلوتر میخوام کمتر اعمال انتحاری و از روی احساسات و خون داغ و پر از هورمون جوانی و بیشتر کار های فکر شده و زیرکانه انجام بده و دشمناش رو با استراتژی شکست بده.
راستش به نظر من به دوستای جان اونقدری که باید و شاید پرداخته نشده و راستش رو بگم به نظر من تا اینجا خیلی بیخاصیت بودن.خب به نظر من تا اینجای کار عیبی نداره چون شاید فرصت وجای کافی نبوده.به نظر من باید روی دوستاش بیشتر کار بشه یا از داستان کنار گذاشته بشن چون اگه اینجوری ادامه پیدا کنه که جان بخواد براشون دست به کارای ابلهانه بزنه مثل اونکاری که تو فصل 21 کرد داستانت نابود میشه قبلا زیاد از این موارد دیدم و نمیخوام این بلا سر این یکیم بیاد(خواهش میکنم این یکی نه)منظورم اینه که نقششون توی داستان چیزی بیشتری از دوست جان بودن باشه.
با وجود اینکه از فصل 21 خیلی خوشم اومد ولی واقعا دیگه نمیخوام صحنه ای مثل این ببینم.حرکت جان خیلی حساب نشده بود و خیلی شانس آورد خودش و بقیه رو به کشتن نداد.چند بار دیگه تکرار بشه از این صحنه ها داستان مشکلplot armor رو پیدا میکنه.در کل من خودم جلوتر میخوام کمتر اعمال انتحاری و از روی احساسات و خون داغ و پر از هورمون جوانی و بیشتر کار های فکر شده و زیرکانه انجام بده و دشمناش رو با استراتژی شکست بده.
با این که با حرفات موافقم اما به شخصه خوشم نمیاد داستان به جز شخصیت اول داستان از زبان کسی نقل بشه
اما خب درسته دوستای جان جز بار براش چیزی نیستن
با این که با حرفات موافقم اما به شخصه خوشم نمیاد داستان به جز شخصیت اول داستان از زبان کسی نقل بشه
اما خب درسته دوستای جان جز بار براش چیزی نیستن
این لازمه که به شخصیت های فرعی توجه بیشتری بشه و به اصطلاح یه مقدار گوشت و استخوان بیشتری پیدا کنن.اینکه شخصیت های فرعی هر کدوم تفکرات،انگیزه ها و ویژگی های رفتاری خودشون رو داشته باشن و تغییرات و سیر شخصیتی خودشون رو داشته باشن واقعا ضروی هست وگرنه با ادامه داستان شخصیت اصلی که جان باشه بقیه شخصیت ها رو به حاشیه میرونه و داستان تبدیل به یه نمایش تک نفره میشه.
خب به نظر من اینکه داستان از دید کس دیگه ای به جز شخصیت اصلی نقل بشه خودش چیز بدی نیست مشکل از اونجایی هست که نویسنده این داستان ها رو به خوبی ماجرای شخصیت اصلی در نمیاره و باعث میشه ما فقط منتظر باشیم که مثلا این قسمت تمام شه و ما داستان رو از دید شخصیت اصلی بخونیم.و منم فکر نمیکنم هیچ کدوم از شخصیت های فرعی پتانسیل این رو داشته باشن که یه شخصیت راوی باشن تنها استثنایی هم که میتونم بگم شاهزاده هست و خب اسلحه خونه دار تا حدی.
ولی به خاطر تمرکزی که داستان روی جان داره هنوز نتونستم بفهمم که داستان جان داره روایت میشه یا این جانه که داره یه داستان رو روایت میکنه.یعنی این داستان داره زندگی جان رو پوشش میده یا اتفاقاتی که توی اون سرزمین میوفته مثل جنگ.ولی هر کدوم که باشه به نظر من جنگ چیزی نیست که با روایت شدن از دید یه نفر بشه اون رو به شکل تمام کمال روایت کرد مخصوصا از دید یه سرباز مثل جان.برای روایت درست و همه جانبه جنگ باید چندتا شخصیت از طرفهای مختلف جنگ به کار گرفته بشن مثل نغمه یا مالازان.
خب من فکر میکنم میشه یه ایراداتی هم نسبت به ورلد بیلدینگ داستان گرفت ما فصل 21 هستیم و هر کدوم از فصل ها هم نسبتا طولانی هستن و سیر داستانی هم سریع هست.ولی من خودم به شخصه هنوز هیچی در مورد دنیای جان جز اینکه اسمش اوراساست نمیدونم و مردم داخل داستان هم به نظرم هیچ جا نرسید که فرهنگ یا باور های خاصی داشته باشن.البته این میتونه تا حدودی به این دلیل باشه که جان از این ماجراها اطلاع نداره.
در کل نظر من اینه که شخصیت جان به تنهایی توانایی روایت داستان رو نداره و داستان به شخصیت های بیشتری با پرداخت بهتر نیاز داره.درک میکنم این کار ممکن هست که روند داستان رو کند کنه یا زحمت نویسنده رو خیلی بیشتر کنه(در مورد پیچدگی های چندتا خط داستانی میدونم)ولی یا روایت خیلی منسجم تر و عمیق تر به ما ارائه میده که فکر میکنم ارزشش رو داشته باشه.
خب یه چیزی که توجه من رو جلب کرد( قول میدم این آخریه) دیالوگ هاست.دیالوگ های اراده سیال بد نیستن و گفتگو ها طبیعی به نظر میرسن.ولی من به شخصه دیالوگ به یاد موندنی یا پر مغزی توی داستان ندیدم و به نظرم دیالوگ ها یه جورایی ساده میان.
خب اینا چیزایی بود که من به نظرم باید گفته میشد.امیدوارم موفق باشید.
منم برای تایپ اعلام آمادگی میکنم. در واقع همیشه آماده دریافت کار تایپ هستم.
فقط اینکه برای این کار، از شنبه میتونم شروع کنم. تا آخر این هفته درگیر هستم.
آقای جلالیان عزیز
انشاالله در اولین فرصت یکبار داستانت رو از اول میخونم تا بتونم بهتر نظرم رو درباره داستانت بگم. فصل های اول رو من خیلی وقت پیش خوندم و خیلی وقایع داستان یادم نیست.
یه نظر درباره داستان طلب شما
خدایی، شما کم خواننده دارین آقای جلالیان؟؟! حتی اگرم ده نفر بیشتر نباشن که از تعداد صفحه ها واضحه که نیست، ده نفر در حدی پیگیرن که حداقل هر هفته این تاپیک ی بار بالا میاد:/ بی انصافی نکنین دیگه ...
حق باشماست. شماها بهترین خواننده های دنیایین. ولی کاش کتابو به بقیه هم معرفی میکردین
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
خب، ی ذره وقت اووردم الان مثه بچه های خوب بشینم بنویسم، بلکه هم شما راضی شی که حمایت هست و این چیزا( یه تنه حمایت! :] )
از اونجایی که فاصله بین فصلا (نه اونقدم ولی به حد خودش) زیاده چیز جزئی از فصل قبل یادم نمیاد، پس فعلا همین یه فصلو اونم در حد چند جمله نقد می کنم که خب نمیشه بهش گفت نقد چون یه بار و اونم سریع بیشتر نخوندمش '-'
اول از همه میرم سراغ موضوعی که بقیه سرش کامنت گذاشته بودن، اگه قرار بود این پارت از داستان حس بی اعتمادی و بد بودن میراندیر رو به من القا کنه نکرد. راستش، بیشتر باعث شد خانواده جان برام ضعیف به نظر برسن تا میراندیر. انجمن جادوگری برای مبارزه به قدیس احتیاج نداره، یه آدم می خواد که مغزش کار بکنه و همیشه هم قربانیهایی هست؛ خلاصه اینکه نظرم رو پدر جان مقدار زیادی برگشت( قبلا فکر می کردم مثل بابای هری باید باشه و خب، فکر کنم الانم تقریبا همونه فقط یه ذره ننر تر :دی )
دومین چیز ، این فصل منو خیلی یاد جومونگ انداخت. کلی جنگ و جنگ و جنگ ، که توصیفات خوب بودن به نظر استاد، و آخر کارم پایانش قشنگ به سبک جومونگی بود:/ نکنین آقا. ما که می دونیم جان باید چند فصل دیگه زنده بمونه(اونم البته به سبک خودت ربط داره. شایدم کشتیش :دی ) پس آخرش یهویی از این تیتراژا نکنین. عه
اینکه جان چقد برای دوستاش حاضره کار انجام بده قبول، ولی تو قدرت جانم دیگه زیادی غلو نشده بود؟ اون انگشترا و مادر و پدرش و و و ، می دونم همه اینا رو ، ولی هفت نفر؟؟ (حالا ۶ تا). بازم فرا طبیعیه حتی تو جادو (# پارادوکس) امیدوارم مثل ابرقهرمانیای مارول نشه فقط... لطف کن ازش یه شخصیت بی عیب و نقص که بعد از یه دوره شاگردی و چهل دقیقه اول ضعیف بودن تو گارد به الهه تبدیل میشه نساز، بقیه رو نمی دونم ولی من رو یکمی ناامید می کنه(حالا انگار چقد مهمم :دی)
آهان و اون تیکه الکس، یه ذره یهویی یادش نیوفتاد؟ چند فصل از آخرین باری که یادش کرد میگذره؟
و خب، خوابم میاد فعلا، شرمنده اگه زیادی کم و طبیعتا غیر حرفهایه، ولی همینی ک هست 🙂
پ.ن: اونجایی که گفتم مگه چقد مهمم، خب خیلی :/ آفرین دیگه، تکراری کار نکن.
سلام. ممنون از نقد خوبتون. امیدوارم اشکالاتی که به نظرتون رسیده توی فصلای بعدی براتون رفع بشه
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
راستش به نظر من به دوستای جان اونقدری که باید و شاید پرداخته نشده و راستش رو بگم به نظر من تا اینجا خیلی بیخاصیت بودن.خب به نظر من تا اینجای کار عیبی نداره چون شاید فرصت وجای کافی نبوده.به نظر من باید روی دوستاش بیشتر کار بشه یا از داستان کنار گذاشته بشن چون اگه اینجوری ادامه پیدا کنه که جان بخواد براشون دست به کارای ابلهانه بزنه مثل اونکاری که تو فصل 21 کرد داستانت نابود میشه قبلا زیاد از این موارد دیدم و نمیخوام این بلا سر این یکیم بیاد(خواهش میکنم این یکی نه)منظورم اینه که نقششون توی داستان چیزی بیشتری از دوست جان بودن باشه.
با وجود اینکه از فصل 21 خیلی خوشم اومد ولی واقعا دیگه نمیخوام صحنه ای مثل این ببینم.حرکت جان خیلی حساب نشده بود و خیلی شانس آورد خودش و بقیه رو به کشتن نداد.چند بار دیگه تکرار بشه از این صحنه ها داستان مشکلplot armor رو پیدا میکنه.در کل من خودم جلوتر میخوام کمتر اعمال انتحاری و از روی احساسات و خون داغ و پر از هورمون جوانی و بیشتر کار های فکر شده و زیرکانه انجام بده و دشمناش رو با استراتژی شکست بده.
سلام. خب با توجه به سن و تجربه شخصیت اصلی انتظار دارین چه جور نقشه هایی بکشه؟ درکل تا الان هیج جا به عاقل بودن شخصیت اصلی اشاره نکردم. بعضیا از اول عاقل به دنیا میان بعضیام باید انقدر تا لبه مرگ برن و برگردن تا عاقل بشن.:21:
درباره دوستای جان باید بگم نقششون تا الان دوست جان بوده چون ما فقط چیزایی رو میبینیم که شخصیت اصلی میبینه. بخش دوم کتاب از زبان سوم شخص روایت میشه و نقاط کور داستانو نشونتون میده. دلیل خیلی از عکس العملا و رفتارها مشخص میشه
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
این لازمه که به شخصیت های فرعی توجه بیشتری بشه و به اصطلاح یه مقدار گوشت و استخوان بیشتری پیدا کنن.اینکه شخصیت های فرعی هر کدوم تفکرات،انگیزه ها و ویژگی های رفتاری خودشون رو داشته باشن و تغییرات و سیر شخصیتی خودشون رو داشته باشن واقعا ضروی هست وگرنه با ادامه داستان شخصیت اصلی که جان باشه بقیه شخصیت ها رو به حاشیه میرونه و داستان تبدیل به یه نمایش تک نفره میشه.
خب به نظر من اینکه داستان از دید کس دیگه ای به جز شخصیت اصلی نقل بشه خودش چیز بدی نیست مشکل از اونجایی هست که نویسنده این داستان ها رو به خوبی ماجرای شخصیت اصلی در نمیاره و باعث میشه ما فقط منتظر باشیم که مثلا این قسمت تمام شه و ما داستان رو از دید شخصیت اصلی بخونیم.و منم فکر نمیکنم هیچ کدوم از شخصیت های فرعی پتانسیل این رو داشته باشن که یه شخصیت راوی باشن تنها استثنایی هم که میتونم بگم شاهزاده هست و خب اسلحه خونه دار تا حدی.
ولی به خاطر تمرکزی که داستان روی جان داره هنوز نتونستم بفهمم که داستان جان داره روایت میشه یا این جانه که داره یه داستان رو روایت میکنه.یعنی این داستان داره زندگی جان رو پوشش میده یا اتفاقاتی که توی اون سرزمین میوفته مثل جنگ.ولی هر کدوم که باشه به نظر من جنگ چیزی نیست که با روایت شدن از دید یه نفر بشه اون رو به شکل تمام کمال روایت کرد مخصوصا از دید یه سرباز مثل جان.برای روایت درست و همه جانبه جنگ باید چندتا شخصیت از طرفهای مختلف جنگ به کار گرفته بشن مثل نغمه یا مالازان.
خب من فکر میکنم میشه یه ایراداتی هم نسبت به ورلد بیلدینگ داستان گرفت ما فصل 21 هستیم و هر کدوم از فصل ها هم نسبتا طولانی هستن و سیر داستانی هم سریع هست.ولی من خودم به شخصه هنوز هیچی در مورد دنیای جان جز اینکه اسمش اوراساست نمیدونم و مردم داخل داستان هم به نظرم هیچ جا نرسید که فرهنگ یا باور های خاصی داشته باشن.البته این میتونه تا حدودی به این دلیل باشه که جان از این ماجراها اطلاع نداره.
در کل نظر من اینه که شخصیت جان به تنهایی توانایی روایت داستان رو نداره و داستان به شخصیت های بیشتری با پرداخت بهتر نیاز داره.درک میکنم این کار ممکن هست که روند داستان رو کند کنه یا زحمت نویسنده رو خیلی بیشتر کنه(در مورد پیچدگی های چندتا خط داستانی میدونم)ولی یا روایت خیلی منسجم تر و عمیق تر به ما ارائه میده که فکر میکنم ارزشش رو داشته باشه.
خب یه چیزی که توجه من رو جلب کرد( قول میدم این آخریه) دیالوگ هاست.دیالوگ های اراده سیال بد نیستن و گفتگو ها طبیعی به نظر میرسن.ولی من به شخصه دیالوگ به یاد موندنی یا پر مغزی توی داستان ندیدم و به نظرم دیالوگ ها یه جورایی ساده میان.
خب اینا چیزایی بود که من به نظرم باید گفته میشد.امیدوارم موفق باشید.
سلام. ممنون از نقد.بخش دوم قراره از زبان سوم شخص روایت بشه. این ابهامات اونجا برطرف میشه
خب وقت تعریف و تمجید و نقد تمام شد.میریم سراغ اینکه فصل بعدی کی میاد:22:
فصل جدید آمدن یا نیامدن مسئله این است:دی
و میدونم میدونم فصل جدید تازه اومده احتمالا حالاحالا ها فصل 22 در کار نیست.
بله که در کار است!
نگران نباش فصول این روزا زود زود میاد نسبتاً:19:
باریکالله، به این میگن روحیه 🙂
واییییییییییی مگ بهتر از اینم هست ک بیای سایت و ببینی فصل اومدههههههه *_* عاوالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی 51 صفحههههه؟!؟!؟!؟ دمتتتت گرممممممممممم من الان سکته رو میزنم از خوشی @_@
مرسی بابت فصللللللللللل:g:
آقا خانم نظری چیزی، هیچی نیست؟ اگه کسی میشناسین برای اونا هم بفرستین شاید اونا هم خواستن نظر بدن